arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۸۳۷۲۷
تاریخ انتشار: ۱۷ : ۱۲ - ۱۴ دی ۱۳۹۳

محمد عطریانفر: مسأله‌ ایران و‌‌آمریکا‌ حل شده‌است?!

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
از زمانی که درخواست گفت‌وگو با او را مطرح کردم تا زمانی که گفت‌وگو صورت گرفت زمان زیادی نگذشت. در نگاه اول چهره‌ای آرام، متین و باطمأنینه داشت. بیش از آنکه تابع احساسات باشد، تعقل و عقلانیت بر رفتارش حاکم بود. اصول و قاعده بازی سیاسی را به خوبی می‌شناخت و در این راه مشقت‌ها به جان خریده بود. سیاستمدار سرد و گرم چشیده‌ای که گاهی به‌عنوان یک سیاست‌ورز سخن می‌گفت، مانند یک تئوریسین سیاسی. محمد عطریانفر، ایران را یک قدرت بالقوه برای رهبری بر جهان تلقی می‌کند و معتقد است روحانی تکمیل کننده راه‌هاشمی و خاتمی است.وی همچنین خاطرنشان می‌کند: تفکر افراطی با کج‌اندیشی گمان می‌کند اگر یک خیز بلند بردارد می‌تواند به «عصر روحانی»خاتمه دهد. در ادامه متن گفت‌وگوی یک روزنامه با محمد عطریانفر را از نظر می‌گذرانید. 
 
 یکی از وجوه تمایز حسن روحانی با سایر کاندیداهای ریاست‌جمهوری تأکید بیشتر وی بر مساله فضای بازسیاسی،تقویت احزاب و آزادی مطبوعات بود.چرا حسن روحانی چنین شعارهایی را برای خود برگزید؟ وی تاکنون که بیش از هجده ماه از عمر دولتش سپری شده است به چه میزان نسبت به تحقق این شعارها موفق عمل کرده است؟

در ابتدا ما باید خاستگاه و پشتوانه سیاسی و اجتماعی آقای روحانی را مشخص کنیم.پس از پایان جنگ تحمیلی ما شاهد دو دولت موفق در کشور بودیم.ابتدا دولت آقای‌هاشمی که هشت سال به طول انجامید و سپس دولت اصلاحات آقای خاتمی بود که از سال 1376 تا 1384 سکان مدیریت اجرایی کشور را برعهده داشتند.این دو دولت با توجه به تفاوت‌هایی که در شعارها و رویکردهای خود داشتند اما تاحدود زیادی به هم نزدیک بودند و یکدیگر را تکمیل می‌کردند.این بدین معنی است که دولت آقای خاتمی در امتداد دولت آقای‌هاشمی قرار داشت و هر دو دولت اهداف و برنامه‌های انقلاب را به پیش می‌بردند.باور من این است که دولت اصلاحات از درون دولت سازندگی متولد شد.اگر آقای خاتمی هم پس از پایان جنگ رئیس‌جمهور کشور می‌شدند چه بسا که همان شعارها و رویکردهای آقای‌هاشمی را دنبال می‌کردند و اگر آقای‌هاشمی در سال76 به قدرت می‌رسیدند برنامه‌های آقای خاتمی را عملیاتی می‌کردند.نزدیکی دولت سازندگی با دولت اصلاحات بیش از آنکه ناشی از نزدیکی افق فکری آقای‌هاشمی و خاتمی باشد، ناشی از شرایط زمانی و مطالبات اجتماعی مردم آن روزگار بوده است.رهبران سیاسی همواره تابع نظریات مردم زمان خود هستند و آقای‌هاشمی و خاتمی نیز به‌دلیل شباهت‌های مطالبات اجتماعی زمان خود در شعارها و برنامه‌ها بسیار به هم نزدیک هستند.البته همزیستی سیاسی‌هاشمی و خاتمی نیز در قرابت رویکردهای این چهاردولت موثر بوده است.پس از این دو دوره ریاست‌جمهوری اما به یک نقطه گسست تاریخی برمی خوریم که آقای احمدی‌نژاد آن را نمایندگی می‌کرد.احمدی‌نژاد به دلیل عدم تناسب موضوعی، ذاتی و حرفه‌ای با مسئولیت خطیر ریاست‌جمهوری، به موقع از نظرات کارشناسی‌شده استفاده نمی‌کرد. در نتیجه فاصله بسیار زیادی بین شعارهای دولت احمدی‌نژاد با شعارهای چهاردولت پس از قطعنامه 598 به وجود آمد.