چهره محبوبی است؛
اصلا گنجی است برای خودش. در هر فیلمی باشد مایه خوشبختی تهیه کننده است.
رضا عطاران چه می کند که طنازی اش بیات نمی شود؟ چه رازی در پس این چهره نه
چندان جذاب هست که هر روز بر مصلحت و حلاوتش افزوده می شود؟ آیا این چهره
پولساز همین قدر که در بازیگری موفق است در کارگردانی هم هست؟
تحلیل
فیلم و سریال هایی که ساخته می گوید نه! در سینما وضعیت او بدتر است و بعد
از ساخت سه فیلم، هنوز نتوانسته یک اثر کامل یا حتی قابل قبول روانه پرده
بزرگ کند. بدتر این که مسیری معکوس را طی کرده و هر بار از کیفیت ساخته اش
کم می شود. این گزارش مروری است بر ساخته های عطاران که کارنامه کارگردانی
او را در سه بخش محک زده.
کجا موفق بوده؟
سیب خنده
شاید
با سنگ محک امروزی، رضا عطاران در «سیب خنده» نمره متوسط بگیرد اما به
عنوان نخستین تجربه، کارگردانی او درخور تحسین است. او که با «ساعت خوش» به
شهرت رسیده بود، حدود سه سال بعد کمدی آیتمی «سیب خنده» را کارگردانی کرد.
این برنامه با این که به صورت هفتگی در مدت زمان بسیار کوتاهی روی آنتن می
رفت، به یکی از جذاب ترین برنامه های کودک و نوجوان تلویزیون بدل شد.
فراموش نکنیم که عطاران فقط کارگردان هنری سریال بوده است.
مجید دلبندم
سیب
خنده یک شخصیت بامزه داشت به اسم «مجید دلبندم». رضا عطاران آن را برداشت و
محور سریال تازه اش کرد. عطاران با این مجموعه، استعداد خود در خلق
کاراکترهای عروسکی را یک بار دیگر محک زد و موفق بود. ظاهر سریال ساده است
اما مجید با دستانی بلند و بیانی منحصر به فرد به زودی جای ویژه ای میان
مخاطبان به دست آورد و همچنان مجید دلبندم بار معنایی خاصی در ادبیات شفاهی
دارد.
این سریال را بیژن بیرنگ و مسعود رسام تهیه کرده اند که به
خاطر سابقه نویسندگی و کارگردانی جزء تهیه کنندگان مولف محسوب می کند و
تاثیرشان در موفقیت این سریال عطاران غیرقابل انکار است. حتی گفته می شود
یوسف تیموری و مجید صالحی به عطاران در ساخت این سریال کمک کرده اند.
قطار ابدی
ظاهر
سریال «قطار ابدی» شوخی با داستان های حسن کچل، شهرزاد قصه گو، نرون و
رابین هود بود اما در پس این مطایبه نوعی نقد مسائل اجتماعی هم وجود داشت.
قطار ابدی یکی از سریال های موفق تلویزیون در سال های پایانی دهه 70 محسوب
می شود که از قضا بازپخش آن نشان داد هنوز «روپا» و جذاب است. رضا عطاران
این بار کارگردانی هنری سریال به عهده داشت و از آن سو باز هم نام بیژن
بیرنگ و مسعود رسام به عنوان تهیه کننده در تتیراژ می آمد. پس نمی توان از
تاثیر بقایی، بیرنگ و رسام در موفقیت قطار ابدی چشم پوشید.
خانه به دوش
سریال
«خانه به دوش» آغاز مسیر جدیدی است در کارنامه کارگردانی رضا عطاران. او
با ساخت این سریال سعی کرد به زندگی واقعی نزدیک شود (چیزی شبیه فیلم های
سبک نئورئالیسم). آدم های سریالش را از قشر فرودست اجتماع برگزید تا تسلط
بیشتری بر زیر و بم زندگی شان داشته باشد. ماشاالله (حمید لولایی) و
خانواده اش تصویری تازه از قهرمان های تلویزیونی را شکل دادن که تا این
لحظه محبوب و ملموس هستند. سریال «خانه به دوش» هم کارگردان تلویزیونی
دارد: محمود رضایی. داشتن کارگردان تلویزیونی یعنی عطاران از دکوپاژ و
نمابندی فارغ می شده و تمرکزش بر حال و هوای صحنه حس بازیگران و... بوده
است.
کجا گلیم خود را از آب بیرون کشید؟
کوچه اقاقیا
سریال
متفاوتی است در کارنامه رضا عطاران. «کوچه اقاقیا» نه فضای رئال سریال های
بعدی از جمله متهم گریخت و خانه به دوش را دارد و نه دنیای اغراق شده
«بزنگاه» را. سریال روی مرز شوخی و جدی حرکت می کند. پایه داستان مثل
اتفاقات و روابط آدم ها واقعی است اما گاه فراواقع می شود و به ارائه
تصویری کاریکاتورگونه منجر می شود. متن سروش صحت اجازه چنین بازی ای را به
رضا عطاران در کارگردانی کوچه اقاقیا می داد. این سریال در زمان پخش
طرفدارانی داشت اما به گرد پای موفقیت و محبوبیت متهم گریخت و خانه به دوش
نرسید.
