arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۸۲۸۴۹
تاریخ انتشار: ۵۶ : ۱۴ - ۰۳ مرداد ۱۳۹۵

باهنر: دولت روحانی شجاعت ندارد

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : باهنر: دولت روحانی شجاعت ندارد
در آخرین روزهای گرم تیرماه تهران به دفتر جامعه اسلامی مهندسین رفتیم. محمدرضا باهنر درگیر مصاحبه دیگری بود که بعدا فهمیدیم مصاحبه پیرامون مسائل خانوادگی و اجتماعی است و خوشحال که او زیاد حرف سیاسی نزده است و ما می‌توانیم با او حسابی گپ سیاسی بزنیم.

بعد از رفتن خانم خبرنگار که کمی هم از وقت ما را گرفت به دفتر باهنر رفتیم. دفتری که همچون فضای ساختمان جامعه اسلامی مهندسین گرم بود که البته بعد از گلایه از گرما مهندس باهنر کولر گازی دفتر را روشن کرد و مصاحبه در فضای خنکی که کولر گازی دفتر جامعه اسلامی مهندسین ایجاد کرد انجام شد.

در جریان این گفت‌وگو باهنر به نکاتی اشاره کرد که شاید در این روزهای پرسخنرانی و پرگفت‌وگوی خود برای اولین بار به آن اشاره می‌کرد. او از گفت‌وگویش با جهانگیری معاون اول دولت روحانی در مورد حذف یارانه پردآمدها سخن گفت و اینکه حاضر است مسئولیت آن را قبول کند.

نایب رییس مجلس نهم از رابطه تنگاتنگش با لاریجانی گفت و پیشنهادی که به رییس مجلس دهم برای کسب کرسی‌های هیات رییسه مجلس توسط اصول‌گرایان داده است سخن به میان آورد.

برای باهنر ایجاد یک حزب فراگیر اصول‌گرا یک آرزوست و در این گفت‌وگو از اهداف و برنامه‌های خود برای ساختن یک حزب گفت. احمدی نژاد، استیضاح مهاجرانی، انتخابات ریاست جمهوری 96 و ... دیگر مسائلی بود که باهنر در گفت‌وگو با ما به آن اشاره کرد.

مشروح کامل گفت‌وگو با باهنر را در ادامه بخوانید:

آقای مهندس دوران پسانمایندگی چگونه سپری می شود؟
من اگر بخواهم یک جمله بگویم هنوز خودم را پیدا نکردم. یک سری کارهای مانده معمولی از زمان مجلس دارم که آنها را جواب می دهم. بعضی از ارباب رجوع ها هم هستند. بد نیست بدانید من از سال 62 نماینده بافت بودم، تا سه سال قبل هم از بافت مراجعه داشتم متولد بافت هم نیستم اما هنوز که هنوز است عده ای می گویند ما تو را نماینده می دانیم. حالا یا تعریف می خواهند بکنند یا کار دارند.

بنابراین این که ما به ارباب رجوع بگوییم ما دیگر نماینده نیستیم، می گوید برو بابا! می خواهی از زیر کار در بروی. بعضی از ارباب رجوع هامراجعه می کنند، اینها را یواش یواش باید قانع کرد که ما دیگر کاره ای نیستیم(باخنده).

ولی هر روز شاید پنج مورد، شش مورد، ده مورد پیش بیاید که آدم فکر می کند که اگر می تواند کمک یا پیگیری بکند، انجام بدهد. یک سری بحث های سیاسی مان در تشکیلات و جاهای دیگر هست که مساله بازسازی، ارتقا و تحکیم اتحاد و همبستگی و ... کار می برد و برایش جلسه می گذاریم.

یک سری هم در مسائل مدیریت کلی کشور بالاخره با تجربه بیست و هفت، هشت ساله ای که داریم یک ایده هایی داریم. من دولت یازدهم که روی کار آمد خودم برای خودم جستجو کردم و احساس کردم دولتی که بخواهد دولت مصلحی باشد و کار کند، 10 کار زمین مانده در کشور دارد که کارهای کاملا کلانی هستند.

از این10 کار دو سه تا رو هستند و همه می دانند. مثل رونق و تورم که باید کنترل شود. یا اشتغال که باید راه بیفتد. حدود شش هفت کار هست که در دستور کار روزمره هیچ کس نیست؛ نه دولت، نه مجلس، نه قوه قضاییه. و اینها کارهایی هستند که اگر کسی به دادشان نرسد، بر اساس اطلاعات و علم من بهمن هایی هستند که از آن بالا راه افتاده اند و من آنها را می بینم، خیلی ها اما نمی بینند. شانس کدام دولت و مجلس باشد که اینها زمین بخورد. در هر دولتی که اینها زمین بخورد، فاجعه ای ایجاد می شود.

من اینها را احصا کردم، تقریبا از اولین روزهایی که دولت آقای روحانی آمد و رای اعتماد گرفت، من با تک تک وزرا این مسائل را مطرح کردم. البته وزرایی که در راستای آن کار بودند. اگر بخواهم اسم ببرم یک دور قمری کامل زده ام. اول کسی که صحبت کردم با خود آقای روحانی بود، پس از آن با آقایان جهانگیری، نهاوندیان، طیب نیا، زنگنه، آخوندی، نعمت زاده، سیف و .... برای هرکدام از اینها یک ساعت، یک ساعت و نیم صحبت کردیم.

با بعضی ها مثل آقای نعمت زاده و آقای آخوندی هم سه جلسه دوتایی داشتیم با وجودی که برایشان سخت بود، ولی آمدند و اینها را برایشان گفتم که اگر این چند کار اصلاحی در کشور انجام نشود، خطرات سنگینی آینده ما را تهدید می کند.

اینها در حد حرف مانده یا عملی شده؟
بعضی از اینها برای عملیاتی شدن غیر از خرد و کار جمعی و مطالعات دقیق، یک شجاعت جدی نیاز دارد. یعنی تحول است که به خاطر آن یک عده ناراحت می شوند، یک عده خوشحال می شوند، یک عده از آدم بری می شوند، یک عده مرگ بر زید می گویند، یک عده زنده باد عَمر می گویند و... همه اینها در آن هست. شجاعت تصمیم و اجرا که یکی از نقدهایی که من به دولت یازدهم دارم همین است که خوب می فهمد، خوب تحلیل می کند، می داند باید چه کند، اما شجاعت اجرا ندارد.

دولت احمدی نژاد این شجاعت را داشت؟
من همیشه دعا می کنم که ای کاش خرد جمعی دولت یازدهم با شجاعت دولت دهم می توانست ممزوج شود. آن وقت خیلی خوب بود.

اگر بخواهم مثال خانوادگی بزنم، چند وقت پیش دخترهای من می گفتند نمی شود در این مملکت همه دست به دست هم بدهیم یک رئیس جمهور انتخاب شود همان روز اول بگوید من نمی خواهم برای دور آینده کاندید شوم، ولی مملکت این چهار مشکل را دارد که من آنها را حل می کنم شما دور بعد به من رای ندهید؟!

اما همه روسای جمهور و همه نماینده ها و همه شهردارها به دنبال رای دوره بعدشان هستند و این گرفتاری می آورد. مثال خیلی ساده، آقای احمدی نژاد یارانه ها را داد بعد هم گفت من کاری می کنم تا صد سال بعد هم دولت ها نتوانند تکانش بدهند.

