فرید کاوه
1-مروری بر خاطره ها
ساعت ده صبح روز 22 بهمن سال 1357 است. روزهای انقلاب روزهایی است که من از هر دقیقه و ثانیه اش، کوله باری از تجربه اندوخته ام. درست به یاد ندارم چند روز پیش بود که از خانه بیرون زدم . ولی فکر می کنم همان روزی بود که امام خمینی وارد ایران شدند. بعد از آن شبها را کجا به سر کردم؟، در کدام پادگانها با انقلابیون و در تلاش برای راضی کردن ارتشیان برای همراهی با مردم بودم؟، درست نمی توانم بخاطر بیاورم. انگار که نه ده روز، که ده هزار سال بر من و بر ما گذشته و یادآوریش ناممکن است. اما به یاد دارم که در "مسلسل سازی" خیابان مهام بوده ام، سه راه نارمک هم یادم می آید که "هادی غفاری" یک ژ3 را باز و بسته می کرد و به بقیه یاد می داد که اگر لازم شد، چگونه از آن استفاده کنند .
باز هم به یاد دارم که یکی از همین شبها، در تلویزیون دیدم که از آیت الله خمینی پرسیدند : چه احساسی دارید که بعد از این همه سال به ایران آمده اید و ایشان گفتند: هیچ . و من با خود فکر کردم وقتی بازگشتن در این شرایط و با این هیمنه برای ایشان هیچ است، یعنی آنچه در سر دارند، بسیار عظیم تر است از آنچه که تا کنون گذشته است.
اکنون بیش از سه دهه از انقلاب (در این مقاله هر جا که از واژه انقلاب نام می برم، منظور انقلاب اسلامی1357 است) و تاسیس نهاد برآمده از آن، یعنی جمهوری اسلامی گذشته است و جامعه تغییرات ساختاری و بنیادی منفی و مثبت بسیاری بخود دیده است که بررسی و نگاهی به وقوع انقلاب و تغییرات مترتب بر آن، موضوع این نوشته است . اکنون می توان فهمید که کدام معنی در آن "هیچ" نهفته بود، شاید یعنی هر آنچه که اتفاق افتاده، در مقابل هر آنچه که باید در انتظار آن باشیم، هیچ است .
یک ساعتی می شود که به پادگان عشرت آباد رسیده ایم. از طرف درب میدان سپاه با تنی چند از بچه محل ها و آنهایی که چند سال منتظر بوده اند از زندان آزاد شوم، وارد پادگان عشرت آباد شدیم. من به جرم فعالیتهای سیاسی به 7 سال زندان محکوم شده بودم و 4 سال در زندانهای اوین و قصر بودم. پادگان عشرت آباد به مرکز فرماندهی گارد و محل استقرار مستشاران آمریکایی معروف بود، بعد از درب ورودی با گونی های پر از شن، سنگرهایی به طول حدود ده متر و ارتفاع حدود یک متر در حال تکمیل شدن است .بسیاری از جمله من اسلحه ای در دست نداریم و من مسئولیت خاموش کردن حریق احتمالی را با جمع آوری چند کپسول آتش نشانی بعهده گرفته ام. از طرف روبرو افراد گارد در برجک ها مستقرند و گهگاه هم صدای غرش مسلسل و تک تیراندازی به گوش می رسد . گاه گاهی از بلندگوی پادگان به حمله کنندگان اعلام میشود که نظامیان مستقر در پادگان، ضدیتی با انقلابیون ندارند و تنها بعنوان وظیفه نظامی از پادگان محافظت می کنند و انقلابیون با بلندگوی دستی به آنها اطمینان می دهند که کسی قصد تخریب ندارد و انقلابیون تنها قصد اطمینان از حمه نکردن افراد گارد به هموطنان خود را دارند .
هر از چندی، تعدادی از افسران و درجه داران که امکان پیوستن به جبهه انقلاب را پیدا می کنند، از بخشهای مختلف پادگان به طرف ما می آیند و به ما می پیوندند، مردم نیز سریعا به آنها کمک کرده و لباسهای خود را به آنها می پوشانند تا دیگران آنها را با نیروهای وابسته به رژیم اشتباه نگیرند.
