arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۱۸۰۸۲
تاریخ انتشار: ۰۸ : ۱۱ - ۰۹ مرداد ۱۳۹۴

سفرنامه خبرنگار آلمانی در ایران: از شلوار صورتی زنان تا تفکیک جنسیتی مترو

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
خبرنگار «دویچه ‌وله» به عنوان یکی از معتبرترین رسانه‌های آلمان، اندکی پس از انجام توافق هسته‌ای راهی ایران شد و شگفتی خود را از آنچه مشاهده کرده در قالب یادداشتی منتشر کرده است.

به گزارش ایسنا، دویچه‌وله این مطلب را با چنین مقدمه‌ای به چاپ رسانده: «حالا که توافق بر سر برنامه‌های هسته‌ای ایران شکل گرفته، احتمال می‌رود به زودی تحریم‌های اقتصادی علیه این کشور برداشته شده و این ممکن است نیروی تازه‌ای به گردشگری این کشور وارد کند.

«دن هیشفلد» از تجربه اخیر خود در سفر به تهران نوشته است: «چی؟ می‌خوای بری ایران؟ دیوونه شدی؟» این واکنش دوستانم تا یک هفته بعد از شنیدن برنامه سفرم به ایران بود. 13 سال است ایران و مردم 75 میلیونی‌اش "مثلا" در انزوای بین‌المللی به سر می‌برند. غفلت و تعصب زیادی در این جریان وجود دارد.
 
اگر حروف اختصاری «IKA» روی بلیت‌تان نوشته شده باشد، هواپیمایتان در فرودگاه بین‌المللی جدید امام خمینی در کلانشهر 15 میلیون نفری تهران فرود می‌آید. با تاکسی تا مرکز شهر حدود یک ساعت راه است. اولین چیزی که متوجهش می‌شوید، این است که یک چیزی کم است. حتی ترافیک ساعات شلوغی هم هرج و مرجی را که در کشورهای عربی و شهرهای بزرگی چون بانکوک و بمبئی می‌بینیم، ندارد. ماشین‌ها به هم گره نخورده‌اند و هیچ پیاده‌ای جانش را برای رفتن به آن سمت خیابان به خطر نمی‌اندازد. همه‌چیز به نوعی اروپایی به نظر می‌رسد.

رفتار دوستانه و حمایت‌گرانه

در راه هتل متوجه شدم تهران چقدر پرجمعیت است. بیشتر جمعیت زیر 30 سال هستند. از ارتباط گرفتن با غریبه‌ها نمی‌ترسند و به من خوش‌آمد می‌گویند. چنان راحت و دوستانه برخورد می‌کنند که حتی یک جهانگرد خبره را هم شگفت‌زده می‌کند. غریبه‌ها در خیابان من را به چای دعوت می‌کردند. یک نفر موبایلش را به من داد تا منِ خارجی که گم شده بودم، با هتلم تماس بگیرم. او حتی با یکی از آشنایانش تماس گرفت که انگلیسی دست و پا شکسته‌ای حرف می‌زد تا به من کمک کند.

تهران کلانشهری مدرن است که خیلی زود با آن احساس راحتی کردم. سیستم حمل و نقل عمومی پیشرفته‌ای دارد. اتوبوس‌ها در همه گوشه‌های شهر گسترده‌اند و طی چند سال اخیر هم مترو راه‌اندازی شده است.

اما خیلی زود هم متوجه شدم که در یک کشور اسلامی هستم. واگن‌های قطار با درهای شیشه‌ای به دو بخش آقایان و بانوان تقسیم شده‌ و مسلما من در قسمت اشتباه سوار شدم! مشکلی پیش نیامد، خیلی سریع به بخش آقایان رفتم. با این حال از یک نفر شنیدم که حساسیت به تفکیک جنسیتی در مترو چندان زیاد نیست و اگر کسی در واگن اشتباه بنشیند، هیچ‌کس ناراحت نمی‌شود.

سنت و پیشرفت

زنان جوان به ویژه دوست دارند شلوار صورتی و لباس‌های مدرن بپوشند. تهران بدون شک یک متروپلیس مدرن است. و گرچه برای منِ اروپایی دیدن زنان پشت فرمان خودرو طبیعی به نظر می‌رسد، اما در مقایسه با دیگر کشورهای اسلامی دیدن این صحنه در ایران نشان از ترقی زیاد این کشور دارد. در عربستان اگر زنی بدون داشتن مجوز رانندگی ویژه براند، مجازات می‌شود.

تبلیغات و سانسور
 
وقتی در شهر می‌گشتم، مسحور زیبایی خانه‌ها و کاخ‌هایی از دوره‌های تاریخی کشور پارسیان شدم. فهمیدم که این کشور چقدر باشکوه است. اما مردم بیشتر مرا تحت تأثیر قرار دادند. آن‌ها علاقه بسیار زیادی به اخبار جهانی دارند...

بعد از گردش روزانه در شهر اغلب خسته به هتل برمی‌گشتم. اگر بخواهم در این‌باره حرف بزنم، باید بگویم اقامتگاه‌های بسیاری حداقل در تهران وجود دارد، از مسافرخانه‌های جمع‌وجور تا هتل‌های پنج ستاره. اصلی‌ترین موضوعی که دوستان باتجربه درباره ایران به من هشدار داده بودند، نحوه پرداخت پول بود. به خاطر تحریم‌ها، ایران از سیستم تجارت بین‌المللی جدا شده و کارت‌های اعتباری خارجی اینجا کاربرد ندارند. باید پول نقد کافی همراه خود داشته باشید.

گردشگری به عنوان یک تجربه

با همه این احوال من با هر کسی که صحبت کردم امیدوار بود این مسائل به زودی پس از توافق با غربی‌ها حل شود. مردم امید زیادی به پایان تحریم‌ها بسته‌اند. آن‌ها به من گفتند که می‌خواهند با پیشرفت اقتصاد، کسب و کار خودشان را راه بیاندازند. همه در آرزوی یک زندگی بهتر، اشتراک نظر دارند. البته نرخ بیکاری به نظر همچنان بالاست و بسیاری از جوانان تحصیل‌کرده نمی‌توانند کار پیدا کنند.

در کل، تعداد گردشگرانی که از ایران دیدن می‌کنند طی یک سال اخیر دو برابر شده و کشوری که جنگل‌ها، بیابان‌ها، سواحل و کوه‌های بلندش را به چشم دیدم، منتظر کشف شدن است. مثلا در تهران سوار یک تله‌کابین شدم و به ارتفاع 400 متری بالای سطح دریا رفتم و آنچه که کوهنوردان «ارتفاع‌زدگی» می‌نامند را تجربه کردم.

اما هرجور حساب کنید یک هفته خیلی کم بود. برای این کشور باید خیلی بیشتر وقت گذاشت. یا این که دوباره به اینجا برگشت.
نظرات بینندگان