دولت یازدهم گفت من این کار را می کنم. نشستیم با هم صحبت کردیم گفتند نمی شود که یارانه ها را قطع کرد. خودشان هم می دانند که هر سال که یارانه پرداخت می شود حدود هفتصد هشتصد میلیارد تومان دولت کسری می آورد.

یکی از وزرا گفته بود ما شب پرداخت یارانه ها بدنمان می لرزد؛ حالا می آیند این را سیاسی می کنند و یک نفر می گوید این حقوق های نجومی را ندهید. اصلا حقوق های نجومی خیلی بد است و نباید بدهند ولی این عددها اصلا قابل مقایسه نیست.

مثلا فرض می کنیم در مملکت ما 100نفر ماهی 100میلیون تومان اضافه گرفته باشند. نهایت می شود ده میلیارد تومان ما ماهی 700میلیارد تومان کسری داریم. همه گفتند این را دارید بیخود می دهید. حداقل به نیمی از مردم بیخود می دهید.

گفتیم دولت قطع کن؛ گفتند نمی شود. گفتیم مسوولیتش را ما می پذیریم باز هم قبول نکردند. آخرین سالی که ما در مجلس بودیم و بودجه را بستیم، تصویب کردیم که دولت موظف است 30درصد از یارانه بگیرها را حذف کند. یعنی تمام بار اجتماعی اش را ما قبول کردیم. شاید شما این حس را نداشته باشید اما من به شما می گویم، نماینده ای که دو ماه دیگر می خواهد دوباره از مردم رای بگیرد چنین مصوبه ای از او گرفتن خیلی سخت است. ما این کار را کردیم. اول اسفند این مصوبه را تصویب کردیم.

نکته تعجب آور همین بود.
من که الان دیگر در مجلس نیستم ولی واقعا مجلس ایثار کرد. فقط هم برای یک کار اصلاحی در کشور. ما که تصویب کردیم همه دولتی ها می گویند نمی شود. چند وقت پیش خدمت آقای جهانگیری بودم گفتم چرا اینکار را نمی کنید، گفتند خیلی سر و صدا می کند. گفتم آن را به من بدهید من انجامش می دهم.

گفت واقعا این کار را می کنی؟ گفتم آره. چون دیگر نمی خواهم رای بگیرم و کاندیدا هم نمی خواهم بشوم، این یک کار اصلاحی به نفع منافع ملی است. البته من نمی گویم 50درصد مردم کشور ما وضع مالی خوبی دارند اشتباه نشود. برای مثال در تهران اگر کسی ماهی سه میلیون تومان درآمد داشته باشد خانه نداشته باشد بدبخت است. من این را می فهمم. اما می گویم کسی که ماهی سه میلیون تومان می گیرد، 200هزارتومان یارانه نه فقیرش می کند و نه پولدارش می کند.

یک زمانی یک نفر درآمد ماهیانه اش 300هزارتومان است، 200هزارتومان خیلی است. ولی برای کسی که سه میلیون تومان درآمد ماهیانه دارد، 200هزارتومان قابل تحمل است، یک نفر هم 20میلیون تومان درآمد ماهیانه دارد که اصلا 200هزارتومان در جوی آب هم بیفتد حاضر نیست برود بردارد.

ما می گوییم لااقل اینها را شما حذف کنید. آن وقت در کلان چه اتفاقاتی می افتد؟ من کرمان خودمان را می گویم. اینها را آقایان می فهمند. در سال 94 در کرمان مجموع بودجه عمرانی و ملی  400میلیارد تومان بود، یارانه ای که به مردم دادیم، 1200میلیارد تومان بود. می دانید با این 1200میلیارد تومان به غیر از ساخت و سازها چقدر می توان اشتغال ایجاد کرد؟ الان مردم چقدر از بیکاری بیچارگی می کشند. این را می گویم که خرد را نیاز دارد و شجاعت هم می خواهد. والا اگر کسی خرد داشته باشد شجاعت نداشته باشد، گرفتار می شود.

آقای روحانی اگر برای شما به عنوان مسوول یارانه های دولت حکم بزند می روید؟
آقای روحانی خیلی به من محبت دارند و من واقعا شرمنده هستم. اما این که می گویید حکم من اصلا دنبال حکم نیستم اما اگر یک کار انتحاری اصلاحی کسی در این مملکت به من واگذار کند حاضرم انجام بدهم.

هر کسی؟
- هر کسی و هر کاری که البته خود من قانع شوم به نفع مملکت است. منافع ملی یا امنیت ملی یا مصالح ملی را برآورده می کند من حاضرم انجام بدهم.

با لاریجانی مرتب در ارتباطم

در این مدتی که دیگر نماینده نیستید کدام یک از مسوولان به شما زنگ زدند؟
با آقای لاریجانی مرتب ارتباط دارم و خدمت آقای روحانی هم رفتم مفصل درباره همین بحث ها صحبت کردم. آقایان وزرا زنگ می زنند. اگر هم زنگ نزنند به نظرم فکر می کنند که مزاحم نشوند والا محبت دارند.

مساله ای که بعد از پایان نمایندگی شما مطرح شده،  فکر کردن برای جمع اصولگرایی است. جریان اصولگرا بعد از فوت آیت الله مهدوی کنی و آقای عسگراولادی در حقیقت زعمای خودش را از دست داده است. الان آقای باهنر که این همه سابقه نمایندگی مجلس دارد و کار حزبی و سیاسی کرده، به نظرش چه کاری می توان کرد که جریان اصولگرایی زیر یک چتر جمع شود و اصولگراهای سنتی و طیف های گسترده اصولگرایی بیایند و در کنار هم قرار بگیرند؟
این از سوال هایی است که تا به حال چندين بار از من پرسیده شده و من هم جواب دادم. من سوال را به یک نقطه دیگر می برم. این فرضی که شما درباره اصولگراها می دانید من درباره همه گروههای سیاسی کشور می دانم. اصلاح طلب ها و اعتدالیون هم این مشکل را دارند. اختلاف نظر دارند.

ولی رهبری واحد دارند.
- نمی گویم ندارند اما می خواهم بگویم در همان جمع هم خود آقای عارف در انتخابات سال 92 با فشار کنار رفت. عارف جزو رهبران اصلاح طلب است و در آن انتخابات تقریبا قهر کرد و بعدا هم یک جاهایی بروز داد.

یا مثلا همین انتخاباتی که اخیر انجام شده من به صحت و سقمش کار ندارم و نمی خواهم ارزیابی کنم ولی خود آقای عارف می گفت عده ای از نردبان لیست امید بالا آمدند ولی رای ندادند. این چطور رهبری واحدی است؟

اینها لرزش هایی است که همه جا اتفاق می افتد. در درون اصلاح طلب ها ما یک سری آدم هایی داریم هنوز تند و تیز و هنجارشکن هستند اینها فرق می کنند و متفاوت هستند.

البته قبول دارم شدت و ضعف دارد. ما به عنوان یک نظام مردمسالار دینی که همه مسوولینش بلا استثنا یا مستقیم یا با یک واسطه توسط مردم انتخاب می شوند ناگزیر از داشتن دو تا سه حزب قدرتمند است؛ ناچار است. هر چه هم دیرتر شود ما بیشتر ضرر می کنیم و ممکن است خدای نکرده به یک نقطه غیرقابل بازگشت برسیم. یعنی بالاخره نظام های دنیا در کلان کلان دو نوع نظام هستند یکی متکی بر اسلحه و زور و یکی هم متکی بر رای مردم. نظام ما که نظام مردمسالاری دینی است و از این بحث های سیاسی هم خیلی شده، رای مردم را که تزیینی نمی دانیم.

