arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۲۸۷۰۴
تاریخ انتشار: ۵۴ : ۱۴ - ۱۳ مهر ۱۳۹۴

روسیه ایران را رقیب خود می‌داند؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سعید جعفری: جانشینان تزارها با اندیشه های امپراتوری در پی احیای شکوه و جلال روسیه هستند و ولادمیر پوتین لباس تزاری بر تن کرده و تلاش می کند با غرب در بیفتد تا جایگاه کرملین را در معادلات جهانی ارتقا بخشد. روسیه ای که چندی پیش از سوی اوباما نه یک قدرت جهانی که یک قدرت منطقه ای خوانده شد حالا در حال غرش است و گویی خرس قهوه ای در حال بیدار شدن است. نقش آفرینی روسیه در بحران سوریه از منظر روندهای سیاسی به حضور نظامی تغییر وضعیت داده و کشورهای غربی هم (دست کم تا کنون) جز ابراز نگرانی و شماتت از این اقدام مسکو کار دیگری از دستشان بر نیامده است. بازگشت روسیه به خاورمیانه از آن موضوعاتی است که ذهن تحلیلگران و کارشناسان حوزه اورسیا و خاورمیانه را به خود مشغول کرده و ناظران در پی یافتن این پاسخ هستند که مسکو در جنوب غربی آسیا به دنبال چیست و تا کجا می خواهد در این سرزمین هزینه کند. برای یافتن پاسخ به انگیزه های خاورمیانه ای روسیه به سراغ دکتر الهه کولایی رفتیم و از ایشان دعوت کردیم در کافه خبر پاسخگوی سوالات ما در این باره باشد. استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بر این باور است که بازگشت روسیه به خاورمیانه جدید نیست و مسکو خیلی زود و در همان دهه ۹۰ و با حضور پریماکف در راس وزارت خارجه روسیه بازگشت به خاورمیانه را کلید زد. این کارشناس مسائل اوراسیا همچنین تحولات موسوم به بهار عربی را عامل اصلی برجسته شدن نقش آفرینی روسیه در معادلات خاورمیانه شده است. مشروح گفتگوی ما با دکتر الهه کولایی در کافه را در ادامه می خوانید.

روسیه بازگشت به خاورمیانه را در دستور کار دستگاه سیاست خارجی خود قرار داده است و این روزها بیش از همیشه شاهد نقش آفرینی کرملین در مناقشات و منازعات خاورمیانه ای هستیم که از آن جمله شاید موضوع سوریه را بتوان مهمترین قلمداد کرد. این بازگشت را در چه قالبی باید تحلیل کرد؟ آیا ذهن امنیت محور پوتین موجب پیدایش این سیاست شده یا محدودیت هایی که غرب برای مسکو قائل شده موجب تمرکز بیشتر کرملین بر منطقه خاورمیانه شده است؟

روسیه در واقع خیلی سریع به خاورمیانه برگشت. بازگشت روسیه به خاورمیانه در همان سالهای ابتدایی  پس از فروپاشی اتفاق افتاد. به عبارت دقیق تر وقتی پریماکف به عنوان وزیر خارجه یلتسین در دهه ۹۰ معرفی شد، بازگشت روسیه به خاورمیانه آغاز شد. دلیل هم این بود که حقایق جهانی نشان داد که نگاه بسیار خوش بینانه غربگراها در روسیه چندان کارساز نیست زیرا این ایده ها پاسخ چندان مناسبی دریافت نکردند. به ویژه که مسائل داخلی هم زمینه تقویت نگرش اوراسیاگراها را در این کشور فراهم کرد. مسائلی که پایه اش توجه به هویت روسی، ژئوپلیتیک روسیه و در واقع ویژگی های اختصاصی این کشور است که منافع روسیه را از غرب جدا می کند. با اینکه غربگراها از زمان گورباچف سعی کردند پیوندها و منافع مشترک بین روسیه و غرب را برجسته کنند ولی خیلی زود مشخص شد آمریکایی ها حاضر به رسمیت شناختن منافع خاص روسیه نیستند. باید توجه داشت حوادث بسیاری که پیرامون روسیه در جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز پیش آمد خیلی سریع ناکارآمدی این دیدگاه را مشخص کرد. بنابراین روسها خیلی سریع به خاورمیانه بازگشتند. روسها منافع گوناگونی را در خاورمیانه جستجو می کنند که با ویژگی های ژئوپلیتیکی این کشور ارتباط مستقیمی دارد. 

