به دلیل توفیق در پیاده روی اربعین حسینی چند روزی در خدمت دوستان در این فضا نبودم. یکشنبه شب به نجف رفتم و شنبه شب این هفته با تاخیری چند ساعته و کشنده با وضع فرودگاه محدود نجف از نجف به تهران بازگشتم و طبق معمول اغلب سفرها سرما خورده و بیمار!
اربعین امسال به لطف خدا این راه را سریعتر و در دو روز طی کردم و نایب الزیاره همه دوستان بودم .
سالهاست توفیق این پیاده رفتن را دارم بدون توقع اجر ثواب حج وعمره و..اما هرچه بیشتر می روم بیشتر در می یابم که از این پیاده روی نمی شود چیزی گفت. بحر درکوزه نمی گنجد.
بارها با دیدن سیل بی پایان جمعیتی که در جلوی من درمسیرنجف به کربلا پیاده می رفتند انگار کسی بمن می گفت ببین، این همه جمعیت را از مسیرهای مختلف - که این مسیر تنها یکی ازآن راه هاست- چه مغناطیس عجیبی به سمت کعبه عشاق کشانده و می کشاند. عشقی که نه سن می شناسد و نه سرما و گرما. نه خستگی و نه بیماری و درد و...
این همه عاشق !این همه سال! این همه راه! این همه جلوه های عاشقی! و تنها یک معشوق!
امسال ایرانی های زیادی به پیاده روی اربعین حسینی آمده بودند. حضور طلاب جوان – و کمتر غیر جوان- درمیان این جمعیت میلیونی بسیار چشمگیر بود بعضا با خانواده بودند.
عراقیها مثل سالهای قبل در پذیرایی از زوار سیدالشهدا سنگ تمام گذاشتند. بعضی از آنها که اهل مبالغه هستند با شگفتی از حضور چشمگیر ایرانیان می گفتند از ایران بیست میلیون زائر به عراق آمده است! یکی از روحانیون عراقی می گفت ایران و عراق دراین حرکت عملا یک ملت شده اند .حرف درستی بود .امید که این وحدت مقدمه ظهور مولایمان حضرت صاحب الزمان باشد.
امسال هم به دلیل ازدحام زیاد جمعیت نتوانستم در نزدیکی ضریح سیدالشهدا زیارت جامعه و امین الله بخوانم وبه ایستادن در ابتدای در ورودی رواق متصل به ضریح اکتفا کردم.
دربازگشت سری به شهر کفل در مسیر راه کربلا به نجف – کیلومتر 27از نجف- زدم و مرقد حضرت نبی ذی الکفل را زیارت کردم .شب درکفل خوابیدم کسی که متصدی حرم بود با نشان دادن دریچه کوچک نیمه بازی در پایین صندوق قبر مطهر می گفت از قبر این پیامبر بنی اسراییل بوی عطر عجیبی متصاعد می شود .نشستیم وامتحان کردیم.عطری بسیار لطیف که حتی من سرماخورده هم آن را استشمام کردم از قبر متصاعد بود. پرسیدم قبرمطهر پایین است یا درهمین صندوق است می گفت نه صندوق قبر همین است که می بینید .آقای نادر نوروز شاد که در این سفرهمراه من بود می گفت عطر متصاعد شده از قبرحتی اطراف این صندوق را گرفته است.
محراب مسجدتاریخی نخیله معروف به مقام علی
حضرت امیرالمومنین در این محل که محل لشگرگاه او درجنگ با معاویه بود 5 روز اقامت کرده ونماز خوانده است.
از کفل که از توابع شهرحله از استان بابل است سری به مرقد صحابی برجسته امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیهما رُشید هَجَری زدیم .صحابه ای که به دست زیاد بن ابیه والی معاویه درکوفه به شهادت رسید.
