پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خبري كه هفته گذشته در رسانههاي اصولگرا انعكاس وسيعي يافت، دستور روشن به
احمدينژاد براي پرهيز از فعاليت انتخاباتي بود. اين اتفاق از اين جهت
نادر بود كه اينگونه اخبار به ندرت علني ميشوند، آن هم در اين حد وسيع و
رسمي و از رسانههاي رسمي جناح اصولگرا.
در واقع ميتوان گفت كه
اين خبر رسما به صورت غيررسمي! اعلام شده است. در گذشته نيز به جز يك مورد
كه همان انتشار مخالفت مقام معظم رهبري با معاون اولي رحيم مشايي بود،
سابقه ديگري از انتشار به نسبت رسمي اينگونه توصيههاي غيرآشكار نداريم.
البته در آن زمان اسفنديار رحيم مشايي از رسيدن به صندلي معاون اولي منع
شد، صندلياي كه قرار بود سكوي پرش او به سوي نامزدي رياستجمهوري در سال
١٣٩٢ باشد، ولي آنچه موجب تاسف شد، كسي به جاي او معاون اول شد كه بلافاصله
پس از پايان دورهاش گذارش به اوين افتاد و در مقام رييس ستاد مبارزه با
فساد آن دولت، نخستين مقامي بود كه در اين سطح از مسووليت متهم به فساد شد و
به زندان افتاد. حال نميدانيم كه آيا دسته گلي كه پس از اين نهي اخير از
جانب گروه احمدينژاد به آب داده خواهد شد شباهتي با آن دسته گل قبلي دارد
يا خير؟ چرا اين اتفاق نادر درباره احمدينژاد تكرار شد؟
او و
طرفدارانش كه زماني مدعي ذوب در ولايت بودند چرا در برابر اجراي دستورات
صريح و بدون ابهام مقاومت ميكنند بهطوري كه در نهايت مجبور به انتشار
عمومي آن ميشوند؟ اگرچه فهم و درك اين گروه از مسائل قدري سادهلوحانه
است، ولي آيا اين رفتار را هم ميتوان محصول نگاه سادهلوحانه آنان دانست؟
يك مصداق مهم سادهلوحانه بودن آنان همين است كه گمان ميكردند، رحيم مشايي
تاييد صلاحيت ميشود يا اينكه اكنون گمان داشتند كه دوباره اجازه حضور به
احمدينژاد داده ميشود، آن هم پس از آن هزينههاي سنگيني كه طي هشت سال بر
كشور بار كردند. وقتي كه يك نفر هشت سال رييسجمهور بوده ولي هنوز معادلات
سياسي در كشور را نشناسد و با هدف كسب تاييد براي حضور دوباره اقدام كند،
نشان از نوعي سادهلوحي است و سادگي بيشتر وقتي است كه گمان كند ميتواند
اين مخالفت صريح را ناديده بگيرد و با فشار اندك طرفداران خود آن را ناديده
بگيرد يا تغيير دهد.
وقتي ميگوييم سادهلوح هستند، قصد توهين
نيست، بلكه اين بهترين حالت براي آنان است كه رفتارشان را ناشي از
بياطلاعي و ناآگاهي سياسي تفسير كنيم، در غير اين صورت بايد بگوييم كه با
فهم كامل از تبعات رفتارشان درصدد نوعي تقابل با سطوح بالاي سياست هستند تا
از اين طريق به نوعي استقلال خود را از ساخت قدرت نشان دهند. در اين صورت
بايد گفت اين آگاهي آنان از وضعيت جز اينكه خطمشي تقابلجويانه آنان را
نشان ميدهد، ولي كماكان نوعي سادهانديشي ديگر را نيز بازتاب ميدهد. اين
سادهنگري كه براي خودشان مستقل از ساخت سياسي در ايران اعتبار و قدرت قايل
هستند.
اين اشتباه و سادهنگري آنان مضحكتر از اشتباه قبلي است.
مجموعه احمدينژاد را اگر از ساخت رسمي قدرت و سياست منفك كنيد، هيچچيز
نيستند. هرچه دارند از اين ساختار دارند، نه تنها شهرت و قدرتشان، بلكه
ثروت و امكانات آنان هم از اين ساختار است. بنابراين اگر فكر ميكنند كه
اعتبار مستقلي از ساختاري سياسي دارند، در اشتباه هستند وقتي كه بلافاصله
پس از پايان دورهاش، معاون اول او را به محاكمه كشانده و به زندان
ميبرند، يا دست راستش را رد صلاحيت ميكنند و جامعه حتي آخ هم نميكشد،
بايد متوجه ابعاد قدرت نداشته خودش باشد. كشيدن اين دندان براي سياست در
ايران از كشيدن يك دندان شيري لق نيز سادهتر است و اگر تاكنون هم كشيده
نشده است انگيزههايش قابل فهم است. اگر احمدينژاد و دوستانش گمان ميكنند
كه ساختار نيازمند حضور آنان است در مسير اشتباه سير ميكنند، آنها نبايد
خود را با ساير نيروها مقايسه كنند. بسياري از نيروها حدي از استقلال و
تصميمگيري را بهواسطه پايگاه اجتماعي مستقل براي خود تعريف كردهاند،
اتفاقا اين استقلال آنان را مسووليتپذيرتر هم كرده است.
مساله
حضور يا عدم حضور احمدينژاد به شانس رايآوري او ربطي ندارد، چرا كه چنين
شانسي كمتر از آن است كه قابل بحث باشد، ولي دوقطبي كردن جامعه در اثر چنين
حضوري، زهري است كه يكبار از سوي اين جماعت به كام جامعه ريخته شده است و
آن را تا مرز فلج عصبي پيش برد و دليلي ندارد كه دوباره بخواهد تكرار شود.
اگر بند ناف او و گروهش را از نظام جمهوري اسلامي قطع كنند، حتي قادر
نخواهد بود كه در سطح شوراي شهر نامزد شود، بنابراين اگر ميخواهد كه
همچنان از طريق اين بند ناف ارتزاق كند، پس بايد حداقل مصالح آن را نيز
لحاظ كند. گفتهاند كه آدم عاقل از يك سوراخ دوبار گزيده نميشود. ساختار
سياسي در ايران نشان داده كه عاقلتر از آن است كه از اين سوراخ كه گزنده
آن نيز جلويش پيداست بيش از دوبار گزيده شود.