پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : 1ـ وجود «امام»(ع) بعنوان «من به الوجود» یعنی شخصتی که باعث تحققِ نظامِ وجودی عالم و آدم است،که«بهم رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء» و دلیل قرآنی این اصل اصیل معرفتی آیه «النبی اولی بالمومنین من انفسهم» (احزاب/6) میباشد.
2ـ در عین حال نباید از تاثیر بسیار عمیق و مهم «برخی از بزرگان» در تثبیت «امام» یا «امت» غافل شد. به این نمونهها نظر دقیق افکنید:
الف) حضرت امیر(ع) برای تعریف و تعیین نقش بیبدیل جناب مالک اشتر نسبت به خود و حکومت خود تشبیه به نقش مهم خویش در رابطه با پیامبر و رسالت او میفرماید:
«کان مالک لی کما کنت لرسول الله» (وقعه صفین/480-شرح ابن ابی الحدید2/214)
پس همانطوری که بود و نبود حضرت امیر(ع) برای پیامبر نقش تعیینکننده دارد، مالک اشتر هم در موفقیتهای حضرت امیر(ع) نقش منحصر به فرد داشته.
ب) حضرت حسین(ع) که از وفادارترین خاندان و اصحاب به اعتراف خود آن بزرگوار بهرهمند بوده(بحار44/392) امّا به حضرت عباس(ع) خطاب میکند: «انت عمادی» (فرسان الهیجاء/ 1-263)
ج) حضرت صادق(ع) در توصیف و کارآئی جناب زراره بن اعین نسبت به حفظ و نشر آثار و حدیثی امام باقر(ع) فرمود:
اگر زراره نبود احادیث پدرم امام باقر(ع) از بین میرفت: «لولا زراره لاندرست احادیث ابی»(رجال کشی/136)
این سه نمونه از صدها نمونهای است که بیانگر تاثیر «برخی از بزرگان» و نقش بیبدیل آنان در بقاء و انتشار آثار وجودی حضرات معصومین(ع) میباشد.
3ـ در تاریخ امامت ظاهری ائمه شیعه که حدود 250 سال به طول انجامید امامت حضرت جواد(ع) به بحران غیر قابل پیشبینی (البته در نزد عموم شیعیان) گرفتار آمد که بدون تعارف اگر «برخی از بزرگان» از اصحاب امام هشتم(ع)ونهم(ع)نبودند قطعاً شرائط برای آن امام بزرگوار و شیعیان دشوار مینمود.
قصه از این قرار بود که امام جواد(ع) در سنّ هشت سالگی به امامت رسید و «امام هشت ساله» برای عموم (خواص و عوام) قابل پذیرش نبود و در این نقطه بحرانی شیعه «برخی از بزرگان» از اعیان شیعه وارد عرصه شدند و بخوبی بر اساس آنچه از خود آن حضرات فرا گرفته بودند توانستند کشتی بحران زده شیعه را در میان امواج سخت سیاسی ـ فرهنگی و... به ناخدای با خدایش یعنی حضرت جواد الائمه(ع) بسپارند.
اصل ماجرا را از روی متن حدیث ملاحظه کنید:
«پس از در گذشت حضرت رضا علیه السّلام امام جواد در حدود هفت سال داشت اختلاف بین دوستان در بغداد و سایر شهرها افتاد.
گروهى از شیعیان از آن جمله ریان بن صلت و صفوان بن یحیى و محمّد بن حکیم و عبد الرحمن ابن حجاج و یونس بن عبد الرحمن و گروهى از سران شیعه و اشخاص مورد اعتماد در خانه عبد الرحمن بن حجاج اجتماع کرده شروع بگریه و ناله کردند و از این مصیبت سخت اندوهگین بودند.
یونس بن عبد الرحمن گفت: گریه را رها کنید چه کسى متصدى رهبرى شیعه خواهد بود و به چه کسی پناه آوریم در مسائل دینى تا فرزند حضرت رضا(ع)بزرگ شود(منظورش حضرت جواد بود)،
فَقَالَ لَهُمْ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ دَعُوا الْبُکَاءَ مَنْ لِهَذَا الْاَمْرِ وَ اِلَى مَنْ نَقْصِدُ بِالْمَسَائِلِ اِلَى اَنْ یَکْبَرَ هَذَا؟ فَقَامَ اِلَیْهِ الرَّیَّانُ بْنُ الصَّلْتِ وَ وَضَعَ یَدَهُ فِی حَلْقِهِ وَ لَمْ یَزَلْ یَلْطِمُهُ وَ یَقُولُ لَهُ اَنْتَ تُظْهِرُ الْاِیمَانَ لَنَا وَ تُبْطِنُ الشَّکَّ وَ الشِّرْکَ.....فاقبلت العصابه
ریان بن صلت از جاى حرکت کرد و بیخ گلوى یونس بن عبد الرحمن را گرفته فشرد و شروع به سیلى زدن کرد مىگفت: تو پیش ما ادعاى ایمان میکنى ولى در دل شک دارى و مشرک هستى اگر مقام امامت به آن جناب از طرف خدا داده شده گرچه بچه باشد از نظر علم و دانش چون رهبرى بزرگ است اگر از طرف خدا نباشد گرچه هزار سال عمر داشته باشد مثل یکى از مردم عادى است.
این از مطالبى است که باید در بارهاش اندیشه نمود بقیه حاضرین روى بجانب او نموده شروع بسرزنش و اعتراض نمودند».(بحار 50/99)
4ـ آنچه از این جریان بزرگ تاریخی نتیجه میگیریم در یک حقیقت مهم و انکار ناپذیر قرار دارد که وجود «برخی از بزرگان» را باید بسیار مغتنم دانست همانان که به «ناز شصت معرفت و تدبیرخود» بمانند جناب ریان بن صلت میتوانند بحرانهای نفس گیری راجمع و جور کنند و راه را برهمگان هموار سازند.
5ـ به حکم عقل نباید در حذف شخصیتهای مهم و تاثیرگذار شتاب گرفت بلکه نباید اصلاً دست بکار شد چرا که نه تربیت چنان افرادی کار سهلی است و نه آرام کردن و در مسیر طبیعی قرار دادن حوادث سخت و بحرانی، از عهده «متوسطین و کمترین ها» ساخته نیست.
بر نهادهای حوزوی و دانشگاهی لازم است همانطوری که همه همت وحواس خودرا بر روی افراد «بحران آفرین» در عرصه دینی و فکری یا امنیتی متمرکز میکنند، باید بر حفظ حرمت بزرگانی که در بحرانهای دینی، اجتماعی و سیاسی شخصیتی «نقش آفرین» دارند نیز اهتمام جدی داشته باشند.