پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : ابراهیم اصغر زاده در سال 1334 درشهرستان خاش از استان سیستان و بلوچستان متولد شد. وی فعال سیاسی اصلاح طلب و نماینده دوره سوم مجلس شورای اسلاميبوده و پس از انقلاب از رهبران دانشجویان پیرو خط امام بود. رازی که تا سالها مخفی ماند و اخیرا افشا گردید این بود که ايده اوليه اشغال سفارت توسط وی داده شده بود.
اصغرزاده در سال 1353 وارد دانشگاه فنی آریامهر سابق وصنعتی شریف فعلی گردید و از فعالان موثرجنبش دانشجویی در این دانشگاه بود، او در انتخابات انجمنهای اسلاميدانشگاه خود رتبه نخست را به دست آورد و بعدها نیز همچنان به فعایتهای دانشجویی خود ادامه داد. اما شاید مورد عجیب در طول فعالیت سیاسی وی این بود که تنها 24 ساعت پس از اتمام دوران نمایندگی اش در مجلس سوم، بازداشت شد. 13 آبان بهانه خوبی بود که در تحريريه روزنامه «قانون» پای سخنان او بنشینیم و با هم عصرانهاي بخوريم و از روزهایی یاد کنیم که کمتر به آن پرداخته شده است. ناگفتههايي از ماجراي تسخير سفارت آمريكا در سال 1358 را از زبان اصغرزاده در گفتوگو با «قانون» ميخوانيم:
در ابتدا ميخواهيم بدانیم در اوايل انقلاب مواضع دانشجویان نسبت به دولت بازرگان چه بود ؟
خیلی سخت است بخشی از تاریخ آن دوران را پررنگ تر كنيم. نميخواهم مسئله را بسیار ساختاری ببینم اما واقعیت این است که بازرگان و امام و حزب جمهوری اسلامی یا تماميگروهها و اشخاص دیگر برای ما یک پس زمینه مشخصی داشتند . این که ما به عنوان جنبش دانشجویی در دانشگاهها از سالهاي قبل فعال بودیم و بعدتر هم روی انقلاب تآثیر گذاشتیم و نگرش دانشجویان، یا حداقل دانشجویان انجمنهای اسلاميپر از سوال و پرسش شده بود و برداشت ما این بود که شفافیت وجود ندارد و مردم هنوز در خیابان بودند و به انقلابشان علاقه مند، اما ثباتی هم در جامعه وجود نداشت.
نه امنیت کشور و نه وضعیت حاکم در جامعه ثباتی نداشت، حتی هم اکنون هم با خواندن روزنامههاي آن زمان ميتوان این عدم ثبات و بههم ریختگی را به خوبی رصد کرد. ما ميدانستیم که حکومت شاه را نميخواستیم اما در عین حال اتفاقات آن روزها هم خوب نبود، فضا آشفته بود. بهم ریختگی چندین استان مرزی کشور هم بر این آشفتگیها اضافه ميکرد. اتفاقاتی که در دانشگاهها و بین گروههای چپ و اسلاميیا بین خود گروههای چپ ميافتاد همگی نشان از آشفتگی بسیار داشت. در این شرایط طبیعی بود که ما به عنوان دانشجویان مسلمان که خود را نزدیک به امام و رهبر انقلاب ميدانستیم امنیت اصلی ترین و کانونی ترین نقطه توجه ما باشد و این که چه کنیم فضا تثبیت شود. برای ما در آن زمان تثبیت انقلاب مهم بود و من اعتراف ميکنم بسیاری از مواردی که اکنون برای ما خیلی مهم است مثل حقوق بشر و بسیاری از موارد دیگر، آن زمان برای ما اهمیتی نداشت. مانند همین حالا که نگران بازگشت احمدینژاد و تفکرات او هستیم و این که چکار میشود کرد که دستاوردهای انتخابات 24 خرداد حفظ شود و به عقب باز نگردیم .
