پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : صفحه خواندنی ها را از اینجا دنبال کنیدیکی از
مواردی که بارها و بارها در ورزش ایران باعث ناراحتی و حتی گریه ورزشکاران
بزرگمان شده رفتاری است که در پایان دوران قهرمانی با آن ها داشته ایم. این
که پس از خاتمه دوران قهرمانی، آن ها را فراموش می کنیم به کنار، حتی در
روزهای پایانی دوران قهرمانی نیز به خوبی حق مطلب در موردشان ادا نمی شود.
گویی ما به طور کلی در ورزش خوش استقبال و بدبدرقه هستیم که اساسا نمی
دانیم چطور باید مراسم خداحافظی را برای بزرگان خودمان برپا کنیم. این درد
یک روز و دو روز نیست. بالغ بر چهار دهه است که چنین معضلی آزارمان می دهد و
به جرات می توان گفت از اوایل دهه پنجاه تا به امروز هنوز روشی مدون برای
خداحافظی قهرمانان مان نداریم. اگر هم چند مرتبه مراسم خوبی برایشان برگزار
کرده ایم به جرات می توان گفت از دستمان دررفته و تعدادش هم آن قدر کم
بوده که در لا به لای برخوردهای بد با سایر نفرات گم می شود! برای این که
اثبات کنیم این ادعا اصلا گزافه نیست، بهتر است همه چیز را با سند و مدرک
رو کنیم تا مشخص شود ما اساسا قاعده خداحافظی در ورزش را بلد نیستیم و در
اغلب خداحافظی های آبرومندانه ورزشی ایران نیز یک طرف کار خارجی ها بوده
اند نه این که خودمان آستین همت بالازده و همه کارها را به طور دقیق رتق و
فتق کرده باشیم. این حقیقتی تلخ و غیرقابل انکار تلقی می شود.
قهر والیبالی هاوالیبال ما تا سال 1392 طعم حضور در لیگ جهانی را
نچشیده بود، به همین خاطر توجه رسانه ها به آن اصلا قابل مقایسه با الان
نیست و بدیهی به نظر می رسید که حواشی درون تیم ملی هم مانند شرایط کنونی
در جراید و شبکه ها بازتاب پیدا نکند.
چندی قبل از آغاز کارمان در لیگ
جهانی سال 92، خولیو ولاسکو سرمربی وقت ایران تصمیم بسیار عجیب و در عین
حال مهم اتخاذ کرد. او بر روی نام علیرضا نادی قلم قرمز کشید تا این ملی
پوش بسیار باتجربه مجال حضور در لیگ جهانی را از کف داده و به یکی از مهم
ترین اهداف زندگی ورزشی اش دست پیدا نکند! ولاسکو می دانست که این مساله
بازتاب رسانه ای وسیعی پیدا می کند. روی همین اصل قبل از اولین بازی ایران
طی مصاحبه ای گفت: «نادی بازیکن بسیار خوبی است. او برای تیم ملی ایران
خیلی زحمت کشیده اما به هر حال نمی شود همه مدعیان را به لیگ جهانی برد.
انتخاب سختی بود اما ترجیح دادم به جای علیرضا از وجود یک چهره جوان تر
استفاده کنم.»
کنار گذاشته شدن نادی و حرف های ولاسکو سروصدای زیادی راه
انداخت و اغلب کارشناسان مدعی بودند که باید برخورد بهتری با این ملی پوش
صورت می گرفت. حتی عده ای هم می گفتند که بهتر بود نادی دعوت می شد و یک
بازی در لیگ جهانی می کرد و پس از آن خداحافظی می کرد اما نظر ولاسکو چیز
دیگری بود.
نکته این جاست که پس از رفتن ولاسکو، اسلوبودان کواچ حکم به
دعوت از نادی داد اما این بار بدشانسی گریبان او را گرفت و چند بار قبل از
شروع مسابقات مصدوم شد تا این بار به خاطر آسیب دیدگی لیگ جهانی را از کف
بدهد.
***
داستان های والیبال فقط به نادی محدود نمی شود و دامن گیر
فرهاد ظریف هم شد. این ملی پوش پرسابقه سال گذشته خداحافظی کرده بود اما
دوباره با اصرار برگشت و لیگ جهانی امسال را هم شروع کرد. ظریف مقابل
آمریکا به میدان آمد و پس از آن به خاطر مصدومیت راهی تهران شد و همراه با
تیم ملی به لهستان و روسیه نرفت تا فیزیوتراپی کند و مهیای دور برگشت شود
اما...
