تاریخ ایرانی: «آقایی با لهجه مردم کرمان جلوی سقاخانه منتظره. بهش بگو خبر رسیده روز زیارت فرداست؛ بگو افسوس نتوانستم ابزار کار مهیا کنم، خودت فکری بکن...» شب سیزدهم، حمید امجد
معلوم نیست چه کسی ۱۲۰ سال پیش در شب ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی یا همان ۱۷ ذیقعده ۱۳۱۳ قمری در بیوقتی شب، پیام به میرزا رضا برد که فردا شاه به زیارت زاویه مقدسه میآید اما او فردا یک ساعت از ظهر نگذشته درنگ نمیکند و تیری را از ده لول روسی که از بارفروش خریده بود شلیک میکند. تیری که سکه صاحبقرانی ناصرالدین شاه را در شبی که ضرب میشود از رونق میاندازد. تیری با وجود اعترافات صریح رضای شاهشکار هنوز هم یکی از معماهای ناگشوده تاریخ ۱۵۰ ساله ایران است.
***
«روز پنجشنبه شنیدم که شاه به حضرت عبدالعظیم میآید در خیال دادن عریضه به صدارت عظمی بودم که امنیت بخواهم. عریضه را هم نوشته در بغل داشتم و رفتم در بازار منتظر صدراعظم بودم. از خیال دادن عریضه منصرف شدم و یک مرتبه به این خیال افتادم و رفتم طپانچه را برداشتم. آمدم از درب امامزاده حمزه رفتم توی حرم قبل از آمدن شاه، تا اینکه شاه وارد شد. آمد حرم زیارتنامه مختصری خوانده به طرف امامزاده حمزه خواست بیاید، دم در یک قدم مانده بود که داخل حرم امامزاده حمزه بشود طپانچه را آتش دادم.»
میرزا رضای کرمانی کتک خورده با زخمهایی که از داخل عفونت کرده بودند، در کند و زنجیر راهی برای فرار نداشت. نزدیکان شاه و مردمی که ظهر جمعه ۱۷ ذیقعده ۱۳۱۳ برابر با ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ به زاویه مقدسه آمده بودند دیده بودند که به سمت شاه رفته بود و ده لول روسی خود را به سمت شاه گرفت و شلیک کرد. پس اعتراف کرد؛ اعترافاتی که بخشی از آن که «بدون صدمه و اذیت با زبان خوش» اقرار کرده در متنهای دستنوشته و مهر و امضا شده ابوتراب میرزا نظمالدوله ثبت شده است و باقی که حتماً بیشتر از این بوده مشخص نیست چه سرنوشتی پیدا کرده است. به شهادت منابع تاریخی میرزا رضا بلافاصله بعد از شلیک گلوله توسط مردم محاصره و زیر دست و پای آنها قرار میگیرد. اما بلافاصله به دستور صریح امینالسلطان صدراعظم که رفته بود تا سجادهای برای شاه آماده کند، دستگیر و به جای امنی منتقل میشود. میرزا محمدخان امین خاقان که هنگام ترور همراه ناصرالدین بود به ظهیرالدوله گفته بود که صدراعظم بعد از گرفتن قاتل و دستورات لازمه به سراغ جنازه شاه میآید.
به گفته علیخان ظهیرالدوله، داماد شاه شامگاه همان روز زمانی که جنازه شاه به کاخ گلستان میرسد میرزا رضا هم در جایی از دربخانه زندانی است و هنوز حرفی درباره کشتن شاه نزده است. ظهیرالدوله که به همراه میرزا اسمعیلخان امینالملک وزیر مالیه و خزانهدار و برادر امینالسلطان در حیاط آبدارخانه جنب قصر ابیض میرزا رضا را در حالی میبینند که در اثر کتک خوردن لباسش پاره و مشکوفالعورتین بیهوش بود و اعتراف میکند: «در حقیقت زنده بیرون بردن همچو قاتلی برای استنطاق از میان آن جمعیت و مردم شاهپرست از کارهای بزرگ صدراعظم بود.»
