پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : موضوع محاصره نظامي ليبي از سوي نيروهاي
آمريکايي و احتمال دخالت نظامي مستقيم يا با همکاري ناتو توسط اين نيروها
در ليبي، در شرايط و زماني مطرح شده که نيروهاي انقلابي عملاً کنترل بيشتر
شهرها و مناطق اين کشور را در اختيار گرفته و دولت انتقالي را به منظور
تغيير حکومت تشکيل داده اند.
در همين حال و به موازات تمايل روزافزون کشورهاي اروپايي و آمريکا
براي دخالت نظامي در ليبي، اين مسأله با واکنشهاي گسترده و اعتراضهاي زيادي
از سوي نيروهاي انقلابي ليبي و کشورهاي مختلف منطقه و فرامنطقه، مواجه شده
است.
علت اينکه آمريکاييها به صورت مستقيم يا توسط نيروهاي ناتو موضوع دخالت
نظامي در ليبي، به نام دفاع از مردم در برابر اقدامهاي خشونت بار قذافي را
مطرح مي کنند، در وهله نخست بايد اقدامي براي پاک سازي پرونده سياهشان
دانست.
آمريکا در چارچوب نظام سلطه، ده ها سال است از ديکتاتوريهاي منطقه
حمايت کرده و رژيم معمر قذافي نيز با وجود چند دهه تنش با غرب در سالهاي
اخير، در مصالحه اي با آمريکا و غرب از اين حمايتها برخوردار شده بود و
الان مردم در نقطه تضاد با اين حکومتهاي سرکوبگر و استبدادي، قرار گرفته
اند.
آمريکا بر آن است تا به هر نحو حتي اگر شده به شکل تبليغاتي خود را در
کنار ملتهاي منطقه و مقابل حکومتهاي ديکتاتوري تعريف کند و تمايلش براي
مداخله در ليبي به نام دفاع از مردم اين کشور، بيش از آنکه يک برنامه
عملياتي شناخته شود، يک پروژه تبليغاتي و پروپاگاندايي براي کسب هدفهايي
سياسي و آينده نگر و به منظور پاک سازي سابقه منفي اين کشور در افکار عمومي
منطقه تعريف مي شود.
سؤال اساسي که در پي اين رخداد مطرح مي شود، اين است که چرا آمريکاييها
در تونس و مصر اين کار را نکردند و يا چرا در برابر اعتراضهاي مردم يمن و
بحرين و کشتار آنها توسط حکومت اين کشورها، دست به اقدام مشابه نمي زنند و
يا در مورد تحولات عمان، به توصيه در مورد خويشتنداري اکتفا مي کنند؟ دليل
اين تفاوت، ريشه در يک موضوع مهم و استراتژيک براي آمريکا و غرب دارد؛
اينکه ليبي يک کشور نفتي است.
قذافي در يک دهه اخير همه پرونده هاي اختلاف خود با آمريکا را حل و فصل
کرده است، چهار ميليارد و نيم براي پرونده لاکربي به غرب خسارت پرداخته،
همه تأسيسات و تجهيزات برنامه هاي گسترده اتمي موشکي و نظامي خود را که
تهديد به شمار مي رفتند، تخريب و آنها را به آمريکا تحويل داده و مهمتر از
همه نفت ليبي را در مونوپول شرکتهاي آمريکايي قرار داده است.
اينکه تاکنون بيش از ده هزار مستشار نفتي غربي توسط هواپيماهاي نظامي
اين کشورها از طريق فرودگاه طرابلس ليبي را ترک کرده اند و بسياري نيز
بلاتکليف در اين کشور جا مانده اند، نشان مي دهد نوع رابطه قذافي با غرب
مبتني بر يک نوع سلطه گري و تسليم پذيري در زمينه واگذاري اقتصاد نفتي و
ثروت خدادادي مردم ليبي است.
درک بهتر اين موضوع، بويژه پس از آن ممکن است که معمر قذافي در واکنش
به حمايت نکردن غرب از خود و احساس نزديک بودن سقوطش، دستور تخريب تأسيسات
نفتي ليبي را صادر کرده است؛ دستوري که شماري از نيروهاي نظامي او از جمله
نيروي هوايي و دريايي ليبي، از آن سرباز زده اند و غرب نگران از نوسانها و
بحران بازار نفتي، در نتيجه تحولات شتابان جاري تلاش مي کند اين تأسيسات را
حفظ و جريان نفت و انرژي را به سمت سرزمينهاي خود تضمين کند.
طي هفته هاي اخير، بازار نفت تنش بسياري داشته و قيمت جهاني آن از حدود
90 دلار به بيش از 100 دلار رسيده و اين نشان مي دهد بر خلاف تونس، يمن،
اردن، بحرين و...، ليبي به عنوان يک کشور بزرگ صادر کننده نفت و گاز براي
غرب، بسيار مهمتر از ديگر کشورهاي در حال تحول است. نبايد از ياد ببريم که
خطوط انتقال نفت و گاز ليبي به ايتاليا و از آنجا به حدود ده کشور بزرگ
اروپايي، شبکه مهم تأمين انرژي اروپا را شکل داده و اين شبکه انرژي در
نتيجه شرايط بحراني و درگيري در ليبي مختل شده و اين مسأله غرب را بر اساس
منافع خود وادار به واکنش و تمايل به دخالت در ليبي کرده است، لذا به هيچ
وجه نمي توان اين تمايل را در جهت دفاع از حقوق، آزاديها و تأمين امنيت
مردم ليبي در برابر هجوم نيروهاي قذافي تعريف کرد.
بنابراين، اگر چه احتمال دخالت نظامي آمريکا يا ناتو در ليبي وجود
دارد، اما قطعاً اين دخالت منجر به حمايت و دفاع از مردم در برابر نيروهاي
وابسته قذافي نخواهد بود و آنها تنها در صدد حفظ منابع و تأسيسات نفتي و
زيربنايي انرژي در ليبي برخواهند آمد.
همه اين طراحيها در حالي است که شوراي انقلاب مردم ليبي و دولت انتقالي
تشکيل شده در اين کشور اعلام کرده اند که هيچ کشور خارجي نبايد در امور
داخلي کشورشان دخالت سياسي يا ورود نظامي کند. اين امر گوياي بلوغ سياسي
مردم ليبي است.
لذا بايد به اين نکته توجه داشت که هرگونه دخالت نظامي خارجي، اتفاقي
مغاير و بر خلاف خواست و رأي مردم ليبي است و از سوي آنها محکوم خواهد بود.
از گذشته هم شاهد بوده ايم که گروه هاي مخالف جنگ در غرب و خود آمريکا،
تسلط بر منابع نفتي را ريشه و دليل اصلي جنگ عراق مي دانند و اصولاً اين
جنگ را جنگ نفت نام گذاشته اند و دولت آمريکا تلاشهاي تبليغاتي زيادي مي
کند تا بگويد ما به خاطر نفت وارد خاورميانه نشده ايم، در حالي که 99 درصد
از پنجاه قرار داد کلان نفتي در عراق، پس از سقوط صدام به شرکتهاي آمريکايي
و اروپايي داده شده و تکرار اين رفتار در ليبي مهر تأييد ديگري بر اين
سياست مزورانه آمريکا خواهد بود.
* دکتر حسين رويوران