از سوی دیگر حضور حدود ۲۰ میلیون مسلمان در روسیه و مسائلی که در چچن پیش آمد اهمیت رابطه با جوامع اسلامی را برای روسها مشخص ساخته است. در سال ۱۳۷۶که آقای خاتمی به عنوان رئيس جمهور ایران انتخاب شد و ایران ریاست سازمان کنفرانس اسلامی را برعهده گرفت وزیر خارجه جمهوری اسلامی در سفر خود به روسیه، برخلاف سیاستی که در قبال فلسطین و مسائل این بخش از کشورهای اسلامی وجود دارد، در برابر کشته شدن بیرحمانه و گسترده مردم مسلمان چچن، دولت روسیه را به خویشتن داری و حل و فصل سیاسی مسئله جدایی طلبان دعوت کرد. این رویکرد بسیار متفاوت برای دولت روسیه ارزشمند بود. چرا که رئيس سازمان کنفرانس اسلامی که بقیه کشورهای اسلامی را هم می تواند تحت تاثیر قرار دهد، چنین روشی را در مورد یک مسئله بسیار مهم برای روسیه اتخاذ میکند. بنابراین روسها خیلی سریع اهمیت خاورمیانه را مورد توجه قرار دادند. سفرهایی که بعد از آن به این کشورها صورت می گیرد، هیئتهای دیپلماتیک و اقتصادی برای استفاده از دلارهای نفتی به منظور فروش سلاح به این کشورها مورد توجه قرار می گیرد و نشان می دهد غیر از نگاه استراتژیک و علایق امنیتی، منافع اقتصادی به ویژه در دهه ۹۰ برای روسها بسیار مهم بوده است. پس روسها به خارومیانه خیلی زود برگشت و اساسا روی کار آمدن یوگنی پریماکف که متخصص کشورهای عربی است و در راس دستگاه دیپلماسی روسیه حضور یافت، خود نشان دهنده اهمیت این مناطق برای روسیه است. در سالهای بعدی هم این توجه استمرار پیدا کرد. 

اما در مسائل اخیر و به ویژه تحولات سوریه و یمن، برجستگی خاصی از تمرکز کرملین بر حوادث خاورمیانه دیده می شود که آن را نمی توان با رویکردهای روسی در دهه ۹۰ و حتی یک دهه پیشتر (۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰) مقایسه کرد.

نکته ای که سبب برجسته شدن در سیاست خارجی روسیه در این جهت گیری در سالهای اخیر شده به تحولاتی که تحت عنوان بهار عربی از آن یاد می شود بر می گردد. به دنبال همه تنش ها و فراز و فرودها در روابط روسیه با غرب، روسها به روشنی پذیرفته اند که باید از ظرفیت های ژئوپلیتیک خود برای مهار آمریکا برای تامین منافع خود استفاده کنند و نباید هیچ نوع مماشاتی در این زمینه نشان دهند. بنابراین ما شاهد تداوم سیاست روسیه در خاورمیانه هستیم. مسائلی که در لیبی پیش آمد و عرصه ای که روسیه متوجه می شود به غرب باخته و متحد سنتی خود را از دست داده، سبب جدی تر شدن مسکو در اعمال راهبردهای کرملین در مسائل این منطقه هستیم. در موضوع لیبی امریکا منتظر اجماع جهانی و صدور قطعنامه بین المللی نشد، روسها دیدند رو دست خوردند. اینها برای دولت آقای پوتین به اندازه کافی هشدار دهنده بود. در مورد مسائل سوریه یا یمن و به ویژه در رابطه با مسئله برنامه هسته ای جمهوری اسلامی، روسها به این نتیجه رسیدند باید سیاست تمرکز بر حوزه جغرافیایی پیرامون خود یا توجه ویژه به عناصر ژئوپلتیکی را مورد غفلت قرار ندهند.

در متن چنین تحولاتی است که باید موقعیت ایران را در ارتباط با روسیه مورد ارزیابی قرار دهیم. ضمن اینکه یادمان باشد از همان سال ۹۵ که آقای پریماکف به قدرت می رسد، قرارداد همکاری هسته ای ایران با روسیه هم امضا می شود.

