پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : نيمه بهمن ماه سال 1385 پس از پيگيريهاي بسيار از سوي مسوولان ایسنا)به چند نفر از خبرنگاران خانم اجازه داده شد تا به بهانه نزديكي به بيست و هشتمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي با خانم خديجه ثقفي، همسر محترم حضرت امام خميني ديدار كنيم.
قرار گرفتن در آستانه دومين سالگرد درگذشت رحلت بانو ثقفي بهانهاي شد تا مروري كوتاه بر آن خاطره به يادماندني داشته باشيم.
.... حضور در كوچههاي جماران و ديدار با بزرگان اين ديار هميشه حال و هواي خود را داشته است، اما انتظار براي ديدار با همسر بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، چيز ديگري بود.
يازده نفر بوديم. همه از خانمهاي خبرنگار ايسنا. موبايلها و دوربين عكاسيمان را همان ابتداي راه بر اساس مقررات موجود تحويل داديم. وقتي به نزديكي حسينيه جماران رسيديم به زحمت توانستيم حاج عيسي ـ خادم امام(ره) ـ را براي ورود همزمانمان راضي كنيم. به هر حال در دو بخش داخل خانه امام شديم.
حياط نسبتا بزرگي بود. به محض ورود عكسي از حضرت امام يادم آمد كه دست دو نوه خود را گرفته و با لباس راحتي خانه در اين حيات در حال قدم زدن هستند.
بايد از پلههاي آهني بالا ميرفتيم. خانم زهرا مصطفوي دختر بزرگ حضرت امام آن بالا به استقبالمان آمده بود؛ صميمانه دست داد و رويمان را بوسيد. دختر ديگرشان خانم اشراقي نيز همينطور.
وارد اتاقي شديم كه بسيار ساده اما آرامشبخش تزئين شده بود. مبل راحتي سادهاي چيده بودند. دو لامپ معمولي روشنايي اتاق و يك بخاري گازي هم گرماي آن را تامين ميكرد.
پيش از اين خانم ثقفي را نديده بوديم ولي مطمئن بوديم آن خانم زيبايي كه با چهره نوراني و با ظاهري بسيار آراسته بر روي مبل نشسته بود و با صميميت سلاممان را پاسخ داد و خوشآمد گفت، همسر امام بود.
كمي گله كرديم از اينكه چرا دوربينمان را بايد تحويل ميداديم و يا اينكه چرا همه با هم نتوانستيم وارد شويم.
خانم مصطفوي با تاكيد بر اينكه «بايد از يك جا نظم را شروع كنيم» خاطرنشان كرد: ما فرزندان امامي هستيم كه بر نظم در كوچكترين مسائل تاكيد داشتند و بسيار منظم بودند.
با چاي و شيريني و ميوه پذيرايي شديم.
بهمن ماه هميشه يادآور خاطرات انقلاب است و ما نيز براي شروع بحث از خانم ثقفي درباره سال 57 و نحوه ورود ايشان به ايران پرسيديم.
همسر امام(ره) حافظه بسيار خوبي داشتند و لااقل از يك خانم داراي حدود 90 سال سن بعيد بود كه با آن وضوح ريز به ريز و نكته به نكته را به ياد بياورند. مثلا به ياد داشت كه حضرت امام تاكيد كرده است كه با هواپيماي هما به ايران باز خواهد گشت.
تعريف كرد كه به فاصله يك روز بعد از امام به ايران آمده است.
به يادآورد كه وقتي بدون پاسپورت و گذرنامه به ايران آمد در فرودگاه آنقدر جمعيت و شلوغي بود كه كسي او را نشناخت.
خانم ثقفي گفت: آقايي آمد و نگاهي به سر تا پاي ما انداخت و پرسيد؛ شما همسر امام هستي؟ گفتم: بله. آن آقا هول شد و گفت؛ واي چرا اين جا ماندهايد؟ بعد حلقهاي ده نفره دور من تشكيل دادند و مرا به خانهاي كه برايمان اجاره كرده بودند بردند. خانه حياط بزرگي داشت. داخل عمارت هم اتاقهاي بزرگي بود. سه روز جمعيت از يك در ميآمدند و از در ديگر بيرون ميرفتند. يكبار ديدم گلويم گرفته. فكر كردم از خورشها و سرخكردنيها باشد. رفتم خانه خانمم( مادرم) براي استراحت. بدون پرهيز و خوردن دارو و فقط با استراحت حالم خوب شد، فهميدم كه همه گلو دردم از «الحمدلله» بوده است.