خوابم می آد
اولین
تجربه کارگرداین رضا عطاران در سینما نتیجه ای دو پاره داشت: «خوابم می
آد» در نیمه اول، داستانش را با قدرت تعریف می کند، از مشکل رضا و مواجهه
اش با اطرافیان پرده بر می دارد. با شوخی های کلامی و موقعیت مخاطب را
سرگرم می کند و... خلاصه این که مواد لازم را برای خنداندن دارد اما در
نیمه دوم فیلم، مسیر داستان به سمتی دیگر می رود و به همین نسبت کاراکترها
هم تغییر ماهیت می دهند. عطاران می توانست نام خود را به عنوان یک کارگردان
اول موفق ثبت کند اما داستان خوابم می آد را به سمت درامی نسبتا تلخ تغییر
داد و نتیجه ای را که باید نگرفت.
کجا شکست خورد؟
ترش و شیرین
عطاران
بعد از خانه به دوش و متهم گریخت تصمیم داشت سریالی دیگر برمبنای تقابل
پولدار و فقیر بسازد. این تلاش اما به چند دلیل عمده در «ترش و شیرین» به
بار نشست. شخصیت های مریم امیرجلالی، حمید لولایی و خود رضا عطاران تکراری
از کاراکترهای قبلی بودند.
فضای حاکم بر خانواده فقیر اغراق آمیز
بود، قصه سریال لنگ می زد و داستان برخلاف دوس ریال پیش با ریتم بالا جلو
نمی رفت، شوخی های کلامی و موقعیت سریال هم رنگ تکرار گرفته بودند و بیننده
را شگفت زده نمی کردند. ترش و شیرین در زمان پخش، مورد استقبال قرار گرفت
اما هرگز به موفقیت دو سریال پیشین عطاران دست نیافت.
بزنگاه
همین
اول می پذیریم که نمی توان درباره «بزنگاه» قضاوت جامعی داشت، چرا که
سریال خیلی زود وارد حاشیه شد و بعد از آن ممیزی خورد به قیمت خداحافظی
عطاران از تلویزیون تمام شد. ملاک اما محصول نهایی است که اسم کارگردان در
تتیراژ آن خورده رضا عطاران و لاجرم بزنگاه در فهرست آثار شکست خورده او
قرار می گیرد.
عطاران این بار هم مردمان قصه اش را از طبقه پایین
جامعه بگرزید و مشکل اعتیاد یکی از آن ها را برجسته کرد. فضا و اتمسفر شکل
گرفته بزنگاه برگ برنده آن است اما ایراد بزرگ سریال به ریتم کندش بر می
گردد. قصه سریال تا قبل از ممیزی هم سر حوصله روایت می شد. و اصلا نشانی از
خانه به دوش و متهم گریخت نداشت و بدتر این که از «ترش و شیرین» هم کندتر
بود!
ردکارپت
دومین
ساخته سنیمایی رضا عطاران یک عقبگرد در کارنامه اوست. فروش خوب فیلم و
تشویق هایی را که در کاخ جشنواره نصیب فیلم شد، فراموش کنید؛ یک بار
بنشینید ببینید می توایند فیلم را تا آخر تحمل کنید؟! «ردکارپت» مصداق و
مثال خوبی از فیلم های پاپکورنی است؛ یعنی یک بار می بینی و احتمالا جاهایی
هم با آن همراه می شوی اما برای بار دوم دست کارگردان برایت رو شده و قصه و
شوخی هایش تو را قلقلک نمی دهد. ردکارپت یک تجربه مستندگونه است که بر
«ملاحت» عطاران استوار است؛ نه فیلمنامه دارد و نه در بخش های مربوط به
جشنواره کن امکان دکوپاژ.
دراکولا
حرف
و دغدغه «دراکولا» هم تر از ردکارپت می شود اما باز هم در مرحله ایده می
ماند! رضا عطاران این بار هم ایده یک خطی جذاب داشته اما آن را ورز نداده و
در مرحله نگار ش فیلمنامه تکلیفش را روشن نکرده. اولین حسی که بعد از
تماشای دراکولا به مخاطب دست می دهد این است که عطاران بدون فیلمنامه سر
صحنه رفته و خواسته با خرج کردن از محبوبیت خودش موفقیت فیلم را تضمین کند.
اگر این برداشت صحیح باشد که باید برای محبوبیتش نگران بود. وانگهی
فیلمنامه پرایراد و ناقص دراکولا به تنهایی زنگ خطری برای عطاران بازیگر
است. چرا او برای ساخت فیلم سینمایی سراغ فیلمنامه نویسی کاربلد نمی رود؟
دراکولا قرار بوده کمدی وحشت باشد اما نتیجه نه کمدی است نه وحشت.
حتما تصدیق می کنید که نقطه قوت اصلی
سریال های خانه به دوش و متهم گریخت فیلمانه شان است. هم قصه چفت و بست
دارد و هم شخصیت ها دارای شناسنامه هستند. جلوی نویسنده اولی اسم رضا
عطاران وجود دارد و دومی سعید آقاخانی. با این حال شایعه ای هست که
فیلنمامه هر دو را اصغر فرهادی نوشته اما نخواسته نامش پای آن ها بخورد.
حتی
اگر این طور هم نباشد نمی توان منکر شباهت دنیای فیلمنامه این دو سریال به
آثار سینمایی اصغر فرهادی بود؛ خانه به دوش و متهم گریخت به دشت شبیه
زندگی هستند؛ همان طور که فرهادی تلاش می کند واقعیت زندگی را در فیلم هایش
بازآفرینی کند. راستی چرا سعید آقاخانی و رضا عطاران فقط یک فیلمنانه خوب
نوشته اند و به چه علت فیلمنامه های بعدیشان موفق نیست؟!
در کارنامه
سینمایی عطاران همچنان فیلم اولش یعنی خوابم می آد با اختلاف نسبت به دو
فیلم بعدی اش بهتر است فیلمی که یک 45 دقیقه خوب دارد و باقی اش تلف شده
است.
هفته نامه همشهری حوان