به بحث لیبی اشاره کردید که شاید بتوان مورد این کشور را نقطه عطفی دانست برای سرزمین ها و کشورهایی که برای روسیه مهم بودند ولی از دست رفتند و یا روایت شما رو دست خوردند. لیبی تنها مورد نبود و در واقع می توان آنرا در ادامه یک زنجیر ارزیابی کرد. پیش تر روسها کشورهای اروپای شرقی را پس از فروپاشی به مرور زمان از دست دادند، بعد از آن هم افغانستان، یمن و عراق از دیگر مهره های این زنجیر به شمار می رفتند. سوریه که شاید بتوان آنرا دیگر کنشگر این زنجیر دانست برای روسیه بسیار حائز اهمیت می شود. در همین معادله شاهدیم روسها ابتدا با وتو کردن قطعنامه های شورای امنیت اجازه نمی دهند هیچ تحریمی علیه سوریه تصویب شود، در ادامه با ارائه طرحی ابتکاری برای خلع سلاح شیمیایی دمشق خطر حمله نظامی را از سر اسد بر می دارند و حالا هم که وارد فاز نظامی شده است. حال سوال این است آیا روسیه به همین دلیل حاضر به ترک حمایت خود از سوریه نمی شود یا دلایل دیگری هم در این راستا باید مورد توجه قرار گیرد؟

بخشی از پایداری سیاست روسیه در قبال سوریه، به تجربه اشغال عراق باز می گردد. تجربه ای که در آن روسها با همه مخالفتی که در کنار آلمانی ها و فرانسوی ها داشتند نتوانستند از اقدام نظامی آمریکا جلوگیری کنند. آمریکایی ها به این مخالت ها توجه نکردند و سیاست خود را در عراق دنبال کردند و منافع عظیم اقتصادی و سیاسی روسیه در عراق را مختل و بر هم ریختند و موازنه روابط سنتی روسیه با عراق را تغییر دادند.

در مورد سوریه این سیاست با استواری بیشتری دنبال می شود. به خصوص در بندر ترتوس در سوریه برای نیروهای نظامی دریایی روسیه بسیار اهمیت دارد. در واقع ترتوس تنها پایگاه در منطقه مدیترانه در حوزه آبهای گرم است که می تواند برای روسیه قابل اتکا باشد. به ویژه وقتی به یاد داشته باشیم روسیه با مسائل و مشکلاتی در دریای سیاه در اوکراین در بندر سواستوپول رو به رو شده است. با توجه به  استقرار ناوگان اتمی روسیه و مشکلاتی که با اوکراین پیش می آید، این دسترسی ها را برای روسیه بسیار اهمیت پیدا می کند. در کنار این ملاحظات روابط اقتصادی که سوریه با روسیه داشته جاذبه بسیار بالایی را در سیاست این کشور ایجاد می کند. پس خیلی زود نگاه خوش بینی و اعتماد به غرب در روسیه از بین رفت. در واقع با وجود تمام فراز و نشیب هایی که حتی در دوره ریاست جمهوری مدودف ادامه پیدا کرد بالاخره روسها به این جمع بندی دست یافتند که باید خود و از کانال خود موضوع را پی بگیرند. به یاد داشته باشید در دوره مدودف ما شاهد یک نوع تلاش برای بازسازی روابط روسیه و غرب هستیم.

اما یک جریان سنتی که نگاهش به سیاست های کلاسیک روسیه است و اقتضاهای سنتی این کشور روی این روابط بسیار تاثیرگذار است خیلی محکم و استوار روی حفظ این حوزه تلاش کردند. به ویژه آن بخش قدرت صنایع نظامی که ملاحظات آن در سیاست خارجی در ارتباط با سوریه بسیار اهمیت است. بنابراین روسها خیلی محکم و استوار روی حفظ این حوزه تلاش کردند. از سال ۲۰۱۱ به بعد این تقابل شدت پیدا کرد. در واقع سیاست خاورمیانه ای روسیه را باید در پرتو تحولات سیاست خارجی این کشور مورد ارزیابی قرار دهیم و طبیعتا به عنوان یک بخش مجزا نمی توان بررسی کرد.