میرزا رضا از زمان دستگیری تا اعدام در مرداد همان سال با نظارت کامل امینالسلطان بازجویی یا استنطاق میشود. در این مدت بارها در جلسات خصوصی و دربسته از روز قتل و انگیزههایش در حضور تعدادی از رجال دولتی میگوید. اما دو جلسه از این بازجوییه یکی در حضور نظمالدوله ابوتراب میرزا است. دومین جلسه که متن کوتاهتری دارد و آخرین جلسه بازجویی است در تاریخ سهشنبه آخر ربیعالاول ۱۳۱۴ در باغ گلستان با حضور فرمانفرما، مخبرالدوله، مشیرالدوله و سردار کل و نظمالدوله و امین همایون و حاج حسینخان امیرتومان انجام میشود. اما درباره سایر جلسات و اعترافات هیچ مدرکی در دست نیست و مشخص نیست که آیا درباره انگیزهها و کسانی که او را در اجرای این تصمیم همراهی کردند صحبت کرده است یا خیر؟ میدانیم که او چندین بار در حضور امینالسلطان و نزدیکانش درباره این ترور صحبت کرده و نظمالدوله نیز در دو متنی که به جای مانده است بارها سؤالاتی را میپرسد که پاسخشان را پیشتر هم از میرزا رضا شنیده است. میرزا رضا در این دو متن انگیزه شخصی و قصد گرفتن انتقام و خشک کردن درخت ظلم را از انگیزههایش برای قتل ناصرالدین شاه میداند. دلایلی که با توجه به حوادثی که در چند روز منتهی به قتل ناصرالدین شاه رخ داده است کافی نیست و او محرک بسیار قویتر و پشتیبانانی داشته که او را به کشتن شاه و دادن اطلاعات کافی و دقیق از حضور شاه در زاویه مقدسه تشویق کردهاند. این گره زمانی که خاطرات تاجالسلطنه، دختر ناصرالدین شاه و یادداشتهای خصوصی زندگانی ناصرالدین شاه منتشر شد، پیچیدهتر شد و باعث شد تا برخی از پژوهشگران با بازخوانی دوباره اعترافنامه نسبت به اینکه تنها خود میرزا رضا بوده که دست به اسلحه برده و نفس شاه قاجار را گرفته شک کنند.
جمعه خونین زاویه مقدسه
روایت ترور ناصرالدین شاه همانگونه که در بخشی از اعترافات میرزا رضا هم هست بدون هیچ کم و کاستی از سوی شاهدان عینی یکسان روایت شده است. ناصرالدین شاه براساس یک پیشگویی قدیمی اگر از نحسی پنجاهمین سالگرد تاجگذاری اش در شب ۱۶ ذیقعده ۱۳۱۳ جان به در میبرد میتوانست تا سی سال دیگر بر تخت مرمر حکم براند. بر این اساس او میتوانست تا سال ۱۳۰۵ درست یک سال بعد از انقراض رسمی سلسله قاجاریه بر ایران حکمرانی کند. او این شب را به سلامت گذراند و به شکرانه این اتفاق تصمیم گرفت تا به زیارت حرم عبدالعظیم حسنی برود. از آنجایی که جشن قران درست فردای همین روز آغاز میشد دستور داد تا حرم را قرق نکنند تا بتواند از نزدیک با مردم هم دیدار کند. در همین جا بود که میرزا رضا که چند وقتی بود در عبدالعظیم ساکن شده بود با ده لول روسی که به گفته خودش از بارفروش خریده بود به سینه شاه شلیک کرد و باقی ماجراهایی که پیشتر هم به آن اشاره شد. اما در همه این روایات مانند اعترافات میرزا رضای کرمانی چند نکته مهم از چشم مورخان پنهان مانده است. اول اینکه از ماجرای زیارت شاه تنها نزدیکانش خبر داشتند و میرزا رضای کرمانی چند ماه زودتر ده لول روسی را خریده و آماده نگه داشته بود. او در بدو ورود به ایران به لحاظ مالی همانطوری که خودش هم در اعترافاتش گفته در مضیقه بوده و به نان شب هم محتاج بوده اما چندین ماه این ده لول را نگهداری میکند و اجاره خانه بازار ری را هم پرداخت میکند.
