پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
حسین موسویان عضو پیشین گروه مذاکره کننده ایرانی در نوشتاری برای پایگاه اطلاع رسانی نشریه امور بین الملل دانشگاه آمریکایی قاهره به تشریح چالش های پیش روی آمریکا در خاور میانه بویژه با توجه به حصول تفاهم هسته ای با ایران پرداخت.
موسویان در این مقاله که با کمک مهرداد صابری دانشجوی دوره دکترای دانشگاه واشنگتن به رشته تحریر درآمده، نوشت: خاور میانه طی 70 سال گذشته برای برنده های جنگ دوم جهانی به صفحه شطرنجی تبدیل شده است.
هرج و مرج مستمر در منطقه را می توان در شیوه اعمال قدرت انگلیس، آمریکا و فرانسه در سال های بعد از جنگ جست و جو کرد و یافت.
منشاء اولیه درگیری ها حتی به سال های پیش از جنگ برمی گردد: مرزهای خودساخته ای که فرانسوی ها و انگلیسی ها در بیشتر سرزمین عثمانی بعد از جنگ دوم جهانی ترسیم کردند؛ سرنگونی پادشاهان، امرا و شیوخ و در نهایت به توقیف ثروت کشورهای تحت کنترل امپریالیستی.
ذهنیت استعماری هنوز در رویکرد قدرت های غربی بویژه آمریکا در قبال خاور میانه دیده می شود.
سران آمریکا و کشورهای عربی مدعی وجود اعتماد مستحکم بین خود هستند اما در واقع این اعتماد بر مبنای ارتباطی شکننده برقرار شده است؛ در همین حال رابطه ایران با آمریکا به کلی بر اساس بی اعتمادی است.
حضور نیروهای خارجی در خاور میانه منطقه را به دو قطب تبدیل کرده است: یک قطب طرفدار آمریکا مانند کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و کشورهایی که خط مشی متفاوتی را در سیاست خارجی دنبال می کنند مانند ایران. حضور این نیروها بویژه نیروهای آمریکایی در منطقه ارتباط صمیمی قدرت های منطقه ای مانند ایران، عربستان سعودی، ترکیه و مصر را مختل کرده است.
این اختلال بخصوص در حالی قویتر احساس می شود که منطقه با بی ثباتی فزاینده و تروریسم امروزه روبروست.
* بی اعتمادی ایرانی
مهمترین دلایل بی اعتمادی ایران به آمریکا دست داشتن آمریکا در سرنگونی محمد مصدق نخست وزیر ایران و حمایت از محمدرضا پهلوی است. با پیروزی انقلاب اسلامی راهبرد تغییر نظام آمریکا در قبال نظام جمهوری اسلامی ایران بی اعتمادی را دامن زد. پشتیبانی آمریکا از صدام حسین در حمله به ایران در دهه 1980 اولین مولفه خط مشی سیاسی آمریکا در تلاش برای تغییر نظام ایران بوده است.
این جنگ هشت ساله یکی از طولانیترین و دشوارترین جنگ های قرن بیستم است که 600 میلیارد دلار تاسیسات زیربنایی ایران را نابود کرد و از دو طرف یک میلیون نفر کشته شدند.
اما آمریکا که خود را مدافع سیاست های عدم تکثیر تسلیحات کشتار جمعی می داند چشم خود را بر روی استفاده عراق علیه ایران بست و گزارش شده به ارتش عراق در استفاده از سلاح شیمیایی علیه تهران کمک کرد.
در پایان جنگ ایران به کمک و سرمایه گذاری ها برای ساخت و ساز کشور نیاز داشت، آمریکا از سرمایه گذاری در اقتصاد ایران طفره رفت و حتی به کشورهای دیگر اجازه سرمایه گذاری و همکاری اقتصادی با ایران را نمی داد.
