پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
زمانی که تنها ٣٠ساله بود بهعنوان نماینده به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در سال ٨٢ با رأی بخش خصوصی عهدهدار ریاست اتاق تهران شد. دوران کوتاه ریاست محمدرضا بهزادیان بر اتاق بازرگانی با حاشیهها و سروصدای زیادی همراه بود. از درگیریهای او با محمدرضا خاموشی رئیس اتاق بازرگانی ایران برای تفکیک اتاق بازرگانی تهران از این اتاق گرفته تا مذاکره با رئیس اتاق بازرگانی آمریکا از اتفاقاتی بود که در این دوسال رخ داد.
وی در آبان سال ١٣٨٣ بهصورت علنی اعلام کرد که بهدنبال تشکیل اتاق بازرگانی ایران و آمریکا است. مذاکره اقتصادی او با رئیس اتاق بازرگانی آمریکا با بازتابهای مختلفی همراه بود در همان زمان برخی از نشریات به اقدام بهزادیان تاختند. او بهای این مذاکره را پرداخت: «بعد از برگشت از این سفر همان کسانی که پیش از این در مسند مدیریت اتاق بازرگانی بودند سعی کردند در این روند اخلال ایجاد کنند. اصلیترین اتهام من برای برکناری از ریاست اتاق بازرگانی و بعد از آن در کمیته انضباطی برای لغو عضویت من در اتاق بازرگانی این بود که ارتباطات بینالمللی ایجاد میکند».
حالا پس از ١٠سال و پس از تصویب قطعنامه ٢٢٣١ (توافق هستهای) بار دیگر بحث تشکیل اتاق بازرگانی مشترک ایران و آمریکا بر سر زبانها افتاده است. بهزادیان که خود را به یک قالی که چوبها خورده است تشبیه میکند، از موانع، فرصتها و تهدیدهای روابط اقتصادی با آمریکا سخن میگوید. در ادامه مشروح گفتوگو با او را میخوانید:
شما اولین مقام اقتصادی، البته بهعنوان منتخب بخش خصوصی بودید که با یک مقام آمریکایی وارد مذاکره شدهاید. پیش از این اعلام کرده بودید که اخراج از اتاق بازرگانی تاوان این مذاکره بوده است. چرا این کار را انجام دادید؟
در طول سال های ١٣٨٣ و ٨٤ که مسئولیت اتاق بازرگانی تهران را برعهده داشتم و قبل از آن، همواره این تصور را داشتهام که وظیفه ما بهعنوان طلایهداران بخش خصوصی در کشور این است که راه را باز کنیم تا امکان فعالیت همه بنگاهداران اقتصادی در یک فضای شفاف که میتوان آن را اقتصاد سفید نامگذاری کرد؛ به وجود آید. نه آن زمان و نه اکنون فکر نمیکنم که مسئولان سیاسی نظام با این مفهوم مخالف باشند که حرکت اقتصادی پویا در کشور نمیتواند در انزوا و بدون ارتباط بینالمللی ایجاد شود. اقتصاد پویا بدون اطلاع از وضع رقبا و بده بستانهایی که در جامعه بینالمللی رخ میدهد و همچنین بدون کمک شرکتهای بزرگ و دارای تکنولوژی، ایجاد نخواهد شد. به اعتقاد من، توسعه به معنی کلی آن عمدتا بستگی به توسعه اقتصادی دارد و بهطور قطع زمانی که توسعه اقتصادی محقق شد؛ میتوانیم به حد نصابی از توسعه سیاسی دست پیدا کنیم. درواقع راه توسعه سیاسی از اقتصاد میگذرد. اگر مشارکتپذیری، رأی دادن و این قبیل مفاهیم را در جامعه اقتصادی و در مناسبات اجتماعی و اقتصادی آن تجربه کردیم؛ ارزش آنها را به خوبی درک خواهیم کرد و آنها را به سیاست منتقل خواهیم کرد. تلقی من این است که بخش عمدهای از دموکراسی حاکم بر دنیای امروز از زمانی جان گرفت که شرکتها و شخصیتهای حقوقی شکل گرفتند. زمانی که در قرن ١٧ شخصیتهای حقوقی و شرکتهای سهامی عام شکل گرفتند؛ این شرکتها با آرای سهامداران خود و به ازای میزان مشارکت آنها در هزینهها و سرمایهگذاریهای آنها مدیریت میشد.