وقتی تیم ملی برگشت. خبری از دعوت کردن ظریف نشد و این بازیکن
عملا کنار گذاشته شد. مساله، اعتراض و ناراحتی فرهاد را هم در پی داشت. او
معتقد بود اگر می خواستند خطش بزنند تا از وجودش استفاده نکنند، بهتر بود
صراحتا به خودش می گفتند نه این که حتی یک تماس هم پس از مصدومیت با او
نگیرند. در همان زمان شایعه شد که اختلاف ظریف با سعید معروف در این واقعه
نقش داشته اما خود فرهاد ظریف قاطعانه ادعای فوق را تکذیب کرده و مدعی شد
معروف نقشی در برکناری او از تیم ملی نداشته است.
حالا مدت ها از پایان
کارمان در لیگ جهانی گذشته اما هنوز زوایای پنهان این مساله روشن نشده و
معلوم نیست چرا به یک باره همه چیز به ضرر ظریف تمام شد. از سوی دیگر کمتر
از دو ماه دیگر جام جهانی هم داریم ولی احتمال دعوت از ظریف بسیار کم است.
محاکمه!
برانکو
ایوانکوویچ این روزها سرمربی پرسپولیس شده و می خواهد پس از رسیدن به
محبوبیت نسبی در عرصه ملی، این بار در سنگر باشگاهی هم محبوب شود اما بدون
شک او حتی اگر با پرسپولیس قهرمان آسیا هم بشود، برخورد تلخی که در جام
جهانی 2006 با او شد را فراموش نخواهدکرد. وقایعی که قبل از جام جهانی شروع
شد و در آلمان به اوج خود رسید. از اوایل پاییز سال 84 همزمان با روی کار
آمدن محمد علی آبادی در سازمان تربیت بدنی شایعه فشار بر فدراسیون برای
تعویض سرمربی تیم ملی مطرح شد. در آن زمان گروهی از مدیران وقت سازمان،
مدعی بودند تیم ملی برای حضور در جام جهانی به یک مربی بزرگ تر از برانکو
نیاز دارد اما محمد دادگان تاکید داشت که تیم ملی با برانکو به جام جهانی
صعود کرده و با خود او هم به آلمان می رود. اگرچه دادگان حسابی مقاومت کرد و
حرفش را به کرسی نشاند اما دامنه این فشارها آن قدر زیاد بود که برانکو
بعدا طی مصاحبه ای گفت: «من فقط زمانی که هواپیما از تهران بلند شد و به
سمت فرانکفورت پرواز کرد، باورم شد که سرمربی تیم ملی ایران در جام جهانی
هستم.»
برانکو در حالی راهی جام جهانی شد که می دانست پس از پایان این
مسابقات قطعا سرمربی ایران نخواهدبود و محمد دادگان هم از پستش کنار می
رود. این دو خبر برای این که شیرازه تیم از هم بپاشد، واقعا کافی بود.
اتفاقا همین اتفاق هم افتاد و بازیکنان عملا آن طور که باید حساب نمی
بردند. البته تا قبل از بازی اول با مکزیک همه چیز حداقل در ظاهر خوب بود
اما پس از ناکامی مقابل تیم همان نمای زیبا هم خراب شد و مشکلات عیان
گردید. کار کاملا از دست برانکو در رفت و حتی علی کریمی باری انگشت نما
کردن ما در جام جهانی و مخالفت با برانکو چنان لگدی به ساک پزشک تیم زد که
ماندگار شد و البته مایه شرمندگی.
تیم ملی به کراش در جام جهانی خاتمه
داد و برانکو که دید محمددادگان را در همان آلمان عزل کرده اند، ترجیح داد
به ایران نیاید. چون می دانست احتمال ممنوع الخروجی او به خاطر مشکلات
مالیاتی وجود دارد. اتفاقا همین طور هم شد و اگر برانگو برمی گشت، باید
مالیاتش را تمام و کمال می داد.