احمدی‌نژاد تمام دستاوردهای دولت‌های قبل از خود را نادیده گرفت و تمام عناصر منفی که در دولت‌های گذشته به حاشیه رفته بودند را دوباره وارد بازی کرد.تقابل اندیشه احمدی‌نژاد با‌هاشمی و خاتمی بیش از آنکه برخاسته از نگاه سیاسی و بینش این افراد باشد ناشی از تشخیص ناصحیح و یکجانبه‌نگرانه احمدی‌نژاد از مطالبات اجتماعی دوران خود بود. احمدی‌نژاد سیاست‌های خود را عمدتا به طبقات محروم جامعه معطوف کرده بود و تصور می‌کرد که با بهبود وضعیت طبقه محروم، عدالت را برپا خواهد کرد.احمدی‌نژاد در همین اندیشه هم دچار مشکل بود و عدالت را به شکل یک عدالت توزیعی تعریف می‌کرد.وی گمان می‌کرد که باید تمام امکانات کشور را بین طبقات محروم توزیع کرد. باور حضرت امام(ره) درباره طبقات محروم این بود که نظام باید مشکلات معیشتی، فرهنگی و اجتماعی طبقات محروم را به صورت پایدار و ریشه‌ای حل کند تا بین طبقات محروم و طبقات دیگر هیچ‌گونه فاصله‌ای وجود نداشته باشد. سیاست‌های احمدی‌نژاد نسبت به دیدگاه‌های حضرت امام(ره) عمیق نبود. احمدی‌نژاد با سیاست‌های توزیعی خود شکاف بین طبقات محروم و دیگر طبقات را افزایش داد. در دولت وی طبقات محروم بیش از همیشه تحت فشار قرار گرفتند. پس از دوره گسست احمدی‌نژادی اما ما به حسن روحانی رسیدیم. دراین باره در ابتدا باید مشخص کرد که حسن روحانی کیست؟ در پاسخ باید گفت حسن روحانی در مرحله اول یک شخصیت اصولگراست و زندگی سیاسی وی در بستر اردوگاه اصولگرایی رقم خورده است.وی زمانی تفکر جامعه روحانیت مبارز را در مجلس نمایندگی می‌کرد و زمانی که چپ‌گرایان و راست‌گرایان معتدل گرد آقای‌هاشمی جمع شده بودند از جمله راست گرایان معتدل آن جمع بود.در نتیجه اگر بخواهیم ساده‌انگاری کنیم باید عنوان کنیم آقای روحانی به دلیل خاستگاهی که دارد باید شعارهایی مانند آقای احمدی‌نژاد مطرح می‌کرد.اما در واقع این اتفاق رخ نداد و همگان مشاهده کردند که حسن روحانی اصولگرا، شعارهایی با ماهیت اصلاح‌طلبانه مطرح کرد و در پی تحقق سیاست‌های اصلاح‌طلبانه برآمد که تاکنون نیز ادامه داشته است.اگر بپنداریم که این اتفاق ناشی از بازی سیاسی بوده است،مطمئنا اشتباه کرده‌ایم و قطعا چنین نبوده است. دراین زمینه باید عنوان کرد رویکرد حسن روحانی نسبت به جامعه مخاطبش صحیح و واقع بینانه بوده است. یعنی حسن روحانی چشم‌انداز مطالبات مردم را به خوبی درک کرده و تلاش می‌کند در راستای محقق سازی این مطالبات گام بردارد.پس از پایان جنگ تحمیلی که کشور وارد یک مرحله جدیدی از سازندگی و بالندگی خود شد، رهبران سیاسی از هر آبشخور فکری که تغذیه می‌شدند در مقاطع انتخاباتی شعارهایی مبتنی بر خواست و مطالبه اجتماعی،اقتصادی و سیاسی مردم زمان خود دادند و در راستای آن عمل کردند.این وضعیت درباره هر کدام از روسای جمهور مانند‌هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی صادق بوده است.با این تفاوت که برداشت احمدی‌نژاد از جامعه مخاطب خود نسبت به سه رئیس‌جمهور دیگر واقع بینانه نبوده و آغشته به اهداف گروهی بوده است. به همین دلیل است که رویکردهای‌هاشمی،خاتمی و روحانی که درک درستی از جامعه مخاطب خود داشته است بسیار به هم نزدیک شده است.