ماجرای زیاد بن ابیه در تاریخ بسیار درد آور است وی از کسانی بود که درمسیر ربایش معاویه با شیوه های مختلف قرار گرفت و هربار جواب سختی بمعاویه داد ولی بالاخره تسلیم معاویه شد و از علی جدا گردید ومعاویه درمجلسی که تشکیل داد که به بدنامی بیشتر زیاد نزد کوفیان منجرشد چون همه بیشتر دریافتند مادر وی زنی بدکاره بوده است به همگان اعلام کرد چون پدرش شبی را نزد مادر زیاد بوده و بنابراین او را رسما برادر خود می داند و از مردم خواست ازاین به بعد به جای گفتن زیاد بن ابیه – زیاد پسر پدرش!یعنی پدرش معلوم نیست – وی را زیاد ابن ابی سفیان بخوانند!
کتیبه تاریخی موجود درحرم نبی الله ذوالکفل به زبان عبری
زیادچون در زمره موالیان علی و از سرداران آن حضرت بودهمه ی شیعیان خالص علی را درکوفه می شناخت وپس از جذب شدن به معاویه که والی کوفه شد به تعقیب همه ی کسانی که می شناخت پرداخت و با احضارشان از آنها می خواست در حضور جمعیتی که گرد آورده بود ازعلی برائت بجویند و به وی دشنام بدهند که با خودداری شیعیان آنها را به فجیعترین وضعی که از جمله آن بریدن دست وپا و زبانشان بودبه شهادت می رساند. وی با رشید هم چنین کرد.
نقل است از رشید پرسید مولایت علی نگفت چگونه تو را می کشم؟و پاسخ شنید چرا. مولایم علی بمن فرمود تو مرا به دار می زنی و زبانم را قطع می کنی.زیاد گفت خلاف آن رفتار می کنم تا دروغ مولایت روشن شود و دستور داد را وی به چوبه نخلی بستند تا از گرسنگی وتشنگی بمیرد. مردم به دور او جمع می شدند و وی از مناقب علی می گفت تا اینکه به زیاد خبردادند که رشید بربالای دار از فضایل علی برای مردم سخن می گوید و وی دستورداد زبانش راقطع کنند تا سخن نگوید. چنین کردند و وی بشهادت رسید.
دربروشور به اشتباه نوشته شده ،رشید تا زمان امام سجاد را درک کرده است.پسرم علی آقا با خواندن این عبارت از من پرسید که اگررشید هجری تا زمان امام سجاد زنده بوده است چرا درکربلا حضورنداشته؟ ومن اظهار بی اطلاعی کردم و از متولی آستانه پرسیدم و پاسخ شنیدم وی بدلیل بودن درزندان ابن زیاد نتوانسته درواقعه کربلا حضورداشته باشد.ولی این نقل صحت ندارد. وی قبل از واقعه کربلا به شهادت رسیده است. این مختار بود که درزمان واقعه کربلا در زندان ابن زیاد درکوفه زندانی بود.
متولی آستانه که درجریان بازدید من بود بروشوری را تقدیم کرد که برخی از مطالب این نوشته از آن برداشت شده است.
درباره رشید کمتراطلاعی از سال تولد، عمر وسال شهادتش در دست است .معروف است وی از صحابه ایرانی امیرالمومنین وفردی بوده بسیار صریح اللهجه و جسور دربیان حقایق ودفاع از ولایت مولایش علی و به همین دلیل تحت تعقیب و آزار حکومت اموی درکوفه بود.
دربروشور آمده جناب امیرالمومنین.علیه السلام وی را رشید البلایا و المنایا نامیده یعنی کسی که بلا ها می بیند و از وقایع آینده آگاه است.در روایتی از امام کاظم علیه السلام نقل شده وی به تنهادخترش که قنوا نام داشت گفته است قلم وکاغذی بیاورید که برای شما آنچه را تا زمان قیامت رخ می دهد بازگوکنم وبنویسم.علمی که مولایم علی بمن آموخت.
وی به دخترش نحوه شهادتش راهم گفت.
مرقد صحابی جلیل القدرامیرالمومنین رشیدهجری در حومه کفل
رشیدهجری از اهالی هجر از توابع بحرین بوده بحرینی که تا اوایل دهه پنجاه خورشیدی از توابع ایران بود وبراثر سیاستهای شیطان پیرانگلیس وخودباختگی پهلوی دوم از ایران جدا شد.بعضی هم وی را از اهالی هجر از توابع منطقه احصا در شرق عربستان و بعضی از منطقه هجریین از توابع بصره می دانند.
