حسن غفوریفرد در برنامه شناسنامه این هفته در مورد
دوران مبارزاتی خود گفت: من از دوران جوانی خواسته یا ناخواسته به سمت
جریانات و مبارزات سیاسی کشیده شدم. نوجوانی ما با دوران فعالیت افرادی مثل
نواب صفوی و آیتالله کاشانی و همچنین اتفاقاتی مانند 30 تیر، 28 مرداد
و... مصادف بود و با این مسائل آشنا بودیم. از طرف دیگر من از 5 سالگی وارد
بازار کار شدم و از همان زمان به دلیل شرایطی که در بازار وجود داشت با
مسائل سیاسی آشنا شدم. از 13-14 سالگی هم وارد حوزه علمیه شدم که مصادف بود
با اوج مبارزات روحانیت.
وی ادامه داد: اوج فعالیتهای سیاسی من از 15 خرداد سال 42 آغاز شد. آن
سال امام(ره) دستور داده بود که مردم مراسم روز عاشورا را با بیان جنایت
هایی که رژیم شاه در جریان حمله به مدرسه فیضیه مرتکب شده بود، هماهنگ کنند
و مراسم عزاداری امام حسین (ع) با مبارزه علیه شاه همراه باشد. مردم در آن
سال در میدان قیام تجمع کرده بودند و شعارهای سیاسی- مذهبی می دادند.
غفوریفرد افزود: سال 47 در دانشگاه شهید چمران اهواز تدریس می کردم که به
دستور ساواک از دانشگاه اخراج شدم و تصمیم گرفتم به خارج از کشور مهاجرت
کنم. سال 55 که به ایران بازگشتم بلافاصله از سوی ساواک احضار شدم. حرف آن
ها این بود که شما در آمریکا یک رهبر مذهبی بودید و از من می خواستند که
بگویم چه کسانی در این جلسات شرکت می کردند و چه مباحثی را مطرح می کردیم.
من هم در پاسخ می گفتم من که رهبر مذهبی نیستم اما شما کجا سراغ دارید که
یک رهبر مذهبی بیاید و همراه خودش را لو بدهد؟ این حرف های من باعث می شد
آن ها عکسالعمل شدیدی نشان دهند و باعث شد که مرا ممنوع الخروج کنند و در
کشور هم اجازه کار ندهند.
وی همچنین گفت: در جریان یکی از حکومت های نظامی امام(ره) اعلامیه دادند
که سربازها از پادگانها فرار کنند. من به همراه شهید قندی و دکتر نیک روش
این اطلاعیه را بین سربازانی که برای حکومت نظامی در خیابان حضور داشتند
پخش می کردیم که همان روز ما را دستگیر کردند. جالب اینجا بود که چهار روز
در زندان ها دنبال جای خالی می گشتند که ما را زندانی کنند اما همه زندان
ها پر بود و در نهایت در خوابگاه یکی از پادگان ها ما را بازداشت کردند.
غفوری فرد گفت: از سوی برخی فرماندهان ساواک لیستی تهیه شده بود که به
رژیم شاه می گفتند اگر این افراد دستگیر و اعدام شوند کشور آرام خواهد شد.
طبق اطلاعاتی که بعداً به دست ما رسید نام من هم در آن لیست بوده و قرار
بود اعدام شوم.
نماینده ادوار مختلف مجلش شورای اسلامی در بخش دیگری از مصاحبه تلویزیونی
خود در مورد دوران مهاجرت خود به آمریکا هم اینطور گفت: قبل از اینکه به
آمریکا بروم، یک سال در ژاپن و در رشته مهندسی زلزله شناسی ادامه تحصیل
دادم. چون من به زبان انگلیسی یا باید به انگلستان می رفتم یا آمریکا اما
چون از ابتدا از انگلستان به دلیل توطئه هایی که علیه ایران انجام داده
بود، متنفر بودم، به آمریکا رفتم. همزمان با تحصیل در آنجا، انجمن اسلامی
دانشجویان آمریکا و کانادا را راه انداز کردیم.
