در همان ساعات اولیه صندلی های سالن پر شد و ساعت 21:50 افتخاری و گروهش رو ی صحنه آمدند. وی در ابتدا با قرار گرفتن در جایگاه خود گفت: شاید در مقابل شما فرزانگان، شخصیت کوچک و الکنی چون بنده جایز نباشد دم بر سخن برآورد اما شوق به گونهای است که زمان و مکان و سال و ماه و روز نمیشناسد.
افتخاری درباره اولین تصنیفی که میخواست اجرا کند بدون آنکه نامی از آن ببرد، بیان کرد: همه شما این تصنیف را میشناسید و به آن آگاهی دارید. بزرگان و فرهیختگان ما این تصنیف را اجرا کرده اند و بوی قدیم را دارد. بنده حقیر دوست دارم که همه حاضران این تصنیف را همراهی کنند.
کنسرت علیرضا افتخاری با اولین قطعه درباره ایران آغاز شد و او شعر «ایران ای مرز پرگهر» را اجرا کرد. با شروع نوای سازها و ریتم ابتدایی این قطعه، مردم نیز به افتخار این شعر ایستادند و ایستاده سرود ایران را همراهی کردند.
قطعه بعدی با ریتمی ضربی فضایی شادتر به سالن بخشید و مخاطبان هم به خوبی این قطعه را همراهی کردند که با این مطلع آغاز شد:
«آمد آمد
با دلجویی
گفتا با من
تنها منشین
برخیز و ببین
گلهای خندان صحرایی را
از صحرا دریاب این زیبایی را...»
شعر «بازگشته» از دیگر قطعاتی بود که افتخاری در این شب خواند. این شعر با آهنگسازی علی تجویدی انجام شده بود و شعری از معینی کرمانشاهی داست و علیرضا افتخاری با نام بردن از اسامی این دو گفت که خوب است از هر دو این عزیزان یادی شود.
این شعر اینچنین آغاز شد: امید جانم ز سفر بازآمد/ شکر دهانم ز سفر بازآمد» و همراهی و شوق و شور مخاطبان را با خود به همراه داشت.
در ادامه این شب افتخاری قطعه دیگری خواند و بعد از آن مردم قطعات مورد علاقه خود را از او درخواست کردند. افتخاری هم به درخواست همه مخاطبان با واژه «چشم» پاسخ داد و گفت: اگر حال و حوصلهاش را داشته باشید ما تا صبح اینجا هستیم. ما را از دور خارج نکنید، هر دستوری بفرمایید ما انجام میدهیم و اجرا خواهیم کرد.
وی بعد از این ابتدا بیتی از آهنگ «ای دل اگر عاشقی» را با این مطلع دکلمه کرد: ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش/ بر در دل روز و شب منتظر یار باش» که ابتدا با تکنوازیهای تنبور آغاز شد و بعد با ویولن ادامه یافت.
همچنین قطعه «آتش کاروان» قطعه دیگری بود که در شب کنسرت موسیقی سنتی ایرانی توسط علیرضا افتخاری روی صحنه اجرا شد و مخاطبان را با خود همراه کرد.
بعد از این قطعه، افتخاری و گروهش سراغ آلبوم جدید خود با نام «پادشاه فصلها» رفتند که حسین پرنیا آهنگسازی آن را بر عهده داشت. در ابتدای اجرای قطعه ای از این آلبوم اعضای گروه سازهای خود را کوک میکردند و به دلیل همهمهای که در سالن بوجود آمد پرنیا نوازنده سنتور در گلایهای مطرح کرد: کودک کردن ساز یک فرهنگ است، وقتی سازی کوک میشود همه باید سکوت کنند که در این لحظه افتخاری عنوان کرد من که کوک هستم. اما به دلیل همهمه ای که همچنان در سالن وجود داشت پرنیا بار دیگر از مردم خواست سکوت کنند و گفت: تا نگذارید ارکستر کوک شود من قطعه بعدی را اجرا نخواهم کرد.
با اشاره افتخاری که مردم را به دست زدن برای پرنیا تشویق کرد، سکوت برای کوک کردن سازها آغاز شد و قطعه بعدی اجرا شد.
در این شب همچنین قطعه «بیبی جون» با شعری از احمد شاملو اجرا شد که این شعر هم استقبال مخاطبان را به همراه داشت.