در این بروشور آمده وی غلام یکی از انصار بوده که در جنگ سخت احد ضربت شمشیرمحکمی به یکی از کفارمکه زد وگفت بگیر! من غلام فارسی هستم .رسول خدا تا این گفته او راشنید به او گفت چرا نگفتی من غلام انصاری هستم که مولای خودم از آنان است؟. وقتی ضربت کاری وی به سر یکی از مشرکین بنام ابن عریف واردشد رسولخدا به او گفت احسنت یا اباعبدالله! وبدین ترتیب رسولخدا به وی لقب ابی عبدالله داد.
وی همراه ابوذر وسلمان و..از یاران روزهای سخت علی بود وبواسطه خدمات بیشمارش به ولایت علی از مولای متقیان لقب ابوالبرکات را دریافت کرد.
مرقد مطهر حضرت زیدبن علی بن الحسین در7 کیلومتری کفل
از مرقد رشید هجری به سمت مرقد زید بن علی بن الحسین درروستای زید از توابع شهر کفل رفتم و افسوس خوردم چرا تا کنون به اینجا نیامده ام.
پس از زیارت قبر رشید هجری به زیارت شهید مظلوم اهل بیت حسین، یعنی جناب زید بن علی بن الحسین رفتیم در میان خاندان اهل بیت یاد ندارم کسی به این درجه مظلومیت - در نحوه ی کشته شدن - کشته شده باشد. حتی امام حسین . بدستور والی اموی کوفه جنازه جناب زید را پس از سه سال که برنخلی آویزان بود پایین کشیدند. آتش زدند وخاکسترش را به مزارع ریختند و به آب فرات سپردند.
جناب زید در سال 78 درمدینه متولدشد .مادرش کنیزی بود که مختار ابن ابی عبیده ثقفی او را خریده بودولی وقتی شدت پاکدامنی این کنیز را دید وی را به امام سجاد بخشید.
در بروشوری که به دو زبان بود وبه زائران زید اهدا می شد نوشته شده بود رسولخدا وقتی به غلام وخدمتکارش زید بن حارثه - کسی که باختیارخود درخدمت ایشان بود- می نگریست می فرمود مظلومترین خاندان من همنام وی خواهد شد و او را زید نامید.
دراین نوشته بدون ذکر منبع آمده بود امام سجاد موقعی که خبرتولد فرزندش زید را شنید قرآن را گشود و دید آیه 111 سوره توبه آمد که :"خداوند ازمومنان جانها واموالشان را خریداری می کند و بهشت را برای آنها تضمین می کند." امام دیگربارقرآن را گشود. آیه 169 سوره آل عمران آمدکه:"وکسانی را که در راه خداوند کشته می شوند،مرده مپندارید چراکه آنان زنده نزدخداوند خودهستند و روزی دارند." امام برای سومین بارکه قرآن گشود ،آیه 95 سوره نساءآمد که :"خداوندجان ومال مجاهدان را بردیگران- که مبارزه نمی کنند- برتری داده است".امام قرآن را بست و فرمود:ازهم اکنون نسبت به این فرزند بمن تسلیت گفته شد چرا که او از شهدا خواهد بود.
امام باقردرباره او می گفت :بار الها زید را پشت و پناهم قرار ده!
کسی از امام باقردرباره زید سوال کرد.حضرت فرمود:"درباره کسی از من سوال کردی که وجودش از سر تا به پا سرشار از ایمان و علم بوده و سرورخانواده اش می باشد."
امام صادق درشان او پس از شهادتش فرمود:"حقا که زید عموی خوبی بود. او مردی برای دنیا وآخرت ما بود و اگر به قدرت می رسید می دانست چگونه با مردم مدارا کند."