ما شاهدیم یک نوع عرصه رقابت و تقابل در طول بیش از دو دهه گذشته در این منطقه، شکل گرفته، به گونه ای که کشورهای منطقه حتی مانند عربستان سعی می کنند از این تقابل به نفع خود بهره بگیرند. غیر از جمهوری اسلامی ایران که در روابطی یکنواخت و بدون توجه به تحولات منطقه را با روسیه دنبال کرده، بقیه کشورهای منطقه سعی کرده اند متناسب با نوع روابطشان با آمریکا و کشورهای اروپایی رابطه شان را با روسیه تنظیم کنند. در واقع شاهد نوعی بازسازی کلیشه های دوران جنگ سرد هستیم. با اینکه فضا کاملا تغییر کرده. شرایط بین المللی و منطقه ای روسیه بسیار متفاوت شده، اما کاملا روشن است که سیاستمداران منطقه خاورمیانه هم مانند سیاستمداران روسیه همچنان نگاه جنگ سردی را به روابط آمریکا و روسیه دارند و در پرتو این روابط سعی می کنند منافع خود را تامین کنند. سوریه در این میان جایگاه ویژه ای دارد.

به بحث تاثیر تحولات عربی و بهار عرب اشاره کردید. ولی بخش دیگر موضوع به بازه زمانی حدودا یکسال و حتی تازه تر و بعد از جدی تر شدن بحران یمن برمی گردد که روسیه در این بحران نقش آفرینی پررنگ تری داشت. هم گفتگوها و مذاکرات دوجانبه ای که با عربستان داشت و هم میانجیگری هایی که تلاش می کرد راه حلی برای بحران سوریه بیابد. این باعث شد برخی از ناظران این گمانه را مطرح کنند که عربستان به دلیل دلسرد شدن از آمریکا و غرب بر سر نادیده گرفتن نگرانی های این کشور در خصوص ایران تا اندازه ای به روسیه متمایل شود. در حالی که ما می دانیم نقاط کلیدی بحرانی میان مسکو و ریاض وجود دارد که باعث واگرایی دو کشور می شود. به عنوان نمونه ترویج وهابی گری و رادیکالیسم اسلامی که در قفقاز و کشورهای آسیای مرکزی شاهد هستیم. قالب همکاری میان روسیه و عربستان را چگونه می توان مورد ارزیابی قرار داد؟

همانطور که اشاره کردم به موازات افزایش شکاف بین روسیه و امریکا یا حتی روسیه و اروپا و یا به صورت کلان تر روسیه با غرب، برای کشورهای منطقه مجال برای بازی کردن در این رابطه فراهم شده و همانطور که اشاره کردم به صورت طبیعی عربستان بعد از ۱۱سپتامبر با آمریکا دچار چالش های اساسی شد و این برخلاف پیوندهای سنتی بسیار استواری که بین آمریکا و عربستان وجود داشت.

 سایه سنگین حادثه ۱۱ سپتامبر که ۱۵ نفر از ۱۹ مظنون آن تبعه عربستان سعودی بودند، همچنان بر این روابط باقی ماند. به دنبال این مسئله با اینکه موضوع بنیادگرایی اسلامی که عربستان پشت آن است از دوران جنگ سرد مورد حمایت آمریکا قرار داشته انتقادهای بسیار گسترده ای در مورد پیامدهای اجرای این سیاست و حمایت آمریکا از جریان های سلفی و وهابی در افغانستان، برای مقابله با اتحاد شوروی واقع شد ولی واقعیت این است این روابط بسیار ریشه دار و پرقدرت بوده و جمهوری خواهان از این بابت متحمل هزینه های زیادی شدند. این روند دیگر غیر قابل کنترل و مهار شده و هزینه ها و نتایجش برای دولت عربستان و نه آمریکا در منطقه و برای کشورهای دیگر جهان قابل کنترل و تحمل نبوده. بنابراین دولت عربستان به ویژه در مسائلی که به کشته شدن بن لادن و سرکوب چهره های شاخص و فعالان این جریان ها مربوط می شود، اختلاف جدی با غرب پیدا می کند. به ویژه این نگاه که امنیت در خاورمیانه به دموکراتیک سازی ارتباط پیدا می کند، روند قابل قبولی برای دولت عربستان نیست. آنچه در تونس، لیبی  مصر دیده شد، چشم اندازهای خوبی را برای دولت عربستان نشان نمی داد و  زمینه ها برای این تغییر  جهت فراهم شد، اما همانطور که شما هم اشاره کردید یک مسئله بسیار اساسی گرایش های اسلامی است که عربستان در قفقاز مروج آن است و به عنوان یک مساله بسیار جدی در روسیه مورد توجه قرار می گیرد. مناطق مسلمان نشین روسیه گذشته از جمهوری های آسیای مرکزی قفقاز، جمهوری های مسلمان نشین داخل فدراسیون روسیه به شدت با این تهدید رو به رو هستند. اما این روابط می تواند جنبه های تاکتیکی اش بیشتر مورد توجه قرار گیرد. دولت عربستان و دولت های دیگر در طول دو دهه گذشته، یعنی زمانی که گرایش های غرب گرایانه کنار گذاشته شد، در سیاست خارجی روسیه از رویکرد تقابل امریکا و روسیه بارها و بارها به نفع خود به اشکال گوناگون و در دوره های مختلف بهره گرفتند. ولی ما در ایران بر اساس حساسیت های خودمان به بخشی از آنها بیشتر توجه می کنیم و برخی کمتر. این سیاست عربستان، جدید و خاص این کشور نیست. در مورد کشورهای پیرامونی این رویکرد را می بینیم ولی چالش های بسیار جدی در این مسیر وجود دارد. همان سالهای ۹۵ و ۹۶ که این تحول آغاز شد و مقامات بلند پایه این کشورها به عربستان رفت و آمدهایی داشتند و مبادله تسلیحاتی صورت گرفت. 

