خداداد عزیزی می گوید در کنار آن «نسل طلایی» جام جهانی 98، یک نسل «پشت خط ماندههای طلایی» هم داشتیم.
«حماسهساز
ملبورن» لقبی بود که از شهر ملبورن در جنوب شرقی استرالیا برای «خداداد
عزیزی» جوانی از شمال شرقی ایران به یادگار ماند. همه ماجرا هم از یک
بغلپای تکنیکی در دقیقه 85 بازی تیم ملی ایران و استرالیا شروع شد و این
بغل پا به تعبیر عدهای باعث شد تا وزن کره زمین به خاطر پریدن ایرانیها
به آسمان برای چند ثانیه کم شود. ضمن اینکه باعث شد خیلیها یادشان برود که
اتفاقا گل اول کشورمان هم روی پاس همین جوان 26 ساله وارد دروازه
زردقناریهای اقیانوسیه شد.
«خداداد عزیزی» هر وقت که میخواهد
درباره حماسه 8آذر 76 صحبت کند، حرفهای جدیدی دارد. او این بار هم اذعان
کرده که گلش به استرالیا بهترین گل تاریخ بازیگریاش نیست؛
بعد از گذشتن 16سال از صعود تاریخی به جام جهانی به نظر شما عامل اصلی صعود ما چه کسی بود؟
این
سوال را نمیشود مطلقا جواب داد، عامل اصلی صعود ما چندین «اتفاق» بود به
علاوه کلی آدم. از احمدرضا عابدزاده عزیز که به نظرم لبخندها و اعتماد به
نفس و اقتدارش توی دروازه ایران منجی ما بود تا آن دیوانهای که آمد توی
زمین و بازی را متوقف کرد.
حالا واقعا اگر آن دیوانه نمیآمد نمیتوانستید بازی را ببرید؟
ببینید،
من الان هم گاهی میبینم که در جریان یک بازی داور با سوتهایش بازی را از
جریان میاندازد و نتیجهاش میشود تیمی که شاید از تیم مقابل ضعیفتر
بوده بازی را میبرد...
در بازی با استرالیا هم معتقدید استرالیاییها سرتر از ما بودند؟
صد
البته، مگر شما شک دارید؟ آنها آنقدر روی دروازه ما موقعیت گل داشتند که
هر وقت بازی را میبینیم نگرانیم نکند این دفعه دروازهمان باز شود!(خنده)
اما خارج از شوخی باور کنید همان موقع خیلیها که از بیرون و تلویزیون بازی
را میدیدند میگفتند استرالیاییها از بس توپ روی دروازه ما فرستادند، ما
فکر میکردیم داریم روی دور تند بازی را میبینیم.
نگفتید جیمی جامپ معروف تاثیری در برد شما داشت؟
به هر حال بازی را از حالت عادی خارج کرد و ما تمرکز از دست رفتهمان را به دست آوردیم.
یعنی شما در نیمه دوم با نیت صعود به میدان رفته بودید؟
راستش
را بگویم نه... حداقل من یکی که بعد از اینکه با اختلاف 2 گل عقب افتادیم
اصلا فکر پیروزی را نمیکردم. بین 2 نیمه هم که ویرا حرفی نزد و ما با
بچهها تصمیم گرفتیم برویم و یک بازی آبرومندانه انجام دهیم و برگردیم
ایران، اما قشنگی فوتبال به همین چیزهایش هست، فکر نمیکنی و میشود.
اصلا شاید فکر نمیکردید به خاطر دعوای شب قبلتان، علی دایی به شما پاس بدهد.
اول
که دعوا مال دو شب قبلش بود. دوما روز بعدش که میشد یک روز قبل از بازی
آقای افتخاری که الان رئیس کمیته فوتسال است، سرپرست تیم ملی بود و آمد
آشتیمان داد، البته کلمه آشتی قشنگ نیست، چون قهر نبودیم، اما به هر حال
علی گلایه داشت که توقع نداشته من جوابش را بدهم و من هم حرف خودم را
داشتم. اما به هر حال وقتی ما وارد زمین ملبورن شدیم خبری از کدورت نبود.