همین حالا هم خیلی جالب است که اینها خیلی معنا دارد، رهبر انقلاب وقتی می خواهد مردم را به انتخابات دعوت کند می گوید حتی کسی که من را هم قبول ندارد پای صندوق بیاید. من این را خیلی روشن به شما بگویم. ممکن است زمانی که حضرت آقا برای رای دادن می روند، به یک فرد خاص رای بدهند، حتما یک علقه هایی به یک گروه دارند، اما در بیاناتشان حضور مردم پای صندوق را به هر چیزی ترجیح می دهند حتی اگر مردم بیایند و به کسانی که رهبری قبول ندارد رای بدهند. این خیلی سرمایه بزرگی است.

یعنی قرار ما این است که مردمسالاری سر جایش باشد، تراشیده نشود و یا کم کم خدای نکرده بعد از بیست سی سال تبدیل به قدرت زور و گردن کلفتی و اسلحه نشود.

این نظام مردمسالاری دینی ناچار است حزب داشته باشد. بدون حزب نمی شود. یعنی در حقیقت پوپولیستی نمی شود. یک بار یا دو بار کارهای پوپولیستی می گیرد و یک باره آقای خاتمی 20میلیون رای می آورد و یا احمدی نژاد فلان قدر رای می آورد. اما سه چهار حزب قدرتمند می خواهیم که باید زمینه هایش فراهم شود.

اما اینکه من دارم چه می کنم؟ من دارم تلاش می کنم. معتقدم آن زمانی که آقای کروبی رئیس مجلس بود در مجلس پنجم یا فکر می کنم مجلس سوم یک بار به ایشان گفتم شما بیا همت کن حزب اصلاح طلبی را راه بینداز من هم همت کنم حزب اصولگرایی را راه بیندازم. بنشینیم با هم این کار را بکنیم. دو حزب اختلاف نظر دارند یک سری مواضعی دارند و... شرطش هم فقط این است که احزابی که ما تشکیل می دهیم نباید رقیب نظام باشند. ما باید رقیب هم باشیم در چارچوبی که نظام طراحی می کند.

همه کشورهای دنیا همینطور است. بعضی ها فکر می کنند دموکراسی، دموکراسی آزادی جنگل است. اصلا اینطور نیست. در فرانسه و آمریکا و انگلیس هم همین است. فرانسه بین کشورهای اروپایی سابقه دموکراسی زیادی دارد و ادعایش می شود، مضمون اصل چهارم قانون اساسی فرانسه این است که حکومت فرانسه، لائیک است. جمله بعدی اش مهم است که می گوید این اصل قانون اساسی با هیچ روش دموکراتیک قابل تغییر نیست. خیلی روشن 90درصد مردم فرانسه هم رای بدهند که می خواهیم این اصل را حذف کنیم نمی شود. راه حذفش فقط انقلاب است. اصلا اینطور نیست که بعضی فکر می کنند.

بعضی ها در بحث های سیاسی فکر می کنند با رای دادن می شود نظام و حکومت را تغییر داد. الحمدالله البته به این رشد رسیدیم؛ یعنی همین تئوریسین های هنجارشکن اصلاح طلب ها که یک دوره ای دنبال چنین چیزهایی بودند و با رای می خواستند شورای نگهبان را حذف کنند، سپاه را حذف کنند و ... دیدیم که سردمدارانشان از یک سال مانده به انتخابات، صحبت کردند که ما هر چه مطالبه داریم باید پای صندوق رای برویم.

در این چند وقت برخی حرف های شما و آقای حجاریان تقریبا شبیه هم است.
- بله. مطالبات پای صندوق رای. این که لاستیک آتش بزنی و خیابان شلوغ کنی و ... که نمی شود. بنابراین عرض من این است که براین اساس ما می توانیم در چارچوب سیاست های کلی نظام و قانون اساسی و قوانین موضوعه کشور سه چهار حزب داشته باشیم و با هم سالم رقابت کنیم. هیچ اشکالی هم ندارد دو دوره ما باشیم سه دوره آنها باشند.

خاتمی گفت: مگر من اصلا فکر می کردم رئیس جمهور می شوم که به افراد كابينه فکر کرده باشم

می شود این احزاب مثلا دو حزب اصلاح طلب و دو حزب اصولگرا باشد؟
- سناریوهای مختلف را می شود تصور کرد. یک سناریو تک حزبی است که دیکتاتوری است مثل حزب های کمونیست و...اگر دو حزبی هم باشیم قاعدتا اصلاح طلب و اصولگرا می شویم و بعد در خود حزبمان می شود طیف های مختلف تندرو، میانه رو، کندرو و ... باشد. سه تا حزب اگر باشد اصولگرا، اصلاح طلب و اعتدالیون می شود.

حداکثر هم چهار حزب می تواند باشد اصولگراها دو حزب تندرو و کندرو می شوند و اصلاح طلب ها هم همینطور. اعتدالیون هم یا در کندها یا لیبرال های دو جریان شکل می گیرند.

البته از نظر حقوقی معنایش این نیست که بقیه نمی توانند حزب راه بیندازند. الان وزارت کشور مجوز 400حزب را داده اما اگر نگاه کنید اولا 350تا تعطیل هستند و فقط یک مجوز کاغذی گرفتند. 50تای باقیمانده هم 45تایش غیر از زمان انتخابات تعطیل هستند. نزدیک انتخابات یک مغازه ای و ... را می گیرند. هفت هشت حزب هستند.
من نمی گویم به بقیه نباید مجوز حزب بدهیم هر کس خواست طبق قانون اساسی می تواند. اما احزابی که می آیند و مقتدر می شوند، کرسی در مجلس می گیرند و ... حداکثر می توانند چهار حزب باشند. بیش از این نمی شود.

تصور من این است که دو حزبی می توانیم، سه حزبی می توانیم، چهار حزبی هم می توانیم. خیلی تلاش كنيم، 5حزب که بگوییم حزب پنجم هم اعتدال باشند و این می تواند کار را جلو ببرد. والا شما سه رئیس جمهور اخیر ما را ببینید. آقای خاتمی تا یک ماه مانده به انتخابات 76 هیچ کس نمی دانست. خودش هم نمی دانست. بعد از انتخابات پیش آقای خاتمی برای تبریک رفته بودیم. من نایب رئیس مجلس بودم. خودش هم می دانست من رئیس ستاد رقیبش بودم. گفتم شما به سلامتی انتخاب شدی کابینه تان چه کسانی هستند؟ سیاست هایتان چیست؟ ایشان آدم خوش مشربی هم هست؛ زد زیر خنده و گفت مگر من اصلا فکر می کردم رئیس جمهور می شوم که به افراد كابينه فکر کرده باشم و... آقای احمدی نژاد هم تا یک ماه مانده به انتخابات کسی تصور نمی کرد ایشان رئیس جمهور بشود.