کم کم تعداد فراری ها از پادگان بیشتر و بیشتر می شود، بعضی وقتها که افسران رده میانی فرار کرده و به ما می پیوندند، بخشی از مردم که نمی توانند جلو احساسات خود را بگیرند به آنها حمله می کنند که به زحمت آنها را نجات میدهیم . یکی از افسرانی که به ما پیوسته و اکنون در سنگر با نیروهای مقابل مقابله می کند، می گوید مکالمه ای شنیده که گویا بزودی ارتش اعلام بیطرفی خواهد کرد .
بالاخره انتظار ما به سر می آید. در ساعت 12 ظهر روز 22 بهمن 1357، بلندگوهای پادگان شروع به قرائت اعلامیه ستاد کل ارتش می کنند: "ارتش اعلام بیطرفی می کند".
فریاد شادی ما به آسمان بلند می شود. دیگر از برجکها صدای تیراندازی بگوش نمی رسد . دسته های مردم وارد بخشهای مختلف پادگان می شوند. سلطنت و نظام ارتجاعی شاهنشاهی در شرف اضمحلال است. تاریخ نام ما انقلابیون این نسل را از هر دسته، گروه، حزب و عقیده ای با افتخار ثبت خواهد کرد . برویم که نظمی نو در اندازیم .
2- یک انقلاب و این همه ابهام
به راستی چرا انقلاب اتفاق افتاد؟ آیا ما انقلاب کردیم یا انقلاب شد؟ دلایل ما انقلابیون چه بود، چه می خواستیم؟ چه به دست آوردیم؟ آیا انقلاب واقعه ای تاریخی در سیر رشد جامعه ایران به سوی رسیدن به جامعه آزادتر و خوشبخت تر و بهنجارتر بود؟ یعنی واقعه ای بوده که می توان آن را حلقه ای اززنجیره ای بهم پیوسته از حوادثی دانست که پیش از این شروع شده بود و قرار بود خود نیز پایه تغییرات اجتماعی مترقی تری باشد؟ در این صورت آیا می توان با پی بردن به گفتمانی که انقلاب اسلامی متغلق به آنست، مراحل رشد اولیه و مراحل بعدی تطور آن را دانست و پیش بینی کرد؟ حتی اگر چنین ادعایی را بپذیریم، نباید فراموش کنیم که بسیاری از انقلابها بعد از بدست گرفتن حکومت، تحت تاثیر بسیاری عوامل داخلی از جمله اقشار و طبقات شرکت کننده در آن و منافع طبقاتی آنها و همچنین تحث تاثیر بسیاری عوامل تاثیرگذار خارجی، از اهداف اولیه خود به دور می افتند و مسیری متفاوت با اهداف اولیه خود را در پیش می گیرند.
نسبت جمهوری اسلامی با این حقیقت چیست و جمهوری اسلامی چقدر در جامه عمل پوشیدن به اهداف اولیه اعلامی انقلاب اسلامی موفق بوده است؟ و سوال مهمتر اینکه آیا برپا کنندگان جمهوری اسلامی دقیقا همه فعالین و تلاشگران انقلاب بوده اند یا اینکه بخشی از انقلابیون، همانند سایر انقلابها نتوانستند در بر پایی نظام برآمده از انقلاب شرکت کرده و حذف شدند؟ برای جواب دادن به این سئوالات و سئوالاتی از این دست ابتدائا نظری به ریشه های انقلاب اسلامی انداخته و سپس به دستاوردهای نظام بر آمده از انقلاب یعنی جمهوری اسلامی اشاره خواهیم کرد .
