پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : حميدرضا ترقي از اعضاي سرشناس حزب موتلفه اسلامي است كه از همان روزهاي آغاز تشكيل حزب جمهوري اسلامي به حزب جمهوري پيوست و پس از آن مسوول دفتر تشكيلات حزب و عضو شوراي مركزي در مشهد شد.
حزب موتلفهيي كه همواره با نام «حبيبالله عسگراولادي» در جامعه شناخته ميشود و همين چند هفته قبل بود كه موتلفهييها پدر معنوي خود را از دست دادند. ترقي به عنوان يك عضو حزب موتلفه از عملكرد اعضاي موتلفه در حزب جمهوري اسلامي دفاع ميكند و معتقد است اساسا نقش اعضاي موتلفه در حزب جمهوري اسلامي بسيار پررنگتر از اعضاي ديگر حزب بوده است و اساسا اداره لجستيكي حزب جمهوري اسلامي، با اعضاي موتلفه بوده است.
مصاحبهيي كه در ادامه ميخوانيد از سري مصاحبههاي مستند «حزب جمهوري اسلامي» است كه سال آينده اكران خواهد شد و قصد دارد پرونده ناتمام حزب جمهوري اسلامي را مورد بازنگري مجدد قرار دهد. برخي از اين مصاحبهها چهارشنبه هر هفته در روزنامه «اعتماد» منتشر خواهد شد.ماحصل بيش از 2 ساعت مصاحبه با حميدرضا ترقي كه در دفتر او در كميته امداد امام خميني(ره) انجام شده است را در ادامه ميخوانيد:
آقاي ترقي از تاسيس حزب جمهوري اسلامي شروع كنيم و اينكه چطور شد شما در همان روزهاي اول به حزب جمهوري اسلامي پيوستيد؟
تجربه مبارزات و انقلاب اسلامي در آن مقطع زماني به ما نشان داده بود كه براي اداره انقلاب و ادامه آن نياز به كار مبارزاتي و انقلابي است كه بايد سازمان يافته و به صورت يك تشكل منسجم انجام شود. در همان ماههاي پيش از انقلاب ما با روحانيت مبارز كه مركزيت آن در تهران بود در ارتباط بوديم و اعضاي موتلفه اسلامي با آن دوستان ارتباطاتي داشتند، بعد از آن هم كه انقلاب به پيروزي رسيد و حزب جمهوري اسلامي اعلام موجوديت كرد به دليل اينكه بسياري از موسسين و اعضاي اوليه حزب از اعضاي جامعه روحانيت مبارز تهران بودند و ما با آنها آشنايي داشتيم تصميم گرفتيم كه به حزب جمهوري اسلامي بپيونديم.
در همان روزها نمايندهيي از طرف حزب مركزي جمهوري اسلامي به استان خراسان و شهر نيشابور آمد و مقدمات تشكيل حزب جمهوري اسلامي در آنجا فراهم شد. انگيزه اصلي هم از تشكيل حزب در آن زمان همان طور كه عرض كردم اداره كشور بعد از پيروزي انقلاب بود كه حزب سعي ميكرد نيروها را تربيت كند و آنها را از نظر فكري و مديريتي پرورش دهد. اين نكته هم نكته قابل توجه و مهمي است كه اگر حزب جمهوري اسلامي تشكيل نميشد معلوم نبود بتوانيم آرمانهاي امام راحل (ره) را در جامعه پياده كنيم و معلوم نبود چه بر سر انقلاب خواهد آمد. به هر حال حزب در آن مقطع تشكيل شد و به دليل احساس نياز و اهميتي كه در آن زمان درباره حزب جمهوري اسلامي در بين نيروهاي طرفدار امام و انقلاب وجود داشت به حزب جمهوري اسلامي پيوستيم.
ما در همان روزهاي اوليه حزب شاهد آن بوديم كه استقبال بسيار قابل توجهي از حزب انجام شد و چند ميليون نفر، برگه درخواست عضويت در حزب را پر كردند! به نظر شما چرا چنين استقبالي از حزب شد؟
ببينيد حزب در كشور ما سابقه خوبي نداشت و مردم ذهنيت خوبي از فعاليت احزاب در ايران نداشتند اما اگر اسم حزب، جمهوري اسلامي نبود و اگر در راس حزب اين افراد و روحانيون خوشنام و باسابقه و مشهور حضور نداشتند، امكان نداشت حزب بتواند آنقدر فراگير و موثر كار خود را آغاز كند.
