arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۴۸۵۰۵
تاریخ انتشار: ۳۹ : ۰۷ - ۳۰ دی ۱۳۹۴

تنش در روابط عربستان و ایران و جعبه سیاه آمریکا

* علیرضا میریوسفی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
برداشت اول:
تنش بین ایران و عربستان در هفته های اخیر به اوج خود رسیده است و به قطع کامل روابط دو کشور برای دومین بار بعد از پیروی انقلاب اسلامی انجامید. قطع روابط قبلی دو کشور در سال 1988 و در اثر پس لرزه های کشتار حاجیان ایرانی در سرزمین وحی رخ داد، ولی این بار به نظر می رسد که اختلافات عمیق تر و ریشه دارتری به این جدایی قطعی سیاسی انجامیده است. مقالات و تحلیل های زیادی در روزهای گذشته در رسانه های ایران و جهان درباره این اتفاق مهم نگاشته شده و ابعاد مختلف موضوع را از دیدگاه دو کشور و معادلات منطقه ای بررسی کرده اند. با این حال جای یک عامل مهم و تعیین کننده در این تحلیل ها خالی است. جعبه سیاهی به اسم روابط آمریکا و عربستان به ویژه بعد از فوریه 2011. نگاه های معدودی هم که موضوع را از این جهت مورد توجه قرار داده اند، تمرکز یا تعمق کافی را به ابعاد این موضوع نداشته اند. عمدتا این نگاه ها در دو طیف متضاد می توان خلاصه کرد: یا عربستان را کشوری آمریکایی تصور کرده اند که تمامی اعمالش به دستور و در چارچوب نقشه کلان تر آمریکایی اجرا می شود و یا عربستان و آمریکا را مقابل هم دانسته اند که کارشان به دشمنی کشیده است و یا این که کشوری مثل ایران به تدریج و بعد از اجرایی شدن برجام، جای انتخاب های سنتی آمریکا در حوزه خلیج فارس و به ویژه عربستان را در منطقه می گیرد. به نظر می رسد هر دوی این تحلیل ها واقعیت های بزرگی را نادیده می گیرند و نیاز به بررسی های بیشتری در این زمینه است.
اولین نکته ای که باید توجه داشت این است که برخلاف تصورات دسته دوم، عربستان سعودی کماکان یک متحد مهم برای آمریکاست و به نظر نمی رسد این وضعیت تا مدت ها تغییری کند یا حداقل آمریکا تمایلی به چنین تغییری داشته باشد. البته قطعا هر دو کشور در این اتحاد انتظاراتی از هم دارند که اختلاف دیدگاه های عمده ای در برخی مسائل منطقه ای بینشان ایجاد می کند که به این موارد خواهیم پرداخت، ولی به هر حال نباید درباره ماهیت روابط دو کشور تردیدی نمود. اصولا روابط کشورها و از جمله میزان دوستی و دشمنی آنها در سه سطح قابل بررسی هستند: ماهیت، رفتار و مواضع. مهمترین سطح از این سطوح سه گانه سطح ماهیت است که به نظر می رسد روابط آمریکا و عربستان از دهه 1930 تا کنون، ماهیتا روابطی راهبردی بوده است.
سطح دوم سطح رفتار است که به معنی هماهنگی یا ناهماهنگی در رفتار و خشنودی یا ناخشنودی از رفتار طرف مقابل در برخی موضوعات خاص است. به نظر می رسد مهمترین نارضایتی و اختلافات دو کشور در این سطح تعریف می شود. سطح سوم هم اختلاف در مواضع است که به نظر می رسد چنین اختلافاتی نسبت به دو سطح قبلی قابل تحمل تر یا حلشان محتمل تر باشد. هرچند دو کشور سعی کرده اند در این سطح خویشتن داری کنند و اختلافات یا گلایه های خود از همدیگر را به رسانه ها نکشانند، با این حال موضوعات مختلفی از اختلافات سطح دوم یعنی سطح رفتاری برخی اوقات در مواضع دو کشور نیز بروز و ظهور می یابد.
 