3-نظری به ریشه ها
بسته به اینکه انقلاب اسلامی به عنوان یک پدیده اجتماعی را متعلق به و متاثر از، کدام گفتمان تاریخی بدانیم، ریشه یابی این واقعه را متفاوت خواهیم دید. هستند کسانی که می گویند سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس از مدتها قبل با افراطیون مذهبی کشورهای اسلامی بند و بست کرده و آنها را برای روز مبادا در آب نمک خوابانده بودند تا بتوانند از اینان، برای سرکوب عوامل چپ و سوسیالیست استفاده کنند، در این نظر، گروه های چپ ایران، محور زندگی سیاسی – اجتماعی کشور فرض شده و هر حرکتی در ایران اتفاق بیفتد، با این محوریت اتفاق افتاده است. این دیدگاه ، اساسا نظر معتبری نیست و برای وقوع حوادث بزرگ اجتماعی، عامل تک علت قائل است. صاحبان چنین نظری، ارزشی برای نقش توده های مردم در وقوع حوادث اجتماعی قائل نیستند و فکر می کنند برای اینکه یک انقلاب بشود، کافی است آمریکا بگوید بشو و می شود و مشکلات بنیان کنی که سیستم سرمایه داری جهانی بعد از وقوع "انقلاب" و متا ثر از آن با آن روبرو شد را نمی بینند . به نظر اینان، همه تضادها و درگیری های سیاسی و حتی نظامی میان جبهه مدافع انقلاب اسلامی و جبهه متعلق به کشورهای جنگ طلب و استعمارگر، جنگ زرگری بوده است و دیگرهیچ. صاحبان چنین نظریه ای عموما چپهای افراطی، عوامل ضدمذهب و سلطنت طلبان سرنگونی طلب هستند که به هر ادعایی متوسل می شوند تا مذهب را عامل استعمار و سازمانهای جاسوسی و .... غیره معرفی کنند. طبیعتا حامیان این نظر، برای ریشه یابی "انقلاب " متوسل به ادعاهایی میشوند که عموما سندیت تاریخی ندارد و اساسا سندی برای اثبات نظر خود ندارند .
کسانی مدعی هستند انقلاب اتفاق افتاد، چون آمریکا و اروپا به این نتیجه رسیده بودند که شاه دیگر در ایران جایی ندارد و یا اینکه شاه مواضع ضد آمریکا و اروپا داشت و بنابراین، شاه را بردند و با جمهوری اسلامی به توافق رسیدند که مستقر شود. صاحبان این نظر به برپایی کنفرانس " گوادلوپ "که در اوان " انقلاب " میان سران کشورهای پیشرفته جهانی تشکیل شد، اشاره کرده و می گویند، در آن کنفرانس این تصمیمات گرفته شده است. اینان برای اثبات ادعای خود، به آمدن "ژنرال هایزر " به ایران و توافق وی با سران ارتش ایران برای جلوگیری از کودتای نظامی، اشاره می کنند .
سستی چنین ادعایی بخوبی روشن است و آن اینکه اگر هابزر به ایر ان آمد و به قول " ارتشبد قره باغی"، شاه را مثل "موش مرده" از ایران به بیرون انداخت که خود حقیقت دارد، به خاطر این بود که حامیان خارجی "محمدرضا شاه" می دانستند که دیگر نمی توانند در مقابل توفان " انقلاب " ایستادگی کنند و می خواستند عقب نشینی شان به هزیمت و خرد شدن تبدیل نشود .
اینان این واقعیت را نادیده می گیرند که رهبرانی مثل شاه و سادات و نگودین دیم، در لفظ سران آمریکا به "این پدر سوخته های خودمان" معروف بودند و در تعیین سیاست حتی برای کشور خود نقش مهمی بازی نمی کردند که مجری سیاستهای تعیین شده از بالا بودند . طرفداران چنین نظری، عموما کسانی هستند که به قول معروف، به نظریه توطئه عقیده دارند و فکر می کنند هر واقعه تاریخی، قبلا در پستوهای اینتلیجنت سرویس و سیا تنظیم شده است. ممکن است در مواردی چنین هماهنگیهایی صورت بگیرد اما این ادعا در مورد حوادث و انقلابات بزرگ تاریخی مانند انقلاب اکتبر، انقلاب 57، انقلاب چین و حرکات مترقیانه محلی از اعراب ندارد . عقب نشینی نیروهای خارجی در مقابل انقلابها و حرکت های مردمی، اساسا در این ارتباط صورت می گیرد که "انقلاب" فارغ از خواست آنها، یک واقعیت اجتناب نا پذیر است و تصمیماتی از این دست تنها بخاطر خرد نشدن کامل این نیروهای ضد انقلاب، در مقابل بهمن سهمگین انقلاب است .