برداشت کلی و متعارف غرب این است که ایران خواستار ادامه رابطه خصمانه با آمریکاست، در حالیکه بیشتر دولت ها در ایران باور دارند که هیچ کشوری از سیاست های خصمانه بین ایران و آمریکا بهره نمی برد و دوراندیشی ما را به تغییر روابط ملزم می کند.
توافق نظر از این حقیقت ناشی می شود که سیاست خارجی در جمهوری اسلامی بر اساس نظرهای یک فرد یا شاخه ای از قدرت اجرا نمی شود بلکه بر اساس دیدگاه جمعی شاخه های متفاوتی از قدرت در مورد تصمیم گیری و اجرایی می شود.
در پایان روند جمع آوری آرا، رهبر عالی ایران باید آن را تایید کند. رهبر ایران غیر از موارد معدودی همواره تصمیم های اتخاذ شده توسط شورای عالی امنیت ملی را تایید کرده است. بنابر این می توان گفت با آنکه وی بشدت به نیات واقعی آمریکا تردید دارد و در این زمینه محتاطانه عمل می کند، همواره برای پایان دادن به دشمنی مستمر بین دو کشور تمایل داشته است.
اکبر هاشمی رفسنجانی رییس جمهوری پیشین ایران اولین فردی بود که عادی سازی روابط تهران و واشنگتن را آغاز کرد. در زمان ریاست جمهوری وی طی سال های 1989 تا 1997 ایران شرکت نفتی آمریکایی کونوکو (Conoco Inc) را برای مشارکت در میدان نفتی سیری دعوت و به واشنگتن در زمینه هایی مانند مبارزه با تروریسم و قاچاق مواد مخدر پیشنهاد همکاری داد. اما آمریکا بدون استثنا همه این پیشنهادها را رد کرد.
بی علاقگی آمریکا برای کاهش تنش ها در دولت محمد خاتمی نیز ادامه یافت با آنکه وی رسما پیشنهاد 'گفت وگوی تمدن ها' را برای بهبود روابط با غرب داده بود. حملات 11 سپتامبر در این دوره روی داد؛ در حالیکه مردم و دولت ایران بر خلاف دیگر کشورهای متحد آمریکا در منطقه از اولین افرادی بودند که به این دلیل به دولت و ملت آمریکا تسلیت گفتند.
حتی پیش از حملات 11 سپتامبر یک دور مذاکره بین مقامات ایرانی و آمریکایی برای حل و فصل نگرانی های مشترک و موضوعات دوجانبه برگزار شد. بعد از حملات 11 سپتامبر ایران نقش مهمی در سرنگونی طالبان در افغانستان با کمک با ارائه کمک های پشتیبانی و نظامی همچنین اطلاعات امنیتی ایفا کرد. در عوض جرج بوش رییس جمهوری پیشین آمریکا ایران را محور شرارت نامید؛ اقدامی که همه راه ها را برای بهبود روابط به کلی مسدود کرد.
عملگرایی رفسنجانی و نوگرایی دولت بعدی رویکرد دیپلماتیک ایران را برای بهبود روابط با آمریکا بی نتیجه کرد. روشن شد که آمریکا صراحتا تمایلی به عادی سازی روابط خود با تهران ندارد. در نتیجه در ایران وضع سیاسی برای ظهور رییس جمهوری محافظه کارتر در ایران فراهم شد و محمود احمدی نژاد روی کار آمد.
بر خلاف آنچه عموما گفته می شود حتی احمدی نژاد نیز کاملا با بهبود روابط مخالف نبود. وی در سال 2006 نامه ای 18 صفحه ای برای بوش نوشت و مسائل تاریخی بین دو طرف همچنین ناراحتی ایرانی ها از حمایت امریکا از اسرائیل را توضیح داد.
برغم محتوای این نامه اقدامی بی سابقه توسط یک مقام ایرانی بعد از انقلاب سال 1357 بود. احمدی نژاد همچنین پیروزی باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا را در انتخابات سال 2008 تبریک گفت که اقدامی تعجب برانگیز و مثبت توسط یک رییس جمهوری محافظه کار ایرانی بود.
