«سیدابراهیم نبوی، طنزنویس مطبوعات دومخردادی، ۱۰ سال پیش از ایران رفت و آنجا به کارش ادامه داد. تا همین چند وقت پیش هم کمتر کسی فکر میکرد او و امثالش حتی بتوانند به بازگشت به کشور فکر کنند اما حالا مدتی است او پایش را در یک کفش کرده که برمیگردم. وقتی او این تصمیمش را علنی کرد، مخاطبانش اغلب به این فکر میکردند که این یک اظهارنظر در ادامه طنازیهای آقای طنزنویس باشد یا نهایتا حرفی کلیشهای از روی دلتنگی برای میهن که برای آنور آبیها ژست معمولی است. اما حالا او بسیار جدی و برنامهریزیشده میگوید اگر برنامههایش ردیف شود، به ایران میآید، حتی اگر از روی همان پلهها کتبسته به اوین منتقل شود یا گوهردشت.»
هفتهنامه «حاشیه» با این مقدمه، گفتوگوی خود با سیدابراهیم نبوی را منتشر کرده که مشروح آن در پی میآید:
آقای نبوی شما ۱۰ سال است از کشور خارج شدهاید و پیش از آن چند باری متهم و محکوم شدهاید بهخاطر نوشتههایتان. حالا چرا دوست دارید برگردید؟
من ده سال قبل برای اینکه یک سالی از ایران بروم از کشور خارج شدم و از همان سال اول قصد بازگشت داشتم و چندین بار برای بازگشت اقدام هم کردم ولی متاسفانه هر بار به قول آقای خیابانی سنگ ما به در بسته خورد. در حقیقت من این ۱۰ سال را مثل مسافر، منتظر هواپیمایی که دائم تاخیر میکند، منتظر ماندم. نه برای ماندن در اینجا برنامه ریختم و نه حتی یک روز برای همیشه ماندن در فرنگ فکر کردم. حالا هم معتقدم باید برگردم چون همیشه معتقد بودم. فقط فکر میکنم الان بهترین وقت و شاید برای من آخرین فرصت باشد. اما درباره اتهام و محکومیت؛ من به طور رسمی دو بار متهم شدم ولی هرگز در هیچ دادگاهی محکوم نشدم یعنی تا کنون حکمی علیه من صادر نشده. آقای مرتضوی فقط شخصا به من گفته که میخواهد به من هشت ماه زندان بدهد که پنج ماهش را گذراندم ولی حکمش صادر نشده. برای همین من محکوم نیستم بلکه فقط متهمی هستم که چند بار به دادگاه رفتم. علت اینکه قصد بازگشت دارم این است که میخواهم به کارهای ماندگار و اساسیام از جمله تحقیقات ادبی درباره تاریخ طنز بپردازم، رمانها و داستانهای کوتاهم را منتشر کنم و در فضای فرهنگی داخل ایران زندگی کنم.
شما که آنجا بارها خط قرمزهای جمهوری اسلامی را رد کردهاید، چه طور انتظار دارید از آمدن شما استقبال شود؟ دستگاه امنیتی و قضایی کشور، دستکم شما را تحت پیگرد قرار میدهد. فکر میکنید دقیقا به چه عناوینی متهم شوید؟
من مطلقا انتظار هیچ استقبالی را ندارم. دیوانه که نیستم. میدانم باید به بسیاری از سوالاتی که مربوط است، پاسخ بدهم و لاجرم در مواردی ممکن است محکوم شوم و در بسیاری موارد پاسخهایی دارم که فکر میکنم قانعکننده باشد. به هر حال من ترجیح میدهم بعد از ورود، پاسپورتم را تحویل بدهم چون دیگر قصد خروج از ایران را ندارم. به دادگاه یا زندان میروم و هر چه باید مکافات بکشم، میکشم و بعدش اگر زنده باشم به زندگی ادامه میدهم. من فکر میکنم به مواردی مانند تبلیغ علیه نظام، اهانت به مسئولان عالیرتبه کشور، اقدام علیه امنیت کشور، همکاری با بیگانگان، همکاری با رسانههای ضد انقلاب و تلاش برای براندازی کشور متهم بشوم. تقریبا به همه مواد 498 تا ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی در برخی موارد میدانم که محکوم خواهم شد ولی در مواردی مانند همکاری با بیگانگان و تلاش برای براندازی طبیعتا محکوم نمیشوم؛ برای اینکه نکردهام ولی به مسئولان کشور توهین کردهام، علیه نظام تبلیغ کردهام و با رسانههایی که ضد انقلاب نامیده میشود، همکاری کردهام که طبعا به این موارد محکوم میشوم و تحمل مجازات را هم دارم.
