پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : حياطي سرسبز؛ جايي كه انگار سالها پيش به آنجا پا گذاشته بودم. اينجا
آدمها درگير مسائلي هستند كه براي خيلي از ما مشكل حاد تلقي ميشود. بين
آنها با مردم عادي در ظاهر سالها فاصله است. در محدوده و حصار زندگي
ميكنند و ارتباطاتشان در حريمي كه خودشان هستند تعريف شده است. ديگران از
آنها كناره ميگيرند و خودشان هم چندان تمايلي براي ارتباط با ديگران
ندارند.
به گزارش آرمان، اين جزيرهاي زندگي كردن براي ما كه به
بودن در كنار خانواده و فاميل عادت داريم اصلا قابل درك نيست. حتي اگر
سالها هم ميانشان زندگي كني نميتواني درك كني اين جور زندگي كردن يعني
چه؟ بايد از همان لحظهاي كه چشم باز ميكني تا زماني كه جوان بالغي ميشوي
با اين مفهوم زندگي كني تا بفهمي چه دردي است بيسرپرست بودن.
كوچك
نيستند، يعني آنقدرها بزرگ هستند كه ديگر متوجه خيلي از مسائل پيرامون
خود باشند و البته در سني حساس. سن نوجواني، يعني دقيقا همان سنيني كه همه
جامعهشناسان و روانشناسان درباره مراقبت از بزهكار شدن فرزند نوجوان به
خانوادهها هشدار ميدهند و در عمل هم به هر اندازه اين مراقبتها جديتر
باشد نوجوان و جوان بيشتر از آسيبهاي اجتماعي در امان ميماند، ولي اينها
خيلي ساده و پاك به نظر ميرسند و مبرا از همه قضاوتهايي كه پيرامونشان
وجود دارد و همه بارها شنيدهايم. اينها مستعد بزهكاري نيستند، رفتارهاي
ناهنجار ندارند و با خيلي قضاوتهاي نادرست كه در ذهن برخی از ما
دربارهشان وجود دارد زمين تا آسمان فاصله دارند. برعكس آن چيزي كه تصور
ميكردم خيلي حساس هستند و خيلي بيشتر از بقيه روي رفتارهايي كه با آنها
ميشود دقت ميكنند. از ترحم بيزارند و اين را در نخستين ارتباطي كه با تو
برقرار ميكنند به طرق مختلف نشان ميدهند.
آنها خانواده دارند و من ندارم!
از
او ميپرسم چقدر دوست داشتي خانوادهاي پيدا ميشد و تو را به حضانت
ميگرفت؟ به فكر فرو ميرود و ميگويد: زماني خيلي زياد ولي الان ديگر
بيشتر دوست دارم خودم تشكيل خانواده بدهم. از لحظهاي كه فهميدم من با بقيه
يك فرق بزرگ دارم و آن هم اين است كه آنها خانواده دارند و من ندارم درگير
اين مساله بودم. يادم ميآيد تا همين پنج سال پيش هر شب قبل از خواب
ساعتها در خيال فرو ميرفتم و خودم را در كنار پدر، مادر و خواهر و
برادراني ميديدم كه خيلي مرا دوست داشتند. در عالم رويا ميديدم با
خانواده خياليام به پارك يا مسافرت ميرويم و در خانه ساعتهاي خوشي را
كنار هم ميگذرانيم. شايد باورتان نشود، اما تا همين پنج سال پيش كه 12
سالم بود هرشب اين روياها را ميديدم. از او ميپرسم چرا كسي حاضر نشد تو
را به حضانت بگيرد؟ در پاسخم ميگويد: اين دست ما نيست. بچههاي بهزيستي
فقط ميتوانند منتظر بمانند، منتظر دستي كه نجاتشان بدهد. مشكل ما يعني همه
بچههايي كه در بهزيستي زندگي ميكنند حضانت گرفتن يا نگرفتن خانوادهها
نيست، زيرا حتي اگر بهترين خانواده دنيا هم ما را در آغوش گرم خود جاي داده
و بزرگ كند يك قضاوتهاي سطحي يا حرفهاي نسنجيده تا ماهها و سالها ما
را ناراحت و مشغول ميكند. آه ميكشد و ميگويد خسته است. خسته از همه
آنهايي كه با انگشت نشانش ميدهند و سعي ميكنند به او بفهمانند با بقيه
فرق دارد.
آنها كه كودكي را به حضانت گرفتهاند
تعداد
افرادي كه در كشور ما تمكن مالي در حد عالي و بالاتر از عادي دارند واقعا
كم نيست، پس چرا تعداد انگشتشماري براي سرپرستي و حضانت اين بچهها اقدام
ميكنند؟ مدير موسسه مائده اين را ميگويد و اضافه ميكند: من سال گذشته
تعداد بچههاي بيسرپرست كل ايران را بر تعداد خانوادهها تقسيم كردم و
فهميدم اگر هفت هزار خانواده ايراني قبول كنند كه هر كدام حضانت دو تا سه
كودك را به عهده بگيرند در ايران كودك بيسرپرستي باقي نميماند. اين در
حالي است كه در شهر تهران فقط بر اساس گفتههاي قاليباف، شهردار تهران 600
هزار خانواده خيلي ثروتمند زندگي ميكند.