به گفته برخی از شاهدان از میان کسانی که میدانستند شاه به زیارت میرود انگشتشمار کسانی بودند که از تصمیمش برای قرق نکردن زاویه مقدسه خبر داشتهاند. باز هم این میرزا رضا بوده که خبردار میشود، چرا که قبل از رسیدن شاه به امامزاده حمزه به خانهاش که با حرم فاصله داشته میرود و با اسلحه باز میگردد. او در یکی از اعترافاتش میگوید که شنیدم که شاه قرار است امروز به همراه امینالسلطان صدراعظم به حضرت عبدالعظیم بیاید. پس تصمیم میگیرد که برود عریضهای به امین السلطان بدهد تا دادخواهی کند. این عریضه هم پر شالش بوده ولی اینکه چرا او که ده لول را برای کشتن وکیلالدوله و نایبالسلطنه خریده یکباره تصمیم میگیرد اسلحه را رو به سمت شاه بگیرد در کنار ابهامات دیگر میتواند به کامل نبودن اعترافات میرزا رضا و بودن انگیزههای دیگر و داشتن همدست دامن بزند.
تاکید بر پیشگویی افسانهای درباره روزهای آخر زندگی ناصرالدین شاه و اینکه این اتفاق درست در لحظه نحس این روشنبینی رخ داد نیز کمی عجیب به نظر میرسید. البته به همه اینها باید آنچه ناظمالاسلام کرمانی در «تاریخ بیداری» از آخرین لحظههای زندگی میرزا رضا نقل کرده نیز اضافه کرد که معتقد است، شاهشکار در لحظه آخر زمانی که طناب دار را میبیند به یک بار تلاش میکند حرفی بزند و حرفهایی میزند که کسی نمیشنود. حرفهای نگفتهای که خطوط در هم پیچیده معمای آخرین شاهکشی تاریخ ایران را به هم گره میزند و سؤالاتی را مطرح میکند که برای پاسخ به آنها باید با توجه به نوشته برخی از نزدیکان شاه در سالهای بعد، به سراغ سالهای پایانی سلطنت او و رقابتهایی رفت که در دربار و حکومت در جریان بود.
چه کسانی از مرگ شاه نفع میبردند؟
برای پیدا کردن سرنخهایی از معمای باز نشده ترور ناصرالدین شاه و پاسخ به سؤال بالا باید در ده سال پایانی سلطنت ناصرالدین شاه جستجو کرد. او بعد از عزل میرزا حسینخان سپهسالار از جریانات اصلاحاتی که همیشه مدافع آن بود خسته میشود و با انتصاب امینالسلطان عملاً اداره امور کشور را به او میسپارد و به تفریحات خودش در داخل حرم ادامه میدهد.
حضور بیش از حد شاه در حرم باعث میشود تا آنچنان که عباس امانت نیز در کتاب «قبله عالم» مینویسد رقابت میان زنان به وجود بیاید: «ناصرالدین شاه در سالهای پایانی سلطنتش از فشارهای ناشی از رقابت همسران و توقعات بیپایان ایشان شکوه میکرد. چند تن از زنان با نفوذش که از خانوادههای فرودست روستایی بودند مورد علاقه خاص شاه قرار گرفتند. برعکس همسران شاهزاده یا بزرگزاده او این زنان طبقه فرودست همانند جیران نیازهای وافر عاطفی شاه را بیشتر بر میآوردند. به ویژه دو تن از آنها فاطمه سلطان ملقب به انیسالدوله و زبیده ملقب به امین اقدس به نوعی شیوه زندگی مردمی با خود به حرم شاهی آوردند که به خاطر بیتکلفیاش به دل شاه مینشست.»
این زنان برای خودشان حرم و دستگاههای جداگانهای داشتند و از هیچ کاری برای جلب توجه قبله عالم دریغ نمیکردند و برای بیشتر شدن نفوذشان امتیازاتی را به درباریان و دولتمردان میدادند. با آنکه انیسالدوله سوگلی حرم بود و بر اساس نوشته برخی از خارجیهایی که به دربار ایران آمده بودند ملکه ایران نامیده میشد، اما امین اقدس از نزدیک کردن برخی از نزدیکانش به شاه موفقتر بود. او که روزگاری از ببریخان گربه مخصوص شاه نگهداری میکرد بعد از مرگ او، برادرزادهاش غلامحسینخان را به شاه نزدیک کرد. این پسر بچه که در تاریخ به عزیزالسلطان معروف شد به قدری نزد شاه نفوذ داشت که میتوانست به راحتی حکم سلطان صاحبقران را تغییر دهد.