وی همچنین گفت: وقتی از آمریکا به ایران بازگشتم، سازمانی به نام «اتم
نیرو» بود که مسئولیت داشت تا برای آماده سازی نیروگاه اتمی بوشهر، مهندس
تربیت کند. من به عنوان مسئول آموزش بخش فیزیک «اتم نیرو» مشغول شدم که بعد
از مدتی به من گفتند ساواک دستور اخراج شما را ابلاغ کرده و بدون اینکه
حقوق ما را پرداخت کنند اخراج شدم. در آنجا ما مهندس هایی را تربیت می
کردیم که بتوانند بعد از راه اندازی نیروگاه، آن را اداره کنند اما کسانی
که مشغول راه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر بودند صد در صد خارجی بودند.
غفوریفرد در بخش دیگری از سخنان خود در مورد ارتباطی که با ابراهیم یزدی
در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا داشته و همچنین موضع خود در
قبال ملی- مذهبی اظهار داشت: در آن روزها ما تلاش داشتیم بگوییم مسلمانان
همه یکی هستند. چون گروه های کمونیستی در مقابل ما قرار داشتند ما تلاش
داشتیم مسلمانان را متحد نگه داریم و به خطوط فکری مختلف توجه نکنیم. در آن
زمان در خارج از کشور فعالیت های دانشجویی زیادی صورت می گرفت. قبل از شکل
گیری انجمن اسلامی، کنفدراسیون شکل گرفته بود که اعضای آن همه چپی بودند.
اولین کنفرانس مذهبی که ما در تگزاس راه انداختیم با 17 نفر برگزار شد اما
بعداً به تجمعات چند هزار نفره تبدیل شد. لازم بود که ما وحدت خودمان را
حفظ کنیم.
وی ادامه داد: از همان ابتدا اختلافاتی با آقای یزدی داشتیم اما تلاشمان این بود که مسلمانان یک گروه باشند و متفرق نشوند.
حسن غفوری فرد همچنین در مورد دولت بازرگان هم گفت: مهندس بازرگان شاید می
توانست مدیر خوبی باشد، اما نه در شرایط انقلاب، 7-8 ماه قبل از انقلاب
بازرگان راجع به زن ها گفته بود زنها فقط به درد آشپزی میخورند و کاری
نمیتوانند انجام دهند که این موضوع باعث ناراحتی بانوان شده بود. تابستان
57 در منزل شهید دکتر لواسانی جلسه ای برگزار شد و بازرگان هم حضور داشت،
صحبت کردم و گفتم آقای بازرگان انسان بسیار خوبی هستند و اعتقادات مذهبی
خوبی هم دارند اما به درد انقلاب نمی خوردند. الان هم چنین اعتقادی دارم.
وی افزود: ملی- مذهبیها از اول هم چندان انقلابی نبودند. هیچ کدام از این
ها خصوصیات یک فرد انقلابی را نداشتند. آقای بازرگان در همان جلسه اعلام
کرد ما می خواستیم یک مجمع ساده زیستان تشکیل دهیم و اساسنامه آن را هم
نوشتیم که طبق آن ساده زندگی کنیم اما کسی که مزاحم ما شد، خانم های ما
بودند و می گویند نمی شود جلوی مهمان فقط دو نوع خورشت گذاشت، آقای بازرگان
وقتی می خواست ساده زندگی کند جلوی مهمان خود دو نوع خورشت می گذاشت که
تازه موفق به آن هم نمی شد اما در مقابل شهید رجایی یک بار به مشهد آمدند و
ما برایشان یک غذای زوار حرم امام رضا (ع)، یک نوشابه و یک سیب دادیم اما
ایشان گفت من سر سفره ای که غذا و نوشابه و میوه باشد اصلاً غذا نمی خورم.
این هویت انقلابی است.
غفوری فرد در بخش دیگری از صحبت هایش در مورد حضورش در استانداری خراسان
هم اینطور گفت: زمانی که دولت موقت استعفاء داده بود و آقای هاشمی وزیر
کشور بود، آقای هاشمی به من گفتند همین الان برو و استاندار خراسان شو، من
در پاسخ گفتم من نه این کار را بلد هستم و نه این کار را دوست دارم. کار
من، کار فکری است و اینطور کارها از من بر نمیآید.وی گفت احمدزاده (اولین
استاندار خراسان بعد از انقلاب) آنجا را آتش زده و باید به آنجا بروی تا
اوضاع سامان پیدا کند. آقای احمدزاده از ملی- مذهبی های قدیمی بود و حکم
خود را از امام گرفته بود و اختیارات زیادی هم در خراسان داشت اما عملکرد
چندان خوبی نداشتند. در نهایت آقای هاشمی من را متقاعد کردند و قرار شد من
به خراسان بروم.
