پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : به مناسبت دهه فجر سایت جماران با آیت الله شیخ محمود امجد، در خصوص مبانی و سیره عملی و شاخصه های شخصیتی امام خمینی گفتگو کرد:
آغاز ارتباط شما با حضرت امام، به چه صورتی بوده است؟
سه
سال قبل از رحلت آیت الله بروجردی که در قم بودم، با نام امام با عنوان
«حاج آقا روح الله» آشنا شدم. ایشان را به عنوان یک عالم اخلاقی می شناختم و
همین مسأله باعث شده بود که ندیده به ایشان عشق بورزم.
ایشان که در
مسجد سلماسی فقه و اصول تدریس می کردند، بنده شرح لمعه می خواندم. از
آنجایی که خیلی دلم می خواست با معنویت آشنا شوم، و ایشان بین خواص به
معنویت معروف بودند، بعد از اینکه تدریس ایشان تمام شد، در فاصله ای که
تنها به منزل می رفتند، وقتی به درب منزل ایشان رسیدم، گفتم: «آقا استخاره
ای بگیرید!»
استخاره گرفتند و خوشبختانه خوب آمد. عرض کردم: استخاره
گرفتم تا بیایم منزل شما. معظم له ابا و امتناعی نداشتند و وارد منزل شدیم
و پس از جلوس و سکوت طولانی، به ناچار سکوت را شکستم و عرض کردم: آقا من
آمدم قم و شرح لمعه می خوانم ولی آدم نشدم! آن بزرگوار متعجبانه تماشا نمود
و فرمود: شما اهل کجایید و چه می کنید؟ گفتم می خواهم از شما استفاده کنم.
فرمودند: من دو مباحثه [تدریس فقه و اصول] دارم که همه وقتم را گرفته است،
و با یک تواضع و بزرگواری فرمودند: «من هم مثل شما یک طلبه هستم!»
بعد
دستوراتی فرمودند. متأسفانه آنچنانکه باید بدان عمل نکردم. بعد از مدتی با
درایت یا از چهره ام احساس کردند که خیلی روزه می گیرم، فرمودند: خیلی
روزه نگیر! ریاضتی بالاتر از اتیان واجبات و ترک محرمات نیست، قصدت خیر
باشد. این جملۀ ایشان معنای خیلی وسیعی دارد که بسیار جای تأمل است.
ارتباط شما با حضرت امام قبل و بعد از انقلاب چگونه بوده است؟
وقتی
ایشان را بعد از تبعید اول، شبانه به قم آوردند، ترتیبی داده بودند که
مردم متوجه حضور ایشان نشوند، اما علیرغم نقشه آنها، مردم فهمیدند و
تقریباً ساعت 10 شب بود که مردم همانند مور و ملخ با گریه های شوق به خانه
امام رفت و آمد می کردند.
حضرت امام پس از بازگشت به قم احکام
مُستحدثات را شروع کردند و من همان زمان، سال اول تحصیل درس خارجم را با
درس ایشان شروع کردم که با کمال تأسف بعد از مدتی دوباره تبعید شدند.
سخنرانی آن روز ایشان مصادف بود با روز تولد فاطمه زهرا(س) و امام و شاه،
که ایشان فرمودند: بجای جشن باید عزا بگیریم.
در همان سخنرانی بود
که پیرامون قضیه «کاپیتولاسیون» ایراد سخنرانی کردند و فرمودند: «من این
مجلس را منحل اعلام می کنم.» و در ادامه سخنرانی به دولت حمله کردند که
ادامه داستان را خودتان می دانید. با کمال تأسف بعداً ایشان را بردند و درس
تعطیل گشت.
اما بعد از انقلاب دیگر ارتباطی با امام نداشتم. البته
امکان ملاقات فراهم بود، ولی چون در برخی مسئولیت ها بودم و مشکلاتی هم در
آن دوره دیده می شد، به خود اجازه ملاقلات نمی دادم و دلیلش این بود که می
ترسیدم که اگر امام از من سوال کند که اوضاع چگونه است؟ بگویم: خوب است! که
خلافِ عقیده ام بود، و اگر بگویم بد است، امام را ناراحت می کردم.
بنابراین خود را از زیارت امام محروم کرده بودم.
روزی با آیت الله
بهاء الدینی که از مشهد می آمدیم ایشان قصد زیارت و ملاقات امام را داشتند و
قرار شده بود که بنده هم با ایشان نزد امام بروم، با خود گفتم که اگر امام
سوال فرمودند، جواب می گویم که: الحمدلله! و خوشبختانه و متأسفانه آیت
الله بهاء الدینی منصرف شدند.