با وجود این آمریکا در زمان ریاست جمهوری اوباما فشار علیه ایران را در اقدام بین المللی هماهنگ افزایش داد و تحریم های شدیدترین را علیه ایران وضع کرد.
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه پیشین آمریکا در کتاب خود به نام 'تصمیم های دشوار (Hard Choices) می نویسد بعد از تصویب قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران احساس غرور کرده است.
این اقدام در حالی صورت گرفت که دولت از سوی کنگره، اسرائیل و لابی طرفدار تل آویو در آمریکا بشدت تحت فشار بود. اسرائیل از اوایل دهه 1990 آمریکا را برای اتخاذ سیاست خصمانه علیه ایران تحت فشار قرار داده است.
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در سال 1996 در سخنانی در کنگره آمریکا گفت زمان برای جلوگیری از دست یافتن ایران به سلاح هسته ای رو به اتمام است و خواستار اقدامی سریع و کارآمد در این زمینه شد.
تحریم های اخیر آمریکا نه تنها بخش نفت ایران بلکه تراکنش های مالی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و فروش سلاح را تحت تاثیر قرار می دهد بلکه به ایرانی ها حتی اجازه خرید کالاهای اساسی مانند دارو و تجهیزات پزشکی را نمی دهد.
سیاست تحریم که با هدف جلوگیری از توسعه برنامه هسته ای ایران در پیش گرفته شد، بیشتر زندگی مردم عادی ایران را با دشواری روبرو کرد تا مانع از ادامه برنامه هسته ای شود. افزایش تعداد سانتریفیوژهای ایران از 200 دستگاه به 20 هزار دستگاه طی یک دهه قبل مدرک مستدلی است که مدعای گذشته را نشان می دهد.
رویکرد آمریکا در قبال ایران بر اساس خط مشی تعامل از طریق فشار است، بنابر این ایرانی ها اقدامات مثبت واشنگتن را با تردید می بینند. هیلاری کلینتون به روشنی در زمان تصدی وزارت خارجه گفت سیاست تعامل دست ما را در اعمال تحریم های بیشتر علیه ایران باز می کند.
آیت الله خامنه ای باور دارد آمریکا خواستار سقوط نظام جمهوری اسلامی به هر شکل ممکن است و در اثبات این گفته به حمایت آمریکا از صدام در جنگ هشت ساله، عملیات مخفیانه علیه ایران، پشتیبانی آشکار از گروه های ضد نظام و انکار حق ایران برای غنی سازی غیرنظامی همچنین اعمال تحریم های شدید استناد می کند.
این گفته چند دولت مختلف آمریکا که همه گزینه ها روی میز است، جمله ای توهین آمیز است که وضع رابطه خصمانه دو طرف را بدتر می کند.
البته از زمان آغاز دور دوم ریاست جمهوری اوباما تغییر در سیاست آمریکا در قبال ایران مشهود بوده است. تغییر لحن، در اظهارات اوباما در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد بروز یافت که وی بی اعتمادی بین دو کشور و ضرورت رفع سالها دشمنی از طریق ابزارهای دیپلماتیک را تشریح کرد.
اوباما و حسن روحانی رییس جمهوری ایران در اقدامی بی سابقه پس از انتخاب روحانی در سال 2013 با یکدیگر تلفنی گفت و گو کردند.
همچنین مذاکرات معناداری بین محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران و جان کری همتای آمریکاییش درباره برنامه هسته ای انجام شد؛ مذاکراتی که حتی پیش پیش بینی آن تا همین سه سال پیش دشوار بود.
از زمان روی کار آمدن روحانی، مذاکرات اساسی و سازنده ای درباره برنامه هسته ای ایران انجام شد که به توافقی موقت موسوم به برنامه اقدام مشترک در نوامبر سال 2014 منجر شود و چارچوب توافقی را برای دستیابی به برنامه مشترک جامع در آوریل 2015 فراهم آورد.