ماهیت و رفتار در روابط آمریکا و عربستان
اولین موضوع ماهیت روابط دو کشور امریکا و عربستان است. ماهیت روابط دو کشور، به عنوان دو متحد راهبردی از دهه 1930 کمابیش ثابت بوده است و از معادله نفت در برابر امنیت تبعیت کرده است. معادله نفت در برابر امنیت بطور عملی در سال 1932 با تاسیس شرکت آرامکو (شرکت نفتی عرب-آمریکا) آغاز شد. این رابطه در سال 1945 و پس از امضای توافقی بین ملک عبدالعزیز و روزولت رسمیت یافت. اساس این معادله به این صورت تعریف شده است که عربستان امنیت نفت وارداتی آمریکا را تضمین می کند و در مقابل آمریکا امنیت عربستان را تامین می نماید. i
این معادله در دهه های گذشته دچار تحولاتی شده است که عمدتا شامل اختلافاتی در نحوه اجرای آن بوده است و به گلایه ها یا اختلاف دیدگاه هایی در مورد نحوه رفتار کشور مقابل انجامیده است. در سال 1960 با تاسیس اوپک روابط عربستان و آمریکا دچار تنش شد و به تعطیلی پایگاه هوایی آمریکا در ظهران در سال 1961 انجامید. متعاقب آن تحریم نفتی ۱۹۷۴-۱۹۷۳ در پی جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی و همینطور در اختیار گرفتن کنترل کامل آرامکو توسط عربستان این معادله را با چالش هایی مواجه کرده است. هرچند بعد از 1975 تنش های دو کشور در عرصه انرژی به شدت دهه شصت و هفتاد نبوده است، با این حال این رابطه عاری از تنش های سیاسی نبوده است و به همین خاطر استقلال انرژی همواره یکی از اولویت های امنیت ملی آمریکا بوده است. به عنوان مثال موسسه RAND وابسته به نیروی دریایی آمریکا در سال 2009 گزارش جامعی در این رابطه تهیه کرده است و علاوه بر تنش های سیاسی بر نقش احتمالی تروریست ها در توانایی به خطر انداختن جریان نفت وارداتی آمریکا در مناطق مختلف جهان و به ویژه خاورمیانه و عربستان پرداخته است. ii
همین تنش ها و نگرانی ها باعث شده است آمریکا به فکر تغییراتی در راهبرد سیاست خارجی خود در خاورمیانه بیفتد که تغییر نسبی در ماهیت روابط با عربستان و معادله نفت در برابر امنیت یکی از موارد آن است. به همین خاطر افزایش تولید نفت صخره ای1 و استقلال آمریکا از واردات نفت خام به ویژه از خلیج فارس، سال هاست یکی از نقاط مهمی است که صنعت نفت آمریکا را به سیاست خارجی این کشور پیوند می زند. این موضوع یکی از ملزومات اصلی برای اجرای سیاست گردش به شرق2 به عنوان یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و شرق دور را شکل می دهد. مطابق این راهبرد، آمریکا از تمرکز بر خاورمیانه کاسته و بخش عمده ای از توجه و نیروهای نظامی خود را به سمت دریای چین برای مهار تهدیدات اژدهای زرد گسیل خواهد کرد. البته در این راهبرد تمرکز و حضور در خلیج فارس به منظور تضمین امنیت انرژی متحدین آمریکا و کنترل بر شریان حیاتی نفت خلیج فارس کماکان ادامه می یابد و نمی توان آن را یک تحول عمده و صد درصدی در معادله نفت در برابر امنیت دانست، ولی به هر حال کاهش حضور و تمرکز آمریکا بر سایر مناطق خاورمیانه مستلزم عدم آسیب پذیری آمریکا از سایر تحولات پیچیده خاورمیانه نظیر اتفاقاتی است که به تحریم نفتی اوپک در سال 1973 انجامید و در عمل برخی سیاست های آمریکا در منطقه را گروگان معادلات سیاسی منطقه خاورمیانه نمود. این موضوع یکی از انگیزه های اصلی سیاسی سرمایه گذاری هنگفت در پروژه نفت صخره ای و قبول هزینه های محیط زیستی و مادی آن بوده است. اثر روانی تبدیل آمریکا از یک گروگان معادلات نفتی به یک ابرقدرت در حوزه انرژی دارای دستاوردهای سیاسی است که دولتمردان آمریکا سعی خواهند کرد از این برگه در معادلات خاورمیانه ای خود و به ویژه روابط با عربستان بهره برداری لازم را بنمایند.
 