از سویی من خودم به خاطر دارم که در تابستان سال 1358 که در حال طراحی دفتر تحکیم بودیم اخباری ميرسید که مقدار زیادی جعبه از کشور در حال خارج شدن است و تصور ما هم از خروج این جعبهها بدون تردید این بود که اسنادی در حال خروج از کشور است . از سویی سفارت آمریکا سفارت مهم و بزرگی در ایران بود. آمریکا قبل از انقلاب 48 هزار نفر نیروی نظامي در کشور داشت و سفارتش از کودتای 28 مرداد به جای سفارت سیاسی به یک سفارت امنیتی تبدیل شده بود. بردن شاه به آمریکا هم فوق العاده برای ما اهمیت داشت و از نظر ما تحقیر آمیز تلقی ميشد و حتی افکار عموميجهان هم این موضوع را بهنوعی توهین تلقی میکرد.
اسناد جدید که توسط گازیورسکی منتشر شده ميگویند که دولت آمریکا در حال دادن اطلاعات به دولت ایران بوده است یعنی حتی تحرکات ارتش عراق را به ایران گزارش ميکرده اما بعد از این اتفاقات دادن این اطلاعات متوقف میشود؟
معتقد نیستم ما زمینه ساز جنگ بوده ایم، دولت عراق پیش از انقلاب همیشه آرزوی داشتن بنادر خلیج فارس را داشته است و اتفاقا آمریکاییها محرک یا زمینهساز نبودند. اینکه اشغال سفارت زمینه ساز شد را به شدت مردود ميدانم اما امکان این هست که فرصت طلایی در اختیار عراق گذاشته شده باشد، اما این هم باز مربوط به دانشجویان نیست. تصمیم دانشجویان برای یک اشغال 48 ساعته سفارت و تحصن در آن هم باز نمیتوانست زمینه ساز این تحرکات باشد و انجام یک عملیات اعتراضی دانشجویی موقت 48 ساعته قطعا نمیتوانست این اثر را داشته باشد.
تصمیم اولیه واقعا برای یک اشغال 48 ساعته بود ؟
بله فقط یک اشغال 48 ساعته در نظر دانشجویان بود. ببینید در آن فضایی که ما بودیم و احساس میکردیم مملکت دارد از هم میپاشد و خیلی از شعارهای انقلاب تحقق پیدا نکرده است و دائما اطلاعیه ميدادیم و راهپیمایی میگذاشتیم و از سویی دانشجویان انجمنهاي اسلامياز همان روزهای اول بعد از انقلاب وارد دیالوگ با دولت شدند و خود من با آقای بازرگان وارد گفتوگو شدیم و حتی به خاطر ارتباطات با دانشجویان از وضعیت استانها میگفتیم و حتی از ما خواسته شد که در ایام عید سال 58 به کمک دولت برویم در استانهای مختلف.
جلسات ما با دولت موقت تقریبا از 20 روز بعد آغاز شد. حتی یک بار بنده با خود آقای بازرگان وارد بحث شدم، یادم هست که همان زمان مریم عضدانلو (رجوي) هم در جلسه بود و حتی اصرار آقای بازرگان در زمان تشکیل وزارت جهاد این بود که از اعضای سازمان مجاهدین هم باشند که با مخالفت بنده بحثهایی پیش آمده است و دعواهایی شکل گرفت اما این به هیچ وجه به این معنی نبود که ما با آقای بازرگان که مورد حمایت امام بود گارد داشته باشیم یا بخواهیم وی را ساقط کنیم چرا که بعد از این جلسات بارها امام از مهندس بازرگان حمایت کرد. در اردیبهشت سال 1358 ایده تشکیل جهاد سازندگی توسط همین حلقه دانشجویان با امام مطرح شد.
جلساتی شکل ميگرفت که این جلسات شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بود که یک گروه مشاوران داشت. ما نام آن را گروه «بازو» گذاشته بودیم که در حقیقت فعالیت حرفه ای سیاسی داشتند و با رایگیری در دانشگاهها انتخاب شده بودند. این گروه 5 نفره گروه مشاوران شامل آقایان «خامنهای، موسوی خوئينيها، بنیصدر، حسن حبیبی و مجتهدشبستری» بودند که گاهی حاج احمد آقا نیز شرکت میکرد که ما دعوتشان میکردیم، اما گروه مشاوران شامل همان 5 نفر بود.
طرح را اولین بار چه کسی ارائه داد؟
خود من طرح را ارائه دادم. تا مدتها هم به هیچ وجه این مسئله بیان نمیشد تا این که این اواخر گفته شد و بنده نیز دیگر بیان کردم که اولین بار طرح از جانب بنده بود.