اما رقابت میان زنان حرم و تلاش برای نفوذ بیشتر بخشی از حاشیه رقابت بزرگتری بود که در خارج از دربخانه مخصوص در جریان بود اما در لابهلای این دعوا گم شد. رقابت اصلی در میان برخی از درباریان در رأس آنها امینالسلطان و پسران شاه بخصوص کامران میرزا نایبالسلطنه و حاکم تهران بود. این نکتهای است که امانت نیز به آن اشاره میکند و مینویسد: «امینالسلطان سیاستمداری زیر و دلال بسیار ماهری بود که پس از درگذشت مستوفیالممالک بیدرنگ به عنوان قائممقام شاه در تمامی امور داخلی و خارجی رخنه کرد. از این زمان روابط شاه و صدراعظمش به صورت بازی بغرنجی درآمد که در ضمن آن هر دو طرف میکوشیدند تا دیگری را دستاویز خویش سازند. شاه برای کم کردن نفوذ امین السلطان رقیبی برای او تراشید. این رقیب کسی نبود جز فرزند سومش کامران میرزا پسر منیرالسلطنه که با منصب دوگانه وزارت جنگ و حکومت تهران به عنوان نایبالسلطنه به نیابت سلطنتش رساند.»
این رقابت به اضافه کشمکشهای درون حرم آن چنان گسترده بود که همانطوری که اعتمادالسلطنه در خاطراتش به کرات از آنها یاد میکند اساس سلطنت را به هم ریخته بود. این دو در میان زنان حرم طرفدارانی داشتند که در زمان مقرر میتوانستند نظر شاه را تغییر دهد.
تاجالسلطنه و برخی از نزدیکان شاه معتقد بودند که شاه از امینالسلطان خسته شده بود و تصمیم داشت که به وضع مملکت سر و سامانی بدهد. آنچه باعث شده است تا امینالسلطان را به عنوان یکی از محرکان قتل ناصرالدین شاه در نظر بگیرند از همین جا ناشی میشود. به نوشته برخی از منابع، ناصرالدین شاه در سالهای پایانی سلطنت خود دختر دوازده ساله باغبانباشی کاخ شهرستانک را به عقد موقت خود در آورد. این دختر که بر اساس تصاویری که از او مانده بسیار زیبا بود و گفته میشد شباهت زیادی به جیران تجریشی نخستین سوگلی شاه داشت، به زودی توانست رقیبان خود حتی انیسالدوله را کنار بزند و به عنوان سوگلی خودش را به شاه نزدیک کند. اما ستاره اقبال خانمباشی روزی که خانوادهاش به دیدارش آمدند افول کرد. شاه با دیدن خواهر کوچکتر خانمباشی تصمیم گرفت او را به نکاح خود در بیاورد. از آنجایی که بر اساس شریعت اسلامی نمیشود دو خواهر به طور همزمان در عقد یک مرد باشند شاه به انتظار پایان دوران صیغه خواهر بزرگتر، خواهر کوچکتر را در حرم نگه داشت. خانمباشی که طعم قدرت در حرم زیر دندانش تازه بود نمیخواست کسی حتی خواهرش جایش را بگیرد و برای همین شروع به مخالفت کرد؛ مخالفتی که باعث شد تا روز به روز از چشم شاه بیافتد و رقیبانش موفق شوند او را کنار بزنند. دوران صیغه او بعد از جشن قران تمام میشد و شاه تصمیم داشت به یمن گذراندن این جشن خواهر کوچکتر را به اتاق خواب خود ببرد. از اینجای داستان است که نزدیکان شاه معتقدند ماجرای ترور شاه جدی شد.
