پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
موفقیت چشمگیر فیلم «جدایی نادر از سیمین» در بیست و نهمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، كه تحسین و توجه تماشاگران و منتقدان را توامان با خود داشت، بار دیگر اصغر فرهادی را به عنوان سینماگری كه خوب مینویسد و البته خوب هم میسازد، در كانون توجهها قرار داد.
فرهادی طی گفت و گویی نسبتاً بلند با حسین معززینیا در آخرین شماره مجله «24»، با بیان نكاتی تازه از چگونگی شكلگیری و ساخت «جدایی نادر از سیمین»، شمهای از عادات و روشهای فیلمسازیاش را نیز در لا به لای سوالهای مطرح شده بروز میدهد. بخشی از این گفت و گو را كه خبر جدا كرده، در زیر میخوانید:
مقطعی پرخطر از زندگیام را پشت سر گذاشتم
او در پاسخ به این سوال اساسی و مهم كه چطور توانست بعد از موفقیت چشمگیر «درباره الی» خود را راضی كند بیترس و واهمه از اینكه كه ممكن است اعتبار به دست آمده از كنار این فیلم را به باد دهد، دوباره پشت دوربین قرار بگیرد، میگوید: «بعد از ماجراهای «درباره الی» خودم نگران چیز خاصی نبودم، ولی دیگران مرتب این نگرانی را به من منتقل میكردند. همه از سر علاقه میپرسیدند میخواهی بعد از این چه كار كنی. آنقدر گفتند كه كم كم این نگرانی به من منتقل شد.
یك روز نشسته بودم و به این فكر می كردم كه قطعاً «درباره الی» همان قدر كه به زعم دیگران فیلم كامل و خوبی است، میتواند برای من خطرناك باشد. همان قدر كه دوست من است، میتواند دشمن من باشد. به این فكر میكردم كه اگر در این مقطع نتوانم درست فكر كنم، تا سالهای سال باید تاوان اشتباهم را بدهم. دوستانم پیشنهادهای زیادی میكردند؛ خیلیها می گفتند فعلاً تئاتر كار كن و سراغ سینما نرو. عدهای میگفتند رمان بنویس. عدهای میگفتند اصلاً مدتی هیچ كاری نكن.
خودم به این نتیجه رسیدم بهترین كار این است كه از موضوع فرار نكنم و برم توی آتش. یعنی همان چیزی را كه همه میگویند نه، اتفاقاً همان را انجام دهم. چون آنها دارند از سر احتیاط این پیشنهادها را میدهند، در حالی كه بهترین راه این است كه این احتیاط را كنار بگذارم و بعداً هزینهاش را هم بپردازم؛ یا میشود یا نمیشود.
اگر نشود؛ اتفاق مهمی نمیافتد، شش ماه، یك سال بعد همه میگویند حیف شد و بعد فراموش میكنند. ولی اگر بشود، خودم را از یك مقطع پرخطر زندگیام نجات دادهام. بنابراین اولین تصمیمی كه گرفتم این بود كه سریع كار كنم و نگذارم زمان بگذرد، چون هرچقدر زمان بگذرد، این نگرانی بیشتر میشود. به همین دلیل به همراه آقای معادی فیلمنامهای نوشتم تا در برلین ساخته شود. رفتیم و اقدام كردیم برای شروع كار.»
در آشپزخانه تصمیم گرفتم این فیلم را نسازم
او در ادامه با بیان دلیل انصرافش از ساختن فیلم در خارج از ایران (برلین) ادامه میدهد: «به همراه خانواده رفته بودم برلین، تا یك سالی در آنجا باشیم و تحقیقات به نتیجه برسد تا كار تولید شروع شود. یك روز در آشپزخانه همان خانه نشسته بودم و تقریباً همه چیز درست پیش میرفت، ناگهان احساس كردم دلم نمیخواهداین فیلم را بسازم.
رفتم سوار مترو شدم تا بروم پیش آقای معادی كه در محله دیگری در برلین بود و به او بگویم كه منصرف شدهام. یادم هست در طول مدتی كه در مترو بودم این حس قویتر شد. رسیدم پیش او و گفتم كه نمیخواهم این فیلم را بسازم. خیلی تعجب كرد و گفت مگر ممكن است آدم به چنین نتیجهای برسد؟! پروژه به این خوبی. توصیه كرد كمی صبر كنم، این حس از بین میرود.
تا فردا صبر كردم. اما فردا هم درست نشد. و من بلافاصله بلیت برگشت گرفتم! قرار و مدارمان با آن تهیهكنندهای كه قرار بود با ما همكاری كند به هم زدیم و من برگشتم. نیمه شب رسیدم تهران، روز بعد ساعت ده صبح به دستیارهایم گفتم آمدند در همین دفتر و كار این فیلم را شروع كردیم. یعنی فاصله این دو پروژه همین قدر كوتاه، در حد یك روز بود.»