شیخ مفید گفته است : جناب زید پس ازامام باقر،برترین فرزندامام سجاد بلحاظ رتبه ومقام بود.اوعابدی بود فقیه، شجاع و سخاوتمند که با قدرت شمشیر امر به معروف ونهی ازمنکر کرد و همواره خواستارانتقام خون جدش حسین بود.
درباره او گفته اند در سخن گفتن بسیار حاضر جواب بود و با شیوایی هرچه تمامتر سخن می گفت و مردم را شیفته سخنوری خود می کرد .جسور بود وشجاع فقیه بود ودانا.
درشجاعتش همین بس که وقتی سفری به شام داشت و با هشام بن عبدالملک خلیفه ستمگر و خشن اموی ملاقاتی داشت وحق خاندان رسولخدا را به او گوشزد نمود تا هشام از امام باقر به البقره-گاو- نام برد ،زید با شجاعت وی را سرزنش کرد وگفت با سخن رسولخدا که برادرم را باقر نامیده است مخالفت نکن. درروز قیامت هنگامی که او به بهشت برود و تو به دوزخ رسولخدا پاسخ مخالفت تو راخواهد داد!
مشهورترین حادثه زندگی جناب زید قیام اودرکوفه است .دراین باره تاریخ مملو از مطالب گوناگون است برخی از این مطالب براین نظر هستند که وی بدون اذن وهماهنگی امام صادق علیه خلافت بنی امیه قیام کرد. حال اینکه اینگونه نیست.شخصیتی همانند زید چگونه می تواند مستقل وخودسردست به قیام بزند؟
درروایتی از امام رضا که مامون خلیفه عباسی درباره زید ازحضرت سوال نمود نقل شده که حضرت فرمود:" زید قبل از قیام خود از جدم امام صادق نظرخواهی کرد وجواب شنید اگر به کشته شدن درمحله کناسه کوفه راضی هستی، خود می دانی!" که کنایه ازاین بودکه تو در این قیام کشته می شوی و شد.
در یکی ازسفرهای وی به کوفه کوفیان به او وعده دادند که یکصدهزارشمشیر زن از کوفه وخراسان وبصره دررکابت حاضر خواهند شد. (انساب الاشراف /ج3 /ص1357)
موقعی که زید تکلیف خود را قیام مسلحانه در برابر مظالم دستگاه خلافت اموی دانست و از مدینه خارج شد تا به کوفه وبصره برای جمع آوری نیرو برود امام صادق درتایید حرکت وی فرمود:وای بحال کسی که ندایش را بشنود وبه اوکمک نکند.
درسفری که زید به کوفه رفت و بیش از ده ماه درکوفه ودوماه دربصره ماند مخفیانه مردم را برای قیام دعوت نمود. ازمردم کوفه 15000 نفر به دعوت اولبیک گفتند. وی نمایندگانی را به سایرشهرها فرستاد ومردم رابه بیعت با خود فراخواند.شعار دعوت او" الرضا من آل محمد "بود .
بعضی قیام جناب زید را دلیل محکمی بر ادعای امامت وی دانسته اند ولی مرحوم مجلسی درباره او گفته است وی هرگز مدعی امامت نبود و پیوسته مردم را به امامت برادرش امام باقر و امام صادق دعوت می کرد. ایشان تصمیم داشت اگردرقیام خود پیروز شودرهبری امت را به برترین افراد و داناترین شان واگذارکند.گفته می شود وی محرمانه از طرف امام ماموریت داشت این قیام را رهبری کند.
زید مردم را به پیوستن به خود دعوت نمی نمود. وهرگز ادعایی دربرابرامامت برادرش امام باقر وپس از او امام صادق نداشت.یحیی فرزند او می گوید :ازپدرم تعداد امامان را پرسیدم گفت:چهارنفرگذشتگان وهشت نفرباقی هستند. سپس هر دوازده نفر را نام برد. پرسیدم: تو از آنان هستی ؟گفت :نه .گفتم: پس نام آنها را ازکجادانستی ؟گفت :عهدی بود از رسولخدا که به ما رسیده است.