اظهارنظرها درباره آنهایی که تمایل به بازگشت دارند، متفاوت است. گاه از زبان مسئولان چراغسبزهایی داده میشود و حتی کمیتهای هم در اینباره تشکیل شده. اما جدیدا آقای اژهای گفته که تسامحی به خرج داده نخواهد شد. چه اتفاقی باید بیفتد تا شما و کسانی مانند شما بتوانند برگردند؟
اگر بخواهم منتظر این بمانم که چراغ سبزی نشان داده شود، باید آنقدر بمانم که علف سبز زیر پایم به ریشی که از فرط انتظار بلند میشود، برسد. من نه به تسامح فکر میکنم و نه منتظر اتفاقی هستم. کسی من و امثال من را ممنوعالورود نکرده، به همین دلیل طبعا میتوانم برگردم ولی اصولا منتظر ماندن برای اینکه همه چیز چنان بشود که فرش قرمز برای امثال من پهن کنند، در تصور من نیست.
من امیدوارم آن مسئولان سیاسی که دوست دارند من و امثال من برگردیم و میدانند که بازگشت ما به نفع فرهنگ و سیاست کشور است، آنهایی را که دوست ندارند ما برگردیم قانع کنند و ما در فشار کمتری به میهنمان بازگردیم. امیدوارم اینقدر عقلانیت باشد که بدانند یک نویسنده در کشور خودش بیشتر به کار حرفهای میپردازد و کمتر درگیر حواشی سیاسی میشود. من هم جز انجام چند تحقیق گسترده و منتشر کردنش کاری در ایران ندارم. الان مشکل من در کارهای اجرایی برگشتن، همانها که معمول است، مثل تحویل خانه و تغییراتی اینچنین است و البته به پایان رساندن کتاب «کاوشی در طنز ایران» که کمتر از دو ماه دیگر تمام خواهد شد و الان بیش از پنج جلد آن آماده نشر دیجیتالی است.
به تازگی گفتهاید برنامه اخیرتان در استرالیا آخرین استندآپ کمدی خارج از ایرانتان خواهد بود و حتی گفتهاید تا آخر آبان برمیگردید. یعنی واقعا در یکی از همین روزهای آینده شما از پلههای هواپیما در فرودگاه تهران پیاده میشوید؟ از اینجا کسی مشخصا به شما گفته میتوانید بیایید و درواقع قضیه را ردیف کرده است؟ اگر نه با چه پشتگرمی و پیشبینیهایی میآیید؟
اصولا قصدم این نیست که در شرایط خوب و مساعد برگردم بلکه قصدم این است که برگردم. در ایران دستیابی به یک توافق یا مثلا اماننامه یا تضمین موضوع بیهودهای است. اصولا چه کسی میتواند به من تضمین بدهد؟ مگر چنین تضمینی وجود دارد؟ مگر کسانی که با تضمین آمدهاند، بی مشکل بودهاند؟ من نه تضمینی گرفتهام و نه برای آن تلاش کردهام. علتش هم این است که کسی نمیتواند تضمین بدهد. این اصلا خوب نیست که هیچ قدرت متمرکزی نباشد که شما از او تضمین بخواهید ولی به هر حال چه بهشت ایرانی باشد و چه جهنم ایرانی، در هر حال ایرانی است. یک روز قیف نیست، یک روز قیر نیست و یک روز مسئولی که به شما تضمین داده، بی خبر برای گردش رفته چالوس! نه، من هیچ تضمینی از کسی نگرفتهام و بنا هم نداشتم بگیرم. تنها چیزی که زمانم را تعیین میکند، کارهای عملی و اجرایی است که پیش از بازگشت باید بکنم که فعلا مشغول آنها هستم.