اما پرطرفدارترین نظریه در برخورد به بررسی ریشه های "انقلاب"، نظری است که در میان منتقدین و دشمنانش، طرفداران نسبتا بیشتری دارد. طرفدران این نظریه بر آنند که محمدرضا شاه و خاندان پهلوی توانسته بودند در طول نزدیک به نیم قرن از ایران ماقبل مدرن، یک ایران مدرن بسازند. اما اقشار سنتی نتوانستند این حد از پیشرفت و زندگی مدرن را تاب بیاورند و دست در دست روحانیت که این قشر نیز منافع خود را در ایران مدرن از دست داده بود، شاه و ایران مدرن وی را به قهقرا برگردانده و یک جمهوری مبتنی بر اصول اسلام 1400 سال پیش را بر ایران حاکم کردند. در این نظریه، شاه و اقشار و طبقات مدافعش، عین مدرنیته و پیشرفت و انقلابیون مظهر ارتجاع و عقب ماندگی و فوندامنتالیسم هستند .
من در سطور آینده نشان خواهم داد که اتفاقا این انقلابیون و شرکت کنندگان در انقلاب بودند که خواهان نگاهی نو در فضایی پست مدرن در مناسبات اجتماعی و ایجاد تغییر در آن بودند و برعکس نظام سلطنتی و پشتیبانان آن در آن مقطع مشخص، نگاهی عقب مانده و ارتجاعی به مناسبات اجتماعی، توسعه انسانی و ارتباطات بین المللی کشور داشتند.
پشتیبانان این نظریه امروزه شامل طیفی از چپ ها و کمونیستهای سابقند که گویا می خواهند نگاهی نو به محمدرضا داشته باشند، بسیاری از کسانیکه هنور نتوانسته اند گذر به فضای پست مدرن را در تحلیل سیاست و مناسبات اجتماعی درک کنند و خلاصه کسانی هستند که هنوز با تکیه بر نظریه " اروپا محوری " معتقدند کشورهایی که نتوانند اقتصاد و فرهنگ اروپا و آمریکا را بطور کامل جذب کنند، پای در قهقرا گذاشته و مناسبات اجتماعی کشور خود را به عقب می رانند. این تفکرات هنور در فضای سالهای پس از جنگ دوم جهانی سیر کرده و گویا بر آنند که آمریکا و اروپا، به عنوان مداخله گران بیطرف می توانند کشورهای پیرامونی را در عرض مدت 30 سال به دروازه های طلایی تمدن برسانند . ادعایی که پس از جنگ دوم جهانی از سوی نظریه پردازان آمریکایی برای کشورهای پیرامونی پیشنهاد می شد .
تاریخ نشان داد که چنین گذری ممکن نبود و اولین دلیل آن هم این بود که کشورهای مدعی رهبری این حرکت، به خاطر داشتن منافع اقتصادی که در جهت مخالف مناقع ملی کشور میزبان عمل کرده، خود به عوامل مخرب اقتصاد و سیاست در کشورهایی از نوع کشور ما تبدیل شدند. چه این که حضور گسترده عوامل سیا سی و اقتصادی آمریکا و اروپا به عنوان عوامل مدافع منافع اقتصادی کشورهای خود، برای دفاع از منافع نامشروع اقتصادی خود دست به مهندسی سیاسی – اجتماعی در کشور ما زده و با بر نامه ریزی های اقتصادی و سیاسی، سعی در بوجود آوردن و تحکیم مناسبات اجتماعی – اقتصادی می کردند که قبل از هر چیز منافع خود آن کشور ها را تامین کند .
