گفتگو با یک قاتل: چاره‌ای جز قتل نداشتم

شرق: مردی افغان که به ارتکاب سه‌جنایت اعتراف کرده است همچنان در بازداشت به‌سر می‌برد و تحقیقات از او ادامه دارد. او زنی میانسال و پسرش را به قتل رساند و سپس دختر موردعلاقه خودش را هم کشت.

این متهم 23ساله که محمد نام دارد در گفت‌وگویی کوتاه جزییاتی از قتل‌ها را شرح داده است:

بله دو بچه چهار و پنج‌ساله دارم.

نه.

آن مادر و پسر می‌خواستند از من کلاهبرداری کنند. دوست دخترم هم تصمیم داشت به من خیانت کند.

من هزارو600سکه تمام‌بهار آزادی که حدود یک‌ونیم‌میلیاردتومان ارزش دارد برای آنها نزول کرده و آنها هم چند چک داده بودند اما همه چک‌ها برگشت خورد. این اواخر فهمیده بودم آنها نمی‌خواهند پول مرا بدهند.

تیر سال گذشته.

برای اینکه کارهایشان را انجام داده بودند تا به خارج بروند. می‌خواستند در آمریکا اقامت بگیرند و بدهی‌شان را برای من بگذارند.

من فامیل زیادی در اصفهان دارم که در کار خریدوفروش سکه و طلا هستند. به اعتبار پدرم از آنها سکه گرفتم اما مادر و پسر نمی‌خواستند پول را بدهند و من تحت فشار بودم. اگر آنها می‌رفتند من بدبخت می‌شدم.

کارهای گذرنامه‌شان را کرده و حتی چمدان‌هایشان را هم بسته بودند.

من پیششان زندگی کرده‌ام. حدود 12سال بود که برای آنها کار می‌کردم.

از 11سالگی کارهای بانکی و اداری آنها را انجام می‌دادم.

تحت‌فشار بودم، اگر آنها می‌رفتند من چه کاری باید می‌کردم؟

من نمی‌خواستم آنها را بکشم، مجبور شدم.

بابت یک‌ونیم‌میلیاردی که برایشان گرفته بودم 200میلیون هم به من دستمزد دادند. آنها چاره‌ای جز قتل برایم نگذاشتند و خودشان مجبورم کردند این کارها را بکنم.

 من بارها با آنها درباره پرداخت اقساط صحبت کردم. اول نقشه قتل آنها را نداشتم، اما بعد خودشان کاری کردند که بکشمشان.

من فقط می‌خواستم آنها را بیهوش کنم و کلیدهایشان را بردارم حتی دکتر بردمشان و حالشان بهتر شد.

چون وقتی کمی حالشان خوب شد شروع به تهدید کردند و گفتند شکایت می‌کنند. من هم ترسیدم و تصمیم به قتلشان گرفتم.

آن چاه را برای دوست‌دخترم کنده بودم.

دوباره قرص به آنها خوراندم و در حالی که بیهوش بودند آنها را در چاه انداختم و بنزین رویشان ریختم و آتش زدم.

آن جسد دوست دخترم است که او را سه‌ساعت قبل از اینکه مادر و پسر را به قتل برسانم، کشتم و به چاه انداختم.

پیدا نکردم. ‌از همدستانم خواستم آن را بکنند.

هفت‌متر.

نه. من خیلی به آنها رسیدگی کرده بودم به همین خاطر هرکاری که ازشان می‌خواستم برایم انجام می‌دادند.

بی‌رویه پول در اختیارشان می‌گذاشتم و به آنها ماشین می‌دادم. گاهی با هم این طرف و آن طرف می‌رفتیم.

نه من اصلا به داخل خانه آنها نرفتم. بعد از آنکه در چاه را بستم فرار کردم و به شمال رفتم. بعد از 20روز می‌خواستم به خانه آنها بروم که فهمیدم همسایه‌ها از گم‌شدن آنها خبر دارند و پلیس هم از ماجرا خبردار است. برای همین فرار کردم و به شمال رفتم اما در نهایت دستگیر شدم.

من آخرین نفری بودم که با آنها ارتباط داشتم و با توجه به مدارک موجود چاره دیگری نداشتم.

او 200میلیونی را که از سود این کار برایم مانده بود از من گرفت و بعد هم خواست مرا ترک کند وقتی خواستم جلویش را بگیرم تهدید کرد شکایت می‌کند و آبروی من و پدر و مادرم را می‌برد.

یک‌سال‌ونیم.

او ایرانی بود و 20سال داشت اما همه چیز من را می‌دانست اما من به دوستان و آشنایان گفته بودم او همسر من است.

اشتباه کردم.