وی ادامه داد: یک روز به ما اطلاع دادند آمریکا به طبس حمله کرده است. من
با آقای میرسلیم تماس گرفتم و گفتم میگویند آمریکا به طبس حمله کرده،
ایشان در پاسخ گفت دکتر خواب دیدهای، واقعاً این موضوع قابل تصور نبود که
آمریکا به جای مثل طبس حمله کند و به همین دلیل شایعات فراوانی در این مورد
و مخصوصاً در منطقه پخش شد و شرایط بدی به وجود آمده بود. اولین کاری که
انجام دادیم این بود که دور مشهد را نیرو چیدیم تا اگر آمریکایی ها به شهر
حمله کردند، جلوی آن ها مقاومت کنند.
غفوری فرد در بخش دیگری از این برنامه تلویزیونی گفت: سال 55 سازمان ملی
دانشگاهیان را در ایران تشکیل دادیم. در آن زمان دانشگاه کانون مبارزه با
شاه بود و به همین دلیل این سازمان را به همراه برخی از دوستان تشکیل دادیم
که متاسفانه این کانون به دلیل نفوذی که اساتید نزدیک به چپ در دانشگاه
داشتند، به تدریج به دست چپی ها افتاد. بعد از آن ما جامعه اسلامی
دانشجویان را تشکیل دادیم که هنوز هم به فعالیت خود ادامه می دهد. تابستان
57 شهید باهنر با من تماس گرفت و گفت ما می خواهیم حزبی تشکیل دهیم که
موسسین آن آقای بهشتی، آقای خامنهای، آقای موسوی اردبیلی، آقای هاشمی
رفسنجانی و بنده (باهنر) هستم. ایشان گفت دوستان پیشنهاد کردند شما هم جزو
این حزب باشید و من هم گفتم به این موضوع افتخار می کنم و در خدمت شما
هستم.
وی ادامه داد: در واقع فعالیت حزبی من با حزب جمهوری اسلامی بود که
استقبال بسیار خوبی از آن به عمل آمد. حزب جمهوری اسلامی هنوز هم هست و هیچ
وقت منحل نشده است. افرادی که در این حزب بودند همگی ستاره بودند اما با
یکدیگر تناسب نداشتند. مثلاً شهید عراقی که شش نخست وزیر را ترور کرده بود
در این حزب بود اما کسانی هم بودند که از اساس با مبارزه مسلحانه مخالف
بودند. موارد مشابه دیگری هم از این دست وجود داشت که باعث شد از همان
ابتدا اختلافاتی در حزب وجود داشته باشد.
غفوری فرد تصریح کرد: من و موسوی اختلافات زیادی در آن زمان باهم داشتیم.
البته من برای وی همیشه احترام زیادی قائلم بودم اما مثلاً وقتی روزنامه
جمهوری اسلامی ایجاد شد، ما شب به دفتر روزنامه می رفتیم و مقاله می نوشتیم
و خدمت وی می دادیم تا چاپ کنند اما موسوی سردبیر وقت روزنامه مقاله های
من را چاپ نمی کرد.
وی در شورای مرکزی حزب جمهوی اسلامی این موضوع را مطرح کرد که آقای
غفوریفرد مقالاتی مینویسد که ما را با سازمان مجاهدین خلق ایران(منافقین)
درگیر میکند و ما الان صلاح نمی دانیم که با مجاهدین(منافقین) درگیر
شویم، این درحالی بود که من معتقد بودم مجاهدین(منافقین) از قبل از انقلاب
برنامه درگیری داشتند و از روز اول با ما درگیر شده بودند. اما آقای موسوی
می گفت ما نباید علیه آن چیزی بنویسیم که باعث درگیری شود.