حال در این پروسه چه بر سر آرایش طبقاتی در کشور میزبان می آمد، کدام گسلهای اجتماعی عمیقتر می شد و نطفه های کدام درگیریهای اجتماعی – طبقاتی بسته می شد برای این کشورها اهمیت نداشت .
بعنوان مثال نظری به قضیه پر هیاهوی اصلاحات ارضی در ایران بیندازیم . شکی نیست که هر کشوری که می خواهد انقلاب صنعتی را تجربه کند، قبل از هراقدامی باید بتواند خیل عظیم جمعیت روستایی خود را از چنگ روابط ارباب – رعیتی رهانده، کشاورزی را مکانیزه کرده و زمینه برخورداری خیل عظیم ساکنان روستا را از دستاوردهای زندگی مدرن فراهم کند .
اما سرنوشت چنین طرحی حیاتی، در ایران بدان سو می رود که اجرای این طرح که تحت مشاوره مستقیم برنامه ریزان و مشاوران "جان اف کندی"، رییس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا انجام یافت، دهقانان را به دو بخش زمین دار و بی زمین تبدیل کرد تا زمینه انقلاب های دهقانی از نوع چین و کوبا و... در ایران فراهم نشود و آنچه بخش وسیعی از دهقانان بی زمین دریافت می کنند، زمین هایی با مساحت دو هکتار و سه هکتار است که دهقان بخاطر سرمایه محدود و گران بودن تراکتور و تریلر، امکان کشت مکانیزه را در آنها را ندارد و بنا به قول " یرواند آبراهامیان" در کتاب " ایران بین دو انقلاب " صفحات 565- 555 بیش از یک میلیون خانوار که نمی توانستند معاش خود را از زمین های کوچک خود تامین کنند، به تدریج به شهر ها رفته و در حلبی آباد ها و حاشیه شهر ها ساکن شدند . و کشاورزی ایران که تا قبل از اصلاحات ارضی می توانست نیارهای کشور را برطرف کند، از حیز انتفاع ساقط شده و از سالهای 1348 کشور شروع به واردات محصولات کشاورزی می کند تا به آن حد که بقول " هویدا " برای اولین بار در تاریخ، ایران واردات تخم مرغ به کشور را با هواپیما انجام میداد.
نتیجه فرارروستاییان گرسنه به شهرها، خالی شدن روستاها و عدم اختصاص بودجه لازم برای آبادانی روستاها کار را به آنجا میرساند که : اسدالله اعلم وزیر دربار در سال 1350 در زمان برگزاری جشنهای 2500 ساله در خاطراتش چنین می نویسد :
"من با وزیر آب و برق جلسه داشتم و تعجب می کنم که چگونه در ایران انقلاب نمی شود. امروز دریافتم که تنها یک درصد از جمعیت روستایی ایران دارای آب و برق هستند. ۹۹ درصد از جامعه ۵۵ درصدی جمعیت روستایی ایران فاقد آب و برق بودند. در واقع در یک روستای قرون وسطایی زندگی می کردند"(1).
ادعای این نوشته بر آنست که حصور موثر عامل خارجی در برنامه ریزی سیاستهای داخلی در همراهی با اقشار و طبقات رانتخوار و فاسد که از جانب نیروی هژمون خارجی بشدت حمایت می شدند، باعث می شد که هیچ طرحی با سمتگیری منافع غالب مردم ایران در کشور ما اجرا نشود . مگر همین کشور یک انقلاب کوچک صنعتی را در سالهای 1352-53 با رشد تولید ناخالص ملی 10-12 در صد تجربه نکرد؟ :
"بخش صنعت که محور اصلی توجه به مدیریت سیاسی و برنامههای عمرانی بودند در این دوره از رشد و توسعه قابل توجهی برخوردار شد. در سال 1347 رشد صنعتی به 14 درصد و در سال 3-1352 به 17درصد رسید و بیشتر واحدهای صنعتی از رشد بالایی برخوردار شدند. در اواخر این دوره حدود دو میلیون نفر در واحدهای تولید صنعتی مشغول به کار شدند و نسبت اشتغال در بخش صنعت از 9/19 در صد به 30 در صد رسید. تولیدات صنایع مصرفی از قبیل پارچه بافی، سیمان و قند چندین برابر افزایش یافت. تولیدات پارچه های نخی بین سال های 1338 تا 1351 به 7 برابر رسید و به کشورهای همسایه نیز صادر شد."02)
جواب مثبت است، کشور محمدرضا شاهی در سالهای 1352-53 رشد اقتصادی 10 درصد و بالا را تجربه کرده است . اما باید دقت کرد که این رشد نه ناشی از یک اقتصاد "صنعت محور" که بر آمده از یک اقتصاد مبتنی بر صادرات مواد خام و واردات کالا بوده است. صنایع هم وابستگی صد در صد به واردات کالاهای واسطه ای / سرمایه ای داشته اند که این فعالیتها به صادرات نفت وابسته بوده است و با کوچکترین ضربه به در آمد نفتی یا بیماری ناشی از درآمد بادآورده رانتی ( بیماری هلندی ) تورم و یا سایر عوارضی که هر از چند گاه این اقتصادها را با بحرانهای دوره ای روبرو می کند، موتور چنین اقتصادی درهم شکسته است .
