به گزارش انتخاب، اگر اتفاقِ اخیر، یعنی افشای واگذاری یا بذلوبخشش نامتعارف املاک به مدیران شهرداری و برخی نهادهای دیگر رخ نمیداد، او میتوانست با اتکا بر خدمات بسیاری که انجام داده، پا به عرصه سیاست بگذارد. اما هر روز کار برای قالیباف دشوارتر میشود. از این منظر ورود ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی به پرونده شهرداری و تحقیق و تفحص مجلس از شهرداری تهران، از آیندهای مبهم و غیرمنتظره برای محمدباقر قالیباف خبر میدهد. شهرداری تهران هرقدر برای محمود احمدینژاد خوشیمن بود، برای قالیباف و کرباسچی اقبالی در بر نداشت. غلامحسین کرباسچی در سال ١٣٧٧ پس از پشتسرگذاشتن دورهای طلایی در شهرداری، محاکمه و به چند سال زندان محکوم شد و سرانجام با پشتسرگذاشتن دو سال از آن چند سال، آزاد شد. اما پس از آزادی دیگر نتوانست در عرصه سیاست قد راست کند و با ممنوعیت از حضور در مناصب و سمتهای دولتی مواجه شد. اگر این دومینوی حسابکشی از شهرداری تهران جدی و مستمر ادامه بیابد، بعید است آینده خوشایندی در انتظار قالیباف باشد. کرباسچی از سیاست به کارهای اجرائی روی آورد، قالیباف برعکس سودای سیاست در سر دارد و آن را از طریق تصدی کارهای اجرائی و مدیریتی دنبال میکند.
نگاهی به گذشته قالیباف بیانگر این واقعیت است که او بیش از هر چیز
دلبسته سیاست است و هرقدر تلاش میکند این تمایل را در پس پرده کارهای
اجرائی پنهان کند، نمیتواند و شیفتگی او به سیاست تابِ مستوری ندارد.
اگر
با تسامح بپذیریم تهرانِ امروز را کرباسچی و قالیباف ساختهاند، میتوانیم
این گفته دیوید هاروی را اینگونه بهعاریت بگیریم که آنها تهران را
ساختند و تهران آنها را ساخت. شهری پرتناقض که آدمهای پرتناقض خلق کرد.
این تناقض اگر در کرباسچی نمود ظاهری نداشت، در قالیباف نمود ظاهری نیز
دارد. قالیباف بیشتر ژست تکنوکراتها را دارد، هم در گفتار و هم در کردار.
اما جایگاه سیاسیاش در تضادی آشکار با این نمود است. ما شهرها را میسازیم
و شهرها ما را میسازند. اما تهران دیگر یک شهر نیست و هیولایی شده که
خدمتگزارانش را نیز بیمحابا میبلعد. هیولایی با محتوایی مخوف و
زیباییهای فریبنده. حکمرانی بر این هیولا، با اختیارات گسترده و درآمدی که
از راههای بیشمار میتوان کسب و دلبخواه هزینه کرد، با مجوزهایی که
فرمانِ بشود و نشود صادر میکنند، و در یک کلام با دردستداشتن عقال این
هیولا، شهردار را در جایگاهی بالاتر از مدیر اجرائی قرار میدهد. او، هم
میتواند سیاستساز باشد و هم در سیاست نقشآفرینی کند. اگر دوری شهردار
به یک جناح سیاسی الزاما به تضعیف آن جناح نینجامد، اما نزدیکیاش به یک
جناح، قطعا موجب تقویت بنیههای آن میشود. ارتباط اجباری و تنگاتنگ مردم
با شهرداری سویهای دوگانه دارد که موجب عشق و نفرت میشود. این ارتباط
تنگاتنگ و الزامآور، از شهرداری دولتِ مستقلی میسازد که خارج از توان و
اختیارات دولت، در زندگی مردم نقش و اثرگذاری دارد.
شهرداری در این وضعیت دولتی است در دولت، و حتی در جاهایی، دستی بالاتر از دولت دارد. از اینرو مناظره انتخاباتی روحانی و قالیباف فراتر از یک مناظره انتخاباتی بود و از منازعهای حقوقی در آینده خبر میداد. درواقع روحانی میدانست با یک نامزد رقیب روبهرو نیست، بلکه با شهرداری مواجه است که فقط شهردار نیست، و اگر پیروز شود، با گفتمان مسلطی درگیر خواهد بود که خالق آن کسی جز قالیباف نیست.
روحانی میدانست اگر شهرداری قدرتی همطراز دولت نباشد، کم از دولت نیز نیست. اینک میتوانیم از سیاستی حرف بزنیم که شهرداری خالق آن است و مهمتر از همه از فرهنگی بگوییم که خالق، بانی و حامیاش شهرداری است. بیتردید شهرداریها از اتوریته لازم برای دراختیارگرفتن و احیای کلیشههای فرهنگی و سیاسی برخوردارند. کلیشههایی نه برای خلق فرهنگ و سیاست ناب، بلکه برای کالاییساختن آنها. البته الزام و عمدی در کار نیست، ماشین شهرداری به فراخور نوع درآمد و توزیعاش، خروجی غیر از این نخواهد داشت. درواقع غلط نیست اگر بگوییم کالاهای سیاسی و فرهنگی که شهرداری تولید میکند، کالا بهمعنای حقیقی آن نیست: بهگفته کارل پولانی کالای حقیقی، کالایی است که برای فروش در بازار تولید میشود. بنابر چنین تعریفی، زمین (مسکن)، کار و پول کالاهای موهومیاند که در اصل برای فروش در بازار تولید نشدهاند. کار فقط فعالیت انسانهاست، زمین بخشی از طبیعت است و عرضه پول و اعتبار، سیاستهای دولت را شکل میدهند. این تردستی، یعنی کسب درآمد با کالاهای موهوم بهجای کالاهای حقیقی، سیاستی غیرواقعی، فرهنگی غیرواقعی و درنهایت گفتمانی غیرواقعی میسازد. اینک ماشین شهرداری خارج از مسیر واقعی خودش به پایان نزدیک میشود. ماشینی هیولاوش که بیم آن میرود قالیباف را نیز چون کرباسچی، قبل از رسیدن به خط پایان با نادیدهانگاشتن زحمات و خدمات بیشمارش، ببلعد.
*شرق