همین اختلاف نظر در اندیشه و در معرض نقد و بررسی قرار گرفتن و ابطال پذیری ایده ها، افکار و نظریات است که رمز پویایی و بقاء و قوت یافتن برخی نظریات و سلایق و اندیشه هاست. اما ستایش اختلاف نظر تا آنجا مورد قبول است که بدور از هوای نفس، کینه ورزی، تعصب و لجاجت باشد چرا که نتیجه آن تفرقه انگیزی خواهد بود. «فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوالالباب؛ پس بندگان مرا بشارت ده همان كساني كه سخنان را ميشنوند و از نيكوترين آنها پيروي ميكنند؛ آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند».
اما آنگاه که این اختلافات در مسیر حق طلبی و طریق هدایت قرار نگیرد، نابود کننده اندیشه و فکر و حرکتی است در مسیر جهالت و ضلالت؛ لذا امیر بیان علی علیه السلام نیک فرموده اند: «الخلاف يهدم الرأي؛ اختلاف نابود كننده انديشه است». و چه بد طریقی است راه تعصب و لجاجت که پیامبر چنین مردم را از آن بر حذر می داند: «اياك و اللجاجة، فان اولها جهل و آخرها ندامة؛ از لجاجتبپرهيزيد كه آغازش جهل و پايانش پشيمانى است». و دلیل آن را حضرت امیر علیه السلام به خوبی فرموده اند: «ليس للجوج تدبير؛ لجوج مديريت و تدبير ندارد».
یکی از نشریات خاص که گاه آنچنان مصونیتی برای خویش قائل است که یک تنه محکمه ای تشکیل و خود بر مسند قاضی، دادستان، شاکی، متهم و شهود می نشیند و دریغ از ...، در ادامه این چنین سیاست های نقش برآب شده اش، سخنان یکی از مسئولان دولت سابق را با جهت دهی خاص، چنین منتشر ساخت:
« فرزند یا نوه امام خمینی بودن ملاک و شاخص اصلی برای اهل بیت امام بودن نیست. امام خمینی(ره) کسانی را اهل بیت خود میدانستند که درباره آنها میگفتند من دست و بازوی آنها را میبوسم».
این سخن نه از آن جهت که توهین به بیت امام (س) و نزدیکان ایشان است و سزاوار نقد شدن، بلکه به جهت خدشه دار نمودن برخی مباحث اعتقادی شیعه، لازم است که پاسخی در خور دریافت کند؛ چرا که گویی تاریخ تکرار شده اما بازیگرانش تغییر یافته اند.
مرور تاریخ خود دانشگاهی است به وسعت بی کران دوران گذشته و درس آموز است برای تا ابدمان؛ اما «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار». آنگاه که کالبد زمینی خاتم پیامبران در خاک خُفت و روح ملکوتی اش سیر الی الحق نمود؛ ظلم و بیدادی اسفناک به اهل بیت ایشان روا داشته شد که سرّ مسطوری از آن هنوز بر گرده تاریخ سنگینی می کند. ظالمانی که خانه وحی و محل رفت و آمد فرشتگان را به آتش جهل و کینه و لجاجت کشیده بودند، تلاش نمودند که آثار جنایت خویش را پنهان سازند.
یکی از کارهای صورت گرفته این بود که جایگاه و شأن اهل پیامبر صلی الله علیه و آله را تنزل داده و یا حریم او را باز تعریف نمایند. آنگاه که با اعتراض نسبت به بی حرمتی به اهل بیت پاک و مطهر پیامبر علیهم السلام، «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب/33) مواجه می شدند و یارای کتمان آیه شریفه نبودند سعی در تفسیر به رأی و انحراف در مسیر حقیت نمودند. لذا در مورد اینکه اهل بیت پیامبر چه کسانی هستند، هر کس از ظن خود توجیهی ساخت:
عده ای گفتند منظور فقط همسران پیامبر (ص) است. برخی بیان داشتند: منظور همسران پیامبر و حضرت علی، زهرا، امام حسن و امام حسین( ع) است. گروه سوم گفتند: منظور کسانى است که در عرف جزو خاندان آن جناب به شمار مىروند، چه همسرانش، و چه خویشاوندان و نزدیکانش، یعنى آل عباس، آل عقیل، آل جعفر، و آل على. بعضی قائل شدند که منظور اهل بیت الحرام است. و در نهایت گروهی بیان کردند منظور اهل مسجد رسول خدا (ص) است.
