حجت الاسلام سید ضیاء مرتضوی نویسنده، محقق و استاد حوزه علمیه قم است که مقالات و کتاب های زیادی در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی، فقهی، تاریخی، اخلاقی و همچنین کتاب ها و مقالاتی در حوزه زنان نوشته است که از جمله آنها می توان به اسلام و زن، درآمدی بر شناخت مسایل زنان و فاطمه گلواژه آفرینش اشاره کرد.
این محقق و نویسنده معتقد است برای فهم
واقعیت موجود و فاصله آن با حقیقت مطلوب باید درک و شناختی در طراز منطق
فاطمی داشت تا به درستی فهمید در جامعهای که بهای لازم به اصول ارزشهای
انسانی و اسلامی داده نمیشود وبرای حفظ قدرت سیاسی خود و به نام دین، به
حریم ارزشهای دینی و به حرمت افراد بیدفاع دستاندازی میگردد و سپس این
گناهبا حسنهای همچون تشییع وبرگزاری مجلس ختم پوشانده میشود، چه
زشتیهایی نهفته است.
متن گفت و گوی شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) با حجت الاسلام والمسلمین سید ضیاء مرتضوی را می خوانید:
*
با توجه به جایگاه حضرت فاطمه(س) در چشم و دل عموم جامعه اسلامی و به ویژه
مردم مدینه، واکنش آنان نسبت شهادت دختر پیامبر(ص) چه بود؟
مرتضوی:طبیعی
بود که به جز فرصتطلبان و منافقانی که در دل، ایمان به پیامبر اکرم(ص)
نیاورده بودند، عموم مسلمانان بسته به مراتب شناخت خود، به خاندان پیامبر
علاقه داشتند و در این میان حضرت فاطمه(س) جایگاه ویژهای داشت، زیرا علاوه
بر شخصیت خود او، عنایت و احترام و علاقه ویژهای که پیامبر(ص) به ایشان
داشت و آن را بارها نشان می داد، باعث افزایش علاقه و احترام مردم شده بود.
طبعاً بیماری و رنجوری و اندوه فاطمه(س) و نارضایتی شدید ایشان از وضع
موجود، برای مؤمنان آزار دهنده بود و آنان نمیخواستند شاهد چنین وضعی
باشند و پیداست کسانی که از شدت گرفتن بیماری ناگهانی حضرت که در پی حوادث
پس از رحلت پیامبر(ص) پدید آمده بود، خبر داشتند، نگران سرانجام آن بودند.
برخی نزدیکان در روزهای آخر نگرانی خودشان را بر زبان میآوردند. اما چه
بسا بسیاری نیز به بهبودی حال ایشان امید داشتند و پیداست نوعا این گمان را
داشتند که در صورت رحلت فاطمه(ع) مراتب احترام و علاقه خود را با شرکت در
تشییع و نماز بر او نشان خواهند داد.
* اما بر خلاف این انتظار همه میدانیم که به خواست خود حضرت فاطمه(س) و همسرش علی(ع) چنین نشد و مسلمانان مدینه در حالی از خواب برخاستند که یگانه دختر پیامبرشان شب پیش به خاک سپرده شده بود و حتی محل دفن وی نیز به درستی معلوم نبود؛ چرا؟ آیا کسی چنین واکنشی از سوی خاندان پیامبر(ص) را پیشبینی نمیکرد؟
مرتضوی:بعید است که عموم مردم
چنین گمانی را از قبل داشته باشند که ممکن است خاندان پیامبر(ص) در اعتراض
به وضع موجود، چنین موضعی بگیرند، اهل بیت نیز نمیخواستند این گمان در
مردم تقویت شود، چون چه بسا مانع اقدام آنان می شد. اما دو گروه اقلیت چنین
احتمالی میدادند، یکی برخی مخالفان که چنین اقدامی به زیان آنان بود و
دیگر برخی دوستان و نزدیکان که از مراتب نارضایتی اهل بیت(ع) آگاه بوده و
شاید گوشه و کنار هم، چیزهایی شنیده بودند. نمونه روشن این گروه عباس بن
عبدالمطلب است که بر پایه همین حدس پیک خود را پیش امیرالمؤمنین(ع) می
فرستد. به نقل شیخ طوسی، این جریان راامام باقر(ع) از پدر خود امام سجاد(ع)
واو نیز از محمد پسر عمار یاسر و او از پدر خود نقل کرده است. عمار می
گوید زمانی که فاطمه دختر رسول خدا(ص) در بستر بیماری افتاد و حال وی وخیم
شد، عباس بن عبدالمطلب به عیادت ایشان آمد، اما به او گفته شد؛ حال فاطمه
وخیم است و کسی نمیتواند به دیدار او برود. عباس به خانه خود بازگشت و
پیکی را سراغ علی(ع) فرستاد تا با توجه به وضع جسمی فاطمه(ع) به ایشان
بگوید که گمان میکند او نخستین کسی از ما باشد که به رسول خدا(ص) بپیوند.
