پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : استفان والت در فارین پالسی نوشت: در دوران طلایی پس از جنگ سرد جهانی شدن به شعار روز تبدیل شده بود، دموکراسی به سرعت در حال گسترش بود و سیستم سیاسی و اقتصادی آمریکا برای همگان جذاب به نظر می رسید. در آن دوره عده ای از صاحبنظران به این باور رسیدند که رئالیسم و انگاره های آن به زباله دان تاریخ خواهند پیوست. تصور غالب در آن زمان این بود که کشورها روز به روز به سوی نهادهای دموکراتیک، اقتصاد بازار آزاد و حمایت از حقوق بشر خواهند رفت. امروز اما شاهد روندی جدید هستیم. بسیاری از مردم به جای ایجاد نهادهای کارآمد و تقویت ارزش های لیبرال به دنبال رهبرانی قدرتمند هستند که بتوانند آنها را به سوی آینده ای روشن رهنمون کند.
در چین شی جین پینگ، جانشین هو جین تائو شد که شخصیتی محتاط و غیرکاریزماتیک داشت. تثبیت قدرت در زمان وی از زمان دنگ شیائوپینگ و حتی مائو تسه تونگ بی سابقه بوده است. برخی از اشتباهات و افول رشد اقتصادی چین نیز نتوانسته آن را از ادامه راه باز بدارد. در ترکیه نیز رجب طیب اردوغان به گونه ای عمل می کند که گویا وی تنها کسی است که صلاح ملت ترک را می داند و از همه ابزارهای لازم استفاده می کند تا قدرت خود را تثبیت کند. مصر پس از تجربه کوتاه دموکراسی بار دیگر شاهد قدرت یافتن نظامی ها است. در روسیه همچنان سکان قدرت در دست پوتین است. در مجارستان نیز ویکتور اوربن و در لهستان حزب راست گرا به رهبری یاروسلاو کاچینسکی تمایلات به شدت اقتدارگرایانه از خود نشان داده اند.
در مهد آزادی، آمریکا نیز یک سرمایه دار عامی بر پایه اظهارات به شدت بیگانه ستیز و وعده بازیابی قدرت آمریکا پیشتاز انتخابات مقدماتی حزب جمهوری خواه شده است. اگرچه دونالد ترامپ هیچ توضیحی در مورد چگونگی انجام این وعده ارائه نداده است، اما به نظر می رسد که مردم به وعده های وی برای حل مشکلات موجود اعتماد کرده اند.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چه چیزی باور به نیاز به رهبری قدرتمند برای سر و سامان دادن به اوضاع را تقویت کرده است؟ در وهله اول باید گفت که تمایل به قرار دادن سرنوشت یک ملت در دستان رهبری قدرتمند سابقه ای طولانی دارد. دموکراسی یونان و جمهوری روم به همین ترتیب محکوم به فنا شدند. همین درس های تاریخی باعث شد که قانون اساسی آمریکا به طرق مختلف مانع از تجمیع فزاینده قدرت در دست رئیس قوه مجریه شود. دموکراسی لیبرالی مدرن به نسبت تحولی جدید در تاریخ بشریت است. عمده گروه های اجتماعی بر اساس هنجارهای لیبرال اداره نمی شوند و رهبران را بر اساس سیستم سازمان یافته "چک اند بالانس" محدود نمی کنند. در عمده موارد سیاست بیش از آن که شبیه به مدل کلاسیک آتنی دموکراسی باشد، شبیه بازی تاج و تخت است.
افزون بر این بخش های زیادی در جامعه وجود دارند که به شکل سلسله مراتبی عمل می کنند و راس هرم همواره از هیبت و احترام خاصی برخوردار است. برای نمونه می توان به ابرمردان عرصه صنعت و تکنولوژی و احترام و جایگاه خاص آنها توجه کرد. در مورد فرماندهان نظامی نیز به همین ترتیب است. بعضا در فضاهای اکادمیک نیز تمایل به قرار گرفتن چهره ای قدرتمند در راس تشکیلات برای سر و سامان دادن به اوضاع دیده می شود.
نکته ای که در اینجا مورد نظر است این است که بسیاری از نهادهای مدرن در جوامع دموکرات نیز با رویه ای اقتدارگرایانه اداره می شوند. در این فضا آیا جای تعجب دارد که مردم در عرصه سیاسی نیز به دنبال الگویی مشابه باشند؟
از سوی دیگر تمایل به روی کار آمدن رهبران بزرگ را می توان به نوعی نتیجه کاستی های موجود در نهادهای دموکراتیک غربی و دورویی گسترده بسیاری از مقامات دانست. صرف نظر از همه مراسم های رسمی که سعی می کند روسای جمهور و نخست وزیرها را افرادی دانا و قدرتمند معرفی کند، رهبران فعلی جوامع دموکرات چهره هایی قوی و الهام بخش نیستند. بیل کلینتون، جورج بوش، تونی بلر، دیوید کامرون یا فرانسوا اولاند کدام یک توانستند با سخنان خود روح وطن پرستی و اطمینان را در مردم زنده کنند؟ اگر چه اوباما تا حدودی با اسلاف خود فرق دارد اما هیچ کس از او به عنوان تحولی در نسل روسای جمهور آمریکا یاد نمی کند. از سوی دیگه عملکرد نه چندان جالب توجه هیلاری کلینتون در کمپین انتخاباتی خود و نمایش مسخره جمهوری خواهان در انتخابات مقدماتی به تدریج مردم آمریکا را به این باور رسانده است که هیچ کس سزاوار احترام و تحسین مردم نیست. در عوض مردم سعی می کنند هر کاری کنند تا شخصی را از میان خود انتخاب کنند و همین رویکرد می تواند علت روی آوردن مردم به فردی همچون ترامپ را توضیح دهد.
و سرانجام، سپردن سرنوشت به دست رهبری قدرتمند می تواند وسوسه کننده باشد چرا که افراد را از زحمت فکر کردن و تلاش برای خود رها می کند. دموکراسی برای اینکه بتواند به شکلی کارآمد عمل کند نیازمند افرادی آگاه است که به طور مداوم عملکرد مسئولین را زیر نظر دارند. در مقابل، انتخاب یک رهبر قدرتمند به معنی اعتماد به توانایی و دانایی آن است و از تک تک افراد سلب مسئولیت می کند.
مشکلی که در سپردن سرنوشت یک ملت به رهبری قدرتمند وجود دارد این است که بزرگترین رهبران نیز صرف نظر از کیش شخصیت آنها از اشتباه مصون نیستند. قدرت زیاد می تواند منجر به غرور و تکبر بشود و غرور نامحدود دستورالعملی برای رفتن به سوی فاجعه است.
منبع: دیپلماسی ایرانی