ظاهرا اصلا شهيد بهشتي حدسشان اين طور بود كه نهايتا هزار نفر در شروع فعاليتهاي حزب به آن ميپيوندند و انتظار نداشتند يك جمعيت ميليوني ثبتنام كند!
بله، همين طور است. بالاخره حزب توانست با اين محبوبيت و با اين شروع مناسب نقش خود را براي تثبيت نظام ايفا كند .
برخيها همانند آقاي معاديخواه كه براي مصاحبه خدمت ايشان رسيده بوديم معتقدند كه اساسا همين حضور بالا براي ثبت نام در حزب تبديل به پاشنه آشيلي براي حزب شد. آيا شما با اين موضوع موافق هستيد؟
ببينيد اينكه حزب بتواند آنقدر گسترده عمل بكند و مثلا حتي در روستاها و نقاط دورافتاده عضوگيري كند اين چيز كمي نبود. مثلا خودم بسيار پيش ميآمد كه به روستاهاي مختلف ميرفتم و براي مردم روستايي فيلمهايي از انقلاب و امام (ره) پخش ميكردم و تبليغات فراواني براي حزب انجام ميدادم و واقعا مثل سازمان تبليغات كار ميكرديم و ميتوانستيم مردم را جذب فعاليتهاي حزب و انقلاب كنيم. اين چيز كمي نبود. بالاخره اينكه حزب بتواند يك جمعيت بالايي را جذب كند نشان از تواناييهاي بالاي حزب داشت كه ميتوانست براي نظام و انقلاب هم قابل توجه و مهم باشد. ببينيد اينكه بسياري افراد فرم عضويت پر كردند اما به بسياري از آنها توجه نشد هم به خاطر شرايط و مقدورات آن زمان بود. بالاخره حزب هم از لحاظ مالي خيلي دستش باز نبود و نميتوانست هرگونه كه تمايل دارد عمل كند به علاوه اينكه اداره كردن تشكيلات حزب هم در آن مقطع زماني كاري دشوار و سخت بود.
آقاي دكتر ما پس از چند ماه از تشكيل حزب جمهوري اسلامي شاهد اختلافاتي در حزب و خارج از حزب با رهبران حزب هستيم (به ويژه اختلاف جامعه روحانيت مبارز با حزب جمهوري اسلامي) كه اين اختلافات هر روز هم حادتر ميشد. به نظر شما اين اختلافات ريشه در چه چيز داشت؟
به نظر من اختلاف نظر در مباني فقه سياسي وجود داشت. در آن زمان يك سري از علما معتقد به ديدگاه فقه سياسي حضرت امام بودند و معتقد به بستر حكومت اسلامي و ولايت فقيه بودند و نقش دين را در اداره جامعه نقش حداكثري ميدانستند و به اين، باور هم داشتند كه اين گروه در واقع بنيانگذاران اصلي حزب بودند همانند آيتالله بهشتي و آيتالله خامنهاي (مقام معظم رهبري) و شهيد باهنر.
اما برخي ديگر از علما در فقه سياسي و مباني آن بيشتر تابع نظرات مرحوم ناييني بودند كه خيلي اعتقادي به تشكيل حكومت اسلامي و بحث ولايت فقيه بر اساس نظرات حضرت امام كه در نجف مطرح كرده بودند، نبودند كه اين طيف از علما بيشتر در جامعه روحانيت مبارز تهران عضويت داشتند و اختلاف نظرها هم بيشتر از همين جا آغاز شده بود. در واقع اين افراد قايل به برداشت حداقلي از دين بودند.
درباره اختلافات در حزب هم بايد بگويم اختلافات نخستينبار در شوراي مركزي بروز پيدا كرد كه پس از آن به بدنه حزب كشيده شد و افرادي هم كه بيشتر با ديگر اعضاي حزب اختلاف نظر پيدا كرده بودند طرفدار تفكرات سوسياليستي و التقاطي در حزب بودند كه از بالا آمد و رسوخ پيدا كرد در برخي از افراد ديگر حزب. اينها بيشتر دنبال تكنوكراتها بودند كه بيشتر همين افراد نشريات حزب را توزيع ميكردند كه مثلا در مشهد هم همين گونه بود، اينها بعضا طرفدار دكتر پيمان بودند و معمولا افرادي كه در حزب گرايش به تفكرات دكتر پيمان داشتند در حزب هم طرفدار آقاي مير حسين موسوي بودند.
