پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
واکنشهاي منفي به اردوغان که در رايگيري هفتم ژوئن خودش را نشان داد، نتيجه سياستهاي خاص او، از جمله مخالفت شديد با بشار اسد و پشتيباني از ستيزهجويان اسلامگرا است.
در شرايطي که پيامدهاي انتخابات هفتم ژوئن مجلس ترکيه هنوز مشخص نيست، شايد پيش بيني اثرات اين انتخابات بر سياست خارجي اين کشور عجولانه باشد. اما آنچه مشخص است اين است که حزب عدالت و توسعه ديگر به تنهايي سکاندار امور کشور نخواهد بود.
با اين حال، برخي از مولفه هاي سياست خارجي اين حزب که در طول ده سال گذشته براي واشنگتن دردسرساز شده اند احتمالاً دست نخورده باقي خواهند ماند. با اينکه اپوزيسيون در انتقاد از شکست هاي سياست خارجي اردوغان در چند سال گذشته کوتاهي نکرده است، اصول ديپلماتيک اردوغان که باعث موفقيت هاي اوليه او شده بودند هنوز هم در ميان رأي دهندگان طرفدار دارند. علاقه دولت اردوغان به امورات همسايگان عرب و مسلمان در امتداد سنت ضدامپرياليستي اين کشور است که پيش از دولت حزب عدالت و توسعه وجود داشته است و بعد از اين حزب هم رواج خواهد داشت.
برخي در توضيح سياست خارجي عدالت و توسعه به عوامل ايدئولوژيک مانند اسلام گرايي، نوعثماني گرايي و نظريات آکادميک داوود اوغلو اشاره مي کنند. برخي به فاکتورهاي عمل گرايانه مانند رشد اقتصادي و افزايش قدرت، احساس امنيت و اعتماد به نفس ترکيه اشاره مي کنند. اما سياست خارجي ترکيه در ادامه روند تاريخي مبارزه با امپرياليسم در اين کشور و تأثير اين مبارزه بر نگاه ترکيه به جهان عرب است. از جنگ جهاني اول تاکنون، افکار عمومي در ترکيه با اعراب به عنوان قربانيان هميشگي قدرت هاي استعماري همبستگي داشته است، اما هر وقت اعراب با دشمنان استعمارگر ترکيه همکاري کرده اند، اين رابطه خصمانه شده است. گويا اهميت عرب ها تنها به خاطر نوع ارتباط آنها با قدرت هاي بيروني است: ابتدا بريتانيا، سپس اتحاد جماهير شوروي و اکنون ايالات متحده.
جشن هاي امسال يادبود پيروزي در نبرد گاليپولي عليه قدرت هاي اروپايي يادآور آن بود که ترکيه از دل نبرد دولت هاي استعمارگر اروپايي با عثماني براي بلعيدن اين امپراتوري متولد شده است. با آنکه آتاترک و افسران همراهش بريتانيايي ها و فرانسوي ها را از آناتولي بيرون راندند و حکومتي جديد تشکيل دادند، به سرعت متوجه شدند که تسخير بخش عربي خاورميانه به دست اروپايي ها را نمي توان متوقف کرد. در مقطعي، ترک ها فکر مي کنند که گرفتاري اعراب حقّشان است. رهبران ترکيه بعد از جنگ جهاني اول احساس مي کردند که اعراب به خاطر همدستي با بريتانيا در نبرد عليه امپراتوري عثماني به آنها خيانت کرده اند. اما وقتي همان اعراب در عراق و سوريه قيام ناموفقي عليه فرانسه و انگلستان داشتند، اين احساس تبديل به همدلي شد. با اين حال، آنکارا در دوران فترت، توجه خود را بيشتر صرف تبادلات ديپلماتيک با قدرت هاي اروپايي کرد که سرنوشت جهان را در دوران پرآشوب پيش از جنگ جهاني دوم در درست داشتند. تنها حرکت ديپلماتيک خاورميانه اي ترکيه در اين سال ها امضاي پيماني چهارجانبه با عراق، افغانستان و ايران بود که قرار بود به بقيه دنيا نشان بدهد اين چهار کشور مستقل خاورميانه در مقابل هر اقدامي از طرف قدرت هاي اروپايي عليه هر کدام از آنان مقابله خواهند کرد.
در سال هاي اوليه جنگ سرد ايالات متحده تلاش زيادي مي کرد تا تنش هاي ميان متحدان اروپايي خود و دنياي عرب را کنترل کند تا بتواند جبهه اي متحد در مقابل نفوذ شوروي در خاورميانه تشکيل بدهد. پس از جنگ جهاني دوم، کاهش قدرت بريتانيا و فرانسه و استقلال بيشتر کشورهاي عرب ترکيه را مجبور کرد که سياست جامع تري براي اين منطقه طراحي کند. در طي اين سالها، از شدت خشم از اعراب بخاطر خيانت هاي گذشته آنها کمتر شده بود و همين راه را براي شکل گيري احساسات ضدبريتانيايي به نفع اعراب باز کرده بود. در آن سال ها، ديپلمات هاي آمريکايي و ترکيه اي عاشق آن بودند که از نقش ترکيه به عنوان پلي ميان شرق و غرب سخن بگويند. اما تعريف آنها از اين نقش تفاوت داشت.