در این جا نیز جای پای عامل هژمون خارجی در همکاری با عامل وابسته داخلی در تنظیم سیاستهای اقتصادی متمایل بر اصل دانستن منافع استراتژیک عامل خارجی به چشم می خورد و صنایع کشور در یک دوره چندین ساله بر محور واردات صنایع مصرفی و واسطه ای چرخیده است و راه برون رفتی از این دور باطل متصور نبوده است . در چنین مدلی و مشخصا در ایران، اصل بر صنایع استخراجی و صادرات نفت و حمل ونقل مناسب برای این فعالیت و واردات کالا بوده است وکشاورزی، جمعیت روستایی، تولیدکنندگان خرد مورد بی مهری و بی توجهی در امر اختصاص بودجه قرار گرفته اند.
این مطرودین سیستم سیاسی و اقتصادی، دست یاری به سوی روحانیون که خود یک مولفه سنتی قدرت اجتماعی در ایران بوده اند، دراز کرده اند و این نیروها برای فرار از جهنم عقب مانده ای که رژیم شاه برای آنان ساخته بوده، دست به انقلاب زده اند تا هم از جهنم این دنیا برهند و هم به بهشت سرای دیگر برسند. در این حرکت ما شاهد عطش این نیروها برای بر خورداری از دستاوردهای دنیای مدرن هستیم، اینان دیده اند که در ایران آن روز، نه خبری از امکانات مدرن همگانی است و نه خبری از دین و معنویت آرامش بخش سنتی، تمامی بافتهای اقتصاد و روابط سنتی اجتماعی در معرض تخریب قرار گرفته، بدون اینکه دستاوردهای مدرن بتواند همه عرصه های زندگی اجتماعی را حداقل به سمت جلو حرکت دهد .این حرکت عین یک نگرش پست مدرن است، این خواست، خواستی انقلابی با رویکردی اسلامی بوده است و مقابله کنندگان با این تمایل تاریخی، عین ارتجاع بوده اند .
اولین بار اندیشمندان و روشنفکران پست مدرن و وابسته به " مکتب انتقادی فرانکفورت " به این همدستی کشورهای پیشرفته صنعتی با عوامل مرتجع کشورهای صادر کننده مواد خام، شروع به انتقاد کردند و به عنوان منتقدان مدرنیته پای به عرصه مبارزات سیاسی – اجتماعی جهانی نهادند . بنظر میرسد " انقلاب اسلامی " اولین حرکت تاریخی و بزرگی بود که نشان می داد فرزندان ملت ایران به رهبری رهبران مذهبی در انتقاد به دید کهنه حکومت محمدرضا شاه از مدرنیته دست به اعتراض به ارتجاع حاکم زده و وی را از قدرت خلع کردند.
