پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : در هشتسال گذشته عملکرد افرادی که
تجربهای در زمینه اجرایی نداشتند سبب اتفاقاتی در عرصه سیاست خارجی شد.
تحلیلگران معتقدند حزبینبودن سازوکار، ساختار سیاسی کشور را به گونهای
کرده که ترمیم آن همکاری همه نخبگان سیاسی جامعه را در پروسهای بلندمدت
میطلبد.
به
عبارتی در این هشتسال درسهای بزرگی برای همه چه «اصلاحطلبان» و چه
«اصولگرایان» و حامی ایشان نهفته است که با بررسی آن بتوانند ضمن همگرایی و
انسجام احزاب، تغییری در فرآیند به قدرترسیدن افراد بهوجود آورند.
«علی
شکوریراد» عضو اسبق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و نماینده دوره ششم مجلس
در گفتوگویی به بررسی این پدیده پرداخته است. در ادامه گفتگوی شکوری راد
با "شرق" را می خوانیم:
چرا در ایران، افراد و گروههای کمترشناختهشده نیز امکان رشد ناگهانی و رسیدن به جایگاههای ارشد مسوولیتی را دارند؟
بحث
سازوکار سیاستورزی رسمی در ایران خیلی مفصل است. در قانون اساسی ما حزب
به رسمیت شناخته شده است ولی در ساختار نقش و کنش حزب به درستی روشن نیست و
رابطه آن با ارکان قدرت بهدرستی تعریف نشده است. دامنه سیاستهای کلی هم
بهدرستی تعریف نشده است که تا کجاست. معضل فرهنگی نیز نوعی فرهنگ
شخصمحوری پدید آمده است که به حوزه سیاست نیز منتقل شده و میبینیم که
سیاست ما هم، شخصمحور شده و عملا شاهد هستیم جناحهای موجود در جامعه بیش
از آنکه دارای مانیفستی باشند که حول محور آن گرد آمده باشند و کار جمعی
کنند، یک شخص آنها را گرد هم آورده، حالا آن شخص هرچقدر دارای ایده و تفکر
منسجم باشد، آنوقت آن مجموعه هم دارای ایده و تفکر منسجم هستند و اگر
نباشد آنها هم نیستند.
یعنی کاریزماتیک بودن فرد تاثیرگذار است؟
بله.
به کاریزماتیکبودنش بستگی دارد. البته کاریزما لزوما ربطی به دامنه
برنامه فکری و عمق آن ندارد. ممکن است یک کاریزمای شخصی باشد و نه فکری.
کلا سیاست در ایران به تبعیت از فرهنگ مرجع، شخصمحور شده و این
شخصمحوربودن اگرچه یک آسیب است ولی در عین حال تنها امکان موجود است. یعنی
از باب اضطرار ناگزیر باید آن را بپذیریم و تا زمانی که امکان کار حزبی
تمامعیار در کشور فراهم شود این اضطرار پابرجاست.
در عرصه شخصمحوربودن سیاست، راه دیگری برای اثربخشی وجود دارد؟
در
عرصه سیاستورزی، خیر، راه دیگری برای نقشآفرینی نیست. به همین دلیل حتی
ما هم که معتقد به کار حزبی هستیم، برای پیشرفت کار ناچاریم به اشخاصمحوری
نزدیک شویم. شما میبینید الان در کشور ما افرادی هستند بهعنوان یک شخص،
آقایهاشمی بهعنوان یک شخص، آقایخاتمی بهعنوان یک شخص و آقایاحمدینژاد
هم به عنوان یک شخص هستند. نامزدهای این دوره از انتخابات را ببینید همه
شخص هستند. هیچکدام در سازوکار حزب و سازمان سیاسی کار نمیکنند. حزبی که
آنها را مقید به برنامه و نظارت یک جمع تعریفشده کند؛ مثل شورای مرکزی یا
دفتر سیاسی یا رای کنگره یا مجمع عمومی.
پس جایگاه حزب کجاست؟
میبینید
که جایگاه آن روشن نیست و اگر مجموعهای هم یک کار حزبی و جمعی کرده باشد و
شخصمحور نباشد، میبینید که چه سرنوشتی پیدا میکند.