در صورتی که اختلافات درباره برنامه هسته ای ایران حل و فصل شود، این امر مطمئنا زمینه همکاری بین ایران و آمریکا را ایجاد خواهد کرد.
دو کشور منافع مشترکی در منطقه دارند: مبارزه با قاچاق مواد مخدر، ثبات در عراق و افغانستان، کنترل و در نهایت نابودی گروه دولت اسلامی عراق و سوریه (داعش) و پایان دادن به جنگ داخلی سوریه.
بنا بر این، راه حل جامع بر اساس احترام متقابل درباره برنامه هسته ای ایران می تواند نخستین گام امیدوارکننده در همکاری بیشتر ایران و آمریکا باشد و راه را برای تغییر پارادایم در روابط هموار کند.
* سوء ظن کشورهای عربی
گرایش کشورهای عربی به آمریکا تا حد زیادی بر پایه سیاست خارجی آمریکا در قبال خاور میانه است. اختلافات فلسطینی ها و اسرائیلی ها زخمی قدیمی بر پیکره روابط جهان عرب و آمریکاست. طرح صلح مورد حمایت دو طرف با محوریت تشکیل دو کشور مستقل- یکی برای فلسطینی ها و دیگری برای اسرائیلی ها- مدتهاست که امکان پذیری اش را از دست داده است.
مرزهای 1967 که از نظر بین المللی به عنوان شالوده نتیجه بخشی راه حل دو کشور به رسمیت شناخته شده است، با توجه به ساخت و سازهای گسترده شهرک های اسرائیلی در خارج از مرزهای 1967 و اراضی متعلق به کشور فلسطین در آینده قابل دسترسی نیست.
تعداد شهرک نشین های اسرائیلی که سرزمین های اشغالی را تصرف کرده اند، از 200 هزار نفر در سال 1991 میلادی به تقریبا 600 هزار نفر در حال حاضر افزایش یافته است. طرح صلح عرب که توسط عبدالله بن عبدالعزیز آل سعود شاه سابق عربستان، در سال 2002 پیشنهاد شد و مورد تایید جهان عرب قرار گرفت، با توجه به مساله شهرک سازی و مخالفت اسرائیل با هر گونه مصالحه ای، دیگر کاربردی ندارد.
بنیامین نتانیاهو که در مناسبت های مختلف بر تعهد خود در قبال راه حل حل دو کشور تاکید کرده هر گونه امکان تشکیل کشور فلسطینی را در روزهای قبل از انتخابات سال 2015 اسرائیل تکذیب کرد.
گذشته از این سیاست آمریکایی ها در به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین به خودی خود عامل تحقیر اعراب و منشا اختلاف بین جهان عرب و آمریکاست.
عراق، یکی دیگر از موضوعات اختلافات در روابط اعراب و آمریکا را تشکیل می دهد. هر چند کشورهای عربی در بیرون راندن نیروهای صدام حسین از کویت در سال 1991 به آمریکا و ائتلاف تحت امر این کشور پیوستند، بسیاری از دولت های عربی از وضع انسانی ناشی از تحریم های شدید آمریکا به دنبال این جنگ، ناراضی بودند.
قبل از این تهاجم نظامی به سرکردگی آمریکا، عراق همچنان تهدید امنیتی احتمالی علیه همسایگان عربش محسوب می شد. اما بر خلاف مورد سال 1991، هواپیماهای جنگی آمریکا ملاحظات کشورهای عربی را نادیده گرفتند.
سیاست آمریکا در قبال ایران یکی از نگرانی های اصلی کشورهای عربی در قبال واشنگتن را تشکیل می دهد. بسیاری از کشورهای عربی چنین می پنداشتند و هنوز هم تصور می کنند که تهاجم آمریکا به عراق و افغانستان، راه را برای افزایش مداوم نفوذ ایران در منطقه و به هزینه آنها هموار کرد.