کسی که می‌گوید من طرفدار احمدی نژاد بودم می‌خواهد با من بازی کند یا می‌خواهد سر به سر م بگذارد

ولی شما فکر می کردید؟
- نه. من در شهردار شدن احمدی نژاد محکم رفتم ایستادم با آقای یونسی صحبت کردم و به آقای خاتمی پیغام دادم و بهشان گفتم ما اگر روی شهرداری ایشان اصرار داریم این دستگرمی است در آینده احمدی نژاد رئیس جمهور می شود. ولی همان موقع اصلا فکرش را نمی کردم دو سال و دو ماه بعد او رئیس جمهور شود. می گفتم پانزده بیست سال دیگر ایشان بیاید کار کند و رشد کند.

دلیلش هم این بود که ما با آقای احمدی نژاد 20سال سابقه دوستی داشتیم. زمانی که ایشان کاندیدا شد باز من رئیس ستاد آقای لاریجانی بودم. کسی الان بگوید تو طرفدار احمدی نژاد بودی برای اینکه رئیس جمهور شود معلوم می شود یا می خواهد با من بازی کند یا می خواهد سر به سرم بگذارد والا دیگر از این روشن تر و واضح تر که نیست که من رئیس ستاد رقیبش بودم.

مرحله دوم هم که ایشان و آقای هاشمی به مرحله بعد رفتند من دبیر کل جامعه اسلامی مهندسین و نایب رئیس جبهه پیروان بودم ما بیانیه دادیم که اینها هر دو نکات مثبت و منفی دارند ما اعلام موضع نمی کنیم.

حتی آن زمان هم ما از آقای احمدی نژاد حمایت نکردیم. بنابراین می خواهم بگویم داستان ها اینطور است. آقای روحانی هم همینطور. اگر آقای هاشمی کاندیدا نمی شد، اگر رد نمی شد، اگر آقای عارف را کنار نمی زدند، اگر دوستان ما با هم متحد می شدند، هر کدام از این اگر ها اتفاق می افتاد آقای روحانی رئیس جمهور نمی شد.

و البته اگر آقای قالیباف گازانبری عمل نمی کرد!
- نه. البته لازم نبود هر چهار تا اتفاق بیفتد، یکی از این اگرها اگر اتفاق می افتاد آقای روحانی رئیس جمهور نمی شد. این برای یک کشور مردمسالاری دینی بد است که تا دو ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری هیچ کس نداند چه کسی می خواهد رئیس جمهور شود. باز این را هم بعضی ممکن است بگویند یعنی می خواهی اسم مورد علاقه ات را از صندوق دربیاوری؟ اصلا بحث این نیست.

آمریکا هشت ماه بعد انتخابات دارد. از همین الان می دانند چه کسی رای می آورد و چه کسی رای نمی آورد. برنامه ها مشخص و روشن است. حداکثر هم که نگران باشند بین دو نفر است کسی هم نمی تواند زیرآبی برود. نفر دوم دمکرات ها ساندرز چند روزی مقاومت کرد و بعد بیانیه داد به نفع خانم کلینتون کنار رفت. مسیر کاملا روشن است. قدیمی ها می گفتند یک کشوری بود زمانی که حاکمش می مرد مردم در میدان شهر جمع می شدند و یک عقاب را رها می کردند روی سر هر کس می نشست او رئيس می شد. از این بابت است که من می گویم در آینده اگر دو سه حزب فعال فراگیر نداشته باشیم من نگران مردمسالاری دینی هستم.

حجاریان به من پیام داد یا هاشمی را در لیست نگذارید یا همه تان را له می کنیم

نزدیک انتخابات مجلس ششم شما در مقابل اصلاح طلب ها یا چپ های آن زمان بودید. زمانی که شما آقای هاشمی را معرفی کردید اصلاح طلب ها حاضر نشدند ایشان را در فهرست شان بگذارند.

اما الان می بینیم اصلاح طلب ها از اصولگراها استقبال می کنند و مثلا در انتخابات ریاست مجلس می گویند بین لاریجانی و عارف برای ما فرق ندارد. یعنی می گویند اگر لاریجانی هم شد بد نمی شود، در حالی که لاریجانی یک زمانی رقیب شان بود یا الان آقای ناطق را جز اعتدالیون و نزدیک به خاتمی می دانند.

این سوال الان پیش می آید که اصولگراها چرا کاری کردند که اصولگراهای نزدیک و مطرح خودشان مثل آقای هاشمی، لاریجانی و ناطق نوری یار ولو قرضی اصلاح طلب ها بشوند؟
- از مجلس ششم تا الان و اصلا کلا از سال 76 و انتخاب آقای خاتمی تا الان اتفاقات زیادی افتاده. شما می گویید اصلاح طلب ها حاضر نشدند اسم آقای هاشمی را در لیست بگذارند. من یک مقدار تندتر از این بگویم؛ آقای حجاریان که خدا ان شالله سلامت بدارد، پنج شش ماه مانده به انتخابات مجلس ششم به ما پیغام داده که یا اسم هاشمی را در لیست نگذارید یا همه تان را له می کنیم. نمی گفت اسم باهنر، موحدی کرمانی، خانم بهروزی و ... را نگذارید می گفت یا هاشمی را در لیست نگذارید یا همه تان را له می کنیم.

یعنی آقای هاشمی را رقیب خودشان می دانستند نه شما؟
- آقای هاشمی در کشور ما یک چهره کاریزماتیک دارد. اولین نارنجک های خشن سیاسی که روی سر آقای هاشمی آمد اصلاح طلب ها شروع کردند. عالیجناب سرخپوش و قتل های زنجیره ای و هر چه بود گردن آقای هاشمی می انداختند. یعنی ایشان را آنچنان زدند تا پنچر کردند.

آقای هاشمی در انتخابات سال 76 یک اشتباه استراتژیک کرد. دو دوره ایشان تمام شده بود، آقای ناطق از یک سال قبل کاندیدای ما بود. همه ما روی آقای ناطق وحدت داشتیم آقای خاتمی هم تا دو سه ماه مانده به انتخابات مطرح نبود. من از اینجا به جای آقای هاشمی تحلیل می کنم. ایشان سبک سنگین کرد دید یک طرف خاتمی است، یک طرف ناطق، با آقای ناطق که یار غار بود. آنقدر یار غار بودند که آن زمان آقای ناطق یک واژه ای استفاده کرد واژه سخیفی بود، آقای ناطق گفت من نوچه آقای هاشمی هستم این در رسانه ها ثبت شده. آقای هاشمی چون عادت کرده بود همه مسائل اجرایی کشور دستش باشد با یک تحلیل ساده انگارانه فکر کرد خاتمی آدم ضعیفی است و نیرو و تحلیل و برنامه ندارد، اگر رئیس جمهور بشود خب در دستش است. ناطق اما اگر رئیس جمهور بشود لیز می خورد.

من نمی گویم اگر آقای هاشمی از آقای ناطق حمایت می کرد او رای می آورد آن موجی که آمد آقای خاتمی انتخاب شد، هر کس روبه رویش ایستاده بود رفته بود، اما عملکرد آقای هاشمی را می خواهم بگویم. ایشان رئیس جمهور بود، در خطبه نماز جمعه قبل از انتخابات آمد گفت من نگران تخلف هستم که همان موقع بعد از آن این جمله در آمد که بنویسیم خاتمی بخوانیم ناطق! آقای هاشمی تحلیل اشتباه کرد.