تقریبا یک فاصله دو هفته ای وجود دارد، شاه 30 مهر بالاخره وارد آمریکا میشود و شما در دو هفته این طرح را شروع کردید و به اجرا رساندید. طرح دقیقا چه بود؟
ایده من سه لایه داشت، ایده اول اینبود که یک زنجیره انسانی دور سفارت بکشیم و این زنجیره انسانی ترکیبی بود از اطلاعیه و بیانیه دادن و بالاخره نشان دادن اعتراض، ایده دوم هم حمله به سفارت بود، حمله به معنی تصرف نبود، به این معنی که سفارت را با سنگ بزنیم و تا بالای دیوار برویم و برگردیم؛ ایده سوم این بود که برویم داخل سفارت و تحصن کنیم. تحصن کردن پیش از این هم در تاریخ ایران نمونه و سابقه داشت و نتیجه ميگرفتیم، من این طرحها را با شورای مرکزی مطرح کردم و جلسه گروه 5 نفره شورای مرکزی در ساختمانی در میدان انقلاب تشکیل ميشد .
من ابتدا پیش از طرح ایده، خبرهایی از آن چه ميدانستم و شنیده بودم انتقال دادم از جمله خبری که دو تا از بچههاي انقلابی که در فرودگاه مهرآباد شاغل بودند به من داده بودند که جعبههاي بسیار بزرگی دارد از طریق مهرآباد به آمریکا منتقل ميشود و من این موضوع و چند موضوع و خبر دیگر را به اعضا منتقل کردم و به این نتیجه رسیدیم که سفارت آمریکا در حال انجام اعمال خاصی است و بعد هم موضوع انتقال شاه به آمریکا را مطرح کردیم.
بستهها چه بودند؟
این بستهها از گیتهای دیگری میرفتند و بازرسی نمیشدند و گمرک فرودگاهها به شدت به این قضیه اعتراض داشتند و سفارت آمریکا قبل از انقلاب مقامات ایران را شنود میکرد و توسط پایگاههای جاسوسی در شمال کشور فضای رادار و بیسیم شوروی را چک ميکرد و شنود ميشد و به هر حال اکثر کشورهای اطراف از این طریق شنود میشدند، هر چند مهمترین دلیلش جلوگیری از افزایش کمونیسم بود و شاه هم به نوعی راضی بود از این جریان اما آمریکاییها دربار را هم شنود ميکردند.
پس انتقال شاه تیر خلاص بود برای اشغال سفارت و در هر حال شاید اتفاق ميافتاد. در جایی از صحبتهایتان گفتید که ارتباط بسیار خوبی با دولت آقای بازرگان داشتید، آیا هیچ وقت نشد با آقای بازرگان در این رابطه صحبت کنید و این موضوع که به هر حال روابط اطلاعاتی بین آمریکا و ایران وجود دارد؟
دوستی ما به عنوان جنبش دانشجویی با دولت موقت بیشتر مربوط به ماههای اول بود و هر چه جلوتر رفتیم این زاویه بیشتر و راه گفتوگو سد شد. به طوری که در مهر 1358 بین ما و دولت موقت یا طرفداران دولت یک شکافی ایجاد شد اما حقیقتا قصد ما از اشغال سفارت حذف دولت موقت یا حتی حذف لیبرالها هم نبود، ما هیچ مشکلی با دولت بازرگان نداشتیم.
برگردیم به جریان اشغال سفارت، چه اتفاقاتی در جلسه شورای مرکزی افتاد؟
من و آقایان میردامادی و بی طرف یک جلسه گذاشتیم و هر کدام از ما 3 نفر قرار شد 4 نفر از دانشگاه خود را معرفی کنیم تا هسته مرکزی شامل 15 نفر شود. این 15 نفر، نفرات اصلی بودند که ایده اشغال سفارت را بررسی کردند . در این مرحله دو ایده دیگر ناکارآمد تشخیص داده شد و رد گردید و ایده اشغال 48 ساعته در دست بررسی قرار گرفت . ببینید تمامي تدارکات و اتفاقات و مسائل بعدش برای یک حضور 48 ساعته تدارک دیده شده بود نه بیشتر . تماميجوانب ماجرا بررسی شد و تاکید ميکنم که تماميدستنوشتههاي آن زمان ما موجود است که تنها برای اشغال 48 ساعته سفارت برنامه ریزی شده بود و البته ما به جوانب این اتفاق و حوادث بعدش هم پرداختیم و حتی در همان دستنوشتهها هم قید شده است که این اتفاق ميتواند دولت بازرگان را با خطر مواجه کند اما ما به هیچ وجه سقوط دولت بازرگان را در نظر نداشتیم و اصلا به آن فکر هم نميکردیم چون دولت مورد حمایت امام بود.