بیداری اسلامی و اختلاف سلیقه آمریکا و عربستان
نکته دیگر دور جدید تنش های آمریکا و عربستان بعد از فوریه 2011 و ظهور بیداری اسلامی و دومینوی انقلاب های عربی در خاورمیانه است که سطحی از اختلاف سلیقه شدید بین دو کشور در آن بروز و ظهور یافت که شدت آن در طول زمان و مناطق مختلف متفاوت بود. عربستان به شدت معتقد به اتخاذ سیاست مشت آهنین در برخورد با این انقلاب ها در کل خاورمیانه بود، در حالی که آمریکا ترجیح می داد از مدل برخورد با انقلاب های آرام نظیر انقلاب 1989 اندونزی استفاده کند که راس نظام تغییر می کرد، ولی نهادهای نظامی و مدنی کماکان حفظ می شد. این اختلافات و میزان پایبندی هر دو کشور در طول زمان تغییراتی را شاهد بوده است و بطور کلی در مناطقی مانند مصر، ایران، سوریه و بحرین شدید تر و در مناطقی مانند لیبی، اردن و لیبی کمتر بوده است. و یا اختلافات تا قبل از کودتای سیسی در مصر یا سرکوب جنبش های مردمی در بحرین توسط نیروهای عربستانی شدیدتر و بعد از این اتفاقات کاهش یافته است و بالعکس در یمن بعد از تداوم جنگ بی ثمر در این کشور افزایش نسبی یافته است. اگر بخواهیم دقیق تر به موضوع نگاه کنیم باید حوادث اواخر ژانویه و اوایل فوریه 2011 را با دقت بیشتری بررسی کنیم. بلافاصله بعد از شدت گرفتن اعتراضات مردمی و ظهور بیداری اسلامی در تونس و مصر در اواخر ژانویه و اوایل فوریه، یک موضوع ذهن مقامات غربی و عربی را مشغول نمود و آن عبارت بود از جلوگیری از ظهور یک انقلاب اسلامی جدید در مصر، عربستان و در درجه بعدی اردن. همانگونه که گفته شد مقابله شدید و سرکوب این جریانات و یا مماشات ظاهری با انقلابیون اساس دو نگاه تفاوت دولت های عربستان و آمریکا را به موضوع تشکیل می داد.
اولین تماس دو کشور در این رابطه 30 ژانویه 2011 رخ داد. در این روز اوباما، رئیس جمهور آمریکا که از این ناآرامی ها در خاورمیانه نگران شده بود، طی تماسی تلفنی با ملک عبدالله، پادشاه وقت عربستان، خواستار انجام برخی اصلاحات در داخل عربستان شد که با استقبال پادشاه عربستان مواجه شد.iii با این حال ظاهرا در روزهای آتی، هیات حاکمه عربستان تغییر موضع داد و با تمام قوا به دنبال متقاعد کردن آمریکا برای اتخاذ سیاست مشت آهنین در قبال این تحولات گردید و خود نیز در داخل و خارج عربستان تا امروز همین سیاست را دنبال کرده است. به دنبال اعلام رسمی دولت آمریکا مبنی بر لزوم ترک قدرت توسط حسنی مبارک در مصر، ملک عبدالله در تماسی تلفنی با رئیس جمهور آمریکا خواستار شدت عمل در مصر برای حفظ مبارک در مصر حتی به قیمت تیراندازی به تظاهرکنندگان شد.iv وی به صراحت گفت که حتی به قیمت تیراندازی و کشتار معترضین در مصر مبارک می بایست در قدرت حفظ شود. متعاقب این تماس تلفنی تلاش های دیپلماتیک عربستان و امارات افزایش شدیدی یافت و روزانه دیپلمات های این دو کشور در واشنگتن، راهی وزارت امور خارجه آمریکا و سایر نهادهای تصمیم ساز و تصمیم گیر در آمریکا شدند تا سیاست اعلام شده آمریکا در قبال مبارک را تغییر دهند و به ظاهر توفیقاتی نیز داشتند، از جمله خانم هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه وقت آمریکا در تاریخ 10 فوریه از امکان تداوم حکومت مبارک صحبت کرد که با مخالفت رییس جمهور آمریکا مواجه شد.v
بطور کلی اکثر متحدین عربستان و از جمله شخص رئیس جمهور آمریکا به کارایی سیاست مشت آهنین به دیده تردید می نگریستند. روز 11 فوریه مبارک در مصر سقوط کرد و باعث ایجاد موجی از ناآرامی در کشورهای حوزه خلیج فارس گردید که زنجیروار ادامه داشت. 14 فوریه جمعه خشم در بحرین و سرکوب بی رحمانه مخالفین در حیات خلوت عربستان موجی از نگرانی را در کشورهای شبه جزیره عربستان ایجاد کرد. روز 15 فوریه، کارن الیوت هاوس، خبرنگار روزنامه وال استریت ژورنال در ریاض گزارشی تکان دهنده از وضعیت معیشتی مردم عربستان ارائه نمود و پیش بینی کرد مقصد بعدی انقلاب های عربی، عربستان سعودی خواهد بود. بنا به گزارش وال استریت 40 درصد مردم عربستان زیر خط فقر زندگی می کنند، هفتاد درصد توانایی خرید واحد مسکونی ندارند، بیکاری با توجه به فقر آموزشی و رقابت با نیروی کار خارجی بسیار بالاست و بیش از هفت هزار شاهزاده سعودی تمام منابع اقتصادی و سیاسی را بین خود تقسیم کرده اند.vi متعاقب این گزارش در تاریخ 23 فوریه، دولت عربستان یک کمک رفاهی مستقیم ده میلیارد دلاری را برای التیام موقت این وضعیت اعلام کرد و سپس برنامه ای تکمیلی و 93 میلیارد دلاری اعلام گردید. با این حال این تمهیدات تاثیر چندانی بر کاهش ناآرامی ها نداشت. 