نگرش حکومت مخلوع از "مدرنیته" یک اقتصاد تک محصولی نفتی، هژمونی آمریکا و غرب در برنامه ریزی اقتصادی وسیاسی کشور و حاکمیت عامل داخلی متحد با خارجی بود . این بخودی خود یک دید مهجور از مدرنیته و متعلق به سالهای 1945 بود که آمریکا به عنوان نیروی هژمون پس از جنگ، قدرت تحمیل نظرات خود را در سطح جهانی و در همه حوره های اندیشه و تولید فکر بدست آورده بود .
در مقابل، نیروهای پست مدرن در سطح جهان و انقلابیون در ایران معتقد بودند که مدرنیته و تفکر مدرن، محور و مرکز نداشته و قائل شدن مرکز برای علم و دانش و تکنیک به استعمار و استعمار گری منجر شده است . یا بقول " ژیرل دلوز " فیلسوف فرانسوی، امروزه ما از مراکز فرماندهی اندیشه و قدرت خسته شده ایم و دانش و پیشرف می تواند مانند ساقه های ریزومی در هر کجا و هر سرزمینی بدون نیاز به بر خورداری از فرمان مرکز، خود رشد متناسب با محیط زیست وحیات خود را رقم بزند .
با چنین نگرشی است که انقلاب اسلامی، فریاد اعتراض پست مدرنها و فرزندان مدرنیته که با استفاده از امکانات مدرن توانسته بودند از حقوق مذهبی، انسانی و اجتماعی خود آگاه شوند، علیه مدرنیته اروپامحور است و این خود انقلابی است که می خواهد نگرشی نو در پایه ریزی زندگی نو برای ملل تحت استعمار پی ریزد . این خود نقد مدرنیته با پای داشتن در مدرنیته و در فضایی پست مدرن است .
پس " انقلاب " از نظر گفتمان تاریخی متعلق به گفتمان حرکت های اجتماعی و سیاسی و روشنگری است که به آن می توان گفتمان منتقد مدرنیته نام نهاد . گفتمان منتقد مدرنیته اندیشمندانی مانند مارکس، فروید، نیچه و در سالهای اخیر روشنفکران متعلق به " مکتب فرانکفورت " مانند " ماکس هورکهایمر" و" تئودور آدورنو" را داشته است .
اکثر انقلابات رهایی بخش و یا تحت رهبری افکار چپ نیز متعلق به گفتمان " منتقد مدرنیته " هستند. اما در ایران و برای اولین بار رهبری یک حرکت منقد مدرنیته، به دست روشنفکران مذهبی افتاده بود که آنان خود، روحانیت شیعه را بعنوان مرجع فکر و عمل اجتماعی خود برگزیده بودند . که این خود بعدا موجد تناقصاتی اساسی میان خواست بخشی از توده های شرکت کننده در انقلاب و رهبری آن شد.
اگر این منطق را بپذیریم، آن گاه باید بتوانیم اثبات کنیم که وجهه همت " انقلاب" در ایران، دست یازیدن به وجوهی از زندگی مدرن برای میلیونها دهقان و تهی دست ایرانی بوده است که در حکومتهایی از نوع "شاه" و "بن علی" و " مبارک " و " شاه فهد " برای آنها دست نیافتنی است . به همین خاطر می توان گفت اعتراض به سیستم شبه مدرن شاه، خود پای در مدرنیته دارد .در ادامه مجبوریم هر جریانی را که در مقابل تلاش برای مدرن کردن زندگی اجتماعی در ایران، (که نشان خواهم داد پس از " انقلاب " به ظهور رسید)، می ایستد، مرتجع بنامیم. همان کسانی که خواهان نگهداشتن تهیدست و دهقان و روستایی ایرانی در شرایطی هستند که در بالا آمد و با بالا ترین در آمد نفتی در منظقه هنوز " تنها یک درصد از جمعیت روستایی ایران دارای آب و برق هستند. ۹۹ درصد از جامعه ۵۵ درصدی جمعیت روستایی ایران فاقد آب و برق بودند. در واقع در یک روستای قرون وسطایی زندگی می کردند" پس اکنون حق داریم که بگوییم :
4-این مرتجعین ضد انقلاب
مردم ایران " انقلاب " کردند، چون می دیدند بسیاری از اهداف انقلاب مشروطه و حتی اولیه ترین آنها یعنی داشتن یک" حکومت مقتدر مدافع حاکمیت ملی"، استقلال سیاسی در جهت تصمیم گیری مستقل برای پی ریزی رشد اقتصادی و سیاسی جامعه، با آن حاکمیت سیاسی در سال 1357 دیگر ممکن نیست .