به همین دلیل خاستگاه شعارها و برنامه‌های آقای روحانی نمی‌تواند متفاوت از خاستگاه و شعارهای دو دولت‌هاشمی و خاتمی باشد و بلکه به نوعی در حال تکمیل برنامه‌های این دو دولت است.در نتیجه شعارهای آقای روحانی شعارهایی اصیل و کاملا مطابق با خواست اجتماعی مردم بیان شده است. اگر آقای روحانی شعارهایی به جز این شعارها برای خود انتخاب می‌کرد مطمئنأ با اقبال مردمی مواجه نمی‌شد.اما اینکه آقای روحانی به چه میزان در تحقق شعارهایی که به مردم وعده داده است موفق بوده است مبحث دیگری است که باید درباره آن درنگ و تأمل کرد.با این وجود در پاسخ به این سوال که آیا آقای روحانی قادر خواهد بود به صورت صددرصد شعارهای خود را محقق کند باید عنوان کرد که خیر،چنین چیزی امکان‌پذیر نیست.این اتفاق عقلا محقق نمی‌شود؛ چراکه در تجربه گذشته آقای خاتمی هم ما مشاهده کردیم که ایشان هم نتوانستند به صددر صد شعارها و برنامه‌های خود عمل کنند.آقای‌هاشمی هم موفق نشدند به صددرصد شعارهای خود عمل کنند.این عدم موفقیت هم دلیلی بر ناتوانی یا بی‌توجهی این افراد به شعارها و خواست مردم نیست. اتفاقا این افراد تمام تلاش خود را هم انجام دادند که شعارهای خود را محقق سازند و از هیچ کوششی در این زمینه فروگذار نبودند.دلیل اینکه این شعار به صورت صددر صد محقق نمی‌شود به شرایط پیرامونی و حاشیه‌ای این دولت‌ها بازمی‌گردد.
  این شرایط پیرامونی و حاشیه ای چه خصوصیاتی دارد؟چه کسانی این شرایط را برای دولت‌ها به وجود می‌آورند؟
 افرادی در کشور حضور دارند که این رویکردها را نمی پسندند.این افراد عادی هم نیستند،اتفاقأ واجد موقعیت، قدرت ونفوذ هستند.این عده افرادی شکست‌خورده هستند.این وضعیت برای همه روسای جمهور وجود داشته است اما در مورد آقای روحانی بیشتر صادق است و ایشان رنج مضاعفی را تحمل می‌کند.این رنج مضاعف در دوران آقای‌هاشمی و خاتمی وجود نداشت.ادبیات‌هاشمی رفسنجانی به طور طبیعی مخالفانی داشت. در دولت آقای خاتمی هم چنین پدیده‌ای به صورت سنتی وجود داشت.آقای روحانی علاوه بر اینکه ازمخالفت‌های سنتی و نوع نگاه‌های پیشین که تلخی آن هنوز «زیر دندان» هواداران‌هاشمی و خاتمی وجود دارد رنج می‌برد، از رنج مضاعف دیگری هم برخوردار است. تفکر خاصی از اصولگرایان زیر پرچم محمود احمدی‌نژاد برای یک دوره هشت‌ساله قدرت سیاسی را در ایران به دست گرفتند. در این مدت هشت ساله این تفکر فرصت پیدا کرد که خود را فربه تر از گذشته کند و ظرفیت قدرت خود را افزایش دهد.در این دوره منابع سنگینی ساماندهی شد تا قدرت همواره در دست این تفکر باقی بماند.با روی کار آمدن روحانی اما این عده تمام برنامه‌های خود را نقش برآب می‌بینند و به همین علت لحظه ای آرام و قرار ندارند.این تفکر در گذشته تلاش بسیار زیادی از خود نشان می‌داد تا بتواند قدرت را به دست بگیرد اما با عدم اقبال عمومی مواجه می‌شد. در پایان دولت آقای خاتمی اما شرایطی به وجود آمد که این تفکر قدرت عرض اندام پیدا کرد و به آرزوی دیرینه خود رسید. در نتیجه از دست رفتن این قدرت با روی کارآمدن حسن روحانی برای این گروه بسیار تلخ بوده است. این تفکر حاضر نیست به راحتی شیرینی و حلاوت قدرت را از دست بدهد.در نتیجه جنس مخالفت‌ها با دولت آقای روحانی نسبت به گذشته وضعیت پیچیده تری پیدا کرده است.