موفقفیت و شاخص ترین بُعد شخصیتی امام خمینی را در چه می بینید؟
موفقیت
امام را در وظیفه شناسی و عمل به وظیفه می دانم. ایشان نسبت به اسلام
غیرتمند بودند، اما نسبت به خودش حالت دفاعی نداشت و تمام حمایت و غیرت خود
را در اعتلای اسلام صرف می کردند.
هیچ وقت علامه طباطبایی و حضرت
امام خودشان را بالاتر از بقیه نمی دانستند. نامه های امام به مرحوم
سیداحمدآقا را نگاه کنید! واقعا چیزهایی که امام به خودشان نسبت داده اند
عجیب است.
این حس را در معصومین(ع) به وضح می بینیم. آنچه امامان
معصوم(ع) می فرمودند انسان را مبهوت می کند. در صحیفه سجادیه می خوانیم که:
«أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ وَ مِثْلُ
الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»
با این گفته امام سجاد(ع) ما دیگر چه بگوییم؟! ما چطور خودمان را برتر از دیگران بدانیم؟!
کسی
که از خدا می ترسد، از احدی نمی ترسد. امام موقع تبعید گفت: «والله من نمی
ترسم» و راست گفت. امکان ندارد یک طلبه امام زمان(عج) از احدی بترسد.
علامت آخوند این است که از احدی نمی ترسد و به احدی طمع ندارد و در مقابل
حق و باطل خودش را مجهز می کند.
حالا ما نمی خواهیم به جنازه شاه
لگد بزنیم چه بسا بعضی از ماها از شاه هم بدتریم چون الان بیشتر ما نشستیم
روی خون شهدا، آنهم چه شهدای بزرگی، چه جوانان بزرگی، چه علمای بزرگی و چه
دکترا و مهندس های بزرگی، چه جوانهای بزرگی قربانی شدند. اگر ما کمترین
کوتاهی را بکنیم از شاه بدتریم اما خوب شاه از خدا برید همه چیز از او
بریده شد. امام با خدا بود همه اسباب هم با او بودند. زمان شاه اسم امام را
حتی از رساله ها برداشتند. از نام امام هم می ترسیدند.
یکی از
فضاهای مثبت امام نقدپذیری ایشان در مسایل مختلف بود. مرحوم آقا مصطفی
خمینی، فرزند امام بود؛ اما در درس، از امام اشکال هم می کرد و امام هم
استقبال می کردند.
امام خمینی، حکیمی الهی و عالم جامعی بود و به
خاطر همین جامعیت، موفق بود. امام، ذوب در اسلام بود. او از خودش هیچ دفاع
نمیکرد؛ اما برای اسلام، هیچ طاقت نداشت و در این راه، همه گونه فداکاری
کرد و الحمدلله انقلاب هم پیروز شد و ان شاء الله ما هم پیرو ایشان باشیم
تا به نتیجه برسیم. امام از وقتی به نجف رفتند، به این مقامات رسیدند؛
یعنی در واقع، امیرالمؤمنین علیه السلام قلب امام را قاپید و بعد از رفتن
به نجف بود که امام به اوج رسید.
افق آیت الله بهاءالدینی با امام
یکی بود و با هم برادر و برابر بودند. او نشسته بود در گوشه خانه و کسی او
را نمیشناخت؛ اما امام در جامعه مطرح شده بود و ایشان به امام ذوق میکرد
و میفرمود: ائمه علیهم السلام از وجود امام، خوشحال و مسرورند. چون
امام، اسلام را مطرح کرده بود، ایشان مبتهج و مسرور بود که امام در خدمت
اسلام بود.
شما با وجود انتقاداتی
که در موقعیت های مختلف دارید، همیشه از حضرت امام به عنوان شخصیتی بزرگ و
مقدس یاد می کنید، دلیل این مسأله چیست؟
هر شخصی که با امام
و مبانی ایشان مأنوس باشد، به این نتیجه می رسد که جایگاه ایشان به قدری
بالاست که انسان به خود اجازه نمی دهد که ایشان را فراموش کند.
امام
مرد با فضیلتی بود که به یاد دارم و با گوش خود از زبان ایشان شنیدم که
آیت الله بهاء الدینی فرمودند که :«امام در روحانیت شاخص بود.» و چون آیت
الله بهاء الدینی اهل کشف و شهود بود، همانگونه که گفتم، این را هم از
ایشان شنیدم که می فرمودند: «حضرات معصومین(ع) به ایشان مبتهج بودند!»
از چه دیدگاهی به امام خمینی باید نگریست تا جفایی به جایگاه ایشان صورت نگیرد؟
امام در یک مقطعی بسیار سنگین و با مشکلات زیاد، مسئولیت سنگینی را به عهده داشت و فقط فکر انجام وظیفه بود و بس!