من واقعا الان دنبال وهن کسی نیستم، اما آقای خاتمی تجربه کار اجرایی قوی نداشت. قبل از آن وزیر ارشاد بود که آن زمان درباره وزارت ارشاد هم خیلی حرف بود. بعضی ها می گفتند معاونین آقای خاتمی خیلی قوی تر از خودش هستند. پاشنه آشیل تحلیل آقای هاشمی اینجا بود که فکر می کرد می تواند آقای خاتمی را اداره کند، دیگران آمدند و آقای خاتمی را اداره کردند و آقای هاشمی سنگین ترین ضربات سیاسی را آن زمان خورد.

هاشمی در سال 76 طرفدار خاتمی بود

آقای هاشمی طبق گفته خودشان به آقای ناطق رای دادند.
- من نمی دانم و به این مساله کار ندارم. اما باز یک خاطره از آقای ناطق بگویم. ایشان یک خاطره از قبل از انقلاب می گفت که یک بار به منبر رفتیم و وقتی آمدیم پایین، ساواکی ها ما را گرفتند. ما همینجور در ماشین دست بسته می رفتیم، گفتم من قبول دارم ضد شاه هستم اما در این منبر چی گفتم که شما الان من را گرفتید؟ فرد ساواکی حرف قشنگی زد. گفت من کار ندارم تو چه گفتی، مهم این است که آنهایی که پایین منبر هستند چه فهمیدند. تو درباره یزید حرف می زنی آنها شاه می فهمند. در مورد امام حسین حرف می زنی می فهمند امام خمینی.

من هم اصلا کار ندارم آقای هاشمی چه کرد اما آنچه سیاسیون در بیرون فهمیدند آقای هاشمی طرفدار آقای خاتمی بود. رای شخصی اش ممکن است قسم بخورد به آقای ناطق بوده باشد، اما آقای هاشمی این تحلیل اشتباه را داشت و اگر یادتان باشد در دوره اول آقای خاتمی خيلي خرد شد. هر چیز که در این مملکت بود گردن آقای هاشمی انداختند.

وقتی در دوره بعد آقای احمدی نژاد آمد دنباله کار آنها را گرفت و پازل آنها را چید. والا آقای هاشمی باز من تکرار می کنم، عالیجناب سرخپوش، قتل های زنجیره ای، دیکتاتور و ... بود. اینها را همین تیپ آقای حجاریان و عبدی و اکبر گنجی و ... راه انداختند. این که شما می گویید از آن موقع چه اتفاقی افتاد که اینها اینطور شدند، آقای هاشمی هم مال ما بود. در مجلس چهارم شعار ما پیروی از خط امام، اطاعت از رهبری، حمایت از هاشمی بود. اصلا این شعار بالای پوستر ما بود.

جامعه روحانیت که لیست دادیم و برنده شدیم شعار انتخاباتی ما بود که هنوز بعضی از دوستان تندروی ما این را تو سر ما می زنند و می گویند شما حمایت از هاشمی را باب کردید و گهاشمی چی" بودید! ولی رفتارهای بزرگان ما در کشور، چون بزرگ هرچه بزرگتر باشد، اشتباهش عمیق تر است. من اگر اشتباه کنم ممکن است یک ماه بعد بتوانم جبران کنم ولی آقای هاشمی اشتباه کند اثرش روی مملکت و نظام بین الملل است.

باید از آقای روحانی پرسیده شود که مگر شما اصولگرا نیستی چرا رفتی از اصلاح طلب ها رای گرفتی؟

منظور شما این است که اشتباه این حضرات باعث جداییشان شد نه اشتباه در جریان؟
- من باز به حرف قبلی ام برمی گردم. ما وقتی حزب نداریم 5نفر می آیند کاندیدا می شوند... در حزب ممکن است ده نفر بگویند ما می خواهیم رئیس جمهور شویم، در تمام دنیا مرسوم است. دموکرات ها و جمهوری خواهان امریکا روز اول هر کدام 20 کاندیدا داشتند که اینها رفتند و با هم رقابت کردند و کار رسانه ای انجام دادند الان دو تا مانده. تا زمانی که ما حزب نداریم من جز 20نفر هستم ولی به محض اینکه حذف شدم، خودسر می شوم. یکی از اشکالات همه ما در مملکت همین است که سیاست ورزان ما منافع حزب را می خواهند اما مضرات آن را نمی پذیرند.

سوال شما این است که مگر آقای روحانی اصولگرا نبود؟ چرا بود. چرا ما از او حمایت نکردیم؟ خیلی روشن است ما 5نفر کاندیدا داشتیم شاید هم اشتباه کردیم ولی 5کاندیدا داشتیم و نهایتا به آقاي ولایتی رسیدیم. این سوال باید از آقای روحانی پرسیده شود که مگر شما اصولگرا نیستی چرا رفتی از اصلاح طلب ها رای گرفتی؟ در خارج از کشور که از این خبرها نیست، کسی که از حزب جمهوری خواه حذف می شود که نمی رود در حزب دمکرات فعالیت کند.

من به اینکه آیا اصولگراها نسبت به آقای روحانی خوب عمل کردند یا نه را من کاری ندارم. اما حزب اگر در این کشور واقعیت داشته باشد این اتفاق ها نمی افتد. من اصلا مثال بدتری درباره خودمان بزنم. آقای ولایتی، آقای قالیباف و آقای حداد کسی که دنبالشان نرفت که بروید کنار، شش ماه مانده به انتخابات خودشان یک جلسه تشکیل دادند و بعد بیانیه دادند گفتند ما سه نفر در انتخابات کاندیدا می شویم، اما نهایتا یک نفر از ما بیشتر نمی ماند. این بیانیه هست. ولی وسط راه که رسیدند پشیمان شدند.

آقای عارف که کنار رفت با زور کنار رفت، او که داوطلبانه کنار نرفت. می خواهم بگویم سیاست ورزان ما –باز تکرار می کنم منظورم دیگران نیستند، خود من باهنر هم ممکن است همینطور باشم- منافع حزب را می خواهیم، هزینه هایش را نمی پذیریم.

شما می گویید چرا شما از روحانی حمایت نکردید؟ ما می گوییم ما از روحانی حمایت نکردیم، روحانی چرا رفت از اصلاح طلب ها رای گرفت؟ اتفاقا روز اولی که آقای روحانی انتخاب شد، من با یکی از اصلاح طلبها صحبت می کردم، می گفت روحانی اصلاح طلب است. به او گفتم، الان هم به شما می گویم، قبل از انتخاب آقای روحانی هر کس توانست یک سخنرانی از ایشان به نفع اصلاح طلب ها پیدا کنی، من به ازایشان صد سخنرانی می آورم که به نفع اصولگراها و علیه اصلاح طلب ها صحبت کرده. اصلا فلز ایشان اصولگرایی بوده. اما نقد اینجاست اگر همین آقای روحانی نامهربانی از اصولگراها دید یا اصلا معذرت می خواهم نمک نشناسی کردند، روش سیاسی این است که در حزب مخالف برود؟ درست نیست.

ما در مجلس شوخی می کردیم می گفتیم بعضی ها خیلی عشق خدمت دارند حالا مهم نیست از کدام نردبان بالا بروند. سیاست ورز نباید اینطور باشد. من باز خودم ریا کنم و از خودم تعریف کنم(باخنده)؛ من در مجلس هشتم و نهم، هر هشت سال نایب رئیس بودم. در مجلس هشتم یک سال یک اتفاقی افتاد؛ سال سوم بود فراکسیون اصولگراها می خواستند رای گیری کنند که چه کسی نایب رئیس باشد. آن روز از دوستان ما یا بعضی غایب بودند یا حواسشان نبود یا هر چیز دیگری، رای گیری کردند من رای نیاوردم.