  افق آینده این وضعیت مخالفت پیچیده چیست؟ این وضعیت پیچیده چه اهدافی را دنبال می‌کند؟
این تفکر با توجه به پیروزی پس از دوران خاتمی، تصور می‌کند دوباره هم می‌تواند به قدرت برسد.این عده به پشتوانه یکبار پیروز شدن بر حریفی قدرتمند که هیچ گاه تصور نمی کردند می‌توانند «پشتش را به خاک بمالند» همچنان در اندیشه پیروزی مجدد هستند.در پیروزی این تفکر هم باید درنگ و تأمل کرد. آیا این پیروزی برخاسته از واقعیت‌های اجتماعی بوده یا با روش پوپولیستی به دست آمده است؟در پاسخ باید گفت: این پیروزی، ذاتی این گروه نبوده است.این پیروزی پدیده‌ای بوده که بنا به دلایلی برای آنها اتفاق افتد. با این وجود تفکر تندرو تلاش می‌کند پس از روحانی دوباره به قدرت برسد؛در حالی که چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد داد.این تفکر در آینده علاوه براینکه مورد اقبال مردم قرار نمی گیرد، به سختی یا به شکلی غیرممکن قادر خواهد بود نظر مثبت را به خود جلب کند.با این وجود، یک نوع نگرش جریان راست رادیکال را دچار اشتباه کرده است.این جریان شعارهای دولت روحانی را بزرگ‌تر از توان این دولت قلمداد می‌کند و با استناد به آرای آقای روحانی عنوان می‌کند که مگر شما چقدر رأی آورده‌اید که این همه ادعا می‌کنید؟رأی شما تنها2/50بوده است.این عدد زیاد بزرگ نیست و شما با نفر بعد از خود فاصله زیادی نداشته‌اید. این تحلیل صحیح نیست در انتخابات ریاست جمهوری آقای روحانی به تنهایی بیش از 50 درصد آرا را به خود اختصاص داده و پنج نفر دیگر روی هم رفته حائز آرای48درصدی شدند.پنج گزینه دیگر دارای دیدگاه‌های کاملا متفاوتی از یکدیگر بودند.اگر این دیدگاه‌ها ماهیت یکسان و مشابهی داشت قطعا انتخابات به مرحله دوم کشیده می‌شد کاندیداهای دیگر متکثرانی بودند که قادر نبودند در یک ظرف واحد جمع شوند.این جریان با این تفکر طرفداران خود را تحریک می‌کند که اگر ما یک خیز بلند برمی‌داشتیم این ما بودیم که با کشیده شدن انتخابات به مرحله دوم موفق می‌شدیم آقای روحانی را شکست دهیم.من معتقدم اگر آقای روحانی با یکی از کاندیداهای دیگر که به احتمال زیاد آقای قالیباف بود به مرحله دوم انتخابات می‌رفتند باز هم آقای روحانی با سه برابر آرا پیروز انتخابات بود.در نتیجه جریان راست همچنان بر این باور است که اگر یک «گام» یا «خیز»بلند بردارد می‌تواند به عصر روحانی خاتمه دهد و دوباره قدرت را به دست بگیرد.علاوه براین باید به این نکته هم اشاره کنم که این تفکر به هر حال طعم شیرین قدرت را در هشت سال دوران احمدی‌نژاد مزمزه کرده است. از منظر جامعه شناسی سیاسی در طول این هشت سال یک طیف فکری جدید و یک قشرجدید ساخته شد.این طیف جدید ماندگاری ذاتی نداشت و بیشتر بر جنبه‌های پیرامونی و حاشیه ای تکیه داشت.در این زمینه از یک نکته مهم نیز نباید غافل شد. در بین سال‌های 84تا92رهبرمعظم انقلاب مانند همه دولت‌ها از دولت آقای احمدی‌نژاد برای حفظ وحدت ملی دفاع می‌کردند. تفکر تندرو این حمایت‌ها را مخصوص به دولت خود تلقی می‌کرد. این در حالی است که رهبر فرزانه انقلاب هم از دولت‌هاشمی،هم خاتمی،هم احمدی‌نژاد و هم روحانی حمایت کرده و می‌کنند و این جزئی از مشی ایشان است.مطمئن باشید اگر حمایت‌های رهبر معظم انقلاب از دولت احمدی‌نژاد نبود،احمدی‌نژاد و یارانش در همان دولت اول خود با چالش‌های بسیار بزرگی مواجه می‌شدند و کار به دولت دوم کشیده نمی شد.حتی در پایان دوران احمدی‌نژاد برخی از نهادهای دیگر حکومتی زیر بغل دولت را گرفته بودند تا این دولت از نفس افتاده و ناتوان بتواند به پایان زمان تعیین شده خود برسد.هم اکنون و در دولت روحانی این تفکر شکست خورده است نه یک فرد یا گروه.روحانی نتیجه شکست تفکر افراطی بود.