از همین الان با مخالفتها و موافقتهایی در باب این بازگشت مواجه شدهاید. این دو دسته چه کسانی هستند و درباره بازگشت شما چه فکری میکنند؟
موافقان بسیارند، اغلب آنهایی که امید به اصلاح و بهبود وضع کشور دارند و دوست دارند ایران بهتر شود. نظر آنها را عملا و صریحا و بهطور مستقیم شنیدهام. تقریبا میتوانم بگویم موج بسیار خوبی در مورد تصمیم من وجود داشته. مخالفان هم غالبا از افرادی هستند که یا به خاطر علاقه شخصی به من میگویند نرو چون با خطر مواجه میشوی یا دچار اضطراب هستند که طبیعتا همهشان فقط میگویند امروز نرو و دو ماه دیگر برو. هیچکدام معتقد نیستند باید بمانم تا همه چیز عوض شود. اما دو گروه هستند که به طور کلی مخالف بازگشت من و امثال من به ایران هستند؛ یک گروه از آنها تندروهای داخلی هستند که میخواهند سر به تن من و امثال من نباشد، آنها از بازگشت من ناراحت نمیشوند، آنها از اینکه مردم تصور کنند وضع کشور چنان تغییر کرده که فلانی هم به ایران برگشته، ناراحت هستند. آنها دوست دارند وضع به همین منوال بماند، وضعی که نمیتواند به همین منوال بماند. آنها کشور را به بنبست، خطر جنگ، تحریم، گرانی، کاهش ارزش پول و بنبستهای سیاسی کشاندهاند و با همه اشتباهاتشان میخواهند همین وضع را حفظ کنند. این افراد دوست داشتند احمدینژاد باقی میماند، ایران با آمریکا میجنگید و اصلا روحانی رئیسجمهور نمیشد و البته گروه دیگری هم با بازگشت من مخالفند و آنها نیروهای برانداز بیرون هستند. از نظر آنان که میخواهند وضع ایران را تلخ و سیاه و نکبت و بد نشان بدهند و هر خبر امیدوارکنندهای باعث میشود یک هفته کهیر بزنند، رفتن من به ایران دکانشان را تخته میکند. آنها کارشناسان ایران هستند که هر چه وضع ایران سیاهتر باشد به نفع آنهاست و میدانند اگر من و امثال من برگردیم به این راحتی نمیتوانند وضع کشور را بدتر از آنچه هست، نشان بدهند.
اگر برگردید، چطور میتوانید نوشتهها و مواضعتان را با ساز و کارهای اینجا هماهنگ کنید؟
همانطور که بقیه نویسندگان میکنند. من که در فرنگ متولد نشدهام؛ من در فاصله سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۳، یعنی یک سال پس از خروجم از ایران، ۴۶ عنوان کتاب در کشور چاپ کردم و اتاق به اتاق وزارت ارشاد را میشناسم. آخرین کتابی که از من چاپ اولش در ایران درآمد، رمان «مجنون و لیلی» بود که یک سال پس از خروج از ایران نوشته بودم. آخرین کتابی هم که با زندگینامهام و نمونه آثارم در ایران چاپ شد در سال ۱۳۹۱ بوده. کتابهای من همین الان هم در بعضی کتابفروشیها هست. چاپ پنجم، ششم، هفتم و هشتم بعضی از کتابها در چهار پنج سال گذشته منتشر شده و اصولا اغلب کتابهای من ربطی به سیاست ندارد. ۶۰ درصد کتابهای من، مطلقا به سیاست ربط ندارد. کتابی مانند گزیده «لطایفالطوایف» یا «ملانصرالدین» یا «تهرانجلس» اصلا سیاسی نیست.
من در هر حال ضمن اینکه به طور دائمی تلاش میکنم فضای نشر را بازتر کنم ولی به قاعده موجود احترام میگذارم. بعید میدانم اگر حتی به ایران هم برنگردم، از ۷۰ کتابی که در داخل و بیرون نوشتهام، حداکثر ممکن است ۱۰ کتاب امروز قابل چاپ نباشد. به هر حال من برای انتشار آن ۶۰ کتاب میکوشم.
