پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : به نام خالق هستی بخش دانا
این روزها بازار سوال داغ است و امروز در دنیای غریب سیاست واژگان آشنا ولی غریبی میشنوم همچون استیضاح، کارت زرد، وزارتخانه ی گلوگاه اقتصادی کشور و بهزيستي حياط خلوت هزينه ها... و میان این همه واژه غریب یک واژه برایم آشناست. "حمایت معلولین"!
آری این منم کسی که شاید بازی سرنوشت و یا نظام آفرینشم برآن شد که کسان دیگر دست و پای نداشته ام باشند برای پیمودن راهی که مرا به سرمنزل مقصودم می رساند.
از وقتی هویت اجتماعی پیدا کردم رابطه ی تنگاتنگی با سازمانی بنام بهزیستی پیدا کردم. همان روزها بود که پاسخ مسئولین بهزیستی به همه سوالات و خواسته هایم فقط یک کلمه بود تصمیم و تصویب مجلس!
همیشه صحبت از قوانینی بود که من تنها بشکل بخشنامه ای سردر بهزیستی می دیدم فقط همین و بس!
آری این روزها بازار سوال داغ است.!!!
همیشه برایم سوال بود که این قوانین مربوط به من از چه کسانی غیر از من پرسیده می شود؟ یا به رای چه کسانی تصویب می شود؟
و پاسخ توام با بی اعتنایی فقط یک کلمه بود هیچکس!!!
و من همان هیچکسم، هیچکسی که همیشه با پاهای نداشته ام به پای صندوق های رای رفتم برای مجلسی که نمایندگانش زبانم باشند و دست و پای نداشته ام!
و این احساس هیچ کس بودن شکاف عمیقی میان من و دولتمردانم ایجاد کرد تا اينكه به دولتمردي رسيدم ك امروز معتقدم نام مرد برازنده اوست و شايد انگيزه آشتی من با سردمداران سرزمینم.
مردی با نگاه گرم و صمیمی و آغوشی باز برای کودکی معلول که چشمانش از شوق در آغوش گرفتنش تر شد. انگار آن روز بود که این شکاف کمی کوچک تر شد فقط کمی!. چرا كه توانستم درددلی به بلندای تمام این سالها مکتوب کنم و به عنوان طرح به نمایندگی از طرف دوستانم بدون واسطه، بدون وقت قبلي،مدت طولاني انتظار ملاقات به ایشان ارائه کنم. و ماحصل این ارتباط صمیمانه ی بی واسطه لایحه اصلاح قوانین معلولین شد.
روزها سپری شد و من شاهد و ناظر حضور پررنگ این مرد در کنار معلولین بودم و بدبینی من روز به روز کمتر شد. تا جاییکه امروز دست نوازش این مهربان مرد برایم معنای دیگری دارد. دستی از جنس پدری دلسوز و مهربان که قلبش عاشقانه می تپد اما گام های اقدامش در گرو موانعی است که تنها در دستان او نیست.!!! (تصویب، تایید، رای موافق، رای مخالف و...)
و امروز در آستانه فصل خزان احساس سرمای عجیبی می کنم نمی دانم این تن لرزه ی سرماست و یا هراسی غریب از وقایع این روزها، پدری که بخاطر دستان نوازشگر مهربانش ب صحن علني احضار می شود! آری بازار سوال داغ است و من نیزسوال دارم.
آیا امروز اتهامی که دکتر ربیعی را بدينجا کشانده چیزی نیست که مدعیان حامی حقوق معلولین در این سالها دریغش داشتند؟ همان دست نوازش، همان ملاقتهای بی واسطه، همان گوش شنوا بودن و مرهم دردها شدن ها .
و من امروز سوال دارم ...
که آیا از سوال کردن به دنبال پاسخید؟ از شما می پرسم که سنگ حقوق معلولین را به سینه زدید اما دریغ از دیدن و شنیدن وصف حال معلولین از نزدیک؟!
و چه نام نيكو و برازنده اي برگزيديد حياط خلوت هزينه ها! ما نيز مدتهاست در اين حياط خلوت در انتظار تاييدها و تصويبهاي شماييم تا شايد ما نيز سهمي از اين مُلك بيابيم اما دريغ و دريغ و صد افسوس كه موافقان و مخالفان در كشاكش سوالند و سوال !!! از دست و پایی می گفتم که این روزها در چالشی غریب فرو رفته نمایندگان دلسوز مجلس ملتم که همچون دایگان دلسوزتر از مادرم که گویی در زمین فوتبالی ایستادند و همچون داوری کارکشته و سختگیر کارت زرد را به بازیکن مورد علاقه ام نشان می دهند. و این برایم تهدیدی است از جنس ترس از دست دادن پدری دلسوز که امروز در لحظات سخت و بحرانی پنالتی قرار گرفته و یکه و تنها پرچمدار ماست.
آری این روزها بازار سوال پیچ کردن داغ است و من نیز سوال دارم.
چرا حالا که مردی از جنس شرف و انسانیت گامی به سوی ما برداشته در ابتدای راه اینگونه سد راهش میشوید؟
چرا به جای ادا کردن سهم خودتان گامهای دیگری را میشمارید؟!
از شما میپرسم نماینده دلسوزم برای تصویب قوانین و لوایح پیشنهادی راجع به حقوق معلولین چه کردید؟ فقط سوال؟
آری این روزها بازار سوال داغ است!!!
از تو میپرسم که امروز پرسیدی از این ملاقاتها و دیدارهای مهربانانه چه حاصل؟ و من پاسخت را با پرسشی دیگر میدهم؟ تو خود چند بار از این دیدارهای بی حاصل داشتی؟ و پاسخش نیز باز پیش من است!!!
من همان هیچکسم که زندگی سختم شامه ام را تیزتر از آنی کرده که امروز خوب بوی وعده و وعید را از خدمت واقعی و دلسوزانه میشناسم!
نماینده عزیزم دست و پا و زبانِ من، حال که اینچنین حقوق این هیچکسها برایتان مهم و ارزشمند شده دستاویزش نکنید تا روزنه کوچک امیدی که برای ما ایجاد شده خاموش شود.نهال کوچکی که امروز در دستان اوست نیازمند صرف وقت و حوصله ای است تا درخت تنومندی شود و به بار بنشيند پس آب را به روی این نهال کوچک نبندید!
یادم میاید معلمی داشتم که همیشه از بزرگي نقل ميكرد ك هیچ وقت امید را از کسی نگیريد شاید اين تنها چیزی باشد که او دارد!!!
و ما امروز امید داریم به مردی از جنس امید و امیدواری که آسمان قلبمان به خورشید تلاشهای او امیدوار است ابری نکنید این آسمان آبی صاف را!!
پدرم قامتت همچون سرو با صلابت و استوار باد.
از طرف هیچکس هایی که امروز حقوقشان دستمایه رقابت سرسخت
مسئولین سرزمینشان شده.
فیروزه احمدی معلول جسمی حرکتی خیلی شدید.