از سویی فکر ميکردیم که نظر امام چگونه ميتواند باشد و البته تاکید بسیار بر این نکته که این حرکت باید صرفا یک حرکت دانشجویی باشد و به هیچ وجه نباید نظاميباشد. و مدام تآکید ميشد بر روی حرکت دانشجویی موقت. در رابطه با این حرکت تا زمانی پاسخگو خواهم بود که طراحی 48 ساعته آن بر عهده خودم بوده است اما از جایی که دیگر این حرکت تبدیل به یک حرکت ملی شد و انقلاب دوم لقب گرفت فراتر از برنامه ریزی ما بود.
بعد از جلسه سه نفره شما 15 نفر هسته مرکزی چه اشخاصی بودند ؟
همه اساميرا به یاد نميآورم اما خودم به همراه آقایان میردامادی، زحمتکش، بی طرف، سیف اللهی، رحمتی، شهید دادمان،اکبر رفان، عباس عبدی، محمدهاشمي، باطنی را در یاد دارم که حضور داشتهاند و آقای زحمتکش بعدها به عنوان رئیس عملیات انتخاب شد. ایده در همین جمع پخته و کامل شد و بعدتر تصمیم گرفتیم که با بعضی اشخاص مشورت کنیم چون ایده هر چقدر کامل تر ميشد بیشتر احساس ميکردیم که ميتواند از بعضی جهات برای کشور مشکل ایجاد کند و تصمیم گرفتیم با آقای موسوی خوئينيها مشورت کنیم .
چرا آقای موسویخوئينيها؟
موسوی خوئينيها در آن زمان نماینده امام در صدا و سیما بود و از سویی با توجه به این که در سالهاي قبل از انقلاب بین موسوی خوئينيها و دانشجویان نزدیکی به وجود آمده بود و ايشان در مسجد نیاوران تفسیرهاي نوینی از قرآن ارائه ميکرد که برداشتهاي انقلابی ازآنميشد بسیار مورد توجه دانشجویان بود،او در گروه 5 نفره شورای مشورتی ازآنميشد رای آورده بودند و این خود نشان ميدهد ایشان در میان دانشجویان محبوبیت داشته اند.
شما بسیار واضح و روشن به آقای موسوی خوئينيها گفتید قصد تصرف سفارت را دارید ؟
بله، بسیار صریح با ایشان در میان گذاشتیم. به خاطر این که ما یک مشکل داشتیم، مشکل ما توجیه دانشجویان مذهبی و انقلابی بود . آنها معتقد بودند این کار ميتواند در مقابل انقلاب قرار بگیرد یا مورد خشم امام واقع شود و عمل خودسرانه ای تعبیر شود و این که اگر دانشجویان مورد خشم امام قرار بگیرند دیگر امکان ادامه فعالیت برای انجمنهاي اسلاميدانشجویان ممکن نخواهد بود و اصلا جنبش دانشجویی سرنوشت تراژیکی پیدا خواهد کرد. از سویی به انقلاب کمک کرده بعد از انقلاب هم وارد نهادهای امنیتی و سیاسی شده و بعد با یک حرکت اشتباه مورد سرزنش واقع شود و این موضوع ميتوانست کاملا انقطاع ایجاد کند و با این تحلیلها بود که به سراغ موسوی خوئينيها رفتیم.
چند نفر آن زمان در سفارت بودند و اصلا میدانستید که عدهای موفق به ترک سفارت شده اند؟
حدود 150 نفر آن زمان داخل سفارت بودند. ما حدس ميزدیم که عده ای از سفارت خارج شده اند و در عین حال برای ما مهم نبود چون ما ميخواستیم فقط یک تحصن موقت انجام دهيم و اصلا تصور آن مقاومت را از سوی آنان نمیکردیم و قصد گروگانگیری نداشتیم.