به محض اینکه مشخص شد من رای نیاوردم، آقای صدر هم از برادران خوب ما بود و ایشان رای آورده بود، تمام پیغام ها و فشارها روی من شروع شد. یکی زنگ زد گفت من مریض بودم نتوانستم بیایم، یکی گفت ما غفلت کردیم فکر نمی کردیم رای نیاوری، آقای حداد و آقاي لاریجانی به من گفتند در این جلسه اشتباه شده، چرا به تو برخورده.

گفتم به من برنخورده مگر من تشکیلاتی نيستم؟ بقیه که هیچ، آقای صدر که رقیب من بود می گفت باهنر تو اگر پس فردا کاندیدا شوی قطعا در صحن علنی رای می آوری و نایب رئیس اول هم می شوی. من گفتم من تعهد تشکیلاتی دارم اگر یک سال هم نایب رئیس نشوم، خیلی به نفعمان است تا اینکه بگویند تشکیلات را رها کرد و رفت برای خودش کار کرد.

یعنی عالم و آدم کسی نبود که تردید داشته باشد که اگر من آن روز در صحن علنی کاندید می شدم، حتما نایب رئیس اول می شدم. حتی از سطح کشور هم به من فشار آوردند. خیلی ها هم فکر می کردند من قهر کردم. گفتم اصلا بحث قهر و آشتی نیست، قرار ما این است که نایب رئیس و رئیس مان را باید از فراکسیون انتخاب کنیم اگر فراکسیون اشتباه هم کرد که کرده.

بنابراین من می خواهم بگویم اگر بخواهیم باید به این مسائل برگردیم. براین اساس من باز به حرف اولم برمی گردم که ما باید حزب داشته باشیم و به تصمیمات حزب هم پایبند باشیم. اگر یک نفر سیاست ورز و فعال سیاسی باشد آن زمان می فهمد که چقدر خسارت آور است که یک نفر زیگزاگی حرکت کند. یک روز در حزب الف برود بعد ببیند منافعش تامین نمی شود به حزب ب برود.

 باز هم یک مثال خارجی می زنم که بد نیست بدانید. آقای دوگل در فرانسه فاصله دوبار به قدرت رسیدنش 20سال بود. 20سال پای حزبش ایستاد تا دوباره به قدرت رسید. می خواهم بگویم حتی از نگاه قدرت طلبی هم که باشد این زیگزاگی حرکت کردن خیلی کار سبكي است.

الان به طور مثال شما می توانید این حزب فراگیر اصولگرایان را در انتخابات 96 عملی کنید؟
- نه. ما اگر از وضع 5 سال قبل تا حزبی کامل بودن را ده قدم حساب کنیم، یعنی تا جایی که نظام ما کاملا نظام حزبی شود ده قدم فاصله داشتیم، من معتقدم دو سه قدم از این ده قدم را با همین قوانین موجود می شود برداشت.

سه چهار قدم بعدی را باید برایش قوانین را اصلاح کرد، دو قدم آخر هم باید قانون اساسی اصلاح شود. مثلا ما در مجلس فراکسیونی نمی توانیم رای بدهیم، می توانیم تفاهم کنیم. کشورهایی که حزبی هستند، رئیس حزب در مجلس می گوید من منفی می دهم این یعنی 120 رای منفی. در قانون اساسی ما به صراحت آمده که نماینده باید خودش رای بدهد. بنابراین حتما به سال 96 نمی رسد ولی ما از ده قدم، سه چهار قدمش را برداشتیم.

اگر بخواهم حزب بزنم ، رقبا مزاحم نمی‌شوند، از داخل اصول‌گرایان مشکل سازی می‌کنند

به مجلس یازدهم می رسد؟
- نمی دانم. اما قبل از همه اینها یک تصمیم و اراده ملی نیاز است. من الان بخواهم حزب تشکیل بدهم ، رقبای ما مزاحم نیستند، از داخل مشکل داریم. به محض اینکه باهنر بگوید من می خواهم اینجا حزب راه بیندازم هر کدام می گویند چرا ما راه نیندازیم، یک باره ده حزب فراگير در جامعه خواهیم داشت.

بحث تکرار به قدرت رسیدن دوگل در فرانسه را مطرح کردید. در کشور ما هم یک بار آقای رفسنجانی سعی کرد دوباره رئیس جمهور شود. شما موافق تکرار ریاست جمهوری های قبلی هستید؟
- نه. در قانون اساسی آمریکا این است که هر رئیس جمهوری یک بار برای 8سال می تواند انتخاب شود. شاید هم آن درست باشد. به نظرم این است که همینطور است اصولا یک رئیس جمهور هر چقدر توان داشته باشد، خصوصا در کشور ما که خیلی بدو بدو دارد، و هر چقدر ایده داشته باشد، اینها برای یکی دو دوره است. دوره های بعد می تواند به عنوان مشاور کار کند و الا من هم زیاد موافق نیستم که باز به عنوان رئیس جمهور بیاید.

احمدی نژاد احتمالا می‌خواهد دوباره رییس جمهور شود

این در مورد آقای احمدی نژاد هم صادق است؟
- ببینید این که می خواهد یا می تواند دو بحث است. خود آقاي هاشمی در دوره دومش بحث این بود که قانون اساسی را اصلاح کنیم که کسی بتواند همه عمر رئیس جمهور باشد. آقای مهاجرانی این را می گفت. بعضی از مسئولین ما اصلا از پست جدا نمی شوند مگر اینکه حضرت عزرائیل به داد برسد. بعضی ها از من می پرسیدند چرا کاندیدا نشدی، همین جواب را می دادم. می گفتم خودم کنار آمدم قبل از این عزرائیل به سراغم بیاید.

به نظرتان احمدی نژاد می خواهد یا می تواند؟
- احتمالا می خواهد.

پس سفرهای استانی اش برای همین است؟
- نمی دانم. البته پریروز در کنفرانس خبری یک نفر سوال کرد گفت اگر آقای احمدی نژاد کاندیدا شود شما حمایت می کنید؟ گفتم مگر می خواهد کاندیدا شود؟ من مصلحتش نمی دانم که کاندیدا شود.

به صلاح احمدی نژاد نمی‌بینم کاندیدا شود

خیلی ها می گویند تنها کسی که می تواند روحانی را شکست دهد احمدی نژاد است شما این را قبول دارید؟
- یک مقدار آدم ها را از هم جدا کنیم. یک وقتی بحث های کف خیابان است. خب مهم است که نظر آدم های کف خیابان چیست. یک زمانی هم هست که آدم های سیاسی دارای ایده سیاسی این حرف ها را می زنند، اینها فرق می کنند و متفاوت هستند. قبلا هم گفتم متاسفانه در کشور ما انتخابات ریاست جمهوری دو ماه مانده به انتخابات مشخص می شود. یعنی از حالا نمی شود کسی بخواهد وارد بحث و تحلیل شود، اصلا نمی توان تحلیل میدانی کرد. بنابراین توصیه من این است که حتی رسانه ها هم از حالا وارد انتخابات نشوند. مردم آنقدر گرفتاری دارند که همان دو سالی یک بار، دو سه ماهی شلوغ شود و انتخابات برگزار شود کافی است.