البته برانکو مشکلی برای پرداخت نداشت
اما مدعی بود که بخشی از طلبش مانده و هروقت پولش را بدهند، او هم مالیاتش
را می پردازد. در این میان داریوش مصطفوی هم که پس از 9 سال خانه نشینی، به
لطف علی آبادی دوباره برگشته و دبیر کل شده بود، در مصاحبه ای عجیب که
خوشایند بعضی افراد بود گفت: «برانکو باید به ایران بیاید و بابت نتایج تیم
ملی و ماجرای مالیاتش محاکمه شود!» این حرف ها به گوش برانکو می رسد و
فاصله او و ایران را بیشتر می کرد. او حتی سال 1390 به خاطر همین مشکل
مالیاتی نتوانست تیم الاتفاق عربستان را به تهران همراهی کند.
حالا
برانکو را برگردانده اند و مشکل مالیاتی اش را هم حل کرده اند اما بدون شک
آن روزهای تلخ هرگز از یاد سرمربی کنونی پرسپولیس محو نخواهد شد و شاید
روزی در مورد آن ها به طور کامل حرف بزند. حرف هایی که در دلش مانده، نه
چیزهایی که بخواهد به حکم مصلحت بر زبان آورد!
دلخوری مرد برزیلی
ما
در عرصه برخورد با سرمربیان خارجی کلا خوش استقبال و بدبدرقه هستیم . این
اتفاق قبل از برانکو برای والدیر ویرای برزیلی هم رخ داد. درپاییز سال 1376
وقت یتیم ملی در راه رسیدن به جام جهانی با محمد مایلی کهن به مشکل
برخورده بود، داریوش مصطفوی در یکی زا مهم ترین تصمیمات دوران مدیریت خود
حکم به عزل مایلی کهن داد تا یک مربی گمنام برزیلی به نام والدیر ویرا
جانشین او شود. ویرا چند هفته قبل از آن برای هدایت تیم امید راهی تهران
شده بود اما به یکب اره خودش را در تیم ملی بزرگسالان دید؛ آن هم در شرایطی
که ما بازی پلی آف با ژاپن را داشتیم و پس از آن هم استرالیا انتظارمان را
می کشید. به ژاپن باختیم و حالا تنها راه صعودمان عبور از سد استرالیا
بود. در بازی رفت به تساوی یک- یک رسیدیم و در جدال برگشت هم به لطف تساوی
2-2 حماسه ملبورن رقم خورد و ما به جام جهانی صعود کردیم.
... حالا
ویرا از نگاه مردم به یک قهرمان بدل شده بود و خودش هم تاکید داشت که می
خواهد سرمربی ایران در جام جهانی باشد. او به موقعیتی رسیده بود که تا چند
ماه قبل حتی تصورش را در خواب هم نمی کرد. به همین خاطر نمی خواست این
موقعیت را از کف بدهد. می دانست که حضور در جام جهانی حضورش در عرصه
مربیگری آسیا را حداقل برای 5،6 سال تضمین می کند. اما در همین اوصاف
مصطفوی کنار رفت و محسن صفایی فراهانی رییس فدراسیون شد. او خیلی زود فهمید
که ماجرا از چه قرار است و ویرا در صعود ایران نقش چندانی نداشته است.
(دکتر ذوالفقارنسب که دستیار ویرا بود بعدا مدعی شد که والدیر ویرا در بین
دو نیمه بازی برگشت ایران- استرالیا گفت که هیچ کاری در این فرصت کم نمی
توانم بکنم و بهتر است هرطور که خودتان می توانید بازی کنید. او بعد از
گفتن این جملات رختکن را ترک کرده بود.) سرانجام قرارداد ویرا نه تنها برای
تیم ملی بزرگسالان بلکه برای تیم امید هم تمدید نشد و او در زمستان سال 76
از ایران رفت.
البته گذشت زمان ثابت کرد که صفایی تصمیم درستی گرفته و
ویرا اصلا در حد تیم ملی ایران نبود (به ویژه آن که تومیسلاو ایویچ سرمربی
ایران شد) و نمی شد بر روی او در جام جهانی 1998 حساب کرد اما بهتر بود که
فدراسیون برخورد بهتری با او انجام می داد و یک ضیافت شام یا تودیع برایش
برگزار می کرد تا و با خاطره ای بهتر از ایران می رفت. جالب این که 17 سال
بعد از آن تاریخ در هشتم آذر سال 1393 به همت برنامه «ورزش از نگاه دو»
والدیر ویرا به ایران دعوت شد و برایش با حضور ملی پوشان آن برهه ضیافت
باشکوفی ترتیب داده شد!