سعود الفیصل وزیر امور خارجه آمریکا این مساله را این چنین عنوان کرد 'سالها قبل ما عربستان و آمریکا برای جلوگیری از افتادن عراق بدست ایران جنگید. اکنون به نظر می رسد که آمریکایی ها، عراق را در سینی طلایی به ایران تقدیم کردند.'
لازم به ذکر است که نگرانی های کشورهای عربی از ایران، برغم درخواست های مکرر ایران برای تحکیم امنیت و ثبات منطقه مطرح شده است. با این حال، برخی از کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به رهبری عربستان، در تلاشی ناموفق خواستار موضع سختگیرانه تر غرب علیه ایران شدند.
عربستان نتوانست واشنگتن را برای حملات نظامی به جمهوری اسلامی متقاعد کند. حقیقت این است که تاریخ غنی، تمدن، منابع انسانی و منابع انرژی راهبردی ایران از دلایلی است که ایران در مقابل فشارهای آمریکا و همپیمانان عربش مقاومت کرده است. اما اکنون که ایران نفوذی اساسی در عراق، لبنان، سوریه و به میزان کمتری در یمن دارد، کشورهای عربی آمریکا را در نفوذ فزاینده ایران مقصر می دانند.
مذاکرات هسته ای ایران و پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد و آلمان (1+5) یکی دیگر از عوامل سوء ظن اعراب در قبال آمریکاست. نگرانی کشورهای عربی در وهله نخست ریشه در این تصور دارد که هر گونه راه حلی درباره برنامه هسته ای ایران، موضع این کشور را در مقابل همسایگانش تقویت خواهد کرد.
کشورهای عربی نگران این هستند که تنش زدایی در روابط ایران و آمریکا احتمالا به خروج آمریکایی ها از منطقه منجر خواهد شد که نقش تعیین کننده ای در منافع ملی و امنیتی آنها دارد.
مهمترین نگرانی سعودی ها و سایر حکومت های پادشاهی ممکن است احتمال بروز آشوب سیاسی به دنبال چنین همسویی راهبردی در منطقه خلیج فارس باشد.
اندیشکده رند در گزارشی در سال 2009 اشاره کرد که 'عربستان سعی در پر رنگ کردن تفاوت فرهنگی و عقیدتی ایران با سایر کشورهای منطقه داشته است و یکی از سریعترین روش های چنین اقدامی، تاکید بر جاه طلبی های ایران و جمهوری اسلامی شیعه مذهب به عنوان تهدیدی برای سنی ها در همه مناطق است.'
یکی دیگر از مسائل نگران کننده برای کشورهای عربی واکنش آمریکا به آشوب سیاسی موسوم به بهار عربی بوده که از سال 2010 سراسر منطقه را در بر گرفته است.
آمریکا از حسنی مبارک رئیس جمهوری سابق مصر خواست از قدرت کناره گیری کند، از به قدرت رسیدن محمد مرسی رهبر اخوان المسلمین حمایت کرد و به دنبال کودتایی که باعث به قدرت رسیدن عبدالفتاح سیسی شد، تهدید به قطع کمک نظامی به مصر کرد.
شاهزاده سعود الفیصل، نگرانی سعودی ها را در این باره این گونه عنوان کرد 'در ارتباط با آنها که اعلام کرده اند حمایت از مصر را متوقف می کنند یا تهدید به قطع کمک کرده اند ملت عرب و مسلمان دارای توانمندی بیشمار و مردمی است که دست یاری به مصر خواهند داد.'
سعودی های و سایر دولت های پادشاهی در منطقه خلیج فارس بشدت نگران افزایش قدرت احتمالی سازمان ها و ایدئولوژی های اسلام گرا از جمله اخوان المسلمین هستند.