درواقع این آرا و مشارکتها به تعیین حاکمیت شرکتها منجر شد. پس از حاکمیت شرکتی، این شرکتها ممکن بود روزی به صعود و روز دیگر به سقوط میل کنند. به هر ترتیب تشکیل، وارسی و رسیدگی به عملکرد مدیران شرکت سهامی عام و بعد از آن سهامی خاص و مجمع عمومی سالانه است که علاوهبر پاسخگویی مدیران، میتواند متضمن پیشرفت آن شرکت شود. در دهکده جهانی که امروز ایجاد شده، میتوان به الگوی شرکت سهامی عام توجه داشت. درواقع با تشبیه این الگو میتوانیم نمایندگانی را به جای مجمع عمومی آن تصویر کرد و درنهایت مکانیزم آنها تصویری را برای رسیدن به نظامهای مردمسالارانه ایجاد خواهد کرد.
شما با اشاره به قرن ١٧ اروپا، شرکتهای سهامی را عنوان بنگاههایی اقتصادی معرفی میکنید که توانستهاند نقش مهمی در ایجاد توسعه سیاسی و دموکراسی داشته باشند. اما باید توجه داشت که بسترهای مناسبی برای فعالیت این گروههای اقتصادی وجود داشته است. بهعنوان مثال الگوی شرکتهای سهامی پیش از اینها در ساختارهای کلیسا وجود داشته و شخصیتهای حقوقی از آزادی نسبی نسبتبه دولت برای فعالیت خود برخوردار بودهاند. اگر بخواهیم به ایران بازگردیم آیا این آزادی اقتصادی برای شکلگیری اقتصاد سفید وجود دارد یا خیر؟
این چیزی که من در ابتدا به آن اشاره کردم فارغ از جامعه امروزی ماست. بهطورکلی من شرکتهای سهامی را یکی از پایههای شکلگیری دموکراسی میبینم و از آن دفاع میکنم. باید اشاره داشت آنچه ما در ایران بهعنوان سهامی عام میبینیم و حتی هلدینگها، تشکلهای آنها، انتخابات این تشکلها و حتی انتخاباتی که در اتاق بازرگانی ما اتفاق میافتد، مشابه عملکرد شرکتهای سهامی عام در کشورهای توسعهیافته نیست. هیچکدام از مواردی که به آن اشاره کردم براساس آییننامه شفاف و روشن و نظارت صحیح بر انتخابات، عمل نمیکند. بر همین اساس است که در شرکتهای ما درگیری و برخورد به وفور دیده میشود. اگر شرکت سهامی عامی تشکیل شود که اساسنامه آن از دل مجمع عمومی و براساس قوانین موضوعه بالادستی کشورها تهیه شده و در اختیار اعضا قرار گیرد تا به حقوق خود آشنایی پیدا کنند، میتواند به عملکرد صحیح ساختار سهامی آنها امیدوار بود. همچنین باید زمان انتخابات آن، مشارکتکنندگان بهطور کامل مشخص باشند. در این مجموعه و آییننامه روشن، نظارت شفافی بر فرآیندها انجام میشود و هر مجموعهای که از دل آن بیرون بیاید؛ ضامن ترقی و رشد شرکت سهام عام خواهد بود. متاسفانه این نوع فعالیت و شرکتها را در جامعه خودمان کمتر میبینیم.
برگردیم به سوال اول! چرا وارد مذاکره با آمریکا شدید؟
براساس آنچه پیش از این گفتم، احساس من این بود که برای توسعه اقتصادی کشور که متضمن رشد اقتصادی و رفاه آحاد جامعه خواهد بود، نیازمند پیوستن به جامعه بینالملل هستیم. برای من فرض بود و هست که به طور عموم، عرق ملی بخش خصوصی کمتر از هیچ کدام از احزاب، گروهها، دستهها و مسئولان کشور نیست. فعالان اقتصادی کشور، نخبگان اقتصادی کشور هستند که در کشور ثروت تولید میکنند و با افزایش تولید ناخالص ملی، باری را از زمین برمیدارند. این افراد همانگونه که منافع و مضرات شرکت خود را میشناسند؛ مضرات و منافع کشور را نیز میشناسند. این بخش همانگونه که عرق و اهمیت ملی دارند، وابستگی دولتی ندارند و میتوانند طلایهدار ارتباط بینالمللی باشند.