يعني يك رابطه دو طرفه ميان تفكرات دكتر پيمان و مهندس موسوي وجود داشت. يك مثال هم براي شما بزنم. مثلا فردي كه ضارب شهيد هاشمينژاد بود همان فردي بود كه نشريه عروهالوثقي را در مشهد توزيع ميكرد. من بعد از اينكه خودم در دفتر حزب مشهد مسووليت گرفتم، يكي از نخستين كارهايي كه انجام دادم همين بود كه بعضا افرادي كه پس از 30 خرداد 60 به حزب در مشهد پيوسته بودند را اخراج كردم چون غالب اين افراد نفوذي بودند و سابقه مشخصي هم نداشتند. يعني يك چنين نفوذي در حزب صورت گرفته بود كه متاسفانه گهگاه ما از همين نقاط هم ضربه ميخوريم. مثلا محمدرضا كلاهي كه بود؟فردي بود كه نفوذ كرده در بدنه حزب و در يك وقت حساس توانست ضربه سختي را به حزب در 7 تير 60 وارد كند.
در حزب چند گروه حضور داشتند؟
در حزب گروهها و دستههاي مختلفي بودند كه حزب جمهوري اسلامي را تشكيل ميدادند. روحانيت مبارز بودند، جامعه مدرسين بودند، هياتهاي موتلفه اسلامي، انجمن اسلامي دانشجويان امريكا و اروپا، تكنوكراتهاي عمدتا از غرب برگشته بودند كه همه اينها حزب جمهوري اسلامي را تشكيل ميدادند. به مرور هم به خاطر همين چنددستگي و اختلاف نظرها اختلافات بروز پيدا كرد و در مواضع حزب خودش را بروز و ظهور داد.
به نظر شما چرا شهيد بهشتي سعي داشت همه اين گروهها را در حزب جمع كند و آنها را كنار خود داشته باشد؟
شهيد بهشتي توانسته بود اين افراد را دور خودشان جمع كند و با آنها كار كند و اين قابليت و هنر شهيد بهشتي بود اما بعد از شهادت ايشان متاسفانه كار كردن دشوار شده بود و خيلي ديگر نميتوانستيم اين تركيب و گروهها را در كنار يكديگر شاهد باشيم. در كنگره سال 64 حزب كه كنگره دوم محسوب ميشد هم اين اختلافات بروز و ظهور پيدا كرد كه باز در همان جا اختلاف نظرات اساسي بود. يك گروه فقه سياسي امام را به صورت تمام و كمال قبول داشتند و از آن پيروي ميكردند مثل آيتالله خامنهاي و گروه ديگري فقه سياسي مرحوم ناييني را پيروي ميكردند و سعي داشتند آن را به اجرا در بياورند همانند آيتالله هاشميرفسنجاني كه ايشان در همان زمان در مدرسه شهيد مطهري هم، همين را دنبال ميكردند و آن را مطرح كردند.
البته من بايد در اينجا اين نكته را هم بگويم كه يك خط ديگري هم وجود داشت كه موسوم به خط 3 بود كه جرياني مابين آن دو جريان ديگر بود كه اين افراد بيشتر به حاج سيد احمد آقاي خميني تمايل داشتند و در حزب هم متاثر از مهندس موسوي بودند.
آقاي ترقي برخي از افراد حزب همانند آقاي مومني معتقد بودند موتلفهييها در حزب برخوردهايي داشتند كه همين برخوردها زمينه برخي از اختلافات را به وجود آورد. مثلا ايشان نقل كردند كه چندين شماره نشريه عروهالوثقي (وابسته به شاخه دانشآموزي حزب) را ايشان بدون كمك حتي يك ريال حزب منتشر كردند چون موتلفهييها كه بودجه و هزينه حزب در دست آنها بود به ايشان گفته بودند اگر مطالب مد نظر موتلفهييها منتشر نشود آنها هزينه انتشار عروهالوثقي را پرداخت نخواهند كرد! نظر شما در اين مورد چيست؟
ببينيد حقيقتا نقش موتلفهييها در حزب جمهوري اسلامي نقش پشتيباني و لجستيكي بود و در واقع موتلفهييها هزينههاي حزب را تامين ميكردند و اين خيلي هم طبيعي بود كه اگر ببينند مطالبي كه عليه آنهاست منتشر ميشود خوب هزينه چاپ و نشر آنها را پرداخت نكنند. اين خوب خيلي چيز نامعقولي نيست و شايد طبيعي هم باشد. موتلفهييها واقعا با اين توان اقتصادي كه داشتند به نظام و حزب بسيار كمك كردند. مگر هواپيماي امام كه از پاريس به تهران آمد را چه كسي بيمه كرد؟يكي از اعضاي موتلفه بود كه اين كار را كرد تا امام بتوانند از پاريس به تهران بيايند. يعني اعضاي موتلفه به دليل توان مالي خوبي كه داشتند به انقلاب بسيار خدمت كردند.
