پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : میثم بهروش: بسیاری از مخالفان توافق هسته ای ایران و پنج بعلاوه یک، به ویژه اپوزیسیون خارج از کشور و معاندان، بر این باورند که چنین توافقی حیات تازه ای به جمهوری اسلامی داده و آن را در عرصه داخلی در برابر منتقدان و در منطقه نیز در برابر کشورهای عرب جسورتر می سازد. طبق این روایت، ایران تافته ای جدابافته در جامعه بین المللی ست که ماهیتی صرفا انقلابی دارد و قائل به قواعد بین الملل نیست، بنابراین یا باید از طریق حمله نظامی آن را ساقط کرد، و یا با فشار مداوم و فلج کننده آن را به سازش و تبعیت از نظم موجود واداشت!
این استدلال و بحث های مشابه آن اساسا مغلوط اند و از درکی تک بعدی، خارج از بافت (out-of-context) و مغرضانه از ایران به مثابه یک دولت-ملت و به ویژه سیاست داخلی و جامعه مدنی آن نشئت می گیرند. لذا جای تعجب ندارد که برخی از نظریه پردازان و طرفداران چنین برداشت هایی اغلب مجبور می شوند به کژتابی و تحریف وقایع بپردازند تا در نهایت استدلال شان متقن و منطقی به نظر آید: به عنوان نمونه، ری تیکی (Ray Takeyh)، عضو ارشد شورای سیاست خارجی آمریکا در زمینه مسائل خاورمیانه، در مقاله ای به تاریخ 28 ژوئن در روزنامه واشینگتن پست می نویسد: "اکنون دو سال پس از روی کار آمدن روحانی، باید گفت که دولت وی یکی از سرکوبگرترین دولت ها پس از انقلاب است"! این ادعاها با واقعیت موجود همخوانی نداشته و صرفا کاذب و نادرست اند.
کاملا برعکس، باید گفت که تسهیل تعامل معنی دار با جامعه جهانی - به عنوان یکی از نتایج بالقوه توافق هسته ای – این قابلیت را دارد که روابط دولت و ملت یا جامعه و حکومت را بهبود بخشیده و به ایجاد سیاستی معتدل تر و شمول گراتر در عرصه داخلی منجر شود. توافق هسته ای همچنین می تواند با ایجاد فرصت های اقتصادی از ناحیه جامعه بین المللی، طبقات متوسط و تحصیل کرده در داخل را از تنازع فرساینده برای بقای صرف نجات داده و بدین سان نیروهای مدنی را به قدرتی محوری با توان چانه زنی بالا در جامعه مبدل سازد.
مقاله حاضر با استفاده از نظریات روابط بین الملل و روانشناسی سیاسی جمعی و نیز با اشاره به برهه هایی از تاریخ معاصر ایران، به بسط و تحلیل چنین چشم اندازی می پردازد.
شاید یکی از مهمترین پیامد های حل و فصل مساله هسته ای ایران که چندان مورد توجه تحلیلگران و مفسران سیاسی قرار نگرفته، "امنیتی زدایی" (desecuritization) از سپهر سیاسی و اجتماعی در داخل کشور است. بنا به رهیافتی روانشناختی به روابط بین الملل می توان استدلال کرد که هر گاه حکومتی از طرف خارج احساس تهدید کند و بقای خود را از ناحیه قدرت های خارجی و کشورهای دیگر در خطر ببیند، به سوی برخی رفتارهای خاص امنیتی در عرصه داخلی پیش می رود تا بهتر بتواند قلمروی را که در اختیار دارد کنترل کند. جالب اینکه نکته مقابل چنین گرایشی نیز صادق است، بدان معنی که کاهش تهدیدات خارجی برای بقای یک نظام سیاسی و تضعیف تصورات تهدیدمحور در نزد رهبران آن می تواند حکومت را به سمت تساهل و تسامح بیشتر در داخل و در واقع امنیتی زدایی از عرصه سیاسی و اجتماعی سوق دهد و بدین ترتیب شرایط را برای ظهور و نهادینه سازی مردم سالاری واقعی فراهم آورد، به ویژه اگر این نوع سیاست ورزی قابلیت آن را داشته باشد که منافع حکومت را در بلند مدت تحکیم کند. این منطق کلی در مورد تمامی بازیگران عقلانی در نظام بین الملل که به بقای خود علاقه مندند – اعم از انقلابی یا غیرانقلابی و تجدیدنظرگرا یا غیرتجدیدنظرگرا - صدق می کند، و ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
به طور تاریخی نیز، چنین تحولی، هر چند به شکلی بطئی و نامحسوس، در ایران پس از جنگ رخ داد، بدین شکل که پس از اتمام جنگ با عراق و کم رنگ شدن خطر تهدید خارجی، به سمت عادی سازی روابط دولت-ملت حرکت شد. این تغییر رویه در دوره ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی، در ابتدا خود را در حوزه اقتصادی و سیاست خارجی – بازسازی کشور و تلاش برای بهبود روابط با قدرت های منطقه ای و بین المللی - نشان داد و بعدها به گشایش های سیاسی و اجتماعی، هر چند محدود، ترجمه گردید. شاید به جرات بتوان ادعا کرد که در واقع قدرت گیری جامعه مدنی و طبقات متوسط در "دوران سازندگی" بود که زمینه را برای ظهور نیروهای میانه رو و اصلاح طلب هموار کرد.
