پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
ابراهيم حاتمي كيا خاطره ای از روزی که مرگ را به چشمان خود دید، منتشر کرد.
به گزارش «انتخاب»، حاتمی کیا در کانال تلگرامی خود نوشت: یادم هست در آسمان، هواپیمای تکموتورهای را دیدم که با صدای یکنواخت ظریفی بالای شهر سرپلذهاب حرکت میکرد. من شروع کردم از آن فیلم گرفتن و تلاش کردم به این هواپیما مسلط شوم. آنقدر فیلمبرداری را ادامه دادم که خسته شدم و به خودم گفتم پرواز این هواپیما معمولی است، چیز خاصی ندارد. چون بالهایی پهن و حرکتی یکنواخت داشت! اما یک مرتبه دیدم جهتش تغییر کرد و به سمت بالای تپهای که ما بودیم، سوق پیدا کرد. تا آمدم به خودم بیایم بمبهای کوچکش را در آسمان رها کرد.
حالا ما بالای تپهایم، تپهای بسیار خالی و بدون جانپناه. هواپیما داشت جلو میآمد. بمبها در یک خط و با فاصلهای معین به تپه میخورد و احتمال اینکه به ما هم اصابت کند خیلی زیاد بود.دور و برم را نگاه کردم، ببینم کجا میتوانم پناه بگیرم. جایی به چشم نمیخورد. فقط پایین تپه یک جاده بود و کنار آن یک پل، پلی کوچک که برای آبراه گذاشته بودند.
شروع کردم به سمت آن پل دویدن. شاید زمان دویدنم پانزده الی بیست ثانیه بیشتر طول نکشید. ولی وقتی آغاز شد و حس کردم این بمبها دارد روی سر من میریزد، باور کنید لحظه لحظه طول زندگیام را یکی یکی دیدم؛ کودکیام، مادرم، همسرم و حتی آینده را دیدم که قبری است و بالای سرم نشستهاند و ….
وقتی به خودم آمدم، به این نتیجه رسیدم که در این فرصت و با سرعتی که هواپیما دارد من نمیتوانم به پل برسم. یک آن نشستم و دوربین را در بغل گرفتم و مچاله شدم. از شانسی که داشتم در خط فاصله انفجارها قرار گرفتم، یعنی یک بمب پشت سرم منفجر شد و موج انفجارش مرا دربرگرفت و بعدی مقداری جلوتر از من منفجر شد. بمباران همینطور ادامه پیدا کرد تا اینکه هواپیما کاملا دور شد.