  دولت خاتمی به عنوان دولت منادی تحول‌خواهی دچار چه اشتباهاتی شد که روحانی باید از این اشتباهات پرهیز کند؟
 من از لفظ اشتباه استفاده نمی کنم و بلکه معتقدم باید از واژه«ترک اولی» در این زمینه استفاده کرد.در مجموع آنچه به شخصیت آقای خاتمی و دولت ایشان مربوط می‌شود عملکرد ایشان قابل قبول بوده و نمره بالایی در مدیریت کسب می‌کنند. به همین دلیل ما نمی‌توانیم انتقادهای جدی و چالش‌برانگیزی درباره دولت اصلاحات مطرح کنیم.دولت آقای خاتمی دولتی واقع‌بین بود و مطالبات عصر خود را به خوبی درک می‌کرد.با این وجود معتقدم به اطرافیان و پیرامون آقای خاتمی می‌توان انتقاد کرد.برخی از اقدامات و رفتارهای اطرافیان آقای خاتمی به گفتمان و پارادایم کلی جریان اصلاح طلبی لطمه زد.برخی افراد که امروز در کشور حضور ندارند با اقدامات تند، گام‌هایی را در جهت مقابله با قانون برداشتند که باعث خدشه به روح دموکراسی خواهی در ایران شد. این عده با نیت کمک کردن به آقای خاتمی وارد صحنه شده بودند، اما اقداماتشان برخلاف منافع آقای خاتمی و دولت اصلاحات بود.به عنوان نمونه یک جریان نابخردانه، از همان ابتدای پیروزی آقای خاتمی در حاشیه شخصیت ایشان شکل گرفت که آقای‌هاشمی رفسنجانی را در نقطه مقابل آقای خاتمی تلقی می‌کردند.این عده در ادامه به تخریب و توهین به آقای‌هاشمی برآمدند. این اقدامات نه تنها کمکی به آقای خاتمی نکرد و بلکه طیف معتدل دولت سازندگی را نسبت به جریان اصلاحات بدبین کرد.از سوی دیگر،هر دولتی که در هر کشوری بر سر کار می‌آید نماینده اکثریت مردم آن جامعه است اما به اقلیت هم تعلق دارد و باید اقلیت را هم در بازی خود شریک کند.در ادبیات ما یک ضرب‌المثل با این مضمون وجود دارد که «دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد». این ضرب‌المثل درباره دولت اصلاحات صادق است.در تعریف دموکراسی آمده است: دموکراسی بیش از آنکه در خدمت منافع اکثریت پیروز باشد باید در راستای تأمین حقوق اقلیت شکست خورده حرکت کند.دولت پیروز اصلاحات که با حمایت قاطع مردم برسر کار آمده بود باید فراتر از قواعد بازی سیاسی موجود در کشور منافع اقلیت شکست خورده را تأمین می‌کرد که این اتفاق نیفتاد. دولت اصلاحات باید سیاست‌های خود را به گونه‌ای به پیش می‌برد که از سطح مخالفت‌ها هر روز کاسته می‌شد نه اینکه مخالفت‌ها تشدید شود.خصلت یک عنصر پیروز در عرصه سیاست این است که باید به این قاعده پایبند باشد که«هزار دوست کم و یک دشمن زیاد است».دولت اصلاحات از این نقیصه رنج زیادی برد.همین نکته پاشنه آشیل دولت آقای روحانی هم می‌تواند باشد. بازی ندادن مخالفان می‌تواند پاشنه آشیل دولت آقای روحانی باشد.این خطر آقای روحانی را تهدید می‌کند که در تدبیر خود مخالفان، منتقدان و رقبای دولت خود را کوچک بشمارد. همواره یک گروه اقلیت از همبستگی، سختکوشی، هوشیاری وعدم غفلت بیشتری برخوردار هستند.در مقابل کسانی که به قدرت می‌رسند معمولا بیشتر در معرض غفلت،غرور،اعتماد به نفس کاذب و بی نیازی از کمک دیگران قرار می‌گیرند.آقای روحانی هم باید مراقب باشد در معرض این لغزش‌ها قرار نگیرد.