درباره اختلاف نظر با مهندس موسوي و مخالفت با ايشان چطور؟ظاهرا موتلفهييها خيلي با ايشان رابطه خوبي نداشتند.
درباره مهندس موسوي و اختلاف موتلفهييها با ايشان هم بايد بگويم كه موتلفهييها افراد مبارز و شناختهشدهيي قبل از انقلاب بودند و همانند برخي جوانهاي تازه كار مانند آقاي مومني نبودند كه مهندس موسوي را نشناسند. اتفاقا موتلفهييها موسوي را خوب ميشناختند و از روابط و كارهاي او در قبل از انقلاب هم آشنايي داشتند و مثلا ميدانستند او در حزب سوسياليستهاي خداپرست چه كارهايي انجام داده و نظرات او چه بوده و چه حرفهايي را زده است.
ديگراني هم در حزب بودند كه موسوي را خوب ميشناختند همانند مرحوم آيت و زوارهيي كه بهشدت هم با موسوي مخالف بودند. ببينيد واقعا آيت دايرهالمعارف كاملي از احزاب و گروههاي سياسي بود و آنها را به خوبي ميشناخت و به خاطر همين شناخت هم بود كه با موسوي مخالف بود. چون خط و ربط او را پيش از انقلاب هم ميدانست و به خوبي اشراف داشت روي اين موضوع.
اما من همين جا يك نكتهيي را هم بگويم. ببينيد آيتالله خامنهاي در همان زمان كه اختلافات در حزب بروز پيدا كرده بود در نقد برخي از رفتارها صحبتي را مطرح كردند كه برخي از رفتارها ممكن است قبيلهيي باشد و مثلا دعواي بين اين قبيله با آن قبيله باشد كه يك جاهايي هم شايد خيلي مناسب و خوب نباشد. اما ايشان در همان سال 64 بيان كردند كه مفهوم حزب بايد تلاش براي يك هدف و در يك جهت و يك راستا باشد و تلاش كند به همافزايي منجر شود و دنبال يك هدف مشخص باشد كه متاسفانه برخيها در حزب به دنبال اين هدف واحد و مشترك نبودند.
در همان زمان كه از سال 60 به بعد را تقريبا شامل ميشود، ما شاهد هستيم كه حزب متهم به انحصارطلبي ميشود و مثلا در برخي نشريات و سخنرانيها مطرح ميشود كه حزب انحصارطلب است چون رييسجمهور كشور و رييس مجلس و نخست وزير و رييس شوراي عالي قضايي و بسياري از وزراي دولت و نمايندگان مجلس و اعضاي شوراي عالي قضايي از اعضاي حزب جمهوري اسلامي هستند. ظاهرا حضرت امام (ره) هم به اين موضوع خيلي حساس بودند. به نظر شما چرا اين فضا به وجود آمد و حزب هم سعي نكرد حداقل براي تنوير افكار عمومي قدمي بردارد تا اين اتهام به حزب نچسبد؟
ببينيد اين واژه انحصارطلبي براي اين مطرح شد كه برخيها تمايل داشتند حزب را با اتهام انحصارطلبي از بين ببرند. حزب جمهوري اسلامي پايگاه قوي در جامعه داشت و مثلا اگر از فردي براي نمايندگي مجلس حمايت ميكرد حتما آن فرد راي ميآورد يا مثلا اگر از فردي براي رياستجمهوري حمايت ميكرد او راي ميآورد. اين نشان ميدهد كه حزب چقدر پايگاه قوي و محكمي در جامعه دارد. حالا چون حزب آنقدر اقبال دارد كه مردم به افراد مد نظر حزب راي دهند پس اين ميشود انحصارطلبي؟ قطعا اين گونه نيست.