منتها
چون انتقال قدرت صورت گرفته بود و قهراً مشکلات جنبی پیش می آمد، دیگران
ناراحت می شدند، ولی با سابقه ای که از امام موجود است، یک عمر خودسازی و
توجه به حق و سعی و کوشش فراوان، لذا نمی توان به راحتی اشکالات را به شخص
ایشان متوجه کرد.
هر عیب که هست از قامت ناساز ماست، نظام خیلی
ارزشمند و بی سابقه در تاریخ بود، ولی ما ضایعاتی داشتیم، اگر درایت و حُسن
نیت و سعه صدر امام نبود، حتماً در مملکت، قحطی و هرج و مرج می شد و مفاسد
زیادی به دنبال داشت. مثلاً اگر مردم اطمینان داشته باشند که نان نباشد،
دچار مشکلات بسیاری می شوند. نرخ نان و نرخ عمومی در تمام دوران جنگ ثابت
بود و این خیلی در آرامش مملکت تأثیر فراوانی داشت.
متأسفانه امروزه
کمتر نسبت به اندیشه های ناب آن رادمرد جهان اسلام توجه می شود. حرفم این
است که باید شخصیت امام را در مقام ثبوت دید و دانست که قدیسی به جز معصوم
علیه السلام را مصون از خطا نبوده و نیست.
امام کسی بود که در طول
حیات علمی و معنوی اش، اگر حتی گامی برای ریاست و زعامت و مرجعیت و ریاست
دنیوی برداشته بود، حتماً موفق بود ولی همه دیدیم که از آن بیمناک و گریزان
بود.
پس از شهادت حاج آقا مصطفی که به حق او را «امید آینده اسلام»
می دانست، آنچنان صبر و تسلیم و رضا از خودش نشان داد که همه اطرافیان را
متعجب و مبهوت ساخت.
روزی او را در گوشه اتاق در حال تفکر دیدند و
گمان کردند که به خاطر مصیبت بزرگی که دچارش شده، فکر و ذهن ایشان مشغول
است. نگران می شوند و هرکس به فراخور خود قصد دارد سر صحبت باز کند تا پدر
داغدار مقداری گریه کند و سبک شود. ولی با کمال تعجب مشاهده می کنند که
آثاری از ناراحتی و ناآرامی در ایشان دیده نمی شود. امام هم رو به آنها می
فرمایند: «داشتم فکر می کردم که استدراج نباشد.»
حضرت آیت الله
بهاءالدینی که از قبیله عارفانی چون امام بود، درباره ایشان گفته بودند:
«ما اوایل، در جوانی های امام به امام شک داشتیم که چگونه می شود با این
همه فهم و فراست و این همه پاکی و صداقت، جمع شود؟ ولی دیدیم خیر! ایشان
واقعاً مقدس است.»
شخصیت امام دارای تقدسی بود در حالی که در همه
عمر با مقدس مآبی مبارزه می کرد. او خردمندی بود که طهارت درون را بر
صلاحیت برون ترجیح می داد و باکی نداشت که در مسیر سلوک الی الله و سعادت
اخروی همه گونه طعنه و لعن و جفاکاری ها و بازیگری ها را حتی از ناحیه
همگنان وهم لباس های خود مشتاقانه خریدار باشد و مع الوصف بی آنکه با
جاهلان درگیری جاهلانه کند و از سلوک معنوی اش بازماند، با دلی آرام و
مطمئن به راه خود ادامه داد.
روحانیت در عصر امام چگونه بود؟ دلیل موفقیت روحانیون در آن زمان چه بود؟
یکی
از دلایل اصلی که در جایگاه و امتیاز حوزه آن زمان اهمیت بسیاری دارد و
نمی توان از آن غفلت نمود، این بود که امام نقدپذیر بودند و موارد بسیاری
در سیره ایشان مشاهده می شد که نقدها را قبول می کردند و بر این باور بودند
که نپذیرفتن نقد و انتقاد، نشانه کم فروغ بودن چراغ تهذیب در درون جان است
و پذیرش نقد، نشانه بزرگی روح و شرح صدر:
«اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی آمد که یک رعیتی هم به او اشکال کند و از انتقاد بدش نمی آمد.»[صحیفه، ج13، ص74]
همچنین
در عبارت دیگری هم داریم که: «نباید ما ها گمان کنیم که هر چه می گوییم و
می کنیم، کسی را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای
رشد انسانها.»[صحیفه، ج20، ص170]
در باب نقدپذیری ایشان، حکایتی
معروف است که روزی امام از قول استادش آیت الله شیخ عبدالکریم موسس نقل
فرموده که «مرد است و دو قولش!» یعنی اگر انسان متوجه شد که اشتباه کرده،
باید به اشتباه خود اقرار کند و از بیان آن نهراسد.