با بروز تنش ميان اعراب و انگلستان، مثلاً در ماجراي کانال سوئز، هم آمريکا و هم ترکيه، سعي کردند که مسئله را حل و فصل کرده و توجهات را دوباره به سمت مقابله با شوروي ببرند. ديپلمات هاي ترکيه تصور مي کردند که مي توانند با وادار کردن آمريکا به پذيرفتن درخواست اعراب اين شکاف را از بين ببرند، در حالي که آمريکا انتظار داشت ترکيه، اعراب را متوجه ضرورت همکاري با انگلستان بکند. از نظر واشنگتن، آنکارا داشت پل را از سمت اشتباه بنا مي کرد. همانطور که واشگتن تلاش هاي ترکيه در سال 2010 براي رسيدن به توافق هسته اي با ايران را به خاطر توجه بيش از حد به خواسته هاي ايران رد کرد، در سال 1952 نيز تلاش هاي اين کشور را براي قبول درخواست هاي محمد مصدق در ماجراي ملي شدن صنعت نفت و شرکت نفت ايران و انگليس رد کرده بود.
در سال هاي پاياني دهه 1950، با گرويدن جريان ملي گرايي عرب به سمت شوروي، احساسات ضدعربي بار ديگر در گفتمان سياسي ترکيه رواج يافت. در اين دوران، براي ترکيه اي ها امپرياليسم شوروي جاي امپرياليسم بريتانيا را گرفته بود و ملي گرايي اعراب ديگر نه جرياني ضداستعماري، بلکه خيانت و همکاري با دشمن ترکيه تلقي مي شد. اسرائيل که روابطش با ترکيه در حال بهبود بود ناگهان تبديل به طرف خوب ماجرا شد. عجيب نبود که در دهه 1980 وقتي همکاري هاي نظامي ترکيه و اسرائيل گسترش يافت، ارتش ترکيه که هم بسيار سکولار و هم بسيار ضدکمونيست بود سازمان آزاديبخش فلسطين را مانند حزب کارگران کردستان عامل دست شوروي تلقي کند. جالب است که دشمني با خاندان اسد در طول دهه 1990 هم نه تنها باعث تقويت هر چه بيشتر روابط اسرائيل و ترکيه شد، بلکه براي اين خانواده در ميان چپ هاي ترکيه محبوبيت به همراه آورد، محبوبيتي که تا امروز هم پابرجا بوده است.
با سقوط شوروي و گسترش بي مانع نفوذ آمريکا در خاورميانه، دشمني ترکيه با امپرياليسم بالاخره اسرائيل و و آمريکا را نشانه گرفت. مخالفت با استعمار واشنگتن هم در ميان اسلام گرايان شديد بود و هم در ميان چپگرايان. اين رويکرد هنوز هم يکي از عوامل مهم شکل دهنده به نگاه شهروندان ترکيه نسبت به سياست و مسائل منطقه خاورميانه است. نقدهاي منطقي بر سياست هاي آمريکا، نظريات ضدآمريکايي مبتني بر توطئه، ادبيات ضديهودي و خشم قابل درک عليه سياست هاي اسرائيل، همگي کمک مي کنند که تصوير اعراب به عنوان قرباني دوباره شکل بگيرد.
موفقيت هاي اوليه حزب عدالت و توسعه بر مبناي برقراري روابط خوب با تمام طرف هاي منطقه اي و البته وجود روابط خوب ميان اين طرفين با يکديگر بود. اگر آنکارا موفق به ايجاد آشتي ميان ايران و آمريکا يا اسرائيل و سوريه مي شد، آن وقت جايگاه خودش را به عنوان ميانجيگر منطقه اي بهبود مي بخشيد. اين اقدام همچنين همکاري هاي آينده آنکارا با غرب را تسهيل مي کرد. اما با شکست اين سياست ها، حزب عدالت و توسعه علاقه خودش را به رهبري افکار عمومي ترکيه تغيير داد و با افزايش شکاف ها در منطقه، تصميمش به ميانجيگري بين طرفين تنش ها را خاتمه داد.
بسياري سعي کرده اند ادبيات ستيزه جويانه اردوغان در سياست داخلي را به انزواي روزافزون ترکيه در منطقه ربط بدهند. واکنش هاي منفي به اردوغان که در راي گيري هفتم ژوئن خودش را نشان داد، نتيجه سياست هاي خاص او، از جمله مخالفت شديد با بشار اسد و پشتيباني از ستيزه جويان اسلام گرا است. اما فارغ از تغييرات ژئوپولتيک منطقه، تصور ترکيه از ايالات متحده و دنياي عرب احتمالاً چندان تغييري نخواهد کرد. چالش پيش روي آمريکا و ترکيه اين خواهد بود که منافع مشترک خود را در منطقه حفظ کنند، حتي اگر در برخي مسائل اختلاف داشته باشند.
منبع : ديپلماسي ايراني