زید کوفه را بدلیل وجود برخی شیعیان علی در آنجا برای قیام خود انتخاب کرد. آنها اگرچه درابتدا دعوت وی را باخوشحالی پذیرفتند ولی درنهایت نسبت به وی بیوفایی کردند.
بعضی از نزدیکان و وفاداران زید درباره بیوفایی کوفیان به وی هشدار داده و او را از دلگرم شدن به اجابت فوری دعوتش توسط کوفیان برحذر داشتند.زید نیز مشورتشان را پذیرفت وکوفه را ترک کرد ولی بعضی از کوفیان تا قادسیه بدنبال وی رفته وبا اصرار از اوخواستند بکوفه بازگردد تا از یاری شان بهره مند شود.آنها به وی گفتند شماچگونه می خواهی ما را درسلطه ستم حکام بنی امیه وابگذاری . در حالی که برای یاری تو 100.000 شمشیرزن از کوفه وبصره وخراسان آماده هستند؟
جناب زید پس از اینکه موادی را بعنوان تعهد با آنها درمیان گذاشت و کوفیان تک تک بندها را تایید نمودند دعوتشان را اجابت کرد. به رغم این پیمان برخی ازجمله عبدالله المحض وجابرالجعفی و... به زید گفتند فریب این تعهد کوفیان را نخورد. برخی ازعلماوفقهای کوفه هم نظیرابوحنیفه وسفیان الثوری ویحی بن دینار والاعمش که شاهد ستم امویان به مردم بودند ازمردم کوفه وسایرشهرها خواستند زید را یاری کنند.
زید اول ماه صفر سال 122 را زمان قیام خوداعلام نمود. وی دربیعت با مردم درسخنانی گفت :"من شما را به کتاب خدا وسنت پیامبرش وجهادباستمگران وهمراهی با ضعیف شدگان و پرداختن حقوق محرومان وتقسیم اموال حکومتی به مستحقان ویاری رساندن به ما اهل بیت دربرابرکسانی که با ما می جنگند دعوت می کنم."
خبرقیام به گوش عوامل بنی امیه وخلافت اموی درشام رسید. خلیفه اموی درشام، هشام بن عبدالملک اموی بود.- امویان تیره ای از بنی امیه هستند- هشام دردو نامه که به والی عراق فرستاد از وی خواست این قیام راسرکوب کند واز والی کوفه نیزبطورخاص خواستار احضار ودستگیری زید شد.ماموران مخفی حکومت کوفه به جستجوی زید افتادند وبا نیرنگ سعی درکشف محل وی داشتند ولی زید با هوشمندی خاصی خود و یارانش را ازدید ماموران کوفه مخفی نگاه داشت
شدت عمل دستگاه ستم اموی درتعقیب زید ویارانش باعث شد جناب زید یک هفته قیام خود را به جلو اندازد و درشب هنگام به رغم سختی حرکت و خروج درشب بدلیل مراقبت شدید ماموران تجسس دستگاه خلافت قیام خود را باشعار "یامنصور امت- ای یاری شده بمیران!- آغاز کرد.اما کوفیان وی را تنها گذاشتند. جز سیصد نفر- وبه قولی چهارصدنفر-ازبهترین یارانش همه وی را تنها گذاشتند . زید ویاران اندکش پس ازتلفات زیادی که برسپاه اموی وارد کردند درمحاصره افتادند وبه شدت تیرباران شدند . حین جنگ یکی از تیرها به پیشانی زید خورد و وی را مجروح کرد. یارانش وی را به منزلی برای مداوا بردند .فرزندش یحیی بربالین وی نشسته وگریه می کرد. وی به فرزندش گفت پس از مرگ اوراهش را ادامه دهد.برای معالجه او طبییی آوردند . طبیب تا زخم را دید به زید گفت: اگر این تیر را از پیشانی تو دربیاورم جان خواهی داد.زید که درد زیادی می کشید درپاسخ طبیب گفت: مرگ از آنچه ازدرد می کشم برایم بهتراست .طبیب هم تیررا درآورد و وی بلافاصله جان داد .درحالی که 42 سال داشت.
