پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : طنز و کاریکاتور/ احمدرضا کاظمی در ستون طنز روزنامه شهروند به برخی اخبار این روزها واکنشی متفاوت نشان داد.
کریمیقدوسی: «هیأتهای بازرگانی خارجی برای تخلیه اطلاعات به ایران میآیند»
برای روشنتر شدن موضوع به گفتوگویی بین مدیرعامل شرکت پژو با آقای کریمیقدوسی در یکی از راهروهای مجلس توجه بفرمایید:
مدیرعامل پژو: «ببخشید آقا دستشویی کجاس؟»
کریمیقدوسی: «شما؟»
مدیرعامل پژو: «من مدیرعامل شرکت پژو هستم! برای دیدار با آقای لاریجانی اومدیم مجلس.»
کریمیقدوسی: «امرتون؟»
مدیرعامل پژو: «گفتم که، دستشویی کجاس؟»
کریمیقدوسی: «برای چی میخوای بدونی؟»
مدیرعامل پژو: «یعنیچی؟»
کریمیقدوسی: «سوال منو با سوال جواب نده! میگم با چههدفی دنبال دستشوییهای ما هستی؟ چرا میخوای تخلیه اطلاعاتی کنی منو؟»
مدیرعامل پژو: « دستشویی یک و دو چیه دیگه؟ میشه توضیح بدید؟»
کریمیقدوسی: «ها، دیدی میخوای تخلیه اطلاعاتیم کنی! فکر کردی منم ظریفم که باهاتون Mpt و Http و Https و FATTA و FBI و MI٦ امضا کنم؟ وایستا ببینم ... هی، با توام کجا داری میری؟ مگه نمیخواستی بری دستشویی؟»
مدیرعامل پژو: «نه دیگه لازم نیست.»
کریمیقدوسی: «چرا؟»
مدیرعامل پژو: «تو خودم تخلیه شدم!»
علی منصوریان ادعای داشتن پیشنهاد از باشگاه انگلیسی را دوباره تکرار کرد!
در این راستا یک منبع موثق که نخواست نام، نامخانوادگی، نامپدر و شمارهشناسنامهاش فاش شود، متن ایمیل ارسالی این باشگاه انگلیسی به داشعلی را در اختیار ما قرار داد که ما هم آن را در اختیار شما قرار میدهیم تا شما هم در اختیار بغلدستیتان قرار دهید و خلاصه دستبهدست کنید بچسبوندش به دیوار:
جناب آقای علی منصوریان! با عرض سلام
نظر به نتایج درخشان حضرتعالی در سالهای جاری؛ باشگاه ما در نظر دارد تا ضمن با اوردنگی بیرون انداختن «ژوژه مورینیو» از حضرتعالی برای بهعهده گرفتن هدایت این تیم دعوت به عمل آورد. با تشکر!
مدیر عامل باشگاه منچستر یونایتد انگلیس
- دولاب امیر!
واکنش احمدینژاد به نهی شدنش از کاندیداتوری: «قصد مصاحبه ندارم!»
اما از آنجا که ما میدانیم ایشان وقتی میگوید «قصد ندارد» معنیاش این نیست که «میل» هم ندارد و تهدلش عاشق مصاحبه و خبرسازی است، به سراغ تهِ دلِ ایشان رفتیم تا ببينیم زبان حال ایشان چیست که دیدیم یک صداهایی شبیه صدای قمیشی از آن تو بیرون میآید:
من همون محموده بودم ... مردمی، خاکی و محبوب
واسهی «ب.ز» و «خاور» ... دولتم یه دولتِ خوب!
یه عزیز دُردونه بودم ... پیش سفرههای بینفت!
خستهاید؟ از کی اینجایید؟ ... ساعت شیش؟ ساعت هفت؟
تا یک روز همه دوستام ... منو باز تنها گذاشتن!
یه عالم اسم و نمودار ... توی جیبم جا گذاشتن!
مثه قیمتا یهوئی ... همه چیزم زیر و رو شد!
برای رفتن به پاستور ... همه جونم آرزو شد!
من میرم تا یکی دیگه ... روی تپهها بشینه
ابر و باد و دریا گفتن ... که صلاح تو همینه!