  فکر می‌کنید آقای روحانی در چه زمینه‌هایی احتمال لغزش بیشتری دارند؟
در این زمینه چند مساله وجود دارد. آقای احمدی‌نژاد پایه‌گذار رابطه بی‌واسطه و بی‌ضابطه مسئولان و مردم بودند و آقای روحانی این رویکرد را قبول ندارد. در نتیجه این مساله می‌تواند به رابطه دولت و مردم صدمه وارد کند.رفتار دولت روحانی ممکن است در طبقات محروم این احساس را به وجود بیاورد که این دولت با مردم فاصله دارد و از جنس مردم نیست.به همین دلیل ممکن است دولت آقای روحانی نتواند به صورت اصولی و منطقی و نه توده گرایانه با طبقات محروم جامعه ارتباط برقرار کند.دولت آقای روحانی نباید صرفا در اتاق‌های دربسته تصمیم‌گیری کند؛چرا که جامعه از نظر عاطفی و احساسی نیاز به دیدارهای مستقیم با رهبران سیاسی خود دارد.نکته بعدی این است که مردان ریاست جمهوری که قاطبه همراهان آقای روحانی در دولت را در برمی‌گیرند و شامل فرهیختگان،برجستگان و متخصصان هر حوزه هستند باید طبقات و گروه‌های اجتماعی مختلف را نمایندگی و رهبری کنند. ارتباطات مردان ریاست جمهوری با گروه‌های اجتماعی نباید تنها به چند جلسه برای حل مشکلات مقطعی این گروه‌ها خلاصه شود.ما در کشور بالغ بردویست گروه مرجع اجتماعی شامل دانشگاهیان، بازاریان، روحانیون، کشاورزان، کارگران، صنعتگران،
هنرمندان و...داریم که هر کدام توقعاتی از دولت تدبیر و امید دارند.همچنین اقلیت‌های قومی و مذهبی هر کدام مطالبات خاص خود را دارند. رسیدگی به مطالبات خاص این گروه‌ها به دولت قدرت دفاع و توجیه عملکرد خود را در مقابل افکار عمومی می‌دهد. بهتر است به جای اینکه رییس جمهور هر چندماه یک بار در صدا و سیما به صورت مستقیم با مردم سخن بگوید نماینده این گروه‌های خاص در مقاطع مختلف عملکرد دولت را درمقابل هر کدام از گروه‌ها برای زیرمجموعه‌های خود تشریح و تببین کنند.من فکر می‌کنم دولت در این زمینه دچار ضعف است. نکته بعدی امنیت معیشتی و امنیت خاطر مردم در زمینه اقتصادی است. به صرف اینکه دولت اعلام می‌کند تورم را کنترل کرده‌ایم یا رشد اقتصادی افزایش پیدا کرده است امنیت خاطر مردم فراهم نمی شود. مردم باید اقدامات عملی دولت در جهت بهبود وضعیت معیشتی خود را به صورت عینی و ملموس مشاهده و درک کنند.متأسفانه دولت آقای روحانی هنوز نتوانسته در عمل این باور را در بین مردم به وجود بیاورد.مساله بعدی درباره مخالفان دولت است. به هر حال دولت آقای روحانی به هر گونه که عمل کند با انتقاد مخالفان خود روبه رو خواهد شد.در این زمینه به دولت توصیه می‌کنم دولت نباید به هر مخالفتی پاسخ بدهد.مردم قاضیان و داوران بسیار خوبی هستند.مردم به راحتی بین یک انتقاد که از سر دلسوزی باشد و انتقادی که از سر غرض ورزی،انتقام جویی و حسادت باشد قضاوت می‌کنند و در تشخیص حق و باطل از همه تواناترند.دولت تنها باید در مقاطع بحرانی به صحنه بیاید و با دفاع منطقی از عملکرد خود نقشه‌های مخالفان را برملا کند.
  مطبوعات پس از دوران اصلاحات که برخی به آن لقب«بهار مطبوعات» داده بودند در دوران آقای احمدی‌نژاد با محدودیت‌هایی مواجه شدند. در شرایط فعلی مهم ترین چالش‌های آقای روحانی در زمینه مطبوعات را چه می‌دانید؟آقای روحانی چه دغدغه‌هایی باید نسبت به مطبوعات به عنوان «رکن چهارم دموکراسی» داشته باشد؟
ما در زمینه مطبوعات و احزاب با یک گسست و امتناع تاریخی مواجه هستیم که این مساله ارتباطی با نهادهای مسئول برقرار 