آدم خودساخته
حتماً نقدپذیر باید باشد، نقد را بشنود، اگر نقد وارد بود اصلاح کند و در
غیر این صورت توضیح دهد. البته نکته ای که می بینم از آن غفلت می شود این
است که نقد را در جایگاه و فضای خود مطرح نمی کنند. نقد را باید معقولانه و
در فضایی که هست، باید دید که آیا وارد است یا خیر.
شکل حکومتی که اسلام به دنبال آن است، چیست؟
حکومت
می بایست عقلایی باشد. ما اگر بخواهیم اسلام ناب را عنوان کنیم، باید از
سلیقه های شخصی خود دست برداریم تا جامعه ای سالم و دور از بداخلاقی داشته
باشیم.
در حکومت اسلامی، باید انسان ها در حدّ موازین اسلامی، آزاد و
کرامتشان محفوظ باشد. در واقع در حکومت اسلامی هیچگاه نباید معروفی را با
منکری، و منکری را با معروفی تبلیغ کرد!
هدف اساسی امام اعتلای کلمه
اسلام و نجات مردم در پناه اسلام بود که فرمود «جمهوری اسلامی»، لبّ همه
مطالب اینجاست که اگر واقعا می خواهیم خدمت کنیم باید خودمان را بسازیم و
برای مردم ارزش قائل شویم تا همگان در صحنه باشند. نظریات سودمند افراد
دلسوز و فهیم را بپذیریم. احترام به امام این است که اندیشه های ناب امام
را سر لوحه برنامه های اصلاحی قرار دهیم.
«اسلام بذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از قامتِ ناساز بی اندام ماست!»
علامه
طباطبایی رضوان الله علیه درجلد دوم المیزان می فرماید: (به این مضمون)
اگر فقط ظواهر دینی باشد، بدون محتوا و معنویت فساد جامعه بیشتر خواهد بود.
تمام سخنرانی ها و صحیفه امام از اول تا آخر بر یک محور می چرخد که خود
بینی و بزرگ بینی و خودخواهی بزرگترین و وسیله هلاکت است.
شاخص ترین و بارزترین دلیل بر بی هوایی ِ امام، پذیرش قطعنامه 598 بود.
مرحوم
آیت الله بهاء الدینی از اساتیدی بود که با او مانوس بودید و از محضرش
بهره می بردید، از خصوصیات اخلاقی ایشان هم برایمان بفرمایید .
آیت
الله بهاء الدینی خیلی راحت و آزاد بود و کلا از هرگونه حیله و بازیگری ای
بدش می آمد. با هیچ کس هم رو در بایستی نداشت و مرد حق بود.
روزی
ایشان را به منزل دعوت کردم، بعضی از طلاب جوان هم از سر علاقه به ایشان
همراه شدند. بنده مخالفتی با همراه شدنشان نداشتم ولی نگران بودم طلبه های
جوان با عظمت ایشان آشنا نباشند و خدای ناکرده خامی و کم حرمتی ای از
جمعمان سر بزند. بنده هم میزبان آقا بودم. لذا خودم را جمع و جور کردم و
خیلی مودب نشستم که بلکه آنها متوجه باشند. آقا فرمود فلانی چرا آنطور
نشسته ای؟ درست بنشین. یعنی تا این حد از بازیگری ابا داشت و احتراز می
کرد.
بنده در کنگره نکوداشت آیت الله بهاء الدینی گفتم پیام آیت
الله بهاء الدینی به روحانیت این بود که بازیگری نکنید. این واقعا کلامی
است که باید در آن بسیار فکر کرد. نکند یک عمر در لباس علم و دین و تقوی
با همه چیز بازی شود. این بزرگترین خیانت است. چون باور مردم را از بین می
برد. مردم از کسانی که در لباس روحانیت هستند انتظار خلاف ندارند.
این
لباس قرار است نشانه علم و تقوی باشد. بارها به دوستان و عزیزان و نسل
جوان تذکر داده ام که اگر شخصی مثل بنده در لباس روحانیت بد بود دلیل بر
این نیست که عالمان حقیقی با عالم نماها اشتباه شوند. دین یک حقیقت است و
اصل آن قرآن و اهل بیت. خداوند ما را بیدار کند که روز روشن خودمان را به
کوری نزنیم.
من شنیده ام حضرت امام به نوه شان فرمودند: حسن طلبه شو! بدترین و بهترین انسانها در این طیف و طبقه هستند!
سخنان پایانی تان را می شنویم.
«یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم شرح آن رشک ملک»
حد
و اندازه ما چیست که از امام بگوییم! امام خمینی تمام همّ و غم خود را
برای دفاع از دین خدا معطوف کرد، پس باید به بزرگی از ایشان یاد کنیم، در
واقع امام با خدا بود، لذا همه اسباب هم با او بودند.