سال 80 جریان اصولگرایی در مقابل آقای خاتمی از هیچ نامزدی حتی آقای توکلی حمایت نکرد. ممکن است در سال 96 هم این اتفاق بیفتد؟
- یک نفر سوال کرد گفت کاندیدای شما چه کسی است؟ گفتم ما هنوز کاندیدا نداریم. گفت چه کسانی را مطالعه می کنید؟ گفتم سی چهل نفر هستند. گفت آقای روحانی؟ گفتم بله ممکن است با شرایطی از آقای روحانی هم حمایت کنیم. می خواهم بگویم الان پیش بینی این که نامزد چه کسی است خیلی سخت است.

ممکن است روحانی را به همه ترجیح دهیم

سوال من این است که معرفی کردن یک نامزد برای اصول گرایان در سال 96 به مثابه یک وحی منزل است؟
- یک بار که آقای ناطق می گفتند چهار عمل اصلی، اما اینجا 5 تاست. ما 5حکم در اسلام داریم که می گفتند مباح و واجب و مستحب و مکروه و حرام. در سیاست هم می گوییم خوبتر و خوب و بی تفاوت، بد و بدتر. ما حتما به همین ترتیب خوبتر را به خوب، خوب را به بی تفاوت و ... ترجیح می دهیم. اینکه آن زمان ما به چه نتیجه ای می رسیم باید میدان را ببینیم. یک وقتی ممکن است آقای روحانی را به همه ترجیح بدهیم.

فرض می گیریم یک دوقطبی بین آقای روحانی و احمدی نژاد شکل گرفته. دو سه روز مانده به انتخابات از شما سوال می کنند کدام را ترجیح می دهید. جواب شما چیست؟
- من در مورد شخص آقای روحانی معتقدم در پیشبرد یک سری برنامه هایش موفق بوده. اما در بعضی برنامه ها هنوز جامعه حسابی از او انتظار دارد. که بیشترینش مساله رونق و اشتغال است. مسائل دیگری مثل محیط زیست و ... در درجه دوم اهمیت هستند. در تورم ایشان خوب پیش رفته. من معتقدم اگر ان شالله ایشان تا آذرماه بتواند چند قدم جدی و ملموس بردارد، نمی خواهم بگویم همه بیکارهای ما سر کار بروند اما در یک سری بخش های مهم اقتصادی ما رونق ایجاد شود. مثلا مسکن که اگر در آن رونق ایجاد شود 150رشته را به دنبال خود می کشاند. یا مثلا پیشران های اقتصاد ما که نفت و گاز هستند. چند کار سنگین با شرکت های بزرگ خارجی قرارداد بسته شود یا مثلا خودروسازهای ما بتوانند چند خودروساز قدرتمند را داخل کشور بیایند، چند تحول اینطور اگر راه بیفتد، آرای آقای روحانی خوب است.

اگر روحانی در انتخابات سال 96 به دور دوم برود شکست می خورد

حتی بیشتر از قبل؟
- بله. ایشان یک فرقی با دو رئیس جمهور قبلی ما هم دارند. رئیس جمهورهای قبلی هر دو، رای دور دومشان بیش از دور اول بود. در مورد آقای روحانی اگر این اتفاق نیفتد در خطر افتادن است. رایش لب مرز بوده. یک تحلیل دیگر هم بکنم که این هم شاید خیلی مصلحت نباشد گفته شود، اما روحیه مردم ما این است که اگر آقای روحانی به دور دوم برود شکست می خورد اصلا هم مهم نیست چه کسی در مقابل او قرار بگیرد. چون اصولا جامعه ما نوطلب است. اگر آقای روحانی با هر رایی به مرحله دوم برود، رقیبش هر کس باشد احتمال شکستش بالا برود. بنابراین باید چهار پنج کار جدی انجام بدهد، اگر موفق شود ما از رای آوردنش ناراحت نخواهیم شد.

درخصوص حضور آقاي احمدي نژاد در انتخابات؟
- من معتقدم آقای احمدی نژاد از کاندید شدن منصرف شود.

احتمال دارد شخصی را به جای خودش معرفی کند؟
 - بله.

احمدی نژاد سخت می تواند آرای خودش را به شخص دیگری منتقل کند

شخصی نزدیک به خودش دارد؟
- بله. ولی یک وضعیتی آقای احمدی نژاد دارد که سخت می تواند آرای خودش را به شخص دیگری منتقل کند. آقای هاشمی می تواند یا آقای خاتمی می تواند ولی آقای احمدی نژاد اگر رای داشته باشد خودش رای دارد.

آقای باهنر! استقلال در لیگ امسال سوم شد و به آسیا رفت وبه نظر می‌رسد موفق بوده است اما هوادارانش از نتایج این تیم راضی نیستند. شما چنین نظری درباره وضعیت اصولگراها در انتخابات مجلس دارید؟
- اینها نسبی است. طبیعی است که ایده آل ما این نبوده. اما این که نقطه مارژین ما چه شد. هفتم اسفند انتخابات انجام شد، من دهم اسفند کنفرانس مطبوعاتی داشتم. دوستان جوان تر ما به قول معروف کپ کرده بودند از این که هیچ کس از اصولگراها در تهران رای نیاورد. بعضی ها هم به من می گفتند کنفرانس خبری ات را هم لغو کن. سوال کردند چه شد؟ گفتم ما در تهران شکست خوردیم در کشور بردیم. دیدم خیلی ها حرف من را به سخره گرفتند و جدل با آنها هم فایده ندارد گفتم ده خرداد جوابتان را می دهم.

آقای دکتر عارف هم در مرحله اول هم در مرحله دوم خیلی زحمت کشید من خودم شاهد بودم که مخصوصا در دور دوم بعضی روزها دو هزار کیلومتر فقط در جاده بود. خیلی دوندگی کرد. 103رای آوردند.بعضی اصلاح طلب ها می خواستند اینطور توجیه کنند که ما کوتاه آمدیم ولی من معتقدم که آقای عارف اگر می توانست این 103رای را 104تا کند حتما می کرد. یعنی پر پرش این بود.

بنابراین ما بردیم. اگر هم نبردیم حداقل می توانیم بگوییم اصلاح طلب ها نبردند. هیات رئیسه و کمیسیون ها را هم ببینید همینطور است. از 12 یا 13 کمیسیون که ما داریم سه تا اصلاح طلب هستند، بنابراین ما بردیم اما ایده آل ما این نبود. از مجلس نهم فراکسیون اصلاح طلب ها بیست، بیست و پنج نفر بودند اما الان هشتاد نود نفر هستند. قدرت اصولگراها در مجلس کم شد. اما نهایتا 50-50 است. خیلی از قوانین با 51درصد رای تصویب می شود اما بعدش فرقی نمی کند با 90درصد رای تصویب شده یا کمتر.

اگر خودتان بخواهید به این سوال جواب بدهید که در مجلس چه کسی جای شما را پر خواهد کرد، چه می گویید؟ بالاخره شما را مرد لابی ها می دانستند.
من در مجلس نهم هم گفتم. بعد از این که من ثبت نام نکردم خیلی ها به من اعتراض کردند چون این بار من ثبت نام نکردنم را خیلی مدیریت کردم. تا روز آخر هیچ کس خبر نداشت. دختر من تا ساعت ده شب منتظر بود بروم ثبت نام کنم به آنها هم نگفته بودم.بعدش بعضی ها گفتند جای تو چه کسی می آید؟ اولا سوال من این بود که حالا فرض کنید من یک دوره دیگر هم به مجلس آمدم تا ابد که نمی توانم باشم. سوال دوم هم این بود که در مجلس نهم من این را بارها به آقای لاریجانی گفتم ما بالقوه الان چندین نایب رئیس داریم می گفت اسم ببر، اسم می بردم.