شما مرتبا به صفحه فیسبوک آقای ظریف میروید و برایش کامنت میگذارید. از دیگر مسئولان چه کسی اگر صفحه شخصی در فیسبوک داشته باشد، دوست دارید با او گفتوگو کنید؟
من مرتبا به صفحه فیسبوک آقای ظریف نمیروم، هر دو روز یک بار میروم ولی شاید این دیده شدن نوشتههایم در آنجا به مورد پسند قرار گرفتن کامنتهایم که بعضی تا ۲۵۰۰ لایک هم میخورد، برگردد. اتفاقا علت اینکه من آقای ظریف و شخصیتش را دوست دارم، ربطی به امروز ندارد. من همه آن گروه از دیپلماتهای باهوش و حامی منافع ملی کشور را از ۲۰ سال قبل هم دوست داشتم و با خیلی از آنها سالها از نزدیک رفیق بودم. من حداقل سه سال مدیرکل آقای آخوندی وزیر مسکن در وزارت کشور بودم، با علی جنتی دو سال در صداوسیما همکار بودیم و خیلی از همکلاسیهای من وزرای کابینه فعلی و حتی قبلیاند. آقای وحیدی همدانشگاهی من بود، آقایان توفیقی و معین نیز همدانشگاهی من بودند. من که از مریخ به بلژیک هبوط نکردم، من سالها در ایران کار کردهام. حاشیه نروم؛ البته دوست داشتم آقای جنتی هم صفحهای داشت و میشد به او نظر خودم و افرادی مثل خودم را بگویم. البته مطمئنم خیلی از این دوستان، نوشتههای من را میخوانند. صفحه خود من ۱۳۰ هزار عضو دارد و بسیاری از مسئولان از نظرات من مطلع هستند.
برای آقای ظریف نوشتهاید به آنهایی که پشت مجموعه دولت ایستادهاند، فکر کند. فکر میکنید همین که شما جزو کمپینهای تحریم انتخابات نبودید و از آقای روحانی حمایت کردید، میتواند دلیلی کافی برای بازگشتتان باشد؟
البته که نه. دولت ایران که دولت یک حزب نیست. دولت ایران در هر حال باید برای هر ایرانی که در جهان، خودخواسته یا ناخواسته رفته است، راه را باز کند که بتواند به کشورش برگردد یا سفر کند. ما که تبعیدی نیستیم. ما باید حق داشته باشیم به ایران برگردیم و البته اگر خطایی هم کردهایم، مجازات میشویم. منافع ملی حکم میکند ایرانیانی که بیرون ایران زندگی میکنند یا به کشور خودشان برگردند یا بتوانند به آن رفت و آمد داشته باشند. من در هر کشوری که دوست داشته باشم، همین امروز میتوانم به عنوان یک نخبه ادبی ملیت بگیرم ولی من دوست دارم ملیت ایرانی خودم را حفظ کنم و به این افتخار میکنم. نه فقط من بلکه کسانی که انتخابات را تحریم کردند هم باید حق بازگشت داشته باشند. مگر تعدادی که انتخابات را در داخل کشور تحریم کردند کم بودند؟ ولی ما ایستادیم و از مردم خواستیم در انتخابات شرکت کنند و بالاخره هم دولت عاقل و مدبری را روی کار آوردیم. من هیچ طلبی از کسی ندارم. من حتی اگر بدانم بازگشتم به ایران به روند فعالیت دولت روحانی لطمه میزند و او به خاطر بازگشت افرادی مثل من تاوان میدهد، بازگشتم را به تاخیر میاندازم. برای من اصلاح کشور مهمتر از سرنوشت فردی خودم است. الان هم گمانم این است که بازگشت من و امثال من به نفع کشور است وگرنه کدام دیوانهای خودش را در معرض خطر قرار میدهد، به خصوص آدمی که اهل دعوا هم نیست؟
چرا دوست ندارید آنجا بمانید؟ آنجا که فعالیت رسانهایتان را دارید. مگر آنجا چه کمبودی دارید؟
من برای زندگی در بیرون ایران مطلقا مشکل ندارم. نه مشکل حقوقی، نه مشکل کاری و نه مشکل مالی. در ایران همیشه هشتمان گرو ۹ بود، اینجا هم همانطور است. خیلی هم کشور خوبی است و دائم هم سفر میروم. آزادی و کار و فعالیت اجتماعی و فرهنگی را که در اینجا هست دوست دارم ولی من میخواهم همه اینها را در کشور خودم داشته باشم. من دوست دارم فعالیت رسانهایام در محیطی باشد که زبان مادریام در آن به گوشم شنیده شود. این نعمت بزرگی است که صدای دور و برتان فارسی باشد. مشکل من این است که میخواهم در محیط زبان فارسی زندگی کنم. همان رنجهایی را که مردم میکشند، بکشم و در همان شادیهایی که از آن بهره میبرند، شریک باشم. مطمئنم در این هشت سال بلاهایی بر سر اقتصاد و جامعه ایران آمده اما من و امثال من میتوانیم برای بهتر شدن اوضاع کمک کنیم.