برخی از این اقوال آنقدر از آبادی به دور بوده و هست که امروزه در میان عالمان اهل سنت کسی قائل به ان نیست؛ [قول سوم، چهارم و پنجم]. قول اول نیز که منسوب به «عکرمه» است نیز مورد قبول مفسران اهل سنت قرار نگرفته است. بنابراین قول دوم را می توان قول اجماعی اهل سنت دانست.
در مقابل شیعیان معتقدند که اهل بیت پیامبر علیهم السلام، همان خمسه آل عبا و اهل کساء هستند. که روایات متعدد صحیح السند و قطعی الصدور و سایر ادله معتبره شرعی، گواه بر صدق و صحت این قول است.
از آنچه گفته شد به روشنی در می یابیم که قدر متیقن از قول شیعیان و اهل سنت، خمسه آل عبا، اهل بیت پیامبر بوده اند. که در مورد ایشان، به انصار فرمودند: «احْفَظُونِی مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ فِی أَهْلِ بَیْتِی فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض؛ ای گروه انصار، مرا در اهل بیتم حفظ کنید؛ چراکه خداوند لطیف و خبیر به من خبر داد که این دو(قرآن و اهل بیت) هرگز از هم جدا شدنی نیستند تا در حوض کوثر بر من عرضه شوند».
از اینرو است که دختر رسول خدا در جریان خطبه فدکیه رو به انصار میفرماید: «أما کان رسول الله[صلی الله علیه و آله] أبی یقول: المرء یحفظ فی ولده؟؛ آیا پدرم رسول خدا [صلی الله علیه و آله] نمیفرمود: [حرمت] هر مردی در [احترام به] اولادش حفظ میشود؟» (چه زود اوضاع را دگرگون ساختید و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید).
این سخن در حقیقت بیانگر این است که اگر میخواهید حرمت و موقعیت شخصی که از دنیا رفته، محفوظ باشد به فرزندان او احترام کنید، حرمت فرزندانش را نگهدارید؛ زیرا فرزندان، یادگاران او هستند. اگر شما بخواهید به پیامبر [صلی الله علیه و آله] احترام کنید، باید حرمت اولاد او را نگاه دارید، از حقوق اهل بیتش دفاع کنید.
... و تکرار تاریخ!
و امروزه چه شده است ما را که اختلاف نظرهای سیاسی و حب و بغض های تعصبی ما را به مسیری رهنمون می سازد که برای توجیه رفتارهای اشتباه و افراط گرایانه خود و دوستان معدود خویش به گونه ای افسار کلام از دست دهیم که به اعتقادات خود نیز پشت پا بزنیم.
بی گمان کلمات تاریخی حضرت امام (س) که فرمودند: «احتمال قوی می دهم که پس از من برای انتقامجویی از من به بعض نزدیکان و دوستانم تهمتها که من آنها را ناروا می دانم بزنند و به آتشی که باید مرا بسوزانند آنان را بسوزانند و احیانا به صورت دفاع از من انتقام مرا از آنها بگیرند»، بزرگترین سند مظلومیت اهل بیت امام و یاران نزدیک ایشان است.
و تاریخ درس آموز چه زیبا به تصویر کشید آنگاه که حتی در حیات امام بر اهل بیت او خصوصا حاج احمد آقا، تاختند و اتهام های واهی را طرح نمودند تا دستاویزی برای حمله به او داشته باشند. «و اکنون در حیات من گفتگوها و زمزمه هایی به گوش می خورد که احتمال فوق را قوی تر می کند. لهذا من احساس وظیفه شرعیه نمودم برای رفع ظلم و تهمت نظر خود را نزد ملت عزیز اظهار کنم که از قبل من در این خصوص تقصیری نباشد».
مظلومیتی که پس از به خاک آرمیدن روح خدا، دو چندان شد و عده ای کینه جو و عزلت گزین روزهای حماسه و شور و شعور، در صدد انتقام از امام (س) بر آمدند و بر یادگاران و یاران ایشان تاختند؛ امری که هرچه از رحلت حضرت امام (س) دورتر می شویم بر وضوحش افزوده می شود.
پس رحلت یادگار ماندگار امام (ره) که عَلَم حراست و حفاظت از اهل بیت امام بر دوش خلف صالحش سید حسن خمینی قرار گرفت، همو که میراث دار به حق امام و یادگار امام است، نوک پیکان حملات نیز به سمت ایشان وسایر نزدیکان و یاران حقیقی امام (س) روانه شد. امری که در سال های اخیر آنچنان هویدا گشت که قلم از شرح «ماوقع» شرمسار است.