این امر، می تواند بخش هایی از جمعیت این کشورها را که تحت تبعیض قرار دارند به اقدامات خشونت آمیز علیه دولت هایشان تحریک کند. از این رو، هر گونه تغییر سیاسی موفقیت آمیزی در هر یک از کشورهای عربی منطقه خاورمیانه، بالقوه می تواند چالش های سیاسی عمده ای در حکومت های سلطنتی خلیج فارس به بار آورد.
می توان چنین استدلال کرد که سرنگونی محمد مرسی و حمایت سعودی ها از السیسی تا اندازه ای ناشی از گرایش مرسی به عادی سازی روابط مصر با ایران بوده است که از سال 1979 به تعلیق در آمد.
* بحرین چالش دیگری در منطقه است.
بحرین منزلگاه ناوگان پنجم آمریکا است، در نتیجه واشنگتن منافع مهمی در حفظ امنیت بحرین دارد. هر چند مقامات بحرینی به نظر با این فرض درگیر هستند که واشنگتن چرخش و تبانی و همدستی با رهبران شیعه مخالف دولت دارد که از لحاظ ایدئولوژی و مذهبی پیوندی نزدیک با طرف ایرانی دارد.
دولت بحرین ایران را به مداخله به امور داخلی خود با حمایت از گروه های شیعه مخالف دولت (که تهران این اتهامات را رد می کند) متهم می کند. پارسال یک دیپلمات ارشد آمریکایی در پی ملاقات با شیخ علی سلمان دبیر کل انجمن ملی اسلامی الوفاق، یکی از گروه های مخالف دولت بحرین، از این کشور اخراج کرد.
هر چند که اهمیت بحرین برای آمریکا حضور نظامی این کشور در منطقه است، به نظر بعید به نظر می رسد که واشنگتن بخواهد منافع خود را با تضیف دولت بحرین به خطر اندازد.
سوریه یکی دیگر از مواردی است که آمریکا، بنا بر خواسته متحدان عرب خود در منطقه که به دنبال سرنگونی بشار اسد هستند، عمل نکرده است.
واشنگتن برغم فشارهای سنگین دولت های عربستان، قطر، امارات و حتی ترکیه، برای سرنگونی بشار اسد در سوریه مداخله نکرد. آمریکا به بمباران هوایی مواضع گروه تروریستی داعش در سوریه اقدام کرد، اما اکنون به نظر می رسد که هر چه بیشتر این منطق مفروض است که دولت اوباما بر لزوم همکاری با دولت بشار اسد برای مبارزه با داعش که هر چه بیشتر در راستای استراتژی ایران در سوریه است، رسیده است.
این مساله نیز قطعا یکی دیگر از موارد بر هم زننده در روابط تنش آلود در روابط اعراب با آمریکا است. هم اکنون بیمی که در سوریه و عراق وجود دارد، تداوم تامین و حمایت های مالی و پشتیبانی به گروه های مختلف افراطی است که توسط شماری از کشورهای عربی از جمله ترکیه صورت می گیرد.
هر چند این موضوع از رهبران این دولت ها رد می شود، جو بایدن معاون رییس جمهوری آمریکا بر نقش عربستان، امارت و ترکیه در ایجاد این گرفتاری اشاره داشت. بایدن در این باره گفته بود 'متحدان ما در منطقه (خود) بزرگترین مشکل در سوریه هستند'.
معاون رییس جمهوری آمریکا در ادامه افزوده بود ' آنها در سرنگونی اسد مصمم بوده و جنگ اساسی نیابتی بین شیعه و سنی به راه انداخته اند. آنها چه کردند؟ صدها میلیون دلار و هزاران تن سلاح برای هر کسی که با اسد بجنگد سرازیر کردند'.
باید تنها افرادی و گروه هایی که دریافت کننده این حمایت های عظیم مالی و نظامی بودند را گروه النصره و القاعده دانست.
قرار نبود تا این حمایت ها به دست داعش برسد. عجب آنکه تمامی کشورهایی که چه بصورت مستقیم و چه بصورت غیر مستقیم به داعش کمک کردند، اکنون در ائتلاف آمریکایی برای جنگ با داعش از طریق حملات هوایی، ملحق شده اند.
محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران این اتلاف را ائتلاف توبه گران نامید. باید به یاد داشت که بخشی از این معضل نقصان سیاست خارجی آمریکا در قبال منطقه است.
هرج و مرج و بی نظمی که نتیجه مداخله نظامی آمریکا در عراق بود، زمینه ساز گروه های ردایکال سنی همچون 'ابو مصعب الزرقاوی' شد که دنباله رو ترور و بیشترین اقدامات خشن افراطی گرانه بود.
الزرقاوی یک تروریست اردنی بود که پیش درآمد و پایه گذار داعش شد. تهدیدی که اکنون از جانب داعش دیده می شود، آمریکا و ایران را به یکدیگر نزدیک ساخته است.
عبدالله پادشاه پیشین عربستان، به جان کری وزیر خارجه آمریکا گفته بود چنانچه ایرانی ها به ائتلاف علیه داعش دعوت شوند، عربستان مذاکرات را تحریم خواهد کرد.
دقیقا ایران بعنوان کشوری که بطور بسزایی در سوریه و عراق نفوذ دارد می تواند نقش مهمی در نبرد علیه داعش داشته باشد. در واقع نقشی است که ایران هم اکنون در همکاری با دولت های بغداد و دمشق به آن می پردازد.
* به سوی طرحی بزرگ
خاورمیانه نیاز مبرم همکاری در زمینه های منافع درازمدت به منظور ایجاد ثبات و بهبود در تمامی منطقه است. بهار عرب به بی ثباتی سیاسی در بسیاری از کشورها منجر شد، درحالی که گروه های تندرو و تروریستی درحال دست اندازی در سراسر منطقه هستند.
کشورهای خاور میانه ناگزیر به همکاری بایکدیگر به منظور مقابله با چنین چالش های گسترده در منطقه هستند.
آمریکا با نبود اعتماد ایران و سو ظن متحدان عرب خود مواجه است.
کانون های نفتی آمریکا که در منطقه خاور میانه متمرکز است، اکنون باتوجه به اینکه خود به سوی یکی از بزرگترین صادر کنندگان نفت و گاز در جهان پیش می رود، خاور میانه از اهمیت استراتژیک آن هرچه بیشتر کاسته می شود.
در نتیجه عرب ها اهرم نفتی خود در برابر واشنگتن درحال از دست دادن هستند، با حمایت های مالی از گروه های مختلف تندرو، به استراتژی انتحاری بی ثباتی در منطقه متوسل شده اند، به امید اینکه آمریکا را مجبور به ماندن (در منطقه) کند.
افزایش دخالت آمریکا در خاور میانه با توجه به گسترش داعش و دیگر گروه های تروریستی، غیر قابل اجتناب است.
این دخالت چنانچه به دقت محاسبه شود می تواند نتیجه مثبتی در پی داشته باشد.
آمریکا باید به این درک و فهم برسد که (قدرت) نظامی این کشور قادر نیست صلح را به منطقه خاور میانه بیاورد. همانطور که «چاس دبلیو فریمن» در کتاب خود به نام «ماجراجویی های نادرست آمریکا در خاور میانه» نوشته است 'چگونه می خواهیم تضاد بین خواسته های خود برای مطمئن شد از ثبات خلیج فارس و این واقعیت که حضور ما بطور لاینفک بی ثبات کننده است را مدیریت کنیم'.
هر چند توفق و برتری نظامی آمریکا می تواند مثبت باشد و در حمایت از دولت های منطقه برای مقابله با ترویسم در منطقه به کار گرفته شود.
تلاش های واشنگتن در جهت یک سیستم همکاری منطقه ای در خلیج فارس ( به همین نسبت اتحادیه اروپا) می تواند خلایی که در نهایت با رفتن آمریکا و ترس عرب ها از پاگرفتن ایران را پر کند.