مثلا چه کسانی؟
- الان شاید مصلحت نباشد اسم ببرم اما آن موقع مثلا آقای بروجردی یا آقای نادران بودند. اگر می خواستیم اصلاح طلب و اصولگرا را قاطی کنیم آقای تاجگردون هم می توانست باشد.

پس آقایان پزشکیان و مطهری برای شما اصلا مطرح نبودند
- نه.

البته نائب رئیسی آقای پزشکیان برایم تعجب آور نبود. در مجلس دهم یک تاکتیک اشتباهی دوستان مرتکب شدند و روز قبل از انتخاب هیات رئیسه دائم به آقای لاریجانی گفتم اگر این اتفاق بیفتد فردا آقای پزشکیان و مطهری رای می آورند و به خود آقایان هم گفتم.

به لاریجانی گفتم برای انتخابات هیات رئیسه دائم یک نایب رئیس بیشتر کاندیدا نکنید

چه اتفاقی؟
پیشنهاد من که عجیب غریب هم بود این بود که شما برای انتخابات هیات رئیسه دائم یک نایب رئیس بیشتر کاندیدا نکنید؛ دو تا باشند می افتند. شما آقای پزشکیان را قطعی بدانید و اگر بخواهید یک نایب رئیس داشته باشید فقط یک کاندیدا معرفی کنید چون اگر دو نفر باشند این دو خودشان زیرپوستی برای هم رقیب می شوند. کافی است از آرای هم بتراشند تمام می شود. می خواهم بگویم بعضی از چیزهایی که می گویید لابی و ... خیلی هم تحلیل سیاسی نیاز ندارد، کافی است یک مقدار عدد و رقم بلد باشید، خیلی راحت تحلیل می کنید. دوستان باور نکردند و هر دو کاندیدا شدند و هر دو هم رای نیاوردند.

در ماجرای استیضاح مهاجرانی برخی با وعده یک خانه فرهنگ، یک مدیر کل ارشاد خوب رایشان عوض شد

تاریخ حضور شما در مجلس را بررسی می کنیم؛ در رابطه با برخورد شما با دولت ها و استیضاح وزرا، شاید روزی که بشود روز شکست شما نامگذاری کرد روز استیضاح آقای مهاجرانی باشد. این را قبول دارید؟
- بله.

چرا این طور شد؟ به نظر می رسید یک سری داده ها به شما اشتباه داده شد مثل همان اشتباه گرفتن سیمین بهبهانی و سیمین دانشور و ...
- نه. ما در آن مجلس دو استیضاح اساسی داشتیم. یکی عبدالله نوری و دیگری مهاجرانی بود. در مورد آقای نوری موفق بودیم و در مورد آقای مهاجرانی دو رای کم آوردیم. ممکن است به نماینده ها بربخورد بنابراین عذرخواهی می کنم. نماینده ها در ضمن این که آدم های سیاسی هستند خیلی دغدغه های دیگر هم دارند. یعنی حوزه انتخابیه برایشان خیلی مهم است. شاید سه چهار نفر از آنهایی که دم مرز بودند با وعده یک خانه فرهنگ، یک مدیر کلی ارشاد رایشان عوض شد.

سخنان خود آقای مهاجرانی هم تاثیر داشت؟
-  سخنان ایشان تاثیر داشت. اما ایشان در صحبت های رسمی اش گفت آخرین نفر آقای باهنر می آید صحبت می کند و کار را تمام می کند. باز شاید بخواهم دوباره به حرف قبلی ام برگردم که ما حزبی نیستیم. یعنی آرای نماینده ها ممکن است با یک پارامترهایی تغییر کند.

آیت‌الله منتظری میرحسین موسوی را قبول نداشت
یک زمان است مثلا یک خاطره بگویم که خیلی قدیمی است. روزی که آقای مهندس موسوی قرار بود برای بار دوم در مجلس رای بیاورد و نخست وزیر شود، در مجلس دوم بود. ما تصمیم گرفتیم به ایشان رای ندهیم، نظر حضرت امام این بود که رای بدهیم. شب قبل روزی که رای اعتماد بود (که آن زمان رای تمایل می گفتند) آقای منتظری که خدا ان شالله رحمت شان کند و خدا از سر تقصیرات همه ما بگذرد، آن موقع قائم مقام رهبری بودند، باخبر شدند و ما را احضار کردند. ما سه نفر بودیم که از تهران به قم رفتیم. من و آقای بادامچیان و نفر سوم یادم نیست.

آقای منتظری خیلی صریح گفت فردا می خواهید چه کنید، من خودم آقای موسوی را قبول ندارم اما چون آقا گفته (به حضرت امام آقا می گفت) باید مهندس موسوی را انتخاب کنید.

ما گفتیم حرفی نداریم. اما من یک سوال دارم. شما می خواهید آقای مهندس موسوی با 270رای نخست وزیر شود یا می خواهید نخست وزیر شود؟ گفت 270رای می خواهد چه کار؟ نخست وزیر شود.

گفتم بنابراین من به او رای نمی دهم به شما می گویم ایشان بین 160 تا 170رای می آورد. اگر یک مقدار آدم هوش داشته باشد تحلیل می کند. مهندس موسوی با 167رای نخست وزیر شد. با آنکه مجلس دوم اولین تجربه من بود و من سی ساله بودم با یک مقدار هوش می شود تشخیص داد.

درباره آقای مهاجرانی هم محاسبات ما درست بود. اما روز آخر ساعت آخر نه بر اساس مذاکرات، بلکه براساس حل بعضی مشکلات بعضی دوستان ما در حوزه انتخابیه چهار پنج رای تغییر کرد.

رای ندادن به مهندس موسوی در مجلس دوم برای همفکران شما دردسر ایجاد کرد.
- بله.

آقای روحانی هم جز آن 99نفر بود؟
- بله. آن زمان که بعدا حضرت آقا فرمودند من هم صدمین نفر هستم.

الان اینکه مقام رهبری یک مساله را تایید کنند و نماینده ها آن را رد کنند، اتفاق می افتد؟
- باز بحث ما به بحث های قبلی برمی گردد. ما بحث مولوی و ارشادی داریم. می گویند یک چیزی واجب کفایی است یک چیزی واجب عینی. نماز واجب عینی و نماز میت واجب کفایی است. آدمی که مرد اگر هیچکس نماز نخواند بر همه مسلمین واجب می شود که بروند نماز بخوانند، اما وقتی یک نفر خواند دیگر از بقیه برداشته می شود.

رای آوردن مهندس موسوی واجب کفایی بود. یعنی تشخیص ما این بود. واجب عینی نبود. چون اگر واجب عینی می شد برای انقلاب خیلی بد می شد چون یکباره در دنیا مطرح می شد که 270 نفر در مجلس به مهندس موسوی رای دادند. این برای دموکراسی بد بود. ما همین استدلال را برای آقای منتظری آوردیم. الان هم فرض می کنیم حضرت آقا دوست داشته باشند یک لایحه در مجلس تصویب شود، اگر من مطمئن باشم که تصویب می شود رای خودم مهم نیست. اما اگر شک کنم که با یک رای من ممکن است رای بیاورد یا نیاورد باید رای بدهم.
نظرات بینندگان