کارنامهداربودن افراد را در این نوع سیاستورزی دخیل نمیدانید؟
حالا
اشخاص ممکن است کارنامه روشن داشته باشند یا نداشته باشند. اینکه من
میگویم شخص محوربودن سیاست، خودش زیانبار است تازه در شرایطی است که آن
شخص محوری کارنامه داشته باشد. حالا اگر آن شخص محوری کارنامه مشخصی هم
نداشته باشد که دیگر واویلاست!
مثالی هم میزنید؟
خب،
کارنامهداربودنش را شما در محوربودن آقایهاشمی، آقای خاتمی یا آقای
مهدویکنی میبینید. یعنی اینها کارنامه هم دارند و به تعبیری ریشه دارند
ولی وقتی به کسی میرسید که واقعا کارنامه عمل شفافی هم نداشته، انتخاب او
خسارتبار میشود. کلا قرارگرفتن هر کس در موقعیتی که شایستگی آن را
ندارد، میتواند هم برای خودش و هم برای جامعه زیانبار باشد.
فکر میکنید تقصیر فرآیند بیشتر است یا شخص؟
تقصیر
اصلی بر عهده فرآیند است. چون وقتی مردم به فرد رای دهند، او رییسجمهور
میشود و کسی هم از اینکه مردم رای دهند و او رییسجمهور شود، بدش نمیآید
ولی وقتی نشست روی آن کرسی یک اختیاراتی پیدا میکند و اگر ظرفیت استفاده
از آن اختیارات را نداشته باشد، خسارت به بار میآورد و من فکر میکنم دوره
آقای احمدینژاد درس بزرگی برای همه است چه کسانی که از او حمایت و
طرفداری کردند و چه کسانی که با او موافق نبودند.
آیا
مسوولیت کارهای احمدینژاد را کسی برعهده میگیرد که ما دوباره اجازه دهیم
اینکار را انجام دهند. نه، نهتنها برعهده نمیگیرد بلکه به کسی هم پاسخ
نمیدهد. بنابراین کسانی باید متصدی باشند که پاسخگو باشند و مسوولیت را
برعهده گیرند.
چه کسانی؟
کسانی که پاسخگو باشند و پاسخ آنها به نحوی سنجیده شود یا محک بخورد.
چگونه؟
با
رای مردم. یک حزب میتواند یک پاسخگوی تمامعیار باشد چون مجبور است در هر
دوره انتخابات یکبار دیگر از مردم رای بگیرد و پاسخگو باشد. این باید به
عنوان یکی از درسهای این هشتسال، مدنظر باشد. اگر یقه کسی مثل احمدینژاد
را هم بگیریم، به جایی نمیرسیم چون احمدینژاد دورهاش به پایان رسیده
است. یقهاش را بگیریم یا نگیریم، آخرش چه میشود؟ دردی را دوا نمیکند و
مشکلی حل نمیشود.
بنابراین
باید کسانی در فرآیند انتخابات شرکت داشته باشند که بعدا عملکرد آنها با
محک رای مردم سنجیده شود. آن مجموعهها احزاب هستند. من فکر میکنم حلقه
مفقوده سیاستورزی در ایران وجود احزاب فراگیر و شناسنامهدار و به قول شما
کارنامهدار است. اینها باید شکل بگیرند، ممکن است ابتدا چندتا شکل بگیرد و
سپس با هم یکی شوند و شوند مجموعههایی بزرگ که خارج از چارچوب دولت فکر
کنند، کار کنند، برنامه داشته باشند و بر عملکرد دولتها بدون دریافت جیره و
مواجب نظارت کنند. اکنون دستگاههای عریض و طویلی در کشور هستند که
بودجههای هنگفتی میگیرند که بر روند مدیریتها نظارت کنند، در حالیکه
احزاب و سازمانهای مردمنهاد در هر حوزهای همین کار را مجانی انجام
میدهند. باید از اینها استقبال کرد.
فکر
نمیکنید اگر همین آقای احمدینژاد و اعضای کابینه یک مقدار فراجناحیتر
نگاه میکردند و با همه جناحها و مخصوصا منتقدان به یک تعامل میرسیدند،
موفقتر نبودند؟
چرا. حالا
که دوره احمدینژاد رو به اتمام است، حقیقتا دلم برای ایشان میسوزد. به هر
حال او هم یک انسان است و من نمیتوانم مطمئن باشم که او حتما سوءنیت
داشته است ولی حتما خرابکاری کرده و حتما خسارت بهبار آورده است.
یعنی بهزعم شما میتوانیم به جای واژه سوءنیت از سوءمدیریت استفاده کنیم.