11 مارس جمعه خشم در عربستان، بحرین، کویت و یمن اعلام و تظاهرات بزرگی علیه تبعیض و بی عدالتی در این کشورها برگزار شد. در تاریخ 15 مارس نیروهای عربستان و امارات وارد بحرین شدند و به سرکوب بی رحمانه مردم بحرین در چارچوب سیاست مشت آهنین خود پرداختند. روز 19 مارس نیروهای عربستان در جمعه ای خونین در یمن 53 نفر را کشتند و عده زیادی را مجروح نمودند. این حرکات انفعالی و خشن ادامه داشت تا این که تظاهرات 18 آوریل 2011 در حمص سوریه همچون هدیه ای به عربستان برای انحراف افکار عمومی جهانی از اوضاع آشفته خود به کمک حکام این کشور آمد. از آن تاریخ به بعد همواره حکام سعودی سعی کرده اند با دمیدن به میدان جنگ سوریه، مجالی برای سرکوب مخالفان در داخل برای خود فراهم کنند. موضوع ایران و تلاش آمریکا برای حصول به توافق با ایران در موضوع هسته ای نیز محور دیگری از اختلافات دو کشور به ویژه بعد از سال 2011 بوده است.
اوج این اختلافات در مقاله سفیر عربستان در لندن در روزنامه نیویورک تایمز به تاریخ 10 دسامبر 2013 نمایان گردید.vii در این تاریخ وی علنا از سیاست های آمریکا حول سه محور سوریه، مصر و ایران به شدت انتقاد می کند و آمریکا را تهدید می کند که تا به امروز سیاست عربستان همراهی و رعایت امریکا بوده است، ولی از این تاریخ به بعد، عربستان راه خود را خواهد رفت و منتظر کسی نخواهد ماند. چند روز قبل از این تهدید بی سابقه، سفارت ایران در بیروت منفجر می شود. همزمان نیروهای تکفیری در سوریه، عراق و لبنان به شدت تقویت می شوند. چندماه بعد از این مقاله کودتای ژنرال سیسی در مصر باعث سرنگونی محمد مرسی می شود که اعتراض آمریکایی ها را در پی داشت. سپس شاهد سقوط موصل توسط داعش و ناآرامی های شدید در عراق علاوه بر سوریه بودیم. حتی جنگ یمن که ظاهرا ابتدا با چراغ سبز و موافقت آمریکا شروع شد، در ادامه و مشاهده شیوه عمل ناکارآمد نیروهای عربستانی با مخالفت هایی از سوی آمریکا مواجه شد. از همه این ها مهمتر، ناکامی عربستان از خرابکاری در مذاکراتی بود که به حصول به برجام در جولای 2015 انجامید و تداوم خرابکاری ها برای عدم تصویب آن در کنگره خشم دولت عربستان را برانگیخت و سرانجام تلاش ناکام عربستان برای وارد کردن آمریکا به اتحادیه ای نظامی در خلیج فارس که اوج اختلافاتش را در فوریه 2015 در اجلاس کمپ دیوید نشان داد.
بطور خلاصه ماهیت روابط عربستان و آمریکا کماکان بر اساس معادله نفت در برابر امنیت ادامه دارد و به نظر می رسد تا دهه ها ادامه خواهد یافت، ولی این به معنی انکار اختلافات عمیق دو کشور در دو حوزه رفتار و مواضع نیست. واقع بینی در مورد این اشتراکات و اختلافات در زمانی که اختلافات ایران و عربستان به اوج خودش بعد از حوادث مربوط به اعدام شیخ نمر رسده است، ضروری است.
1 Shale gas
 
2 Pivot to East
 
i نگاه کنید به:
Khalidi, R. (2009). Swing Crisis. Boston: Beacon Press Book
 
ii http://www.rand.org/content/dam/rand/pubs/monographs/2009/RAND_MG838.pdf
 
iii http://iipdigital.usembassy.gov/st/english/texttrans/2011/01/20110112093355su0.5224224.html
 
iv http://www.nytimes.com/2011/03/15/world/middleeast/15saudi.html?_r=0
 
v http://www.nytimes.com/2011/02/13/world/middleeast/13diplomacy.html?pagewanted=all
 
vi http://www.wsj.com/articles/SB10001424052748704657104576142452195225530
 
vii http://www.nytimes.com/2013/12/18/opinion/saudi-arabia-will-go-alone.html?_r=0
 
* رئیس گروه مطالعات خاورمیانه دفتر مطالعات بین المللی وزارت خارجه / دیپلماسی ایرانی

نظرات بینندگان