چه اسفناک است حال آنان که به اشتباه خود پی برده اند اما شجاعت اصلاح و پذیرش حقیقت را ندارند و چه ترحم آمیز است وضع کسانی که هنوز اصرار بر اشتباه دارند و با قصد قربت حقایق را قلب و واقعیات را نادیده می گیرند.
کلام پایانی
بی گمان گوینده این مطالب کذایی عمق کلام خویش را که بر اعتقادات شیعه چنگ می زند را در نیافته وگرنه هیچ گاه برای بیان اغراض سیاسی خویش چنین سخنانی بر زبان نمی راند. اما متاسفانه در سال های اخیر از این قبیل سخنان که هجمه ای نا خواسته بر اعتقادات شیعه وارد می سازد به کرّات قابل مشاهده است. و اوج آن مظلومیت امام مجتبی علیه السلام است، که عده ای آن را شکست و گاه اشتباه تحمیلی به حضرت می خوانند. و دم از حرکت و قیام حسینی می زنند، گویی که فقط امام حسین علیه السلام عمل به تکلیف نمود و گویی فقط جنگ و قتال و جهاد وظیفه است؟!
آنگاه که گوهر دین و فلسفه بعثت، دستیابی و رسیدن به کمالات اخلاقی است و ذات اقدس ربوبی در پس اشتباه هر بنده اش، ده ها درب هدایت و بازگشت قرار می دهد و محترمش شمرده و دوستدارش می گردد که «إن الله یحبّ التوابین»، تا چه اندازه بدور از اخلاق است که اشتباه فردی خاندان امام (س) را سال های سال بر کوی و برزن فریاد زنیم؟ آنهم به اسم اسلام، انقلاب و امام!
عقل مبهوت از تحلیل این دوستان است که پس از حمله به اهل بیت امام (س) خود را حامی رهبری معظم خوانده و ثناگویش می شوند. اینان مگر ندیده اند که رهبری انقلاب هموست که چنین فتوا داد: «اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء، پیامبر اعظم می شود». گرچه چنین قیاسی مع الفارق است اما برای آنان که در پی حقیقت اند « در خانه اگر کس است یک حرف بس است».
در پایان ذکر این نکته لازم است که دلاوران میدان نبرد بر علیه باطل که جان شیرین بر طبق اخلاص در دفاع از دین و آئین خویش نهاده بودند و امام(س) می فرمود بر دستشان بوسه می زند، بی گمان دارای مقامی عالی و بلند مرتبه اند؛ اما بحث در این هست که اینان را نه در اصطلاح و نه در لغت، اهل بیت امام نمی گویند. در رفعت مقام آنان همین بس که حضرت امام (س) می فرمود:
«...کسانی که سال ها و بار ها چه قبل و چه بعد از انقلاب امتحان خود را در تعهد به اسلام و انقلاب داده اند و در این راه به پای چوبه های دار رفته و زندان ها کشیده و ترور گشته اند و سلامت خود را از دست داده اند و تحت شکنجه های شاه برای استقلال و آزادی مبارزه کرده اند، یقیناً دلشان به حال انقلاب و ثمرات آن، نه تنها کمتر از دیگران نسوخته که بیشتر می سوزد و مسیر ارزشی و الهی و پرطراوت خویش را به هیچ وجه عوض نمی کنند...» (صحیفه امام، ج۲۱، ص ۱۵۶)
«آیا... آن ها که در توفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمرشکن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خورده اند و نه از شهادت عزیزان متأثر شده اند و با خیالى راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده اند، مى توانند در آینده پشتوانه انقلاب اسلامى باشند؟!...» (صحیفه امام، ج۲۱، ص ۲۸۷)
چه نیک فرمود آن فاضل ارجمند که: «وای به حال دیانتی که عین سیاستمان باشد»
وقتی روزنامه معلوم الحال کیهان این سخنان آقای رحیمیان را منتشر کرد اغراض و امراض پشت داستان را میشد به وضوح دید و لمس کرد.
آقای رحیمیان هنوز فکر می کند که علم بصیرت در دست دارد و متوجه نشده که در روزهایی او را از این شبکه تلویزیون به شبکه دیگر می بردند تا یاران سابق و انقلاب افرینان را مورد هجمه قرار دهد، اوج سوء استفاده را از وی برده اند.
جناب رحیمیان فاین تذهب؟!
ممنون از استاد داودی