ستارگان مالدیوی
در زمستان سال 1378 کلی
برای خداحافظی نادر محمدخانی تبلیغات راه افتاد و فدراسیون مدعی بود که
تیمی تحت عنوان «منتخب ستارگان آسیا» به مصاف تیم ملی کشورمان خواهدرفت!
این خبر رسانه ای شد و فدراسیون ها هم بر روی آن تبلیغ کردند اما پس از این
که تیم فوق وارد زمین شد، چیزی که در زمین نمی دیدیم ستاره بود و بس!
بازیکنانی ناشناخته از جنوب شرق آسیا. نه خبری از بزرگان عربستانی و کویتی
بود و نه اثری از ملی پوشان ژاپنی و کره ای! حتی از چین و امارات هم چهره
سرشناس نیامده بود.
ترکیبی ناشناخته برای شرکت در بازی خداحافظی چهره ای که
حتی در جام جهانی هم بازوبند کاپیتانی ما را بر بازو بسته بود. (جدال با
یوگسلاوی- جام جهانی 1998) برایمان خیلی سخت بود که چنین مراسمی را هضم
کنیم. حتی خود نادر محمدخانی هم اغلب بازیکنان حاضر در میدان را نمی شناخت
اما به رسم ادب و حرمت حرفی نزد. این بازی آنقدر توی ذوق همه زد که فردای
آن روز روزنامه خبر ورزشی در رابطه با آن تیتر «ستارگان آسیا از مالدیو
آمده بودند» را زد. البته نکته این جاست که همین ستارگان مالدیوی که برای
محمدخانی آمده بودند، پس از آن دیگر هرگز در قالب تیم ستارگان آسیا به
تهران نیامدند و اغلب ملی پوشان بزرگ ما همچنان در حسرت بازی خداحافظی می
سوزند.
خداحافظی کریم در غربت
در میان ورزشکاران ایرانی به جرات
می توان گفت کریم باقری بهترین خداحافظی را داشته اما حتی همان خداحافظی هم
برایمان کلی حسرت به یادگار گذاشت. باقری در زمستان 1380 از تیم ملی
خداحافظی کرد اما 7 سال بعد برای کمک به دایی برگشت و چند بازی انجام داد.
تا اینکه در پاییز سال 1389 خبر آمد که جدال ایران و برزیل به لطف تدبیر
شرکت های تبلیغاتی خارجی قطعی شده و دو تیم در ابوظبی باید به مصاف هم
بروند. قرار شد در همان بازی علی دایی هم طی مراسم خاصی با تیم ملی
خداحافظی کند. البته برزیلی ها زیر بار اجرای مراسم در حین مسابقه نرفتند و
همه چیز به پایان مسابقه موکول شد. کریم روی دوش همبازیانش خداحافظی کرد و
از آن زمان به بعد در کنار افشین قطبی ماند و کمک حال تیم ملی در جامملت
های 2011 شد.
باقری مقابل برزیل خداحافظی کرد. افتخاری که نصیب کمتر
بازیکنی می شود اما نکته تلخ این جا بود که این هافبک ارزشمند و ماندگار به
جای استادیوم آزادی در ورزشگاه آل نهیان ابوظبی خداحافظی کرد. خداحافظی
مقابل چشم افرادی که بعضی از آن ها اصلا کاری به کار کریم نداشتند و صرفا
برای تماشای ستارگان برزیلی آمده بودند، به همین خاطر وقتی سوت پایان به
صدا درآمد، بی خیال مراسم خداحافظی شده و استادیوم را ترک کردند. عده ای هم
که ماندند به دنبال عکس گرفتن با برزیلی ها بودند!
البته ایرانی های
مقیم امارات حسابی سنگ تمام گذاشتند اما اگر در استادیوم آزادی پذیرای
برزیل می شدیم بدون شک صدهزار نفری که آمده بودند، پس از پایان مسابقه هم
می ماندند و با هلهله و اشک کریم باقری را تا رختکن مشایعت می کردند.
اتفاقی که اگر کمی بهتر برنامه ریزی می کردیم قطعا رخ می داد اما افسوس که
این کار را نکردیم و البته هنوز هم اراده ای برای انجام آن دیده نمی شود.