از این رو اگر فاطمه(ع) رحلت کردعلی(ع) مهاجران و انصار را جمع کند تا با
حضور در تشییع جنازه و نماز بر آن بانو به ثواب برسند. او این نکته را نیز
افزود که این کار مایه زیبایی و شکوهمندی برای دین است.
اما علی(ع) در
پاسخ به پیک عباس با اشاره به رفتاری که با دختر پیامبر(ص) شده بود و با
اشاره به خواست فاطمه(ع) پیشنهاد ایشان را نپذیرفت و عباس نیز با تجلیل از
علی(ع) نظر حضرت را پذیرفت.
* چرا امیرالمؤمنین(ع) این پیشنهاد
را که به ظاهر پیشنهاد خوبی بود نپذیرفت و بنا بر درخواست خود حضرت زهرا(س)
تمایل به این داشت که او شبانه دفن شود؟
مرتضوی:پیشنهاد عباس
که از علاقهمندان به اهل بیت(ع) بود، ازسر خیرخواهی برای عموم جامعه
اسلامی و در راستای تکریم و تجلیل از یادگار پیامبر(ص) و قدرشناسی از آن
همه خدمت مادی و معنوی پیامبر(ص)بود. کسی نیز انکار نمیکند که این کار در
ظاهرِ خود برای جامعه اسلامی مایه شکوه و عظمت بود و برای یکیک زنان و
مردان مسلمان زمینه دستیابی به اجر و ثوابی بزرگ که جنازه پاک یگانه دختر
پیامبر خاتم(ص) را بر دوش گذارند و یکپارچه در نماز بر وی شرکت جویند و اگر
پیامبر(ص) را به دلیل اینکه در خانه خود غسل داده شد و بر او نماز خوانده
شد و همان جا به خاک سپرده شد، تشییع نکرده بودند، حال میتوانستند مراتب
علاقه و ارادت خود را با یک مراسم باشکوه نشان دهند. البته عباس بن
عبدالمطلب میتوانست به برخی آثار دیگر این اقدام نیز مانند تسلیت خاطر
خاندان داغدیده پیامبر(ص) و تقویت جایگاه سیاسی و اجتماعی آنان و بهرهمندی
روح پاک و والای آن بانوی مطهر اشاره کند.
اما اینکه چرا علی(ع) با
یادآوری وصیت فاطمه(س)،به خواست خیرخواهانه عموی خود عمل نکرد را میتوان
در خود پاسخ امیرالمؤمنین(ع) یافت. ایشان پیش از اشاره به وصیت فاطمه(ع)،
اشاره کوتاهی به رفتارمی کند که با حضرت فاطمه(س)انجام گرفت رفتاری که نه
با سفارش پیامبر(ص) درباره او و نه حقوق الهی اوسازگاری داشت. بانویی که طی
چند ماهی که از رحلت پدرش گذشته،یک اقلیت را دیده که بر مال و جسم و جان
او دستاندازی کردهاند و برخی خواص که چشم بسته و زبان در کام خود برده،
آسایش خود را برگزیده و بهانه پیشه کردهاند و حتی سخنی در اعتراض به وضع
موجود نگفتهاند و عوامی که نگاه به دهان سران و بزرگان قبایل خود دوخته و
از خود اراده دیگری نشان ندادهاند.