بعدها دانشجویان بازجویی از ایرانیهای مرتبط با این ماجرا یا گروگانها را بر عهده داشتند؟
به هیچ وجه، دانشجویان نه هیچ ایرانی و نه حتی هیچ آمریکایی را بازجویی نکردند. تنها یک سری اطلاعات اولیه از آمریکاییها گرفته شد. به هیچ وجه دانشجویان نقشی در بازجوییهاي هیچ شخصی نداشتند. در آن زمان دادستانی بود و مرحوم آقای قدوسی دادستان بودند و آقای حجازی رابط بین دانشجویان و دادستانی بودند. از همان ابتدا پروندههاي نظاميدر اختیار بخشهاي نظاميقرار گرفت.
اسناد اقتصادی و سیاسی را خودمان بررسی میکردیم و بعدتر که به تکنیک بازسازی اسناد دسترسی پیدا کردیم خودمان اسناد را بازسازی و ترمیم کردیم. در رابطه با پرونده افرادی که با سفارت آمریکا ارتباط داشتند ما هیچ نقشی نداشتیم اما اطلاعات را منتقل ميکردیم. یعنی اگر نیروهای امنیتی از ما سوال میکردند که این افراد چه اسم رمزی داشتهاند یا چه ارتباطات و نقشی داشتهاند ما اینها را به صورت خاص فقط در اختیار نهادهای امنیتی قرار ميدادیم. افشاگریها در دستور کار ما نبود و این موضوع یکی از کارهای پیچیده دانشجویان بود که اشتباهات زیادی هم در آن رخ داد، من همین جا اعلام میکنم که اگر قرار بر نقد تاریخی آن 444 روز باشد راجع به چند نکته از جمله بستن چشمهاي گروگانها، افشای بعضی اسناد، طولانی شدن روند گروگانگیری و مذاکره حرف دارم و اینها اشکالاتی بود که تاثیر اقدامات دانشجویان را خنثی کرد. کما این که من از مذاکرات الجزایر و قراردادش دفاع میکنم.
جملهای که با تلاش بسیار بهزاد نبوی در قرار داد قرار گرفت مبنی بر این که «آمریکا (چه از لحاظ سیاسی و چه نظامی) در امور داخلی ایران مداخله ننماید» در تاریخ آمریکا بی سابقه بود.( این که ابرقدرتی بپذیرد در امور داخلی کشور دیگری دخالت ميکرده است که حالا بخواهد بپذیرد دیگر مداخله نکند) و این جمله نشان دهنده حقانیت دانشجویان ایرانی بوده است و حقارت آمریکا در این که در امور داخلی ایران دخالت ميکرده است و همچنین بندی که به این ميپردازد که اتباع آمریکایی نميتوانند علیه ایرانیها اقامه دعوا کنند.
موضوع امکان ارتباط با آمریکا نبوده است که بارها به وجود آمد، تا پیش از اشغال سفارت بسیاری از حاضران در راس قدرت در جمهوری اسلاميدر آن زمان یا حتی تندروهای مذهبی به این صراحت از دشمنی با آمریکا نميگفتند اما اشغال سفارت توسط شما باعث شد که خیلیهاي دیگر شهامت این را پیدا کنند که بسیار تندتر از همان دانشجویان خط امام که حالا اصلاح طلب هستند در همان مسیر گام بردارند و فضا را در رابطه با این موضوع رادیکال تر هم بکنند و اهرم فشار روي دولتها شوند.
امکان دارد این اثرش باشد، این درست است اما ببینید الان ميشود گفت که اقدام آن زمان دانشجویان منجر به رادیکال تر شدن فضا یا موجب حذف لیبرالها از جامعه شد ولی اتفاقی که واقعا افتاد باید دیده شود، من قصد ندارم چون خودم در آن حادثه بوده ام از آن دفاع کنم، من تاریخ را روایت ميکنم. برخورد تاریخ هم این است که تکلیف با آمریکا در سال 42 و با صحبتهاي امام روشن شد یا در طول انقلاب شعارهای «بعد از شاه نوبت آمریکاست» اصلا ربطی به دانشجویان ندارد.