نمی کند. مهم نیست که در کشور چه تعداد مطبوعات و حزب وجود دارد، مهم این است که آیا سیاست‌گذاری در جهت ارتقا و گسترش جایگاه و نقش احزاب و مطبوعات است یا خیر.اساس حرکت مطبوعات و احزاب باید ساماندهی شود.ما جامعه خود را در جهت فعالیت‌های سیاسی و عرصه سیاست‌ورزی دچار نوعی انفعال کرده‌ایم. به مردم این گونه القا شده که عرصه سیاست ورزی عرصه جولان«ازما بهتران» است.به همین دلیل مردم عادی چنین گمان می‌کنند که قبل از آنکه به فکر نردبان قدرت در احزاب باشند باید با جایی یا کسی، در حوزه قدرت مستقر، زد و بند داشته باشند تا شاید به جایی برسند.به همین دلیل«روح» مردم در جهت سیاست ورزی در قالب احزاب از بین رفته است.در زمینه مطبوعات هم ما با همین مساله روبه رو هستیم.آمار و ارقام وضعیت فاجعه‌گونه مطبوعات در ایران را به خوبی مشخص می‌کند.ایران در تمدن شرق و در منطقه خاورمیانه جزو کشورهایی است که با فرهنگ بالا تعریف می‌شود.پارامترهایی که یونسکو اعلام کرده است هم بیانگر همین مساله است. طبق شاخص‌های یونسکو ایران به دلیل تمدن غنی خود حتی نسبت به کشورهایی مانند چین و ژاپن در زمینه فرهنگی در رتبه بالاتری قرار گرفته است.یونسکو برخی از شاخص‌های فرهنگی خود را به صورت کمی هم درآورده تا از این طریق وضعیت فرهنگی کشورهای مختلف را اندازه گیری کند. شاخص مطبوعات در کشورهای اروپایی چهارصد در هزار است. یعنی در کشورهای اروپایی روزانه برای هزار نفر،چهارصد نسخه روزنامه تولید می‌شود. این وضعیت در کشوری مانند ژاپن 900 در هزار است. یعنی روزانه در این کشور برای هزار نفر، 900 روزنامه تولید می‌شود. این درحالی است که طبق شاخص‌های یونسکو در ایران باید روزنامه صد و پنجاه در هزار روزنامه یعنی چیزی معادل حداقل ده میلیون نسخه روزنامه مکتوب تولید شود.این در حالی است که تعداد روزنامه‌های مکتوب ما به زحمت در روز به یک میلیون و پانصد هزار نسخه می‌رسد. دلیل این مساله این است که رسانه‌ها در ایران از رسالت و کارکرد اصلی خود دور شده‌اند. مطبوعات ما بیمار و ناتوان شده‌اند. نگاه اغلب افراد به مطبوعات نگاه ابزاری،اقتصادی یا به عنوان یک شغل برای کسب درآمد است.در این زمینه آمار دیگری ارائه می‌کنم. حجم مصرف کاغذ برای مطبوعات در دنیا چیزی معادل25میلیون تن در سال است.یعنی برای هفت میلیارد جمعیت جهان در سال25میلیون تن کاغذ تولید می‌شود.جمعیت ایران یک درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهد. اگر ما بخواهیم در این زمینه از متوسط جهانی تبعیت کنیم باید حجمی بالغ بر250هزارتن در سال برای روزنامه‌های خود کاغذ تولید کنیم.این حالی است که ما به سختی به عدد30هزارتن در سال می‌رسیم.با این وجود، سوال اساسی اینجاست که آقای روحانی باید برای رونق دوباره مطبوعات چه راهکارهایی را در دستور کار خود قرار دهد؟.در پاسخ باید گفت ما به جای اینکه فلان مسئول را مورد عتاب قرار بدهیم که چرا وضعیت مطبوعات نابسامان است باید با اتکا به قدرت موثر دولت، شکست اثر بخشی مطبوعات در جامعه را از بین ببریم.هم اکنون روزنامه‌های زیادی در کشور وجود دارند که مدیران،سردبیران و صاحبان امتیاز این روزنامه‌ها افراد شناخته شده ای نیستند.مردم، مدیران مطبوعات را به خوبی نمی شناسند. یکی از اقدامات دولت در این زمینه باید این باشد که بزرگان و شخصیت‌های شناخته شده مطبوعات کشور را به فعالیت در این حوزه دعوت و از آنها حمایت کند. در کشورهای توسعه یافته اغلب مدیران مطبوعات تأثیرگذار، اشخاص بزرگ و مشهوری هستند که از قدرت چانه زنی بالایی دربین نهادهای قدرت برخوردارند.برخی از این افراد حتی از موقعیت اجتماعی بالاتری نسبت به وزرای کابینه دولت برخوردارند.مردم نیز حرف این گونه افراد را بهتر درک می‌کنند. این افراد قدرت نفوذ در بین توده‌های مردم را دارند و می‌توانند بر افکار عمومی تأثیرگذار باشند.در ایران اما این ناشناخته بودن مدیران مطبوعات سبب کم اثر شدن چانه‌زنی‌های موثر دربین نهادهای قدرت شده است. دولت روحانی یک فرصت طلایی و تاریخی برای الفت و همدلی افراد با صلاحیت و دغدغه مند از تمام جریان‌های سیاسی است.دولت آقای روحانی خاستگاه اصولگرایی دارد اما با یک زایمان طبیعی اصلاح طلبی به وجود آمده است. خواست جامعه چنین بوده است.در نتیجه یکی از مطالبات اصلی اصلاح‌طلبان و جامعه بهبود وضعیت احزاب و مطبوعات است که آقای روحانی باید نسبت به این مساله اهتمام ویژه از خود نشان بدهد.