درس از کشورهای غربی
نکته
حائز اهمیت این جاست که در فاصله کمتر از 2 هزار کیلومتر با تهران
کشورهایی قرار دارند که تا چندسال قبل ساختار فوتبال و به طور کلی ورزش آن
ها اصلا مورد قبول ما نبود اما اگر بخواهیم با واقعیت کنار بیاییم، باید
بپذیریم که همین کشورها از بعضی جهات بسیار بهتر از ما عمل می کنند و این
حقیقتی غیرقابل انکار است. تقریبا همه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس برای
ورزشکاران به ویژه فوتبالیست های خودشان مراسم خداحافظی ویژه ای می گذارند
اما ما از آن ها در این مورد درس نمی گیریم. نکته تلخ مساله این جاست که
تیم های ملی و باشگاهی ایرانی بارها خودشان میهمان دیدارهای خداحافظی
فوتبالیست های عربی بوده اند اما با این وجود هیچ چشم بینایی نبوده تا از
این رفتارها درس بگیرد و آن ها را الگوی خودش قرار بدهد. کشورهای عربی گاهی
اوقات برای خداحافظی ملی پوشان خود تیم های ملی درجه یک جهان و یا تیم
هایی چون منچستر یونایتد و رئال مادرید را دعوت کرده اند اما دریغ از
مشاهده چنین اتفاقاتی (به صورت مستمر) در ایران. انگار نه انگار که ما ملی
پوشانی در ایران داریم که هرکدام از آن ها به مراتب پرافتخارتر و مشهورتر
از فوتبالیست های عربی هستند و می شود به طرز بسیار شایسته ای از زحمات آن
ها تقدیر کرد.
ذکر این نکته عذاب آور است که بازیکنانی چون منصوریان،
استیلی، خاکپور، پیروانی و کریمی هنوز در فوتبال ایارن بازی خداحافظی
نداشته اند. البته به این نفرات باید امثال خداداد عزیزی، نامجو مطلق و
درخشان را هم اضافه کنیم تا تلخی فاجعه بیش از پیش برایمان نمایان شود.
خاطرات شیرین
در
کنار همه مواردی که برشمردیم بی انصافی است اگر از کنار چند مراسم باشکوه
خداحافظی هم با بی تفاوتی بگذریم اما درد این جاست که این خداحافظی ها چرا
به صورت مستمر تکرار نمی شود.
پاییز سال 1370 بود که تیم ملی الجزایری
برای برگزاری دیدار رفت جام بین قاره ای وارد تهران شد و فدراسیون با جلب
حمایت آن ها تدارک مراسم خداحافظی محمد پنجعلی را دید تا کاپیتان ارزشمند
ایران در بین دو نیمه آن مسابقه با پیراهن ملی وداع کند. آن بازی را 2-یک
بردیم اما جالب این جاست که اغلب فوتبال دوستان وقتی یاد جدال فوق می
افتند، ابتدا نمایش رویایی مجید نامجو مطلق مقابل چشمانشان رژه می رود و پس
از آن یاد خداحافظی پنجعلی می افتند.
تابستان سال 1376 هم روزی بسیار
خوبی برای فرشاد پیوس رقم خورد. او که به خاطر اختلاف با استانکو از
پرسپولیس کنار گذاشته شده بود، با رفتن این مربی و روی کار آمدن حمید
درخشان برگشت تا در داربی تهران خداحافظی کند. پیوس در آن بازی 7 دقیقه
حاضر شد و پس از آن پیراهن شماره 17 خود را به مهدی مهدوی کیا داد.
پرسپولیس آن مسابقه را 3- صفر برد تا خاطره خوش آقافرشاد تکمیل شود.
خداحافظی
احمدرضا عابدزاده هم بسیار آبرومندانه و باشکوه بود. سنگربان بزرگ تیم ملی
ایران در بازی پرسپولیس با بایرن مونیخ که زمستان سال 1384 در ورزشگاه
آزادی برگزار شد از میادین خداحافظی کرد. جالب این که وقتی عابدزاده دور
افتخار می زد، مردم بی خیال بازی شده و احمدرضا را تشویق می کردند. این
اتفاق کل بازی را تحت تاثیر قرار داد.
و بالاخره رسول خادم هم خیلی
خوب خداحافظی کرد. او پس از رسیدن به مدال نقره رقابت های قهرمانی جهان
1998 در تهران، چهارگوشه تشک را بوسید تا در میان غریو تشویق بالغ بر 12
هزار تماشاچی مشتاق خداحافظی کند. امیدواریم چنین اتفاقات ارزشمندی، در
ورزش ما پررنگ شده و عملا به کاری نهادینه شده و سیستماتیک بدل شود.
همشهری