چریکهاي فدایی و مجاهدین خلق و سایر گروههای مسلح هنرشان ترور افسران آمریکایی بود، این که شاه دست نشانده آمریکاییهاست، دولت کودتایی بوده و کودتایی که آمریکاییها انجام دادهاند یا این که ساواک عامل سازمان سیاست مدام در جامعه شنیده میشد. همکاریهای اطلاعاتی شاه و آمریکا اصلا به انقلاب هم ارتباطی پیدا نميکرد و بسیار روشن بود. من اين بخش را ميپذیرم که شاید تندرویهايی در بخشهاي دیگری به وجود آمد؛ اما این که اصرار کنیم اقدام دانشجویان پیرو خط امام عامل و باعث دشمنی بین ایران و آمریکا بودهاند را به هیچ وجه نميپذیرم.
16 سال پیش همان دانشجویان پیرو خط امام هسته اصلی جنبش اصلاحات را پایه گذاشتند و همین گروه بودند که به دولت آقای خاتميکمک کردند تا دیپلماسی جدیدی را پایه گذاری کند، چه کسانی بودند که اتوبوس بازرگانان را در همان برهه در تهران به گلوله بستند؟ پس 16 سال پیش شرایطی فراهم شد.با همین شرایطی که اکنون دولت آقای روحانی جلو میرود، دولت آقای خاتميميتوانست رابطه را دوباره برقرار کند تا این همه آسیب ادامه پیدا نکند و تا این حد تحریمها ادامه نیابد و پرونده هم از آژانس به شورای امنیت نرود.
در مورد دولت موقت و نهضت آزادی حرف بسیار است. در مورد افشاگریها، من خودم ایراداتی دارم و در مورد برخورد با دولت موقت هم همین طور . دولت موقت را دانشجویان ساقط نکردند، آن چه وجود داشت مناسبات بین امام و دولت موقت بود و بازرگان باید خودش این رابطه را پیش ميبرد. به نظر من حتی بودن دولت موقت بعد از اشغال سفارت بسیار به نفع ایران بود.
اما افشاگریها روی سرنوشت کاندیداها هم تاثیر گذاشت.
خير. اصلا این گونه نیست. در مورد کاندیداهای ریاست جمهوری تنها موردی که افشا شد اسناد مربوط به آقای مدنی بود. هیاتی که از طرف امام برای نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری تشکیل شده بود اسناد را از ما خواستند. خواسته هیات هم روشن شدن ارتباطات مدنی بود که ما هم اسناد این ارتباطات را به آنها تحویل دادیم و آنها هم در تعیین محدوده مربوط به کاندیداهای ریاست جمهوری نظرات سیاسی را به هیچ وجه دخالت ندادند.
برای درست دیدن این قضیه به لیست کاندیداهای ریاست جمهوری که در 5 بهمن 1358 تهیه و تنظیم شده دقت کنید. دانشجویان نه کاندیدا بودند نه کاندیدایی داشتند که بخواهند در حمایت از کسی کاری کنند.
البته فکر ميکنم برای پیدا کردن پاسخ بخش زیادی از پرسشهاي بعد از افشاگریها تا بازداشتها باید به این بپردازیم که چرا 444 روز این تسخیر به طول انجامید، من ميخواهم برگردم به این روایت که چرا 48 ساعت این همه طولانی شد؟
خیلی صریح بگویم که وقتی وارد سفارت آمریکا شدیم دیگر آن جلسات و مذاکرات پشت درهای بسته نبود و ناگهان ما با اشخاصی مواجه شدیم که حتی آنها را نميشناختیم. مدیریت و فرماندهی قضیه بسیار پیچیده شده بود.
ما وارد سفارت شدیم و در همان ابتدا با موسويخوئينيها تماس گرفتیم و ايشان هم خود را به سرعت به سفارت رساند. اتفاقی که افتاده بود آشفتگی محض بود، یعنی همه چیز بههم ریخته بود. فکر میکنم حدود ساعت 2 ظهر بود که من اولین مصاحبه مطبوعاتی را انجام دادم، عدهای داشتند ساختمان اصلی را جستوجو ميکردند و عدهای سعی ميکردند آمریکاییهايی را که در اختیار گرفته بودند را در یک مکان جمع کنند. شورای مرکزی دانشجویان آپارتمان سفیر که یک آپارتمان ویلایی در وسط سفارت بود را در اختیار خود گرفته و به عنوان مقر اصلی انتخاب کرد. اولین کاری که باید ميکردیم روشن کردن موقعیت بود و از آقای موسويخوئينيها خواستیم که ماجرا را با امام در میان بگذارد.