تاجالسلطنه و دوستعلیخان معیرالممالک معتقدند شاه یک عادت بدی داشت و آن هم این بود که تصمیمات مهم دولتی را شب هنگام در حالی که یکی از زنان درجه دوم چراغی را در دست داشت در دفترچهای مینوشت و آن را در صندوقی که کلیدش را فقط خودش داشت پنهان میکرد. این همان صندوقچهای است که عکسهایی که شاه در خلوت از زنانش گرفته بود در آن نگهداری میشد. به گفته تاجالسلطنه بعضی این زنان که دیگر مورد توجه شاه نبودند سواد خواندن داشتند و آن را پنهان کرده بودند تا با خواندن نوشتههای شاه و فروختنش به رجال دولتی برای خودشان نفوذی به دست بیاورند. یکی از این شبها شاه در این دفتر از تصمیمش برای عزل و معدوم کردن امینالسلطان و جایگزینی اعتمادالسلطنه به جای او نوشته بود. این تصمیم به گوش امینالسلطان رسیده بود و او برای اطمینان از این نوشته از عصیان خانمباشی استفاده کرد. بر اساس روایت تأیید نشدهای او به خانمباشی ضمانت داده بود که اگر دفترچه را برای چند دقیقه به او برساند کاری میکند که شاه از ازدواج با خواهرش منصرف شد و بار دیگر او سوگلی حرم شود. خانمباشی هم در روزی که شاه نزد او به حمام رفته بود استفاده کرد و کلید یا کلیشه آن را به امینالسلطان رساند. تاجالسلطنه که یکی از کسانی است که محرک اصلی کشته شدن پدرش را امینالسلطان میداند معتقد است مرگ ناگهانی اعتمادالسلطنه یک ماه پیش از جشن قران و ترور شاه به خاطر نوشته آن دفترچه بوده است. او حتی معتقد است که این امین السلطان بوده که شاه را تشویق کرده که برای شکرگذاری به عبدالعظیم برود و اصرار او بوده که شاه بدون قرق وارد حرم شود.
البته برخلاف نظر دختر شاه، ظهیرالدوله داماد شاه اصرار امینالسلطان را رد میکند و معتقد است که صدراعظم اصرار داشته که شاه به زاویه مقدسه نرود. ظهیرالدوله که در قتل شاه رد پای کامران میرزا را قویتر میبینید، در کتاب «تاریخ بیدروغ» مینویسد زمانی که اعتماد حضرت آبدارباشی شاه وارد میشود و به صدراعظم میگوید که شاه گفته حکما به عبدالعظیم میرویم امینالسلطان با کراهت میگوید: «مختارند اما مرا معاف دارند.» اما آبدارباشی میگوید که شاه تاکید کرده که او هم همراهش باشد و او قبول میکند. اینجاست که صدراعظم به ظهیرالدوله میگوید: «ظهیرالدوله ببین ماشاءالله پدرزنت حرف به گوشش فرو نمیرود! امروز دو مرتبه گفته است که میرویم به حضرت عبدالعظیم زیارت و من گفتهام که چون هم شاه و هم من برای تهیه جشن کارهای خیلی لازم داریم رفتن آنجا را به بعد از جشن قرار بدهید، قبول نکرد. باز هم حالا پیغام داده است.»
ظهیرالدوله بعد در ادامه خاطرات روز ۱۷ ذیعقده از خبرهای ضد و نقیضی که از زاویه مقدسه میآید میگوید و به آنجایی میرسد که وقتی به دربخانه میرسد کامران میرزا را میبینید که آمده درباره شایعات خبر کسب کند. اما حتی به اصرار امینالسلطان که میگوید باید در مورد نکتهای صحبت کند نمیماند و میرود. نکته عجیبتر آنکه امینالسلطان بعد از اعلام خبر مرگ شاه میگوید که او یک فرد عادی است مانند دیگران و این بزرگان مملکت هستند تا وقتی تلگراف رسمی ولیعهد بیاید کسی را پیدا کنند تا زمام امور کشور را به دست بگیرد. با توجه به اینکه کامران میرزا از سوی ناصرالدین شاه به صورت رسمی به عنوان نایبالسلطنه انتخاب شده و تنها فرزند بزرگ شاه بود که در تهران سکونت داشت، به نظر میرسد که او تا رسیدن برادرش باید امور کشور را به دست بگیرد. اما اینجاست که ظهیرالدوله با نقل اتفاقی که رخ میدهد بدون آنکه خودش متوجه باشد از شانه خالی کردن نایبالسلطنه و امیر سپاه از اداره کشور مینویسد: «حاج سام میرزای بهاالدوله را که از محترمین شاهزادهها و امیرتومان است و میرزا محمدخان کاشی اقبالالدوله را که از وزرا است فرستاد در امیریه خدمت نایبالسلطنه که وزیر جنگ و پسر شاه شهید است که بیایید ببینم چه باید کرد و آن بیچاره از ترس بدکاریهای خودش از منزل نیامده پیغام کرد که محال است از خانه بیرون بیایم. مگر اینکه مرا زنجیر کشند و بکشند. صدراعظم گفت خیلی خب نقلی نیست.»