با فرصتی که دولت اصلاحات ایجاد کرده بود، من تلاش کردم که از موضع ریاست اتاق بازرگانی تهران و در طول دوسال ریاست بر این نهاد با کشورها و مسئولان آنها ارتباط برقرار کنم. تصور من این بود که بهترین نوع این ارتباط میان بخش خصوصی ایران و آمریکا، میتواند از طریق مسئولان پارلمان بخش خصوصی که همان مسئولان اتاق بازرگانی هستند؛ برقرار شود و بهطور مستقیم با مسئولان اتاق بازرگانی آمریکا به گفتوگو بنشینند و یک ارتباط اقتصادی سالم، فارغ از همه تشنجات سیاسی که میان دو کشور وجود دارد؛ پایهریزی شود. به همین خاطر تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم و به همین منظور به آمریکا سفر کردم. زمانی که موضوع با وزارت خارجه مطرح شد، قرار بر این شد که کمیسیونی ٤ نفره که در آن زمان درخصوص روابط خاص با کشورهایی که روی آنها حساسیت خاصی وجود داشت، تصمیمگیری میکرد، تشکیل جلسه دهد.
من باوجود اینکه باور داشتم که بخش خصوصی نیازی به گذشتن از این مراحل و نامهنگاریها ندارد؛ نامهای را نوشتم اما این کمیسیون ٤ نفره که مرکب از وزیر امور خارجه، وزیر اطلاعات و دو نهاد دیگر که به درستی به یاد ندارم، با انجام این سفر موافقت نکردند. بعد از اینکه با این سفر مخالفت شد، برای اینکه این ارتباط برقرار شود، با رئیس اتاق بازرگانی وقت آمریکا قراری گذاشته شد و در دوربان آفریقای جنوبی مذاکرات مشخصی را انجام دادیم.
مهمترین بحث ما این بود که جدای از ارتباطات دو دولت، مردم ایران پس از گذشت سالها و همکاریهای محدود بینالمللی و اقتصادی با کشورهای اروپایی و پس از آن با بلوک شرق شاید ارتباط خاطره اقتصادی با بخش خصوصی و کمپانیهایی با تکنولوژی بالای آمریکایی را همچنان در ذهن دارند. به هر ترتیب ما به تکنولوژی، دانش و سرمایه شرکتهای آمریکایی نیاز داریم. بهطورحتم این ارتباطات موجب رشد بخش خصوصی ایران میشود. اینها موضوعاتی بود که در آن زمان جزیی از آمال من بود و در چارچوب مسئولیتهای سرمایهداریهای نوین این ارتباطات میتوانست برقرار شود. این مذاکرات، مذاکرات خوب و مفیدی بود، اما من بهعنوان رئیس اتاق بازرگانی تهران در موقعیتی خاص قرار گرفته بودم. فارغ از تمام موقعیتهای نامناسب دولتها، من در داخل اتاق بازرگانی درگیر نوعی انتقامجویی و دعوای رقبای داخلی هم بودم. شما این واکنشها را در جامعه دیدید اما خوشحالم که به فاصله ١٠سال از آن زمان، با مذاکره مستقیم روی سختترین مسائل نتایجی گرفتیم که بهطور نسبی مورد تأیید مراجع تصمیمگیری کشور قرار گرفته است. ممکن است تردیدهایی در اجرای خوب این توافق سیاسی وجود داشته باشد اما بههرحال این اتفاق افتاد و این مذاکره ثمرهای داشت که نشان داد مذاکره بر انزوا رجحان دارد.