اين را كه گفت همه ما و حتي خانم مصطفوي با تعجب نگاهش كرديم.
اما همسر امام(ره) توضيح داد: آنقدر هر كس آمده بود، احوالپرسي كرده بود و من هم گفته بودم «الحمدلله» گلويم درد گرفته بود.
اينبار همه خنديديم. حتي دخترهاي خانم ثقفي هم خنديدند.
ماه محرم بود. شايد خانم مصطفوي به همين دليل لباسشان و چادرشان مشكي بود. مراعات حال مادرشان را كردند كه زياد صحبت نكنند؛ چراكه يكجاهايي نفسشان ميگرفت.
برايمان تعريف كرد: امام براي همسر خود بسيار احترام قائل بودند. روزي خانم ثقفي براي خود يك استكان چاي ريخته بود. امام همه را توبيخ كردند كه چرا مادرتان بايد خودش براي خودش چايي بريزد.
دكتر مصطفوي تاكيد كرد: حضرت امام براي زنان حقوق زيادي قائل بودند و برخي از آنچه امروز مطرح ميشود با اعتقاد ايشان بسيار فاصله دارد.
برايمان گفت كه خودش و خواهرانش ـ كه شوهرانشان مرحوم شدهاند ـ هماكنون با استفاده از آنچه مهرشان شده است روزگار ميگذرانند.
آن سال در مجلس هفتم نمايندگان موضوع «عندالاستطاعه شدن مهريه» را مطرح كرده بودند. از خانم مصطفوي خواستيم با توجه به ديدگاههاي حضرت امام مصاحبهاي با ايسنا داشته باشند. وعده دادند، اما مصاحبهاي انجام نشد.
پرسيديم: آيا درست است كه ميگويند امام فرمودند شما وارد سياست نشويد؟
گفت: نه، ايشان گفته بودند تا من زنده هستم وارد كار سياسي نشويد. بعد از ايشان هم خودمان نخواستيم وارد شويم.
بهمن 85 سالهاي پاياني مجلس هفتم و شروع مباحث انتخابات مجلس هشتم بود.
خانم مصطفوي در ادامه همان بحث گفت: آقاي ناطق نوري براي انتخابات اخير به خانه ما آمدند و از من خواستند كانديدا شوم. به آقاي ناطق نوري گفتم به همان دلايلي كه شما كانديدا نميشويد، من هم دلايلي دارم كه كانديدا نشوم.
باز هم بحث را به خانم ثقفي كشيديم و از نحوه آشنايي ايشان با امام پرسيديم.
خانم ثقفي گفت: پدرم با او دوست بود. من تمايلي براي رفتن به قم نداشتم. 15 سالم بود كه مرا به او دادند.
خانم مصطفوي حرفهاي مادرش را اينگونه تكميل كرد: امام 13 سال از مادرم بزرگتر بودند. زماني كه به گرفتن زن تمايل نشان دادند دوستانشان مادرم را به او معرفي كردند و اين وصلت انجام شد.
فرصت را غنيمت دانستيم و از نامه معروف حضرت امام خميني به همسرشان پرسيديم.
اين نامه در فروردين 1312 / ذي القعده 1351 از بيروت پايتخت لبنان با موضوعي خانوادگي خطاب به خانم خديجه ثقفي و به قلم امام خميني (ره) اينگونه نوشته شده بود:
«تصدقت شوم ، الهي قربانت بروم ، در اين مدت که مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم گرديدم متذکر شما هستم و صورت زيبايت در آيينه قلبم منقوش است. عزيزم اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. حال من با هر شدتي باشد ميگذرد ولي بحمدلله تاکنون هر چه پيش آمد خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم، حقيقتا جاي شما خالي است فقط براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف که محبوب عزيزم همراه نيست که اين منظره عالي به دل بچسبد.
در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتي هستيم، از قرار معلوم و معروف يک کشتي فردا حرکت ميکند ولي ماها قدري دير رسيديم، بايد منتظر کشتي ديگر باشيم. عجالتا تکليف تکليف معلوم نيست اميد است خداوند به عزت اجداد طاهرينم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از اين حيث قدري نگران هستيم ولي از حيث مزاج بحمد الله به سلامت، بلکه مزاج بحمد الله مستقيم تر و بهتر است . خيلي سفر خوبي است جاي شما خيلي خيلي خالي است . دلم براي پسرت(قدري تنگ شده است. اميد است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزيز و محافظت خداي متعال باشند. اگر به آقا و خانمها کاغذي نوشتيد سلام مرا برسانيد. من از قبل همه نايب الزياره هستم.