آقای موسويخوئينيها با حاج احمد آقا تماس تلفنی برقرار کرد و اطلاع داد که دانشجویان انجمنهای اسلاميهستند و این دانشجویان اقدام به تصرف سفارت آمریکا کردهاند و در اعتراض به آمریکا وارد سفارت شده اند و از مریدان امام هستند. همه این لحظات، لحظات پر اضطرابی برای ما بود که نکند با خشم مواجه شویم یا این که جنبش دانشجویی از این رفتار آسیب ببیند یا برای انقلاب بد شود. حاج احمد آقا پیاميرا از طرف امام برای دانشجویان فرستادند و آن جمله مشهور را ميگویند که « جایی که گرفتید، جای بسیار خوبی است و محکم آنجا بایستيد و تکان نخوريد».
اما همچنان ما تصورمان این نبود که قرار است 48 ساعت تبدیل به 444 روز شود. اما کميبعدتر مردم در محل سفارت حاضر شدند و بعد حاج احمد آقا وارد سفارت شد و به حادثه رسمیت داده شد و نقطه اوج این ماجرا،سقوط دولت موقت بود.
زمانی که دولت بازرگان سقوط کرد چه احساسی داشتيد؟
فهمیدیم ما خودمان شدیم گروگان این گروگان گیری. در آن لحظه فهمیدیم که دیگر ما کارهای نیستیم، دانشجویان خط امام، تحصیل و زندگیشان در گرو حادثه ای بود که در اختیارشان نیست، در حقیقت جامعه و افکار عمومی، رهبری انقلاب و تصمیمهای شخصی همه صاحب منصبان آن زمان داشت این حادثه را به مسیری نامشخص هدایت ميکرد. سهم ما در اتفاقات بعد از سقوط دولت موقت متفاوت بود.
چگونه حركت شما از جنبش اعتراضی موقت دانشجویی به این ماجرای طولانی مدت تبدیل شد؟
ببینید ما نقشی در این ماجرا نداشتیم و معتقد هستم فقط نباید به نقش طرف ایرانی توجه کرد، آمریکا هم در این قضیه نقش داشت. در اسناد مدارکی وجود دارد که صریحا سولیوان تصریح ميکند باید از ایرانیها و واکنششان ترسید، یکی از گروگانها بعد از آزادی به کارتر گفته بود که اگر ميخواستید شاه را به آمریکا راه بدهید ابتدا باید سفارت خود در ایران را تعطیل ميکردید و اینها همه نشان از این داشت که طرف مقابل هم حساسیتهاي مردم ایران را نادیده گرفته و به آن توجه نکرده است.
تا روز آخر گروگانگیری شما در سفارت حضور داشتید؟
خير. حدود دو ماه آخر به دلایلی دیگر حضور نداشتم.
امروز نظر طراح اشغال سفارت آمريكا نسبت به مسائل روز سياسي كشور چيست؟
در زمان دولت احمدی نژاد اتفاقاتی که افتاد هیچ ربطی به اتفاقات ابتدای انقلاب یا اهداف انقلاب نداشت، متاسفانه یک اجماع همگانی علیه ایران بود. اينكه اولویت آقای روحانی با توجه به تخصصش بخواهد سیاست خارجی و دیپلماسی بین المللی باشد راهکار مناسبی است و هم ایشان ميتواند در آن موفق شود اما دیپلماسی ادامه سیاست داخلی است. نميشود در سیاست داخلی فضا را بست و با مردم محرمانه برخورد کرد. نميشود جلوی گردش آزاد اطلاعات را گرفت و به جنبشهاي اجتماعی بی توجه بود و برای مذاکره برويم. اتفاقی که در دنیا میافتد این است که ژنرالهاي دیپلماسی هر کشور نماینده افکار عموميمردم و جامعه خود هستند و اگر یک دولت پشتوانه اجتماعی اش ضعیف باشد، پای میز مذاکره هم ناچار است امتیاز بدهد و این منجر به ضعفش ميشود و این نکته ای است که آقای روحانی باید مدنظر قرار بدهد.
منبع: قانون