آیا محتوای مذاکره با ریاست اتاق بازرگانی آمریکا را به یاد دارید؟
به یاد دارم که یکی از اعضای هیأت نمایندگان تهران درحال طراحی و راهاندازی یک کارخانه خودروسازی با سرمایه بخش خصوصی بود و بهطور طبیعی به دنبال این موضوع بود که بتواند با کیفیت بهتری کالای خود را عرضه کند و تصور میکرد، اگر بتواند موتور خودرو را از شرکتهای آمریکایی بهدست آورد، بازار بهتری را خواهد داشت. این یکی از مسائلی بود که در آن جلسه مورد بحث قرار گرفت.
بخش دیگر این مذاکره این بود که من به آقای «دوناهی»، ریاست وقت اتاق بازرگانی آمریکا اعلام کردم که اختلافاتی که میان دولت ایران و آمریکا وجود دارد، قابل تردید نیست؛ اما همانطور که شما در آمریکا ادعا دارید بخش خصوصی شما مستقل از دولت است، ما هم در ایران این تصور را داریم که بخش خصوصی در ایران میتواند در جهت کسب منافع مشروع خود در کشور تلاش کند.
بخشی از این تلاشها این است که ما میخواهیم از تکنولوژیهای شما استفاده کنیم و روابط فنی و مالی خود را با شما گسترش دهیم. این روند میتواند به گسترش تجارت بینالمللی میان ایران و آمریکا منجر شود. من در همان جلسه به دوناهی گفتم که در تیرهترین زمان روابط نیز روابطی تجاری میان ایران و آمریکا وجود داشته و بسیاری از کالاهای اساسی از آمریکا وارد شده است. من در ادامه گفتم که ما به این رابطه علاقهمندیم و تصور میکنیم شما هم با رسیدن به بازار ٧٥میلیون نفری ایران پایگاه مناسبی را در منطقه خواهید داشت. این محور مباحث آن روز بود.
شما در این مذاکرات به تفکیک میان دولت و بخش خصوصی اشاره کردهاید. این درحالی است که بیشتر این نوع از تفکیک در کشورهای جهان سومی تعریف میشود. فارغ از این مناقشه یک عنصر حیاتی در حوزه سرمایهگذاری وجود دارد و آن امنیت است و با فقدان این عنصر، سرمایه، ترسان پا به فرار میگذارد. در زمان این مذاکرات با وجود اختلافات اساسی و سیاسی میان ایران و آمریکا آیا امنیت لازم برای فعالیت مشترک میان بخشهای خصوصی ایران و آمریکا محقق میشد؟
دولتها و ملتها در کشورهای غربی یک مفهوم واحدند. دولتها از آسمان به زمین نمیآیند. من همچنین به این فرمایش امامخمینی(ره) اعتقاد دارم که میفرمایند: دولتمردان باید خادم مردم باشند. اما دولتهای سالهای اخیر با وجود شعارهایی که دادند، همچنان آقای مردم و ولینعمت تصور میشدهاند. این نسبت درباره دولت و بخش خصوصی نیز وجود داشته است. دولتها معمولا خود را مظهر پاکی و سلامت و بخش خصوصی را مظهر فساد، زالوصفتی، اختلاس و سودجویی میدانستهاند؛ در برخی از مواقع هم حتی تلاش برای کسب حلال نیز نوعی منفعتجویی در نظر گرفته شده است.
در این شرایط کسانی که در پی این بودند که از دولت جدا شوند و به بخش خصوصی وارد شوند و برای گسترش آن به فعالیت بپردازند؛ به صورت روشن و از جانب برخی به سودجویی متهم میشدند. در نتیجه اگر دولت از دل مردم بیرون آمده باشد، دولتها و مردم واحدند. با این وجود اگر در روابط سیاسی پرتشنج برای اینکه بخش خصوصی کمتر آسیب ببیند، میتوان سفره بخش خصوصی را از دولت جدا و نانی هم برای آن سفره ایجاد کرد. همچنین نسبت روشنی میان سرمایهداری، رشد و توسعه اقتصادی با امنیت وجود دارد. هر گاه امنیت به خطر بیفتد اولین چیزی که قبل از مغزها فرار میکنند؛ سرمایههاست.