آن نظام سیاسی که " ژنرال هویزر " آمریکایی بیاید و به ارتشبدانش بگوید که چه باید بکنند و خارجی ها برای شاه تصمیم بگیرند که او دیگر باید برود، حتی نسبت به اهداف انقلاب مشروطیت نظامی ارتجاعی است. آن "نظامی" که برای چرخیدن امور دفاعی اش نیاز به حضور صدها مستشار آمریکایی داشته باشد و اگر آنها بروند نتواند حتی در یک جنگ منطقه ای، تحرک داشته باشد دارای حاکمیت ملی نیست و کسانی که ازادامه حیات این نظام دفاع کردند و می کنند مرتجع هستند و اگر در مقابل انقلابی که خواهان تغییر آن روابط بود می ایستند " مرتجعین ضد انقلاب " هستند .
مردم ایران " انقلاب " کردند چون هنور در سال 1356، از کل جمعیتفقط7/28درصدجمعیت باسواد بود، در حالی که 55 درصد جمعیت در روستاها زندگی می کردند 99 درصد آنها فاقد آب و برق بودند و روستاییان ما در روستاهای قرون وسطایی زندگی میکردند ....
این جمعیت عظیم، حاشیه نشینان شهری، کارگران و روحانیون کشور ما می خواستند امکان استفاده از امکانات زندگی مدرن را داشته باشند، به دانشگاه بروند، در محیط های مدرن کار کنند، پیشرفت کنند و بتوانند در پی ریزی زندگی سیاسی – اجتماعی خودفعلیت و فاعلیتوعاملیت داشته باشند. اما نظام های وابسته، پیشرفت بخش وسیع توده های محروم وفقیر را سد می کنند، چون سرمایه گذاری برای امور توسعه انسانی در روستاها و در میان مردم فقیر بسیار پر هزینه و با اهداف سرمایه داری وابسته هماهنگ نیست .
روحانیون می خواستند از تمامی امکانات پیشرفت وتعالی در سیستمهای نو اجتماعی بهره مند باشند، این حرکت، حرکتی مدرن بوده و ارتجاع و پشتیبانان بین المللی آن، این نوع حرکات را برنمی تابند .
نگاهی به دستاوردهای" انقلاب "(3) در حوزه استقلال کامل در توانایی دفاع نظامی از مرزهای این آب و خاک، به اهداف به دست آمده در روستاها، آموزش عالی، تحصیلات زنان، کم شدن مرگ و میر نوزادان همه و همه نشان می دهد که انقلاب اسلامی در ادامه انقلاب مشروطیت و تحت رهبری روحانیت و برای دستیابی به اهداف آن انقلاب و دستیابی به افق های بالاتر انجام یافته است.
این انقلاب حرکتی افتخار آمیز، مدرن و تاریخی بوده است .
بخش دوم این نوشته را به آنچه که بر انقلاب گذشت، به نوسانات انقلاب ناشی از آرایش اجتماعی و طبقات کشورمان و تاثیرپذیری اجتناب ناپذیر از شرایط بین المللی و دشمنی خونین عوامل خارجی با انقلاب و دلائل پیدایی طبقه جدید در میان انقلابیون اختصاص خواهم داد. باید بتوانیم پیش بینی از سیر حرکتی که "انقلاب" در پیش دارد داشته باشیم و این پیش بینی ممکن است، چون " انقلاب " حرکتی تاریخی بود و حرکات تاریخی قابل تحلیل و پیش بینی ادامه مسیرشان هستند .
(1)
http://www.nasimjonoub.com/fa/posts/41
(2)
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38734
(3)
http://www.siasi.porsemani.ir/node/1332