اگر توجه کنیم که مهاجر و انصار که
عباس، در پی فراهم آمدن زمینه اجر و ثواب برای آنان است،نوعاً همانهابودند
که به رغم مظلومیت و شکایت بردنهای مکرر فاطمه زهرا(س) همراه همسر و
فرزندان خودبه آنان،هیچ کدام پاسخ مثبت نداده و هر یک بهانه ای آوردند.
چنان که در روایتی آمده است علی(ع) چهل روز فاطمه(ع) را همراه حسن(ع) و
حسین(ع) در میان کوچهها و خانههای مهاجران و انصار گردانید و فاطمه(ع) با
اشاره به تعهد آنان به دفاع از پیامبر(ص) و فرزندانش درخواست کمک کرد اما
یک نفر نیز پاسخ مثبت نداد و او را یاری نکرد. از جمله روزی سراغ معاذ بن
جبل رفت و با این تعبیر شروع به استمداد کرد:«ای معاذ بن جبل من با درخواست
یاری پیش تو آمدهام»
معاذ بهانههایی آورد. بهانههایی که حتی صدای اعتراض پسر او را در آورد و فاطمه(ع) با دست خالی و با حالت قهر از پیش وی برگشت.
کسانیکه
چنین کرده باشند، هر چند علاقهمند هم نشان بدهند اما آیا به راستی
شایستگی واقعی برای حضور در تشییع جنازه و نماز بر فاطمه(س) را دارند؟ آن
هم در شرایطی که چیزی عوض نشده و شکایت فاطمه(ع) پابرجا است؟باید توجه کرد
در جامعهای که ارزشهای بس مهمتری مانند امنیت جانی و مالی بانوی
بیدفاعی مانند فاطمه(ع) سلب میشود و به دادخواهی وی اعتنایی نمیگردد، نه
تنها تشییع جنازه و مراسم سوم و هفتم و چهلم و سالگرد نمیتواند مایه جمال
دین و موجب افتخار باشد، بلکه همین میتواند سرآغاز یا ادامه سرپوش نهادن
بر حقکشی و ناامنی موجود باشد.حال دختر پیامبر(ص) به کدام یک بیشتر نیاز
داشت؟ به پاسخ مثبت مُعاذ بن جبل، وقتی از او درخواست کمک کرد و معاذ شانه
خالی کرد، یا شرکت در تشییع و شانه بردن زیر جنازه آن بانو؟در جامعهای که
برخی سرشناسان اثرگذار آن و برخی کسانی که نفوذ کلمه دارند، حاضرند تسلیت
بفرستند و شانه به زیر جنازه ببرند اما شانه از مسئولیتهای مهم یا مهمتر
خود خالی میکنند و سکوت و فریاد آنان نه به فراخور اهمیت و ارزشهای واقعی
دین، بلکه نوعاً تابعی از دو عنصر طمع یا ترس و در مجموع با چاشنی توجیه
است، آیا مشارکت در تشییع جنازه این شخص و آن شخصیت حتی اگر در طراز صدیقه
کبری(ع) باشد، میتواند مایه جمال دین و کمال امت باشد؟
برای فهم واقعیت
موجود و فاصله آن با حقیقت مطلوب باید درک و شناختی در طراز منطق فاطمی
داشت تا به درستی فهمید در جامعهای که بهای لازم به اصول ارزشهای انسانی و
اسلامی داده نمیشود وبرای حفظ قدرت سیاسی خود و به نام دین، به حریم
ارزشهای دینی و به حرمت افراد بیدفاع دستاندازی میگردد و سپس این گناه
باحسنهای چون تشییع وبرگزاری مجلس ختم پوشانده میشود، چه زشتیهایی نهفته
است.