در آن زمان که مذاکره اتاق بازرگانی ایران و آمریکا انجام شد، دولت اصلاحات در سالهای آخر فعالیت خود بود. دولتی که در پی تشنج زدایی در عرصه بینالملل و توسعه سیاسی در داخل بود در نتیجه امکان ایجاد امنیت برای سرمایههای خارجی دور از دسترس نبود. حتی معاونت همکاریهای فنی و اقتصادی وزارت اقتصاد و روشی در قانون سرمایهگذاری خارجیها در ایران دیده شده بود که مجوزهایی از دولت اخذ شود تا امنیت سرمایهگذاری خارجی حفظ شود. فارغ از قضاوت درخصوص این روندهای اداری، باید گفت که به هر ترتیب بسترها برای حفظ این امنیت وجود داشته است. بهطورکلی وجود سرمایههای خارجی و بهویژه شرکتهای بزرگ و چند ملیتی در یک کشور میتواند ریسک سرمایهگذاری داخلی را نیز کاهش دهد.
برخی بر این باورند که آنچه برای شما رخ داد (باطل کردن اعتبار کارت بازرگانی و اخراج از اتاق بازرگانی تهران) شاید بتواند نمادی از سرنوشت بخش خصوصی در تاریخ اقتصادی ایران باشد! بخشی که بخواهد مستقل از دولت به مذاکره با هیأتها و بخش خصوصی کشورهای دیگر بپردازد. به نظر شما چرا مذاکره شما در دوربان به نتیجه نرسید؟
باید توجه داشت که آن مذاکرات در اوایل سال ٨٤ انجام شد و کمتر از چند ماه پس از آن بود که مانند یک زلزله همه ستونهای ایجاد شده با روی کار آمدن دولت جدید لرزید. همانطور که در دوران اصلاحات توسعه سیاسی در گسترش مطبوعات و فعالیتهای احزاب و گروههای سیاسی بروز پیدا کرده بود، فعالیتهای اقتصادی و توسعه اقتصادی شرایط رو به رشدی را پیدا کرد. اما با این تحولات این مسیر توسعه در کوچه بنبستی قرار گرفت.
یعنی شما دلیل عدم موفقیت آن را در تحولات سیاسی میبینید؟
بخشی از آن مربوط به تحولات سیاسی بود. بخش دیگری از آن به مسائلی که در داخل اتاق بازرگانی در جریان بود، مربوط میشد. در سال ٨٢ زمانی که تیم ما موفق شد اتاق بازرگانی تهران را در دست بگیرد و حضور سنتیها در اتاق بازرگانی را خاتمه دهد؛ مرحوم نوربخش وزیر اسبق اقتصاد با من تماس گرفت و گفت امروز در جلسهای در دولت بحث طولانی و عجیبی درخصوص انتخابات اتاق بازرگانی در گرفته است و برخی از اعضای حاضر در آن بسیار عصبانی و متعجب بودهاند و احساس میکردند غافلگیر شدهاند.
تا پیش از آن زمان سرقفلی اتاق بازرگانی در اختیار عدهای خاص بود، اما پس از آن کسانی که میخواستند بخش خصوصی را بهدست بگیرند و آن را کنترل کنند و آن را به بخشی از دولت تبدیل کنند، دیگر لحظهای غفلت نکردند و جلوی کوچکترین اتفاق و تحولی را میگرفتند. من گمان میکنم زمانی اتاق بازرگانی میتواند بهعنوان احیاگر بخش خصوصی عمل کند که از دل بخش خصوصی و رنجهای آن و براساس یک مکانیسم انتخاباتی سالم، سر برآورد تا بتواند به وظایف قانونی خود عمل کند. اگر از واگذاری مالکیت سهام دولتی سخن گفته میشود به شیوه سهام عدالت، به اسم تو اما به دست دولت انجام میشود. همچنین خصوصیسازی در قالب واگذاری بنگاههای بزرگ به بخشها و نهادهای خاص انجام میشود.