حال به شکلی مشابه، توافق هسته ای – که از طرفی خطر حمله نظامی را تقریبا از بین برده و از طرف دیگر درهای اقتصاد و جامعه ایران را به اقتصاد و جامعه جهانی می گشاید – می تواند چنین تاثیری به همراه داشته باشد - حتی به شکلی عمیق تر و در ابعادی گسترده تر، صرفا بدین دلیل که دسترسی عموم مردم در داخل ایران به فناوری های ارتباطاتی و اطلاعاتی نسبت به دهه 1990 میلادی به شدت افزایش یافته است.
البته نباید تصور کرد که این گشایش ها و تغییر رویه های بالقوه به راحتی و روانی محقق خواهند شد. پرواضح است که افراطیون و مخالفان گشایش در داخل در مقابل نیروهای تغییر و روند جدید حاصل از توافق هسته ای مقاومت خواهند کرد، همانطور که در دوره پس از جنگ نیز شاهد چنین واکنش هایی بودیم. به بیان دیگر، این گروه ها تلاش خواهند کرد تا با زنده نگه داشتن گفتمان "تهدید" خارجی و داخلی، رویه سابق در عرصه جامعه و سپهر عمومی را تداوم بخشیده و بدین ترتیب هژمونی خود را در حوزه سیاست و حکمرانی حفظ کنند. واکنش ها و مقاومت هایی از این نوع اما در طول زمان پایدار نخواهند بود، چرا که خواسته یا ناخواسته منافع بلندمدت کشور را در عصر ارتباطات و جهانی شدن به خطر می اندازند. در واقع، گروه های افراطی که مدعی حفظ نظام و انقلاب هستند، ممکن است در بلندمدت خود به خطری اصلی تبدیل شوند.
در نهایت باید خاطرنشان کرد که تلاش برای بهبود زندگی اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی فرآیندی بلندمدت است که پیشاپیش در جامعه ایران آغاز گردیده و با انتخاب نیروهای میانه رو با هدایت حسن روحانی و جواد ظریف وارد مرحله جدیدی شده است. حال، توافق هسته ای و به تبع آن برداشته شدن تحریم ها و بهبود روابط سیاسی و اقتصادی کشور با جامعه جهانی می تواند این فرآیند را به شکلی بی سابقه تقویت کرده و پیشروی آن را به طور سیستماتیک تسریع نماید. ناگفته پیداست که با کمک به ادغام "فعالانه" ایران در نظم منطقه ای و جهانی، توافق تاریخی هسته ای همچنین می تواند پتانسیل عظیمی را برای مقابله موثر با افراط گرایی و تروریسم در منطقه خاورمیانه و جنوب آسیا آزاد سازد و از این طریق نقش عمده ای در بهبود صلح و امنیت جهانی ایفا کند. از این جهت و با توجه به پیامدهای گسترده این رویداد تاریخی برای عرصه داخلی ایران، برای منطقه خاورمیانه، و برای کل جامعه جهانی، بیراه نخواهد بود اگر عاملان و بانیان اصلی آن به دریافت جایزه صلح نوبل نائل گردند.
*دانشجوی دکتری علوم سیاسی، دانشگاه لوند سوئد