منتهی برجسته شدنش در فضای کنونی به روابط روسیه با غرب مربوط می شود که به یک فرصت جدید برای عربستان تبدیل شده است. روسیه تحت تحریم های اقتصادی و سیاسی غرب با مشکلات جدی رو به روست. این هم برای روسیه بسیار اهمیت دارد. هم در شرایطی که فشارها بر عربستان افزایش پیدا کرده و این نگرانی ها وجود دارد هر دو کشور در جایگاه خود برای تنظیم روابط با آمریکا سعی می کنند این ظرفیت ها را به رخ بکشند. فکر می کنم این نوع روابط بیش از اینکه جنبه راهبردی داشته باشد و به عنوان یک تغییر بنیادین در روابط این کشور تلقی شود بیشتر به شرایط موجود و شدت تقابل موجود ارتباط پیدا می کند که اگر این وضعیت دگرگون شود بدون شک روی این رابطه هم تاثیر مستقیم خواهد داشت. 

اگر از نگاه روسیه و پوتین سیاست خارجی این کشور را مورد توجه قرار دهیم: دو مقوله امنیت و انرژی خیلی پررنگ تر از دیگر موارد در اولویت قرار می گیرد. حتی مسائل اقتصادی، سیاست داخلی و دموکراسی در مراتب پایینتر تبیین می شوند. بر این اساس نوع نگاه روسیه به کشورهای خاورمیانه با توجه به اینکه بخش مهمی از انرژی جهان از این منطقه به بازار جهانی می آید، خیلی میتواند اهمیت داشته باشد. این نگاه ها و روابط تا چه اندازه از این دو مولفه مهم ناشی شده پوتین است؟ 

امنیت در نگاه داخلی و خارجی روسیه جایگاه محوری دارد. در تاریخ روسیه مسئله امنیت جایگاه و تاثیر ویژه ای بر سیاست داخلی و خارجی این کشور داشته و بعد از فروپاشی هم ما شاهد تداوم این ملاحظه هستیم. با در نظر گرفتن حوادثی که دهه ۹۰ اتفاق می افتد مسئله تامین امنیت به یک ضرورت درجه اول تبدیل می شود. اولین وظیفه ای که یک حکومت و مجموعه قدرت حاکم باید آنرا تامین کند، امنیت است. در روسیه این قاعده با تاثیر و حساسیت بیشتری وجود دارد که روابط روسیه را با کشورهای همسایه مورد توجه قرار می دهد. از آن مهمتر روسیه از زمانی که پوتین به قدرت رسید با افزایش قیمت جهانی نفت رو به رو شد. روسیه دهه ۹۰ که دوران یلتسین بود با بحران های شدید اقتصادی دست و پنجه نرم می کرد، به ویژه که در سال ۹۸ شاهد بحران شدید اقتصادی و تورم وحشتناک در این کشور هستیمو مساسلی که طبعا سبب رخ نمایی ناامنی هایی هم می شود. در واقع دو محور تورم شدید و مشکلات حاد اقتصادی و همچنین مسئله ناامنی و افول قدرت جهانی روسیه، تجربه دهه ۹۰ دوره یلتسین است. پوتین به عنوان منجی روسیه قدرت را در اختیار می گیرد برای اینکه در ابتدا برای مردم روسیه تامین امنیت کند.