در روزهای اخیر بار دیگر بحث تشکیل اتاق بازرگانی مشترک ایران و آمریکا مطرح شده است. برخی از خبرها حاکی از آن است که برخی افراد در بخش خصوصی تقاضای تشکیل اتاق بازرگانی مشترک را طرح کردهاند. به اعتقاد شما چه تغییراتی نسبت به گذشته انجام شده است و در صورت تشکیل این اتاق چه تغییراتی ایجاد خواهد شد؟
قبل از هر چیز باید از شجاعت رئیسجمهوری وقت تقدیر کرد. وی در مقابل همه دلواپسیها ایستاد و مذاکرات را به سرانجام رساند. اما حالا کسانی سخن از ایجاد تشکیل اتاق بازرگانی مشترک ایران و آمریکا سر میدهند که زمانی من را با چوب مذاکره با آمریکا میزدند و میراندند.
آنها در اتاق حضور داشتند. این را میدیدند و گاهی وقتها کف میزدند. همانها امروز از راهاندازی اتاق بازرگانی مشترک ایران و آمریکا سخن میگویند زیرا فارغ از هیاهوهایی که برخی در جامعه به راه انداختهاند، اینها فهمیدهاند که ارتباط سالم اقتصادی در حوزه بینالملل میتواند دستاوردهای زیادی داشته باشد. این افراد میخواهند خود را درون همین رودی که جریان پیدا کرده است قرار دهند و بهره شخصی خود را از آن ببرند. این افراد تصور میکنند اگر دربانی دری را که قرار است از آن بنگاههای اقتصادی آمریکا وارد کشور شوند، داشته باشند، شانس بیشتری خواهند داشت.
کسانی که قرار است اتاق بازرگانی مشترک ایران و آمریکا را راهاندازی کنند و با فعالان اقتصادی آمریکایی نشست و برخاست داشته باشند، با چه تهدیدات و مشکلاتی مواجه خواهند بود؟
به هر ترتیب در سالهای اخیر تغییراتی رخ داده است و زمانی که قطعنامهها کاغذپاره خوانده میشد، گذشت. همین نشاندهنده تفاوتهایی است که در سالهای اخیر ایجاد شده است. باز هم باید تأکید کرد در صورت وجود امنیت و ورود سرمایه و سرمایهگذار خارجی و گسترش ارتباطات اقتصادی مسیر توسعه اقتصادی که درنهایت به توسعه سیاسی منجر خواهد شد، تسهیل میشود. ما نباید فراموش کنیم که در ورای تحریمهای چند سال اخیر کاسبیهایی نیز ایجاد شد.
از کشورهای حاشیه خلیجفارس گرفته که به بهانه تحریم محصولاتی با قیمتهای بالاتر و کیفیت پایینتر را به ما فروختند؛ تا گروهها و کسانی که در داخل کشور و به بهانه تحریمها در این زمین بازی میکردند و با بهانه دور زدن تحریمها توانستند رشد کرده و سودهای کلانی را نصیب خود کنند. همان افراد اقتصاد خاکستری را به سمت تیره شدن بردند. در همین فضا بود که برای اولینبار شاهد ارقام فساد چندهزار میلیاردی بودیم و از دل همین فضا حسابها و شرکتهای تراستی و بابک زنجانیها زاده شد. همین گروهها که سالها از روابط ناسالم و غیرمستقیم اقتصادی سود بردهاند به مخالفان و دشمنان تشکیل اتاق بازرگانی مشترک ایران و آمریکا تبدیل میشوند. با برداشته شدن تحریمها دولت باید واسطههای دولتی و بینالمللی و کاسبان تحریم را از میان بردارد. یکی از دلایل من برای رابطه با اتاق بازرگانی آمریکا این بود که ما بتوانیم بهطور مستقیم با کمپانیها و شرکتهای آمریکایی طرف شویم.
در صورت برقرار شدن رابطه اقتصادی چه تغییرات و تحولاتی در حوزه اقتصاد رخ خواهد داد؟
من امیدوار به برقراری این رابطه هستم اما باید اضافه کنم که همه دلالهای داخلی و خارجی و همه کسانی که از نبودن این رابطه مستقیم سالها سود برده و فربه شدهاند تهدیدی برای برقراری این رابطه هستند. در صورتی که یک ارتباط سالم اقتصادی با آمریکا بهعنوان پیشانی جامعه اقتصادی بینالمللی برقرار شود میتوان امیدوار بود که با کل جامعه جهانی این ارتباط را برقرار کرد. در این شرایط میتوانیم شاهد روابط اقتصادی بینالمللی سالمی باشیم.