افتتاحیه را بردم فینال تا به شعور تماشاگر توهین نشود
فرهادی در ادامه با اشاره به تغییراتی كه معمولاً در پروسه ساخت یك فیلم بر روی فیلمنامه اعمال میكند، توضیح میدهد كه در نسخه اول فیلمنامه «جدایی نادر از سیمین»، فینال فیلم فعلی در ابتدای داستان قرار داشته است و در واقع فیلمنامه با تصویر دختری كه بین انتخاب پدر یا مادرش مردد است شروع میشده؛ او در توضیح اینكه چرا در فیلم این صحنه به آخر داستان رفته است، میگوید: «فكر كردم كمی درشت است. كمی بیاحترامی است به شعور تماشاگركه همان ابتدا بگوییم این صورت مسئله ماست و حالا برویم ببینیم او كدام یك را انتخاب میكند. به نظرم رسید این كه در انتها، خود تماشاگر هم در این موقعیت شریك شود، بحران عمیقتری را نشان میدهد. این یكی از مهمترین تغییرات بود؛ سكانس اول رفت آخر فیلم. تغییرات دیگری هم داشتیم.»
لذتبخشترین دوران فیلمسازی، زمان نوشتن است
وی در ادامه و در پاسخ به سوالی كه از عادات و شیوهاش در نوشتن فیلمنامه میپرسد، اینگونه میگوید: «این اتفاقاً جزو نكاتی است كه خیلی اهمیت دارد. به نظرم در پروسه فیلمسازی، آن بخشی كه خیلی نیاز به نظم دارد، مرحله نوشتن است.
این كه گوشهای لم بدهیم و هروقت حالش آمد نیم صفحه بنویسیم و بعد رها كنیم و یك هفته برای خودمان بچرخیم، این نمیشود. باید موظف باشی مثل آدمی كه از صبح زود تا آخر شب وظیفهاش نوشتن و فكر كردن به فیلمنامه است، كار كنی. نباید خیلی راحت خودت را از این دنیا بیرون بیاوری و دوباره برگردی.
من هر روز صبح میآمدم همین جا تا شب مینوشتم و دوباره فردایش برمیگشتم. این لذتبخشترین دوران فیلمسازی است! چون شبیه كار حل معادلات ریاضی است؛ مرتب كشف میكنی، مجهولها را تعیین میكنی و جواب را پیدا میكنی.
شبیه یك جور بازی است. با وجود سختیهایش، لذتی كه موقع نوشتن حاصل میشود، فوقالعاده است، چون نتیجه كشفهایت را همان وقت میبینی. مشكل را همان وقت حل میكنی و از حل شدنش لذت میبری. در مرحله ساخت، باید نماها مونتاژ شود و بیاید روی پرده تا ببینی چه شده، اما در مرحله فیلمنامه، همان وقت نتیجه را میبینی. پروسه لذتبخشی است.»
تا بازیگر نقش را در خودش پیدا نكند، اتفاقی نمیافتد
و پاسخ فرهادی به این سوال كه «چرا چوب هم در فیلمهای شما خوب بازی میكند؟!» این است كه: «هر شخصیت شكل گرفته و منتسب به یك ویژگی خاص، در عین حال همه نوع شخصیت، حتی شخصیتهای متضاد و متناقض را در خود دارد؛ یعنی یك آدم شوریده حال، در عین حال آدم حسابرگری هم هست، یك آدم بدطینت در همان لحظه ممكن است آدم خوش ذاتی هم باشد.
نمونههایش را دیدهایم در زندگی. حالا در نظر بگیر، تو یك بازیگر داری و یك شخصیت، اینها هركدام وجوهی دارند. مثل منشور. یك وجهی از این شخصیت با یك وجهی از این بازیگر میتواند مماس شود. اگر این را پیدا كنی و بر هم منطبق كنی، از همان زاویه به هم وصل می شوند.
مثلاً در اینجا پیمان معادی قرار است نقش یك آدم با شخصیت و منظم و با اصول را بازی كند. خب باید در زندگی آقای معادی گشت و دید این وجه در كجای زندگیاش وجود دارد. در كجای رفتارش نهفته است. و آن وجه را به شخصیتی كه قرار است بازی كند نزدیك كرد.
این طور نیست كه نقش را بریزی توی بازیگر یا بازیگر را موظف كنی نقش را مثل یك لباس بپوشد. این طوری نمیشود. بازیگر باید بپذیرد این خود من هستم و من ممكن است همین كار را بكنم. از طرف دیگر، من هم در زمان انتخاب بازیگر سعی میكنم كسی را پیدا كنم كه وجهی از شخصیت را در خودش داشته باشد.
حالا بعد از همه اینهاست كه اتفاقات بعدی، مثل تمرینها و توضیحات و تلاشهای سر صحنه كمك میكند. آنها فقط در جهت بیرونی كردن این اتفاق است كه قبلاً افتاده، نه در جهت پیدا كردنش. این قبلاً پیدا شده. اتفاق اصلی قبلاً افتاده، حالا باید به منصه ظهور برسد. تمرینها و برداشتهای سر صحنه بیشتر دیده میشود و زمان بیشتری هم میبرد، اما پایهاش همان است كه گفتم.»