* عباس عموی پیامبر(ص) و مورد احترام اهل بیت(ع) بود پس آیا این مطلب، برای وی روشن نبود؟
مرتضوی:
عباس از سر خیرخواهی پیغام فرستاد و پاسخ علی(ع) را بر نظر خود برگزید و
در شب دفن نیز در شمار افراد بسیار محدودی بود که حضور یافتند. نظر او نیز
در جای خود نظر خوب و سازندهای است و در واقع نظری است که خود شارع حکیم
با تشویق به شرکت در تشییع جنازه مسلمین و تعظیم شعائر دینی به آن
فراخوانده است. اما جای شگفتی نیست که عباس به رغم خیرخواهی خودو «عباس»های
جامعه با نگاه ظاهرنگر و شناخت ناقص خود از اسلام و شرع و فقه و متناسب
با ذهنیت عمومی جامعه، عظمت دین و شکوه شریعت محمدی را بیشتر در ظواهری
چون تشییع جنازه و نماز باشکوه اموات بدانند، لیکن در منطق فاطمۀ زهرا(ع)
اینها همه اموری است که باید در راستای ارزشهای برتر دین و شریعت قرار
گیرد و اگر پیش و پس از اینها در جامعه به آن ارزشهای حیاتی پایبندی و
اهتمام نباشد، گاه چه بسا ابزاری شود در دست کسانی که دین را نیز در خدمت
شخص خود یا دستکم در راستای تفسیری ناقص و گاه موهن از دین، میخواهند.
*با این تفاسیر توجه لازم به تفاوت این دو نگاه چه دستاوردی برای جامعۀ ما در پی خواهد داشت؟
مرتضوی:در
یک نگاه کلی، از جمله میتوانیم این نکته مهم را پیش روی جامعه اسلامی
بگذاریم که شکوهمندی واقعی دین و زیبایی اصلی حاکمیت آن، نه در اهتمام به
برخی آداب و مستحبات اسلامی است و نه در آمارهای درست و نادرستی است که در
رسانهها درباره حضور مردم در این ختم و جلسه و استقبال یا در آن گردهمایی
بزرگ دینی و مذهبی بینالمللی داده میشود، بلکه در این است که امت اسلامی
به پاسخ درست این پرسش بپردازند و در عمل به آن پایبند باشند که برای چه از
دوره جاهلیت «هجرت» کردند، و برای چه پیامبر(ص) را در میان خود پذیرفتند و
به «نصرت» او پرداختند و اینک خود را امت واحده پیامبر خاتم(ص) میشمارند و
به آن افتخار میکنند؟ بیشک تعمیق معرفت خداوند و معنویت دینی و پرهیز از
شرکورزی به هر صورت از یک سو واز سوی دیگر حرمت انسانی و گسترش عدالت و
آزادی و امنیت و معیشت آسان و آسایش روحی برای همه، از جمله مهمترین آنها
بوده است و پیداست این عناصر کلیدی را پیش و بیش از هر چیز باید در عمل به
سیره و سنت پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان پی گرفت.
پیداست همه ما
بابرگزاری هرچه باشکوهتر همه این اجتماعات در داخل و خارج موافقیم و آن را
با ارزش میدانیم به ویژه هر اجتماعی که نشان از وحدت میان مسلمانان است و
مایه تحکیم یا در کنار آن، نشاندهنده هویت اعتقادی و تاریخی شیعه و مایه
تحکیم آن است. اما تاکید ما این است که جمال اصلی دین و افتخار برای آن به
ویژه برای جهانی که با مفاهیم ارزشهای انسانی آشناست و نه لزوماً با همه
احکام و آداب شرعی اسلامی، از جمله این است که در عمل نشان داده شود جامعه
اسلامی پیرو پیامبری است که رحمت برای جهانیان است و درد انسانها را داشت و
دارد. و ما پیرو امامی هستیم که سزاوار میدانست آدمی از غصه بمیرد که
متجاوزان، در حوزه حاکمیت او خلخالی را به ناحق از پای زنی نامسلمان بیرون
آوردهاند و کسی مانع نشده است. امامی که به رغم حرمت ویژهای که برای
فاطمه(ع) قایل بود و پایبند همه مستحبات شرعی و آداب اسلامی، اما دغدغه
اصلی در دیانت و سیاست و حکومت او آن گونه که در نهجالبلاغه آمده این است
که «به خدا سوگند اگر شبها را بیدار بر بستر تیغهای تیز خارشتری به صبح
آورم و دست و پا بسته در زنجیر کشانده شوم، پیش من دلپذیرتر از آن است که
روز رستاخیز خدا و پیامبرش را در حالتی دیدار کنم که به بندهای ستم کرده
باشم یا از مال ناچیز دنیا چیزی به ناحق برگرفته باشم».