وی در ادامه «شناسنامه» در پاسخ به این سوال که آیا قبول دارید مسئولین
کمی از ساده زیستی فاصله گرفته اند گفت: اوایل انقلاب و دوران جنگ همه
مسولین با تمام وجود به ساده زیستی اعتقاد داشتند و این موضوع در حد یک
شعار نبود اما بعد از جنگ شرایط متفاوت شد. آقای هاشمی رفسنجانی بعد از جنگ
به نماز جمعه آمد و گفت حالا که جنگ به پایان رسیده باید کمی به رفاه مردم
رسیدگی شود.
غفوریفرد همچنین در مورد فعالیتهای هستهای کشور هم گفت: من از ابتدا به
استعدادهای ایرانی اعتقاد داشتم و می دانستم اگر شرایط فراهم باشد می
توانیم به علم نوین دنیا به مراتب بسیار بالایی دست پیدا کنیم. اما باید
شرایط مناسب باشد و باور کنیم دنیای امروز، جهان علم و دانش است و هر کاری
که می کنیم باید دانش محور باشد. من همان ابتدا یقین داشتم که در حوزه
فناوری هسته ای به موفقیت های زیادی دست پیدا خواهیم کرد و هنوز هم معتقدم
ما می توانیم به موفقیت های بیشتری دست پیدا کنیم.
وی افزود: الان تمام دنیا یک طرف هستند و ما در طرف مقابل، 5+1 که ترکیبی
است از قدرت های برتر دنیا در یک طرف میز مذاکره قرار دارند و ما هم در طرف
دیگر میز و قاعدتاً وقتی دو نفر با یکدیگر مذاکره می کنند باید هم وزن
باشند. این نشان دهنده قدرت بسیار بالای ماست که البته هزینه زیادی هم برای
آن پرداخت کرده ایم.
حسن غفوری فرد در بخش دیگری از مصاحبه تلویزیونی خود در مورد حضورش در
سازمان تربیت بدنی هم اظهار داشت: همه پست هایی که من در آن حضور داشتم
اتفاقی بوده، در مورد سازمان تربیت بدنی صبح یکی از روزها آقای حبیبی تماس
گرفت و گفت آقای هاشمی پیشنهاد کرد شما رئیس سازمان تربیت بدنی شوید. وقتی
با آقای هاشمی صحبت کردم وی گفت ما دو پست را برای شما در نظر گرفته ایم،
یکی استانداری خراسان و دیگری ریاست سازمان تربیت بدنی، شما کدام را قبول
می کنید؟ من در پاسخ گفتم بنده استانداری خراسان را به ریاست جمهوری ترجیح
میدهم چون در جوار حضرت امام رضا (ع) هستیم و گفت ما برای هر وزارتخانه ای
7-8 کاندیدا داریم اما برای سازمان تربیت بدنی جز شما شخص دیگری کاندید
نیست، من هم در پاسخ گفتم اگر دستور این است مشکلی نیست و در نهایت به
سازمان تربیت بدنی رفتم.
وی در مورد استعفایش هم از این سازمان گفت: تحولی که ما در ورزش ایجاد
کردیم، یک تحول بنیادی بود. در آن زمان ورزش به عنوان یک ضد ارزش شناخته می
شد اما ما ورزش را با فرهنگ اسلامی هماهنگ کردیم. در هر صورت بعد از مدتی
به آقای هاشمی نامه زدم و نوشتم که ما طبق نظر شما سازمان تربیت بدنی را
متحول کردیم و حالا اجازه می خواهم که به کار اصلی خودم یعنی دانشگاه
بازگردم. وی در پاسخ نوشت شما با قدرت به کار خود ادامه دهید. اما بعد از
یک هفته اتفاقاتی افتاد که خوشایند نبود. در جلسه عمومی جامعه اسلامی
مهندسین یک نفر سوال کرد چه شده که اوایل انقلاب به هر کس که پیشنهاد وزارت
می شد می گفت فلانی از من بهتر است اما الان افراد کلی وابسته می آورند تا
پست بگیرند من در پاسخ گفتم آن اوایل کسی که مسولیت می گرفت هم احتمال
داشت ترور شود و هم باید از منافع مالی خود دست می کشید. آن زمان گفتم (سال
72) که الان تجملگرایی است و دولت و مسئولین به سمت تجملگرایی حرکت می
کنند و من احساس خطر می کنم چون انقلاب با تجملگرایی هم خوانی ندارد. این
صحبت ها رسانه ای شد و دستور آمد که شما استعفاء دهید.