آقاي ترقي، ما چند ماه قبل كه براي مصاحبه خدمت آقاي دكتر منصوري بوديم ايشان مطرح كردند كه برخي از مخالفان حزب از روحانيون سرشناس بودند كه ايشان اسم هم بردند، همانند مرحوم آيتالله لاهوتي يا آيتالله موسوي خوئينيها كه خيلي با حزب موافق نبودند و اساسا برخي از همين افراد هم بعدترها در سال 67 مجمع روحانيون مبارز را تشكيل دادند. به نظر شما چرا برخي از روحانيون كه عليالقاعده بايد از هم مسلكيهاي خود دفاع و حمايت كنند تبديل به مخالف آنها شدند؟
برخي از اين افراد كه شما اسم برديد معتقد به مباني فكري غرب بودند و تحت تاثير آن القائات قرار داشتند و مثلا معتقد به دموكراسي صرف بودند يا معتقد به دين حداقلي بودند و تمايل داشتند جامعه بيشتر به سوي غربي شدن برود كه بعدها اصلاحطلبي را هم در جامعه ما برخي از همين افراد شكل دادند يا مثلا در زماني كه بحث ولايت فقيه مطرح شد اينها اساسا خيلي موافق نبودند و تلاش هم كردند بحث شوراي رهبري را جايگزين ولايت فقيه و يك فرد براي اداره كشور بكنند، پس خيلي هم عجيب نبود كه همين افراد مخالف با رهبران حزب باشند و سعي كنند تفكرات آنها را از بين ببرند چون تفكرات حزب با تفكرات آنها خيلي سازگاري نداشت. امام هم با اين افراد و ديدگاههاي آنها اصطكاكهاي زيادي داشتند و اين ديدگاهها و نظرات را تاييد نميكردند.
ما از كنگره دوم به بعد شاهد افول فعاليتهاي حزب هستيم به نظر شما دليل اين امر چه بود و ريشه در چه چيزي داشت؟
خوب بالاخره اختلافات در حزب جدي شده بود و همينها باعث شده بود كه فعاليتهاي حزب هم تحت تاثير قرار بگيرد و به حاشيه رانده شود.
شما دليل تعطيلي حزب را در خرداد 66 چه چيز ميدانيد؟
دليل تعطيلي حزب شامل دلايل مختلفي بود اما دليل اصلي آن را ميتوان همين اختلاف نظرها دانست كه ديگر خيلي اوج گرفته بود و ميتوانست به كشور هم آسيب وارد كند و شايد به همين دليل هم بود كه حضرت امام در نامهيي اصطلاحا خواستار آن شدند كه فتيله حزب جمهوري اسلامي پايين كشيده شود.
آيا شما اين را قبول داريد كه حزب جمهوري اسلامي اساسا پدرخوانده احزاب سياسي معتقد به انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني (ره) در بعد از انقلاب بود؟ احزابي همانند مجاهدين انقلاب و حزب موتلفه اسلامي و حزب مشاركت و...؟
اينكه حزب جمهوري اسلامي خيلي مهم و تاثيرگذار عمل كرد در اين شكي نيست اما اينكه بگوييم حزب، پدرخوانده تمامي اينها بود را نه من خيلي قبول ندارم. مثلا هياتهاي موتلفه اسلامي، سالها قبل از انقلاب، در زمان آغاز نهضت امام خميني (ره) در سال 42 بنيانگذاري شده بود يا جمعيت فداييان اسلام اساسا در دهه 30 پايهگذاري شد. اما اينكه حزب جمهوري اسلامي توانست همه اين احزاب را در كنار يكديگر جمع كند و به نحوي قوي و مطلوب اين احزاب را وارد فعاليتهاي اجرايي كشور كند بله من اين را قبول دارم و حتما هم همين طور است مخصوصا كه بسياري از اين احزاب و گروهها پس از رحلت امام (ره) تشكيل شدند و از دل حزب جمهوري اسلامي خارج شدند.
به عنوان بخش آخر مصاحبه، آيا شما تجربه حزب جمهوري اسلامي را تجربه خوب و موفقي ارزيابي ميكنيد يا خير؟
همان طوري كه من در اول عرايضم اشاره كردم در ابتداي انقلاب نقش حزب جمهوري اسلامي نقشي بيبديل و حقيقتا مهم و موثر بود كه توانست نيروهاي انقلاب را در كنار يكديگر جمع كند و آنها را وارد فعاليتهاي متمركز و سيستم يافته اداره كشور كند كه اين بسيار مهم بود. در اواسط راه، حزب ما شاهد اختلافات و مشكلاتي بوديم اما به صورت جمعبندي و در يك نگاه من تجربه حزب جمهوري اسلامي را براي تشكيل و نمود يك كار دسته جمعي كه توانست انقلاب را بيمه كند و باعث شود انقلاب اسلامي جا بيفتد بسيار مهم ميبينم.