  رابطه ایران و آمریکا با توجه به گفت‌وگوهای دوطرفه و مستمر محمدجواد ظریف و جان کری در حین برگزاری مذاکرات هسته‌ای وارد فاز جدیدی شده است.به نظر شما آیا رابطه ایران و آمریکا نیز مانند رابطه آمریکا و کوبا می‌تواند به وضعیت خصومت آمیز خود در آینده خاتمه بدهد؟
پاسخ شما را با جمله ای از کیسینجر وزیر خارجه سابق آمریکا آغاز می‌کنم.کیسینجر براین باور است که«به جز آمریکا تنها چند کشور توانایی رهبری بر جهان را دارند که یکی از این کشورها ایران است.» دلیل سخن کیسینجر هم توانایی اقتصادی یا صنعتی ایران نیست. وی معتقد است ایران از معدود تمدن‌های بزرگ جهان است و تاکنون انسان‌های بزرگی براین تمدن حکمرانی کرده‌اند که نگاه‌های جهانی داشته‌اند. این ادعا جدا از ادعای آقای احمدی‌نژاد است که عنوان می‌کرد«ما قصد داریم نسخه اداره جهان را بپیچیم».ادعای یک دشمن مانند آقای کیسینجر ادعای خطایی هم نیست و ایشان درست عنوان کرده است. ایران بالقوه از توانایی رهبری جهان برخوردار است.اینکه چگونه این توانایی بالقوه به بالفعل تبدیل شود بستگی به عملکرد و هوشمندی ما دارد. در این زمینه طرحی که حضرت امام(ره) در انقلاب57برای ایران در نظر داشتند موفق شده جمهوری اسلامی ایران را در یک طراز جهانی به افکار عمومی دنیا معرفی کند. یعنی حضرت امام(ره) و بعد از ایشان مقام معظم رهبری به عنوان رهبران هوشمند و بزرگ به خوبی توانسته اند در راستای این حرکت بالقوه به بالفعل حرکت کنند.یکی دیگر از اتفاقاتی که افکار عمومی جهان را با بزرگی و اقتدار ایران بیشتر آشنا کرده تجربه جنگ ایران و عراق و پیروزی ایران در این جنگ بوده است.اینکه ایران بعد از انقلاب خود که تنها دو کشور سوریه و لیبی دوست آن بوده‌اند و بقیه جهان دشمن وی محسوب می‌شدند خود را به مرحله ای رسانده که همه کشورها را دوست خود کرده به جز کشور آمریکا،نشان‌دهنده حرکت رو به جلو و پیروزی یک نظام سیاسی بوده است.گفت و گوی تلفنی روحانی و اوباما یا دیدار ظریف و جان کری آغاز رابطه جدید ایران و آمریکا نیست و بلکه فرجام این رابطه است.ایران و آمریکا پس از تمامی خصومت‌هایی که در طی35سال گذشته با یکدیگر داشته اند هم اکنون تازه به یک نقطه تعادل رسیده اند.آمریکا در طی 35سال گذشته به این نتیجه رسیده که ایران لقمه چرب و نرمی نیست که به راحتی از گلو پائین برود. حتی به این نتیجه رسیده که ایران اصلا لقمه نیست و بلکه خیلی بزرگ تر از لقمه است.در مقابل ایران نیز به این نتیجه رسیده که ایالات متحده کشوری نیست که به راحتی بتوان وی را از تأثیرگذاری در منطقه خاورمیانه کنار گذاشت.در نتیجه دو قدرت بالقوه و بالفعل جهانی به این نتیجه واحد رسیده اند که ما ناچارهستیم قدرت یکدیگر را باور داشته باشیم.این مساله در ادبیات حضرت امام(ره)هم وجود داشت. حضرت امام(ره) می‌فرمودند:«اگر آمریکا آدم شود ما که با کسی دشمنی نداریم». حضرت امام(ره)معتقد بودند که با ظلم،ستم و زورگویی آمریکا مشکل داریم نه با چیز دیگر.در نتیجه تحلیل بنده این است که مساله ما و آمریکا با یکدیگر حل شده است.مفهوم فلسفی دیپلماسی خارجی ما در مساله «برد- برد» همین معنا را می‌دهد. موضوع هسته‌ای هم بهانه‌ای بیش نیست.اگر احمدی‌نژاد سر کار نبود ما با آمریکا زودتر به این نقطه می‌رسیدیم.
نظرات بینندگان