با اینکه انگیزههای کامران میرزا برای تحریک به ترور شاه بابا کم نبوده است تنها نکتهای که باعث میشود او در دست داشتن در ماجرای ترور شاه کنار بماند این است که میرزا رضای کرمانی همانطور که خودش هم در استنطاقاتش گفته کینه کامران میرزا را داشته است و در ابتدا هم میخواسته او را بکشد نه شاه را.
به این دو رقیب باید رقیب دیگری را اضافه کرد که هر چند هزار کیلومتر دورتر از پایتخت در تبریز حکومت میکرد اما از اینکه پدر تاجدارش زیر فرمان ولایتعهدیاش بزند و سلطنت را به برادری بدهد که وزارت جنگ و نیابت سلطنت را همزمان در دست داشت، هراسناک بود. مظفرالدین شاه قاجار به خوبی میدانست که پدرش از ولایتعهدی او راضی نیست و ترجیح میداده بعد از ملک قاسم پسر جیران پسران دیگرش را به ولایتعهدی منصوب کند اما ارشدیت او و زاده شدن از مادری دولو قاجار امتیازهایی بود که او داشت و کامران میرزا و مسعود میرزا آنها را نداشتند. با این همه انگیزههای او برای مردن شاه کمتر از بقیه نبود. دوران طولانی سلطنت ناصرالدین شاه و بیماریهای متعدد او باعث شده بود به این نتیجه برسد که که اگر وضع سلطنت پدر بر اساس پیشگویی ادامه داشته باشد باید مانند عباس میرزا تاج سلطنت را به گور ببرد. آنچه مظفرالدین شاه را مانند امینالسلطان به عامل جدیتر قتل ناصرالدین شاه تبدیل میکند البته تاکید او بر تأخیر در اعدام قاتل شاه است که با وجود اعترافات صریح میرزا رضا به قتل و شواهد به چهار ماه میرسد. در نهایت نیز مرگ شاه به نفع مظفرالدین شاه تمام شد که توانست به تخت بنیشیند و امینالسلطان که چند ماه بعد تبعید شد و کامران میرزا که نیابت سلطنت و حکومت را از دست داد، نفعی از رقابت چند ساله خود نبردند.
با وجود انگیزههای قوی و محکم اما در نهایت سر پیکان قتل ناصرالدین شاه در آخرین بخشهای داستان ناظمالاسلام کرمانی به سمت اتابک میچرخد که نوشته همراه میرزا رضا در صبح روزی که در میدان مشق به دار آویخته شد داماد اتابک شجاعالسلطنه بود و سایر نزدیکان امینالسلطان با موزیک و همهمه او را دوره کرده بودند: «میرزا رضا اعتمادی به میرزا علیاصغرخان اتابک داشت که احتمال قصاص بر خود نمیداد. وقتی که نظرش به دار افتاد خواست حرفی بزند که همهمه و صدای موزیک مانع آن آمد که صدایش را بشنوند. از این رو میتوان گفت امینالسلطان داخل و راضی به قتل شاه بود.»
نظری که کسی نتوانست آن را تأیید کند. اما شاید اگر آن موزیک آن قدر بلند نبود که صدای میرزا به گوش میرسید قفل این معما در همان جا گشوده میشد و پرونده سلطنت پنجاه ساله سلطان صاحبقران با نام رضای شاهشکار بسته نمیشد.
منابع:
۱-متن استنطاقات میرزا رضای کرمانی منتشر در شمارههای ۹ - ۱۰ - ۱۱ روزنامه صوراسرافیل ۱۳۲۵ هجری
۲- روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه
۳- حیات یحیی، یحیی دولتآبادی
۴- تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی
۵- جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ویلم فلور، ترجمه ابوالقاسم سری
۶- یادداشتهای از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه قاجار، دوستعلیخان معیرالممالک
۷- ایران در دوره سلطنت قاجاریه، علیاصغر شمیم
۸- تاریخ بیداری ایرانیان، ناظمالاسلام کرمانی به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی
۹- اسناد و خاطرات ظهیرالدوله به کوشش ایرج افشار
۱۰- خاطرات تاجالسلطنه به کوشش منصور اتحادیه، سیروس سعدوندیان
۱۱. شب سیزدهم، حمید امجد