پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : اولین شورش ضداستبداد شاهی در غرب را برای آزادی و عدالت، کرامول در بریتانیا به راه انداخت و اینک یک شورشی دیگر به نام کوربین اما این بار علیه سلطه سرمایه داری سکان یکی از دو حزب اصلی بریتانیا را در دست گرفته است.
جامعه انگلیس درمیان جوامع سرمایه داری آزادی گرای پیشرو، محافظه کارترین است. اما همین جامعه محافظه کار در میان همین جوامع غربی، سابقه نخستین شورشها و خشن ترین آنها را علیه دیکتاتوری سلطنت دارد.
در میان همه جوامع سلطنتی غرب این انگلیس بود که در آن صدای جمهوری خواهی سر داده شد آن هم موقعی که تقریبا همه دیگر کشورهای پادشاهی اروپا یا در اندیشه مشروطه نبودند و یا ایجاد پارلمان در کنار نهاد شاهی را کاری بس سترگ و شبه انقلابی می دانستند و بنابراین نظام جمهوری بر جای نظام پادشاهی گذاشتن را غیر قابل تصور می دانستند.
اما با تمام اینها، این محافظه کاری انگلیسی بود که بر این دگرگون خواهی اساسی غلبه کرد و این شورش ها در این کشور ره به آنجا که می خواستند نبردند و در نطفه خفه شدند.
الیور کرامول را تنها رئیس جمهور بریتانیا می خوانند. او در قرن هفدهم و در جریان جنگ های داخلی انگلستان بین طرفداران پارلمان و سلطنت طلب های هوادار شاه چارلز اول رهبری ارتش پارلمان را دردست داشت و وقتی موفق به شکست سلطنت طلب ها شد، با اعدام پادشاه، اعلام جمهوری کرد و خود را رئیس جمهور نامید.
اما بعد از مدتی کوتاه جمهوری کرامولی بدلیل همان روحیه محافظه کارانه سنتی جامعه انگلیس به شکست انجامید و پرونده اش در تاریخ این کشور بسته شد.
اگر پیروزی سیپراس چپ گرا در انتخابات قبلی یونان، تصادفی و بی معنا خوانده شد، پیروزی مجدد او ( که نشان داد پیروزی اول کاملا غیر اتفاقی بود) به اندازه پیروزی جرمی کوربین در انتخابات درون حزبی حزب کارگر معنا دار و تکان دهنده نبود. اما هردو نوید اروپای دیگر و تجدید نظر در لیبرالیسم دارد. زیرپوست اروپا خبرهایی است.
جامعه انگلیس شامه تیزی دارد اما از مشام تند بشدت بیزار است. تغییرات و لزوم انجام آن را بخوبی درک می کند اما در حداقلی آن می ماند.
بعد از جنگ جهانی و مصیبت های ناشی از آن که مردم کشورهای اروپا با طرح مارشال و کمک های غذایی آن شکم خود را سیر می کردند، و اروپا مستعد شورش ها بود، در همین انگلیس تغییراتی در دیدگاه دولت مدرن لیبرال مطرح شد و به اجرا درآمد که به دولت رفاه مشهور شد و نسخه و الگوی آن به دیگر دولت های اروپایی صادر شد تا عدالت اجتماعی نهفته در آن، جرقه های انقلاب را خاموش کند که کرد و شرایط محفوظ ماند.
اینک ظهور جرمی کوربین مردی که همچون مردم عادی است: مانند آنها با دوچرخه به سر کار می رود ، با مترو به پارلمان تردد دارد، اما با هژمونی سیاسی و اقتصادی حاکم بر انگلیس و غرب سازگاری ندارد، را باید جدی گرفت.
پدیده هایی همچون او در انگلیس و سیپراس در یونان، در شمال و جنوب اروپا را باید به مثابه نشانه های میل اروپا به سوی تلطیف لیبرال دموکراسی و تزریق افکار و سیاست های عدالت خواهانه در آن، دانست.
اما ظهور کوربین یک نکته جالب دارد که اندیشه لیبرالیستی را در جوامع غربی درمحک آزمایش قرار داده بطوری که در این فضا بسیاری نشان داده اند که تحمل اندیشه های امثال کوربین را که صرفا متفاوت از آنها می اندیشد و نه اینکه ضد نظام باشد، ندارند که آخرین نمونه آن، واکنش منفی ژنرال انگلیسی به انتخاب کوربین به رهبری حزب کارگر انگلیس بود که آنقدر بد و ناموجه بود که با عذرخواهی وزیردفاع انگلیس مواجه شد.