خودتان چند بار فیلم بازی را دیدهاید؟
خیلی؛ چطور؟
یک
عده معتقدند گل شما خیلی شانسی بوده، میگویند خداداد یا باید میزده توی
سر توپ و بوسنیچ را رد میکرده، یا میداده ابراهیم تهامی بزند.
معما
چون حل شود آسان شود، حالا من هم که فیلم بازی را میبینم فکر میکنم
میتوانستم چیپ بزنم یا اصلا توپ را نگه دارم بیاورم روی زانویم با پشت سر
بکارم روی پاشنه پایم، بعد بلندش کنم و بروم روی هوا مثل سوباسا با قیچی
برگردان بخوابانم کنج دروازه که قشنگتر هم بشود!
حالا واقعا نظرتان درباره گل چیست؟
فوتبال
بازی لحظههاست. آدم باید در یک لحظه تصمیم بگیرد. وقتی علی پاسش را برای
من فرستاد من هنوز توپ به پایم نرسیده بود تصمیمم را گرفته بودم که خودم
شوت کنم، حالا شاید اگر یک بار دیگر موقعیت آن طوری باشد، بدهم ابراهیم
تهامی و میدهم! اما من زدم و یک سری فعل و انفعالاتی شد و توپ پلهپله شد و
رفت توی دروازه.
به نظرتان اگر آن گل را نمیزدید الان همین جایگاه و موقعیت را داشتید؟
در
اینکه آن گل تاثیرگذارترین گل زندگیام بوده شک ندارم، اما اینکه از نظر
خودم بهترین و مهمترینش باشد را نه. من گلهای زیادی زدهام که برای خودم
از گل به استرالیا هم با ارزشتر بوده، اما برای مردم نه. الان هم نمیشود
کتمان کنم که محبوبیتی که بین مردم دارم از همان گل است و وقتی مرا
میبینند از خاطرات شلوغکاریشان بعد از بازی توی خیابانها میگویند.
بعد از آن 2 بار دیگر به جام جهانی رفتیم، اما هیچ دفعه شادی مثل 98 را در کشور نداشتیم، چرا؟
واقعا
برای خودم هم سوال شده و دلیلش را نمیدانم، خودم هم دوست دارم بدانم که
در صعود تاریخی به جام جهانی فرانسه چه چیزی بود که مردم را آنقدر خوشحال
کرد و در صعودهای دیگرمان چه چیزی نبود که شادیهای مردم مثل 8آذر 76 نشد؟
اما هنوز جوابی پیدا نکردهام. جوابی ندارم برای این سوال.
بعد از گذشت 16 سال شما هنوز به طلایی بودن نسل 98 اعتقاد دارید؟
اتفاقا
هرچه جلوتر میرویم اعتقادم به این قضیه بیشتر میشود و میبینم صفت
«طلایی» را خیلی به جا روی این نسل گذاشتند. ما پشت همان نسل طلایی 98 یک
نسل پشت خط مانده طلایی داشتیم، یک عده که به خاطر یک عده دیگر که توی چشم
بودند بهشان بازی نرسید و دیده نشدند؛ ابراهیم تهامی، فرشاد فلاحتزاده،
مهرداد میناوند و خیلیهای دیگر واقعا محشر بودند که به حقشان در این
فوتبال نرسیدند.
به نظرتان چرا دیگر نسلی مثل نسل 98 نیامد؟
دلیلش
این بود که آن موقع اکثر تیم ملی بزرگسالان از پایهها تغذیه میشدند،
مثلا خود من از تیم امید رسیدم به بزرگسال به علاوه خیلیهای دیگر، به همین
خاطر شما اگر از 2 دروازهبان تاریخی ایران یاد کنید اول مرحوم ناصر خان
حجازی است و بعد احمد عابدزاده، من میگویم تا صد سال دیگر روی دست امثال
اینها و کریم باقری و علی دایی و مهدویکیا کسی نمیآید، به همین دلیل که
کسی به پایهها توجه نمیکند.