به خانم شمس آفاق سلام برسانيد و به توسط ايشان به آقاي دکتر سلام برسانيد. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانيد.
ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت ، قرباتا ، روح الله.»
خانم مصطفوي زياد راضي نبود كه اين نامه منتشر شده است. پرينت نسخه نامه را ـ كه در سايتهاي اينترنتي منتشر شده بود ـ به همراه داشتيم.
زهرا خانم نامه را با صداي بلند كنار گوش مادرش خواند.
پرسيديم امام را چقدر دوست داشتيد؟
مغرورانه پاسخ داد: مثل همه زنهاي ديگر. مگر آنها شوهرانشان را چقدر دوست دارند.
با احترام از خانم مصطفوي پرسيدم: جسارت است ولي براي پاسخ مطمئن به جامعه آيا ايشان تنها همسر حضرت امام بودند؟
دختر ارشد حضرت امام با استقبال از اين سوال در پاسخ تاكيد كرد: نه تنها ايشان تنها زن امام بودند، بلكه امام در طول عمرشان به هيچ زن ديگري نگاه هم نكردند.
همه ما خنديديم و خودشان هم خنديدند.
خانم اشراقي براي خواندن نماز جمع ما را ترك كرد.
باز هم اصرارها براي انجام مصاحبه با خانم مصطفوي شروع شد و او هم تاكيد داشت كه نميخواهد وارد مسائل سياسي شود.
يكي ديگر از بچهها درباره پخش تصاوير جديد از بهمن 57 از صدا و سيما سوال كرد.
خانم مصطفوي از اين موضوع نيز استقبال كرد و گفت: چيز خوبي است كه لااقل مسائل نو را نشان دهند؛ چون امام زنده نيستند كه اينها بخواهند مساله جديدي را هر سال مطرح كنند.
هوا تاريك شده بود و خانم ثقفي هم به نظر خسته ميرسيد. دلمان نميخواست كه از آن حضور و از آن حرفها دل بكنيم ولي ادب ديگر حكم ميكرد كه بيش از اين نمانيم.
بانو خديجه ثقفي در ساعات اوليه صبح روز اول فروردينماه 1388 در سن 93 سالگي بر اثر بيماري، در بيمارستان خاتمالانبياي تهران درگذشت و پيكر ايشان در جوار مرقد مطهر بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران به خاك سپرده شد.
بانو ثقفي فرزند ميرزامحمد ثقفي تهراني از شاگردان آيتالله حائري يزدي، در سال 1333 قمري متولد شد. پدر وي در زمان ادامه تحصيل در قم با روحالله مصطفوي خميني كه در آن زمان 27 سال داشت آشنا شده بود و همين آشنايي واسطه ازدواج روحالله خميني با بانو ثقفي در سال 1308 شمسي شد.
ثمره اين ازدواج تولد سيدمصطفي، فرزند اول آنها در آذر سال 1309 بود؛ بزرگ مردي كه درگذشت مشكوك وي در آبان سال 1356، آتش انقلاب را شعلهورتر كرد و به روند پيروزي آن سرعت بخشيد.
سيداحمد خميني متولد 26 اسفند 1324 نيز ديگر فرزند حضرت امام(ره) و بانو ثقفي بود كه نقش موثري در روند انقلاب به ويژه در سالهاي اوليه پس از انقلاب – مشاورت و مديريت امور حضرت امام (ره) – ايفا كرد، پنج سال از رحلت آيتالله خميني گذشته بود كه سيداحمد خميني در سال 1373 به علت سكته قلبي در بيمارستان بستري شد و 26 اسفند ماه در چهل و نهمين سالروز تولد خود، دار فاني را وداع گفت.
سيداحمد خميني در سالهاي پس از رحلت امام(ره) به انديشه تاسيس موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) افتاد؛ مركزي كه به گفته حميد انصاري قائم مقام آن وظيفه اصلي خود را نظارت بر هر آن چيزي ميداند كه درباره حضرت امام(ره) منتشر ميشود.
از سيداحمد خميني سه فرزند پسر به يادگار مانده كه فرزند ارشد او سيدحسن خميني شايد شاخصترين چهره در ميان يادگاران حضرت امام(ره) باشد. او امروز توليت آستان مطهر رهبر كبير انقلاب اسلامي را به عهده دارد.
علاوه بر دو فرزند پسر، خانمها سيده فريده، سيده زهرا و سيده صديقه نيز از ديگر فرزندان حضرت امام(ره) و بانو ثقفي هستند، همچنين در حال حاضر 15 نوه از مجموع فرزندان حضرت امام(ره) به يادگار مانده است.