غفوری فرد در بخش دیگری از شناسنامه در مورد حضور سیاسیون در عرصه های
مدیریتی ورزش هم یادآور شد: زمانی که من به کمیته ملی المپیک رفتم خیلی ها
گفتند تو خود را با این کار سبک کردی اما از یک جایی به بعد ورزش به دلیل
شرایطی که دارد به یک اهرم قدرت تبدیل شد و امروز برای نایب رئیسی یک
فدراسیون هم کلی داستان وجود دارد.
وی در مورد انتخابات مجلس پنجم و فضای رقابتی آن و چگونگی شکل گیری مجلس
ششم هم اینطور گفت: من به طور منفرد در انتخابات مجلس پنجم شرکت کردم و
تنها نماینده ای هستم که در ادوار مختلف مجلس بدون حضور در هیچ لیستی رای
آوردم. به نظر می آید هنوز مردم را آنطور که باید و شاید نشناخته ایم.
غفوری فرد در بخش دیگری از صحبت هایش در مورد حمایتش از آقای ناطق نوری در
انتخابات سال 76 گفت: من با آقای ناطق سابقه طولانی دوستی دارم و از 14-15
سالگی با هم درس طلبگی می خواندیم. آن سال واقعاً فکر نمی کردیم که آقای
ناطق رای نیاورد. یک روز شخصی آمد و گفت آقای غفوری فرد من یک میلیون تومان
از شما طلبکارم، گفتم چطور؟ گفت شما یک تومن به یک میلیون تومان با من شرط
بستید که آقای ناطق نوری رای می آورد، در واقع من در این حد مطمئن بودم که
آقای ناطق نوری در انتخابات رای می آورند.
وی ادامه داد: آقای هاشمی در آن روزها از کسی حمایت نکرد البته یک صحبتی
کرد که به ضرر آقای ناطق شد. وی در نماز جمعه گفتند که باید از آراء محافظت
شود و همین صحبت ها باعث شد شایعه بنویس خاتمی بخوان ناطق در جامعه پخش شد
و در مجموع به ضرر آقای ناطق تمام شد. از طرف دیگر یک عده حس کردند همه می
خواهند از آقای ناطق حمایت کنند و به همین دلیل هم با رای دادن به آقای
خاتمی نوعی عکس العمل نشان دادند. خود ِ آقای خاتمی هم فکر نمی کرد در آن
انتخابات رای بیاورد. قبل از انتخابات وی میگفت دعا کنید 2-3 میلیون رای
بیاورم تا آبرویم نرود و زمانی که رای آوردند هیچ کس حتی خودشان باور نمی
کردند.
عضو شورای مرکزی حزب موتلفه در مورد نامزدی خود در انتخابات ریاست جمهوری
سال 80 هم اظهار داشت: من دوبار کاندید ریاست جمهوری شدم. سال 60 آقای
ربانی (دادستان کل کشور) با من تماس گرفت و گفت از شما خواهش می کنم بروید و
برای ریاست جمهوری ثبت نام کنید. من خنده ام گرفت اما وی در توجیه این
خواسته خود گفتند هنوز معلوم نیست امام با ریاست جمهوری یک فرد روحانی
موافق باشند. همچنین گفت هنوز معلوم نیست آقای خامنهای بعد از ترور سلامت
خود را به طور کامل به دست بیاورند. دلیل اصلی که وی گفت و من راضی شدم این
بود گفتند اگر شما کاندید شوید،احتمال خطر روی آقای خامنهای کمتر می شود و
من در نهایت با کمال میل پذیرفتم و کاندید شدم. وقتی شورای نگهبان اسامی
را تاکید کرد، تلویزیون به ما نیم ساعت وقت داد تا با مردم صحبت کنیم. من
در برنامه ای که داشتم گفتم افتخار می کنم در نظامی زندگی می کنم که به یک
کارگر زاده فرصت کاندید شدن در ریاست جمهوری داده می شود و شورای نگهبان هم
صلاحیت من را تایید می کند اما از نظر من رئیس جمهور اصلح آقای خامنه ای
هستند. وقتی هم که ایشان انتخاب شدند اولین مقاله را در روزنامه جمهوری
اسلامی من نوشتم و به ایشان تبریک گفتم.