حسن روحانی رییس جمهوری ایران در نطق 2014میلادی خود در مجمع عمومی سازمان ملل به این نکته اشاره کرد که راه حل درست (خروج ) از این گرفتاری از طریق (کشورهای) منطقه و راه حل های تهیه شده منطقه ای با حمایت بین المللی بوده و نه از طریق (کشورهای) خارجی.
آمریکا ضروری است تا سیاست خارجی دوری گزیدن از ایران را کنار گذاشته و ایران را بعنوان یک قدرت بالقوه منطقه ای به رسمیت شناسد.
ایران نیز در مقابل به عنوان یک قدرت منطقه ای باید با همسایگان خود همچون عربستان با مسائل منطقه به مقابله پردازد.
آنچنان که در دهه 90 میلادی رخداد، ایران باید یک بار دیگر سیاست روابط خوب با همسایگان عرب خود روی آورد.
عادی سازی روابط بین ایران و مصر بی نهایت مهم است در سال 2007 میلادی حسن روحانی رییس جمهوری ایران در سمت پیشین خود بعنوان رییس شورای امنیت ملی ایران، ایجاد سامانه همکاری منطقه ای بین ایران و کشورهای عضو همکاری خلیج فارس را ارائه کرد.
در این طرح به نگرانی های مشترک بین طرفین اشاره شده بود.
در این طرح ابتکاری به تاسیس امنیت خلیج فارس و همکاری سازمان بین ایران، عراق و کشورهای عضو همکاری خلیج فارس اشاره شده بود.
تسهیل فرهنگی، اقتصادی و همکاری های سیاسی، اطمینان بخشی از امینت ذخایر انرژی و تولید؛ همکاری در موارد مربوط به هسته ای و ایجاد یک منطقه آزاد تجاری و در آخر هموار کردن راه برای بیرون بردن نیروهای خارجی از منطقه اشاره داشت.
هر چند همکاری منطقه ای با چالش های جدی مواجه بود، برای برخی کشورهای عرب مانند عربستان، این اصطلاح که 'دشمن دشمن من، دوست من است' اسراییل را که درتقابل با برنامه هسته ای ایران است، دراین دست قرار می داد.
عربستان با سرسختی قصد داشت مذاکراتی که برنامه هسته ای ایران را مورد تایید قرار می دهد، ویران کند و مدعی بود این امر به رقابت هسته ای در خاورمیانه منجر می شود.
ترکی الفیصل رییس سابق اطلاعات عربستان در مصاحبه ای با بنگاه سخن پراکنی انگلستان ( بی.بی.سی) مدعی شد 'پایان یافتن هراس از گسترش سلاح های کشتار جمعی ایران به منزله خاتمه بخشیدن به مشکلاتی که ما با تهران داریم نیست'.
عربستان اکنون خود را در مواجه با سلطه ایران بر منطقه خاور میانه می بیند که این گستره شامل، لبنان، سوریه، عراق و یمن است.
بنا بر این عربستان اکنون با ایجاد یک ائتلاف ضد قدرت ایران در منطقه، احساس دوری گزیدن توسط متحد قدیمی خود، آمریکا، دارند. ایران می تواند خود را برای دست یافتن به یک توافق امنیتی، سیاسی و اقتصادی با همسایگان خود بخصوص عربستان، ترکیه و مصر متعهد و پایبند سازد که این امر به بازگرداندن ثبات و امنیت در منطقه منجر است.
این امر به سود منطقه، آمریکا و تمامی جهان است.
به عنوان یک بازیگر موثر در منطقه خاور میانه، آمریکا باید اطمینا متحدان عرب و همچنین اطمینان ایران را جلب کند و کمک به ایجاد همکاری میان کشورهای منطقه ای برای ریشه کنی تروریسم، اقدام کند.
آمریکا و قدرت های منطقه ای باید دیگر قدرت های بزرگ چون روسیه، چین و اتحادیه اروپا از درک چنین طرح بزرگی، درگیر سازند.