این تامین امنیت با عوامل بسیاری خارج از مرزهای روسیه مرتبط می شود که یک بخش بسیار مهمش به به روابط روسیه و آمریکا بر می گردد و بعد روابط روسیه با کشورهای منطقه و آسیای مرکزی و قفقاز و حتی خاورمیانه. نکته مهم این است که به موازات افزایش قیمت نفت ما شاهد هستیم روسها بهره برداری از عامل نفت را در سیاست خارجی شان مورد توجه قرار می دهند یعنی واژه "ابرقدرت انرژی" در واقع واژه ای است که در ادبیات سیاسی روسیه شکل می گیرد. روسها خود را به عنوان ابرقدرت انرژی مطرح می کنند. روسها دیگر به عنوان ابرقدرت اقتصادی و نظامی با وجود زرادخانه عظیم سلاح های تاکتیکی و استراتژیکی مطرح نمی دانند بلکه خود را به عنوان ابرقدرتی که اهرم انرژی دارد مطرح می کنند. اهرمی که در سیاست خارجی روسیه بسیار تاثیرگذار باشد.

اهرمی که در سیاست خارجی روسیه با اروپا، اوکراین، باقی جمهوری ها خود را به عنوان عنصر تعیین کننده نشان می دهد و دولت پوتین عزم خود را برای استفاده از این اهرم جزم می کند تا روابط خود را با اروپا و آمریکا تنظیم نماید. آسیب پذیری اینجا بیشتر متوجه اروپایی هاست. رقیب قدرتمند در شرق یعنی چین و ژاپن و هند نیازهای روز افزونشان به منابع انرژی بیشتر می شود ظرفیت هایی است که روسها سعی می کنند از آن استفاده کنند. از این جهت منطقه خاورمیانه ظرفیت بسیار مهمی دارد و روسیه می تواند بازیگری فعال در حوزه نفت و گاز باشد. به ویژه در حوزه گاز ظرفیت ها و توانمندی های روسیه این امکان را به روسیه می دهد با توجه به میزان حضورش در بازار گاز در جهان نقش تعیین کنندگی داشته باشد و هم برای اروپا و هم قدرت های شرقی خود را در حوزه دیپلماسی از این اهرم نشان دهد چقدر می تواند خوب بهره برداری کند و از این امکان حتی در مناطق پیرامونی مورد بهره برداری قرار دهد. 

اینجا یک زاویه ای باز می شود که روابط ما با روسیه را بسیار مشخص می کند. روسیه ای که می خواهد از ابزار انرژی استفاده کند و اعمال قدرت کند به ویژه در مورد جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز یک رقیب پرقدرت به نام جمهوری اسلامی دارد، بر این اساس مناسبات و رقابت های انرژی ایران و روسیه چگونه قابل تحلیل است؟

