تحلیلگر ارشد فارن پالسی، همزمان با نشست سالانه ی انجمن علوم سیاسی آمریکا در واشنگتن، به بررسی و تحلیل سوالات مهمی از دیدگاه صاحب نظران برجسته ی ملل مختلف درباره ی بزرگ ترین مشکلات دنیا پرداخته است.
به گزارش انتخاب؛ استفان والت، استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد در فارن پالیسی می نویسد: من در واشنگتن هستم تا در اجلاس سالیانه انجمن علوم سیاسی امریکا شرکت کنم. زمان خوبی برای من است چرا که این روزها تعدادی سوال بزرگ در ذهن دارم که دوست دارم نظر بهترین اساتید دانشگاه کشور را در این باره بدانم. معماهای سیاست خارجی من عبارتند از:
1- توافقی بر سر اوکراین حاصل خواهد شد؟
بحران اوکراین شکست بزرگی در تحلیل ها و دیپلماسی بوده است و تمام طرف ها در این باره مقصر هستند. متاسفانه قربانی اصلی این ماجرا مردم بینوای اوکراین بوده اند. معتقدم ایالات متحده و غرب نقش اصلی در ایجاد این بحران بازی کرده اند چرا که پیش بینی آنها از پاسخ کوبنده و شدید رهبران روسیه به ترکیب تدریجی اوکراین با غرب اشتباه بود.
ایالات متحده و متحدانش از زمان فروپاشی دولت یانوکوویچ همان راهکار همیشگی را دنبال کرده اند: تحریم روسیه و انتظار اینکه مسکو به زانو در بیاید و هر چیزی که می خواهیم به ما بدهد. متاسفانه این دیدگاه در نظر نمی گیرد که روسیه دلایل درستی برای نگرانی درباره اطراف مرزهایش دارد و اینکه این کشور هنوز کارت هایی برای بازی کردن در چنته دارد. واضح است که تحریم ها آسیب رسان هستند اما پوتین به احتمال زیاد پیش بینی آنها را کرده است و آماده است بهای آن را بپردازد. در عین حال این تحریم ها کمکی به اقتصاد از هم گسیخته اروپا نکرده و اوضاع خود اوکراین را بدتر از قبل می کند.
بنابراین سوال من این است: آیا کسی دیپلماسی واقعی را جدی گرفته است و پیشنهادی به پوتین ارانه کرده که عدم پذیرش آن توسط پوتین نامحتمل باشد؟ ایالات متحده و متحدانش به جای ساختن پایگاه های نظامی در اروپای شرقی باید بر روی توافقی کار کنند که تضمین دهد اوکراین کشوری مستقل و بی طرف باقی می ماند. و این بدان معنا خواهد بود که اوکراین به عضویت ناتو در نخواهد آمد.
شاید یک اوکراین 'فنلاندیزه' شده نتیجه ایده آلی نباشد اما این قطعا بهتر از تماشای ویران شدن این کشور است. البته ممکن است پوتین این پیشنهاد را نپذیرد اما مطمئنا قبل از اینکه اوضاع از این هم بدتر شود ارزش امتحان کردن را دارد.
2- چه زمانی سران اسرائیل یا فلسطین سعی می کنند اقدامی متفاوت انجام دهند؟
جنگ اخیر غزه از قبل قابل پیش بینی بود: مردم بیشتری کشته شدند، خسارات گسترده بیشتری به مردم غیرنظامی محصور در غزه وارد شد، ارتش اسرائیل بیش از 60 سرباز خود را از دست داد و در نهایت توافقنامه آتش بس هیچ تغییر مهمی ایجاد نکرد. شهرک سازی ها در کرانه باختری کماکان ادامه دارد. با وجود این روند نگران کننده به نظر نمی رسد که هیچ یک از مقامات قادر به بازاندیشی درباره این موقعیت خطیر باشند؛ نه اسرائیل، نه حماس، نه حکومت خودگردان فلسطین و قطعا نه ایالات متحده. تا زمانی که یکی از این بازیگران ذهنیت و رویکرد متفاوتی را به کار نگیرند این وضعیت ادامه خواهد یافت.