وی ادامه داد: سال 80 مسلم بود که آقای خامنهای رای میآورند. چون این
موضوع وجود داشت کسی برای ثبت نام نمی آمد اما وقتی با آقای خاتمی و آقای
هاشمی رفسنجانی مشورت کردم تصمیم گرفتم برای گرم کردن تنور رقابت انتخابات
شرکت کنم. آقای هاشمی گفتند فکر میکنید شما چقدر رای می آورید؟ من در پاسخ
گفتم فکر می کنم نهایتاً 5 میلیون رای خواهم آورد که همینطور هم شد و حدود
5 میلیون رای بین رقبای آقای خاتمی تقسیم شد و بقیه رای ها به آقای خاتمی
رسید.
غفوری فرد در پاسخ به این سوال که در انتخابات ریاست جمهوری 84 و 88 به چه
کسی رای دادید هم اظهار داشت: سال 84 به آقای هاشمی رفسنجانی رای دادم و
در سال 88 هم به آقای موسوی رای دادم. در آن زمان مواضع آقای موسوی مشخص
نشده بود. من دو- سه روز بعد از انتخابات گفتم از رای دادن به آقای موسوی
پشیمان هستم. بعد از انتخابات هم با ایشان تماسی نداشتم چون فاصله بین ما
آنقدر زیاد بود که آن را پر شدنی نمی دانستم. آقای موسوی حیات سیاسی خود را
مدیون مقام معظم رهبری هستند و هر کسی جای ایشان بود بعد از دفاع و تعریفی
که آقا از ایشان در نمازجمعه انجام دادند، می آمد و عذرخواهی می کرد.
متاسفانه ایشان قدر لطف های آقای خامنه ای را نداشتند.
وی افزود: یکی از دلایلی که از دولت آقای موسوی استعفاء دادم اختلافاتی
بود که وی با آقای خامنهای داشتند و من ترجیح دادم در کنار آیتالله
خامنهای باشم.
وی در پایان صحبت هایش در مورد دولت یازدهم نیز گفت: من به آقای روحانی
رای دادم و هر روز هم برای موفقیت آن دعا می کنم. امید من به موفقیت این
دولت خیلی بیشتر از دولت های قبلی است و فکر می کنم آقای روحانی در شرایط
بسیار خوبی در راس قدرت قرار گرفتند و تا الان هم موفقیت های خوبی داشتند و
مردم به نوعی آرامش دست پیدا کردند. اگر مردم خودشان را از دولت بدانند
بسیاری از مشکلات حل خواهد شد و به همین دلیل دولت تا جایی که می تواند
باید فاصله خود را با مردم کم کند. همچنین دولت باید تلاش کند به شعار
اعتدال عمل کند. متاسفانه تا امروز اعتدال چندانی از دولت ندیده ایم و
انتصابات طوری نبوده که بگوییم معتدلترین افراد منصوب شده اند.
غفوری فرد گفت: اگر امید در افراد زنده شود و اعتدال در کشور حاکم شود، شرایط خوبی حکمفرماست و می توانیم شاهد اتفاقات خوبی باشیم.
حسن غفوری فرد در پایان مصاحبه تلویزیونی خود در مورد اسامی زیر نظرات جالبی ارائه کرد که با هم مرور می کنیم:
امام خمینی(ره): معجزه قرن
شهید بهشتی: همه فن حریف
بنی صدر:متکبر
شهید باهنر:نابغه در سخنرانی
عسکر اولادی:فدایی امام(ره)
هاشمی رفسنجانی:مردی برای تمام تاریخ
ناطق نوری: وزیر محترم کشور
سیدمحمد خاتمی: فرزند آیت الله خاتمی
احمدینژاد: مردی که در آسمان ها حرکت میکرد و تصوراتش فضایی بود
میرحسین موسوی: مردی که قدر نعمت نمیداند
حسن روحانی: رئیس جمهور جدید ایران
اين جمله يك طرف:
*هاشمی رفسنجانی:مردی برای تمام تاریخ*
واقعا كه نمك خوردي و نمكدان نشكستي
قابل توجه عزت ا...خان ضرغامي