امام صادق وقتی خبرشهادت عمویش زید را شنید بسیاراندوهگین شد ومبالغی به خانواده کسانی که با زید به شهادت رسیده بودند تقسیم نمود (الارشاد/شیخ مفید/ج2/ص 170)
پس ازشهادت زید یاران وی فکر دفن جسد او افتادند تا از دسترس دشمن دوربماند . بناچار در میانه جوی آبی قبری کندند و جسدش را درآن دفن کردند ودور آن حصاری کشیده وآب را دوباره درآن جوی جاری نمودند. حاکم کوفه یوسف بن عمر ثقفی که بدنبال زنده یا مرده زید بود- به نقلی توسط طبیب معالج زید وبه نقل دیگری ازسوی جاسوسی که درمیان یاران زید درموقع دفن جسد وی حاضر بود وبه والی کوفه محل دفن زید را خبرداد - به محل دفن آگاهی یافت و دستور نبش قبرداد .وی سپس فرمان داد پس از نبش قبر،سرزید را از تن جدا کرده و برای هشام به شام بفرستند وجسد وی را بصورت وارونه برنخلی بداربکشند.
جنازه مطهر زید سه و بنا به نقلی چهارسال به همین صورت برنخل آویزان بود ونگهبانانی از آن مراقبت می کردند .
یحیی فرزند زید ازخلیفه اموی در شام خواست به وی اجازه دهد پیکر پدرش را ازدرخت پایین آورده دفن کند اوهم به یوسف بن عمرثقفی والی کوفه نوشت جسد را پایین آورده وبه آتش بکشد وخاکسترش را در رودخانه بیندازد. والی کوفه نیزدستورداد جسد را از نخل پایین کشیده وبه آتش بکشند .سپس برای چشم زهر گرفتن از مردم کوفه وعراق فرمان داد نیمی از خاکستر جسد زید را درفرات ونیمی دیگر را برکشتزارها ومزارع کوفه پخش کنند و گفت چنان کردم که بدن زید را در طعام خود بخورید وبا آب بیاشامید.(انساب الاشراف /ج3/ص 1375)
با این تفسیربرای زید قبری نمی شود سراغ گرفت وضریح فعلی موجود درحرم این شهید مظلوم محل شهادت وی درمحله کناسه کوفه است که اکنون از توابع شهر کفل می باشد.
ازعجایب تاریخ اینکه وقتی در ابتدای کار بنی العباس سفاح به خلافت رسید به تلافی این کار وی با جنازه زید،جنازه هشام بن عبدالملک را از قبر بیرون آورد. ابتدا80 ضربه شلاق برآن زد و سپس جنازه را به آتش کشید (تاریخ یعقوبی /ج2 ص 288) این همه ماجرای زید بود.
توصیه می کنم اگر بطور انفرادی یا گروهی به نجف وکوفه رفتید حتما سری به کناسه بزنید ومحل شهادت جناب زید را زیارت کنید. جناب زید حرمی بسیار باصفا و دل انگیزدارد وآدم از زیارت آن سیر نمی شود.
درود خدا برشهید مظلوم خاندان حسین زید بن علی بن الحسین ویاران او.
درادامه سفر از کناسه به مساجد سهله وکوفه رفتیم . کوفه پس ازاربعین خیلی شلوغ بود وتقریبا همه زائران آن ایرانیانی بودندکه از کربلا به نجف بازگشته بودند.پس از نمازجماعت ظهر و عصر در مسجد کوفه به نجف رفتیم تا نماز مغرب وعشا را درحرم باشیم وپس از آن به فرودگاه برویم. هرچند سفرشش روزه ما درنجف به پایان رسید اما دلمان درنجف جاماند.
آیا بازتوفیق تشرفی عنایت خواهند فرمود؟ .بسیارامیدوارم.این امید درزندگی من خیلی کارکرده است.
حسن ظن به خدا مساله مهمی است که درروایات به آن تاکید بسیار شده است:خدا نزدحسن ظن بنده ی مومن خود است.کافی است بنده ی مومن باشیم.
منبع:
وبلاگ غلامعلی رجایی