3- آیا اروپایی ها با هم هماهنگ عمل خواهند کرد؟
یک سال و نیم پیش زمانی که منطقه یورو به رشد اقتصادی متوسطی دست پیدا کرد و نرخ بهره کاهش یافت اندکی خوش بینی ایجاد شد اما اکنون اقتصاد فرانسه با مشکلات جدی روبرو است و حتی رشد اقتصادی آلمان هم در سه ماهه اخیر کاهش پیدا کرده است. (همانطور که در بالا اشاره کردم الان زمان هوشمندانه ای برای اعمال تحریم علیه روسیه نیست.) وضعیت اسکاتلند در بریتانیا و در نتیجه عضویت انگلستان در اتحادیه اروپا بهبود یافته است. برخی از یهودیان اروپا برای فرار از ترس احساسات روز افزون ضد یهودی در حال عزیمت به اسرائیل هستند؛ این در حالی است که ساکنان این مناطق خود به دنبال جای دیگری هستند. اگر به یاد داشته باشید زمانی افرادی که به یورو خوش بین بودند درباره تبدیل شدن به قدرت جهانی متفاوتی بر مبانی دموکراسی، حاکمیت قانون و 'قدرت شهروندی' صحبت می کردند. اما امروز سوال بهتر ایت است که آیا اروپا می تواند حس اتحاد خود را حفظ کند؟ سلامت اقتصادی خود را به دست آورد؟ و از نامتوزانی ژئوپولیتیکی اجتناب کند؟
4- مرزهای خاورمیانه بزرگ چه زمانی ترسیم خواهند شد؟
دلایل خوبی وجود دارد که چرا مرزهای موجود در خاورمیانه تمایل به پایداری و عدم تغییر دارند، حتی زمانی که این مرزها به خوبی با مرزهای مذهبی، فرهنگی و قومی- نژادی، سازگاری ندارند. یک دلیل ساده آن، احتیاط است: وقتی شروع به طراحی مجدد نقشه ای می کنید، سخت است بفهمید که این پروسه به کجا ختم می شود؛ بنابراین نخبگان موجود، هر ابتکارعملی را به کار می گیرند تا نظم حاضر را حفظ کنند. با این وجود دشوار است که به آنچه که در حال حاضر در حال اتفاق افتادن در خاورمیانه است بنگریم و باور کنیم که مرزهای فعلی در خاورمیانه تا چند سال دیگر تغییر نخواهند کرد. لیبی احتمالا به طور کامل تجزیه خواهد شد. مرزهایی که توسط سایکس و پیکو ترسیم شده بود احتمالا راهی جز زباله دان تاریخ نخواهد داشت و با یک کشور علوی، یک اجتماع سنی رادیکال در شرق سوریه و غرب عراق و یک کردستان واقعا مستقل جایگزین خواهد شد. خط سبزی گخ اسرائیل پیش از 1976 را از کرانه باختری جدا می کند نیز به احتمال زیاد بی معنی خواهد بود اما یک 'اسرائیل بزرگتر' در آینده مبارزه فلسطینیان را برای حقوق شهروندیشان تسریع خواهد کرد. نمی دانم که ایا هیچ کدام از اینها اتفاق می افتد یا خیر و اینکه این کشورها در نهایت چگونه خواهند بود اما این روزها تلاش برای حفظ اوضاع به مانند آن چیزی که قبل از سال 2009 بود کار عبثی خواهد بود.
5- آیا توارن پایداری در شرق آسیا پدیدار خواهد شد؟
ظهور چین توازن قدرت در شرق آسیا را تغییر داده است. پکن مدعیان منطقه ای در شرق و جنوب دریای چین را تحت فشار قرار داده است. تلاش های زیادی برای حل این منازعات انجام شده است اما موفقیت چشمگیری در بر نداشته است. در غیاب توافق های چندجانبه و به ویژه با توجه به پیمان های تعهد آور ایالات متحده به متحدان مختلف منطقه ای و به طور وسیعتر آزادی دریانوردی در این منطقه این منازعات در شرف تبدیل شدن به یک دردسر هستند. انتظار می رفت چرخش امریکا به سوی آسیا این مشکل را حل کند اما اتفاقات دراماتیک تر اما کم اهمیت تری که در نقاط دیگر دنیا رخ داد تمرکز ایالات متحده را بر هم زد. پیش بینی من این است که شرق آسیا در سال 2016 پر دردسر تر از امروز خواهد بود و این منازعات بخش عمده ای از دستور کار رئیس جمهور بعدی ایالات متحده را تشکیل خواهد داد.
6- توافقی بر سر برنامه هسته ای ایران به دست خواهد آمد؟
اگر اوباما می خواهد حداقل با یک دستاور ملموس کاخ سفید را ترک کند، امضای توافق با ایران بر سر برنامه هسته ای این کشور و باز شدن درها برای روابط سازنده تر با تهران بهترین شانس وی است. خبر خوب این است که ظهور دولت اسلامی به ایران و امریکا دلایل بیشتری برای همکاری اعطا کرده است و اینکه واضح است که هر دو طرف با حسن نیست بر سر میز مذاکره حاضر شده اند. خبر بد این است که هنوز فاصله های قابل توجهی میان مواضع اعلام شده دو طرف وجود دارد به خصوص اینکه تندورها در هر دو سو نفوذ بسیار زیادی دارند و همچنین اینکه هدف استراتژیک اصلی آنها حداقل در بخش های با هم متفاوت است. به علاوه سیر حوادث در عراق، افغانستان و اوکراین قدرت اوباما را تضعیف کرده است و هر ماهی که می گذرد اوضاع وی بدتر می شود. زمان به شماره افتاده است و خبر بد این است که توپ در زمین مخالفان است. امید به شکست آنها وجود دارد ولی ای کاش می توانستم با خوش بینی بیشتری این جمله را بگویم.