خانم مدير با درماندگي
دستي به صورتش ميكشد و ميگويد: چرا خيلي چيزهاي خوب كه جاهاي ديگر دنيا
مد شده اينجا مد نميشود؟ همه افراد مشهوري ايراني تمكن مالي اين كار را
دارند، اما هيچ كس براي اين كار پيشقدم نميشود تا با تبليغ آن را مد كند.
خانم مدير آهي ميكشد و ميگويد: شايد درست نباشد و در اين مقايسه
نميخواهم ارزش هيچ انساني را پايين بياورم، اما حيوان خانگي و نگهداري آن
براي خيلي از افراد اين طبقات يك پرستيژ حساب ميشود. آيا نميتوان اين حس
را به جاي حيوان به انسان نثار كرد و از او حمايت كرد؟ با اين تفاوت كه در
بزرگ كردن و حمايت از يك حيوان شما به او ظلم ميكنيد، زيرا او را از محيط
زندگي او و طبيعت جدا كرده و براي خودتان محبوس ميكنيد در حالي كه در
پرورش يك انسان شما بزرگترين مهرباني را نثار يك انسان و كل خلقت ميكنيد.
خانم مدير بغض ميكند. صدايش ميلرزد و ميگويد: باور كنيد خداي اين
بچهها خيلي بيشتر از من و شما هوايشان را دارد و نگرانشان است. با نگهداري
از يك كودك معصوم لطف و كرم خداي آن كودك در زندگيتان جاري و ساري ميشود.
اين باور قطعي من و همه كساني است كه كودكان بيسرپرست را حمايت ميكنيم.
افسانه خاكپور از كمپيني ميگويد كه ميخواهد هشتك آن را در شبكه اجتماعي
اينستاگرام فعال كند: سلبريتيهاي ايراني كه كودكي را به حضانت گرفتهاند.
ميگويد: تا به حال هيچ فرد مطرح و معروفي در ايران اين كار را نكرده و
اميدواريم روزي اين كار هم مد شود.
موانعي كه سر راه فرزندخواندگي است
مددكار
اين موسسه درباره مشكلاتي كه باعث ميشود خانوادهها كمتر مايل باشند
كودكي را به سرپرستي بگيرند به «آرمان» ميگويد: يكي از اصليترين اين
موانع اين تصور است كه ممكن است پدر و مادر اصلي كودك پيدا شوند. معصومه
نادري ادامه ميدهد: اين تفكر كه ما بخواهيم كسي حتي اگر آن فرد فرزند خود
ما باشد، هميشه به ما تعلق داشته و با ما باشد، از اساس مشكل دارد. هر
انساني آزاد است و خودش بايد تشخيص بدهد كه چه موقعيتي را انتخاب ميكند.
در حالي كه در عمل ثابت شده وقتي كودكي با پدر و مادر جديد خود خو ميگيرد
بعد از پيدا شدن پدر و مادر اصلي خود نيز ميل چنداني به برگشتن نزد خانواده
اصلي خود ندارد و ترجيح ميدهد نزد خانوادهاي باشد كه او را بزرگ
كردهاند.
نادري ميگويد: اين در حالي است كه همه افرادي كه به سن
18 سالگي ميرسند بايد مستقل باشند و بعد ازاين سن ديگر مساله سرپرستي فقط
حمايت از راه دور را شامل ميشود. نادري به يكي ديگر از مشكلات حضانت كودك
اشاره كرده و ميگويد: يكي ديگر از اين مشكلات تصوراتي است كه درباره اين
قبيل كودكان وجود دارد. متاسفانه برخی فكر ميكنند چون اين كودكان به پدر و
مادرهاي عمدتا خلافكار يا بزهكار اجتماعي تعلق داشتهاند از نظر وراثتي
مانند خانوادههاي خود هستند و نميتوان انتظار داشت در آينده فرد سالمي
شوند.
اين مددكار اجتماعي با چند استدلال اين تصور نادرست را نفي
ميكند و ميگويد: در درجه اول بايد گفت علم ثابت كرده است محيط در كنار
وراثت بر شكلگيري شخصيت افراد تاثيرگذار است، اما معني تاثير وراثت بر
افراد اين نيست كه اگر پدر يا مادري خلافكار شد بچه او نيز اينگونه باشد
يا تمايل به خلاف در او بيشتر شود. هيچ كسي حتي اين پدر و مادرهاي خلافكار
از لحظه تولد خلافكار نبودهاند و در اثر زندگي و شرايط محيطي به اين وضع
رسيدهاند. نادري ميگويد: برخلاف تصورات اشتباه، كودكاني كه در
خانوادههاي نابسامان و مشكلدار بزرگ ميشوند ميتوانند به انواع آسيبهاي
اجتماعي مبتلا شوند، در حالي كه اگر همين كودكان را از آن خانوادهها
گرفته و به محيطهاي ديگري ببريم اين اتفاق و رفتارهاي ناهنجار در آنها
كاملا از بين ميرود. اين نشان ميدهد خانواده اصليترين و تنها جايي است
كه در مبتلا شدن يا نشدن كودكان به انواع بزههاي اجتماعي نقش دارد. اين
مددكار ميگويد: حضانت بچههاي بيسرپرست به معناي پشتيباني عاطفي آنهاست و
اين به مسائل مالي خلاصه نميشود.