این
خیلی مساله مهمی است که شما در سیستم مدیریتی کشور از هر کسی به اندازه
ظرفیتش استفاده کنید، عدالت یعنی اینکه هر کسی در جایگاه خودش قرار گیرد.
این هم از درسهای این دوره هشتساله است. برای مثال در مملکت ما
سانتریفیوژ لفظ آشنایی است.
چطور؟
سانتریفیوژ
چهکار میکند؟ هر ذرهای را متناسب با وزن و اندازهاش در مرتبه خودش
میگذارد و آنها را سورت میکند. ذرات سنگین میروند پایین و سبکها
میآیند بالا.
یعنی اگر در عرصه سیاسی هم مثل سانتریفیوژ عمل شود، آنگاه اتفاقات این هشتسال رخ نمیدهد؟
اگر
در عرصه سیاسی هم سیستمی مثل سانتریفیوژ داشتیم، سره از ناسره جدا میشد و
افراد همه در جای خودشان قرار میگرفتند. در این حالت مشکلاتمان حل میشد.
مثال سانتریفیوژ در عرصه سیاست به این معنی است که هرکس با کمک سیستم در
جای خودش قرار گیرد.
سیستم گردش آزاد اطلاعات و نظارت اگر وجود داشته باشد، این اتفاق میافتد و آدمها میروند سر جای خودشان قرار میگیرند.
یعنی شما نقش سیستم گردش آزاد اطلاعات و نظارت را محوری میدانید؟
بله.
من اصلا بزرگترین نقش احزاب را در نظارتشان میدانم. درست است که احزاب
قدرت را به دست میگیرند و از آن طریق، ایفای نقش میکنند، ولی قبل از
دورهای که به قدرت برسند، نقش نظارتیشان مهم و برجسته است. در کشور ما
سیاستورزی، فصلی و انتخابات به انتخابات است. در حالیکه سیاستورزی
مستمر در درون احزاب میتواند جریان داشته باشد.
چه راهکارهایی را برای ترمیم این سیستم پیشنهاد میکنید، تا از اتفاقات این هشتسال درس گرفته باشیم؟
راهکارهای
ترمیم این سیستم این است که آقای روحانی بیاید و نخبگان سیاسی جامعه را
گرد هم بیاورد و یکبار دوره احمدینژاد را جدای از بحثهای جدلی
آسیبشناسی کنند و مثلا دوستان اصلاحطلب باشند و آنطرف هم سیاسیون قدیمی،
موتلفه و جناح راست سنتی و کسانی که به لحاظ سیاسی دارای وزن و اعتبار
هستند و یکسری استاد دانشگاه در حوزههای سیاسی و جامعهشناسی بیایند و
بنشینند آسیبشناسی و چارهجویی کنند و خروجی مباحث را به دستگاههای
تصمیمگیر دهند تا بر اساس آن به اصلاح سیستم بپردازند.
یعنی پیشنهاد میکنید با همگرایی و انسجام احزاب باید این مهم را پیش برد؟
ما
که الان احزابی به معنای کامل حزب نداریم. ولی خب همان احزاب نصفه و
نیمهای که در جناح چپ و راست هستند و آنهایی که حداقل 20، 30سال کار مداوم
سیاسی کرده باشند و به قول شما کارنامهدار باشند و نظرات مدون و مکتوب
داشته باشند. اینها کنار هم بنشینند و آسیبشناسی کنند و خروجی را در
اختیار دستگاههای تصمیم گیرنده بگذارند و آنها هم بر اساس این آسیبشناسی
تصمیم بگیرند که چگونه از بروز چنین خسارتهایی جلوگیری شود.
آن تصمیمگیرندگان چه کسانی هستند؟ مردم یا مجلس؟
وضع
قانون در مجلس است. من همیشه به جای جابهجایی آدمها به اصلاح آنها بیشتر
فکر میکنم. یعنی فکر میکنم همین نمایندههای فعلی مجلس اینها هستند، خود
رییسجمهور و اعضای دولت هستند، روسای قوا هستند و نهایتا رهبری. نباید
منتظر بود دستی از غیب بیرون بیاید و امور را اصلاح کند. مثلا من میبینم
بعضیها اصلاح امور را به اصلاح قانون اساسی موکول میکنند. خب این حالا
شدنی نیست و بنابراین بدون اصلاح قانون اساسی باید اصلاحات را پیش ببریم.