7- افغانستان به کدام سو می رود؟
بعد از سالها تلاش و میلیاردها دلار هزینه سیاست داخلی افغانستان به بدی همیشه است. به طور مثال عبدالله عبدالله از توافق بازشماری آرا که با میانجیگری جان کری حاصل شده بود کناره گیری کرده است و این شک و تردیدها را درباره آینده سیاسی این کشور افزایش داده است.
همانطوری که تجربه امریکا در عراق نشان می دهد قدرت های مداخله گر با تعهدات بی پایان، هزینه زا و نا امید کننده ای روبرو می شوند که انتخاب های خوب کمی را به همراه دارد. (از نظر اخلاقی وقتی شما جایی به شدت خرابکاری می کنید گزینه های بد چیزی است که در پایان در دسترس شما خواهد بود.) بیشتر ماندن تضمین کننده هیچ موفقیتی نیست و فقط بر هزینه ها می افزاید. اما گاهی اوقات خارج شدن وضعیتی آشفته ای به بار می آورد که عواقب آن نا امید کننده و دردسر ساز می شود.
پس سوال بزرگی که وجود دارد این است که: با توجه به اینکه ایالات متحده و متحدانش قصد خروج از افغانستان را دارند، اوضاع تا چه حد بد خواهد شد؟ و اگر انها این کار را انجام دهند، ایالات متحده در برابر فشارها برای همکاری مجدد مقاومت خواهد کرد؟ من پیش بینی می کنم که ما این کار را انجام خواهیم داد اما من پیش از این هم اشتباه کرده ام.
8- آیا ایالات متحده، متحدانش و دیگر کشورهای درگیر رویکردی بهتری در قبال 'افراط گرایی خشونت آمیز'ی که القاعده، دولت اسلامی و دیگران نماینده آن هستند اتخاذ خواهند کرد؟
تروریسم سالهای زیادی است که همراه ما بوده است اما بیش از یک دهه است که گفتمان غالب سیاست امنیت ملی ایالات متحده شده است. 20 سال از ظهور اولیه القاعده گذشته است و 13 سال هم از واقعه 11 سپتامبر؛ با این حال ما نتوانسته ایم که چشم اندازی از این تهدید ترسیم کنیم و یا استراتژی موثری را برای به حداقل رساندن آن تبیین کنیم. به نظر نمی رسد که کشتن تروریست ها با هواپیماهای بدون سرنشین راه به جایی برده باشد و احتمالا مشکل را بدتر کرده است. حذف ظالمان مستبدی مانند صدام حسین و معمر قذافی از قدرت نتایج معکوس بدی به همراه داشته است و اعزام تعداد زیادی نیروی نظامی غربی به عراق و افغانستان تنها روایت های جهادی ها از مداخلات بیگانگان را تقویت کرده است. مایلم بدانم چه زمانی اقدام دیگری به جز ارسال پهپاد به نقاطی که افراط گرایان حضور دارند انجام خواهیم داد.
9- آیا دموکراسی غربی می تواند 'نظارت دولتی' را کاهش دهد؟
همانطور که اساتیدی مانند جک گلداسمیت و جئوفری استون اشاره کرده اند، ایالات متحده و دموکراسی ها دیگر اغلب آزادی ها مدنی را محدود می کند و سانسور و نظارت زیادی را در زمان های اضطراری اعمال می کنند. واکنش وحشت زده ای که قانون میهن پرستی و اقدامات افراطی سازمان امنیت ملی را به همراه داشت آزار دهنده است اما شگفت آور نیست. اما در گذشته این اقدامات زمانی که خطر تمام می شد به حالت عادی بر می گشت و در برخی موارد ایالات متحده در نهایت متوجه می شد اشتباه کرده است و سعی در جبران آن می کرد.
پرسش من این است: آیا می توانیم مطمئن باشیم که این تصحیح رویه امروز هم رخ دهد؟ دولت امنیت ملی امروز بزرگتر و قوی تر از اوایل تاریخ ایالات متحده است و ظرفیت نظارت دولت (و بخش خصوصی) به شدت گسترده تر است. تهدید بازیگرانی مانند القاعده یا گروه های بدتر از آن قابل اندازه گیری دقیق نیست و این کار را برای عده ای که با بزرگنمایی این تهدیدات قصد انجام اقدامات درازمدتی را دارند آسان می کند. فکر می کنم متوجه شدید که چرا باراک اوباما اقدامات دوران بوش را به حالت قبل بازنگرداند و حتی در مواردی اوضاع آنها را وخیم تر کرد. حال پرسش من باقی می ماند: آیا حتی پس از اسنودن هم یک دولت امنیت ملی سری و کنجکاو 'عادی' است؟