در تمام این دو دهه بعد از فروپاشی هیچگاه این ظرفیت رقابتی از سوی ایران مورد بهره برداری قرار نگرفته، به دلیل نوع رابطه ای که ایران با غرب و اروپا و آمریکا داشته فرصت بسیار چشمگیری برای تداوم وضعیتی که اشاره کردم برای روسیه بوده است. این ملاحظه ای است که روسیه نمی تواند به آن بی توجه باشد. در ارتباط با اروپا هم با همین عامل انرژی می توان تنظیم کننده باشد. در اوج سرمای زمستان وقتی شیر گاز روی اروپایی ها بسته می شود روسها سعی می کنند از اهرم انرژی جریان های استقلال طلب و غربگرا در جمهوری های پیشین شوروی را هم مهار کنند. نه تنها این جریان ها را مهار کنند بلکه رقبای خود را هم به نوعی تحت تاثیر این اهرم بتوانند به سمت و سویی که در تنظیم سیاست های خود و روابط خود نظر دارند بکشانند. هم در رابطه با اتحادیه اروپا این موضوع در دستور کار قرار می گیرد، هم جمهوری های پیرامونی روسیه و هم در رابطه با قدرت های نوظهوری که روسها علاقه ای ندارند رشد کنند مانند بریکس دیده می شود. چین و هند و برزیل و قدرت هایی که باید ظرفیت تاثیرگذار روسیه را به رسمیت بشناسند چون تمام تلاش روسها در این سالها احیای یک قدرت بزرگ است. اینجا اقتصاد روسیه جواب نمی دهد. قدرتی که بتواند هم در مسائل به اهداف خود دست یابد. روسها پذیرفته اند وقتی وارد G7 می شوند و به G8 تبدیل می شود و در زمان یلتسین این اتفاق می افتد خیلی ها معتقدند روسها امتیازات زیادی به آمریکایی ها در بحث های ناتو و توافق های کنترل و خلع سلاح میدهند و پاداشش گشایش این در برای روسیه بود که در کنار قدرت های بزرگ بنشیند، در حالی که ساختارهای یک قدرت توسعه نیافته را دارد. روسیه در واقع همه ویژگی های اقتصاد توسعه نیافته را دارد با این ابرقدرتی که از آن به عنوان ابرقدرت انرژی صحبت می کنیم این ساختار توسعه نیافته است. درآمدش متکی به یک بخش می شود. یعنی این ظرفیت روسیه با کاهش قیمت نفت و گاز به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد منتهی این نکته هم مهم است که روسها منابع گوناگون قدرت را در اختیار دارند ولی به لحاظ اقتصادی مهمترین منبع قدرتشان همین حوزه نفت و گاز است. هم از نفت و گاز برای تامین امنیت استفاده می شود و هم امنیت عاملی است که موضوع استفاده از این اهرم را تحت تاثیر قرار می دهد. این مسئله در قفقاز خیلی خوب خود را نشان می دهد. یعنی در منازعه قره باغ دعوای بین آذری ها- و ارامنه - در مسئله امنیت سازی در قره باغ، اهرم انرژی بسیار تاثیرگذار است. یعنی روسها در موضوع قره باغ می پذیرند بخشی از این منابع توسط غربی ها با خط باکو تفلیس جیحان انتقال پیدا کند، حتی ورود به چنین حوزه ای هم توسط روسها پذیرفته می شود.

با این تفاسیر و با توجه به تقابلی که روسیه در مقابل غرب و بالعکس در پیش گرفته اند، آیا باز هم شکل گیری یک جنگ سرد جدید متصور است؟

در بحث امنیت و انرژی به عنوان دو مولفه بسیار پرقدرت سیاست خارجی روسیه باید توجه کرد که این دو عنصر حوزه های همکاری و رقابت را و نه دشمنی بین روسیه و غرب را چه دورترها و نزدیکترها فراهم می کند. در واقع روسها به خوبی می دانند تجربه دوران اتحاد شوروی را نباید بازسازی کنند. با اینکه در برخی مواقع برخوردهای بسیار تندی از سوی پوتین شاهد هستیم مانند سخنرانی ایشان در کنفرانس امنیتی اش در مونیخ یا حتی اعلام نظرهای تندی که پوتین انجام می دهد. ولی هم خود او و هم مقام های روسیه و مقام های غربی می دانند روسیه در مسیر بازسازی تقابل آشتی ناپذیر اتحاد شوروی نیست. احیای جنگ سرد اگر هم پذیرفته شود با آن مولفه ها نیست. آن تقابل تقابل کامل بود و یک بازی با حاصل جمع صفر بود. تقابل همه جانبه بود. روسها امروز می دانند نیازمند کنترل حوزه های رقابت و همکاری هستند و مسئله انرژی خیلی می تواند برای روسها کارآمد باشد وقتی در ارتباط با ایران نگاه می کنیم می بینیم ایران رقیب روسیه است ایران می تواند دسترسی ها را به آسیای مرکزی و قفقاز در انتقال انرژی فراهم کند که مطلوب روسیه نیست. آن کشورها هم اتفاقا علاقه دارند آسیب پذیری و فشار روسیه را کاهش دهند. اما نه با ایرانی که درگیر با غرب است ، بلکه با ایرانی که با جامعه جهانی در تعامل است. اگر تعامل ایران با جامعه جهانی تحقق پیدا کند و روندهای موجود پیش رود، آن وقت حوزه رقابتی بسیار قابل بهره برداری به سود ما می تواند شکل گیرد. مفهومش این نیست که این وضعیت تحقق پیدا کند، بلکه توان چانه زنی ما را به شدت در برابر روسیه افزایش خواهد داد که تا به حال امکان استفاده اش وجود نداشته است. در تمام الگوهایی که در دوره بعد از فروپاشی برای انتقال انرژی مطرح شد، ایران حذف بوده است و این یک گزینه بسیار مطلوب برای روسیه بوده که ایران از اساس از میدان رقابت حذف شود.

نظرات بینندگان