من دوست دارم در همان شهر دودآلود، با مردمانی که سریع عصبانی میشوند، با قیمتهای دائما متغیر زندگی کنم. من از سال ۱۳۸۳ در خانهای زندگی میکنم با یک اجارهنامه ۹ ساله به ۷۰۰ یورو، الان هم اجارهخانه همان ۷۰۰ یورو است. درآمد من هم در این سالها کما بیش دو هزار یورو بوده. من ۹ سال است که در سایت «روزآنلاین» کار میکنم و حقوقم در این سالها تغییر نکرده. منظورم این است که من هیچ مشکلی اینجا ندارم. اینجا همه چیز خوب است ولی من دوست دارم در کشور خودم باشم. این خیلی عادی است.
شما در آنجا ملاحظاتی را که برخی داشتهاند و مثلا همه پلها را پشت سرشان خراب نکردهاند، نداشتهاید. مگر پلی پشت سرتان مانده؟
ببینید! مساله خیلی روشن است. من در این سالها هیچ فعالیت غیرعلنی نداشتم. همه خوبیها و بدیهای من منتشر شده. برای بازگشت به ایران تنها کاری که باید بکنم، این است که یک بلیت بخرم، سوار هواپیما بشوم و به ایران برگردم. اینکه پلی مانده یا نه، کاملا به شرایط من و مسائلی برمیگردد که قطعا داورانی آن را داوری خواهند کرد. آقای محسنی اژهای که نمیتواند به من بگوید به کشور برنگرد چون ما دستگیرت میکنیم. این کار ایشان از نظر قانونی کمک به مجرم است. ایشان باید به من بگوید زودتر بیا تا مجازاتت کنیم. مساله پیچیده نیست. مثلا دادستان معتقد است من باید سه سال بروم زندان، من هم آمادهام سه سال بروم زندان. ایشان که نمیتواند مانع زندان رفتن من شود. اصلا من معنی این تهدیدها را نمیفهمم. مقام قضایی که حق ندارد مانع اجرای عدالت بشود. من هم که خودم حاضرم بیایم و محاکمه بشوم. اینجا چه کسی ناراضی است؟ پلهای پشت سر من زیاد است. مهمترینش اینکه خودم میخواهم بیایم.
گفتهاید میخواهید برگردید چون آنجا خیلی چیزها یاد گرفتهاید و جامعه میتواند از تجربههای شما استفاده کند. جامعه ایران دقیقا از کدام تجربه شما میتواند استفاده کند؟
تجربههای فراوانی هست؛ نظم در کار، ساختن بنیادهای فرهنگی، تداوم در تولید فرهنگی، تولید اثر برای میلیونها ایرانی در سراسر جهان که نیاز به آثاری به زبان فارسی دارند، بیان تجربه مهاجرت به طور واقعی و معکوسکردن روند گریز نخبگان و از همه مهمتر جدا کردن عواطف و احساسات در همکاری که معمولا ما ایرانیان در آن ناتوانیم. من بیش از هر چیز کار بدون حاشیه، تولید منظم و ضرورت کنار گذاشتن تنبلی تاریخی را که مثل سم، روح و جان و فرهنگمان را میخورد، جزو این تجربیات میدانم. در این سالها آموختهام چگونه باید تجربههایمان را مکتوب کنیم و قابل مصرف بسازیم تا دائما اشتباهاتمان را تکرار نکنیم. آموختهام که چگونه به جای ویران کردن دائمی و ساختن بناهای تازه همان که داریم را بازسازی کنیم. همه اینها تجربههای گرانی است که به نظرم باید من و بسیاری مانند من به جامعه منتقل کنند.