arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۹۷۶۲
تاریخ انتشار: ۳۴ : ۰۰ - ۰۶ تير ۱۳۹۰

حکايت عقل

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
عقل و اهميت آن در آيات و روايات زيادي مورد بررسي قرار گرفته است؛ مثل آيه هفت سوره نوح. اما مورد بحث ما مساله مشورت با افراد عاقل است و اساساً مسأله اين است که با چه کسي مشورت کنيم؛ عاقل يا جاهل؟ صورت سؤال ممکن است به ذهن شما اين مسأله را تداعي کند که پاسخ روشن است. اما شناخت شخص مورد مشورت و اينکه عاقل است يا نه مشکل است. شخصي نزد مرد عاقلي رفت تا با او در موضوعي مشورت کند، اما او گفت من دشمن تو هستم با من مشورت نکن.
من عدوم، مر تو را با من مپيچ
نبود از رأي عدو پيروز هيچ
رو کسي جو که تو را او هست دوست
دوست بهر دوست لاشک خيرجوست
مشورت کننده گفت: اين را مي دانم که تو با من دشمني، اما مي دانم که فرد عاقلي هستي و عقل تو باعث مي شود که از کجروي باز داشته شوي.
عقل در تن حاکم ايمان بود
که زبيمش نفس در زندان بود
عقل مثل گربه باهوشي است که نمي گذارد موش نفس سر از سوراخ بيرون بياورد و کار را خراب کند.
همچو گربه باشد او بيدار هوش
دزد در سوراخ ماند همچو موش
گرچه شيري شير افکن بود
عقل ايماني اندر تن بود
بنابراين با اين آدمها هيچ گاه مشورت نکنيد.
حرف مي زند در حالي که توجهي به معنايش ندارد
از او سؤال نکرده اند، اما پاسخ مي دهد
متهوراست؛ يعني به هرکاري وارد مي شود، نسنجيده و حساب نشده و اين را به حساب شجاعت مي گذارد
زيادي به حرف ديگران گوش مي کند و استقلال رأي ندارد
خودش را پاک ترين مي داند، درعين حال که گناهکار است و ناتواني اش را به زرنگي تعبير مي کند و شرش را خيرمي پندارد، بنابراين هيچ حد و مرزي نمي شناسد و راحت به حقوق ديگران تجاوز مي کند.
عيوب مردم را مي بيند و از آن بيزاري مي جويد، اما به خودش که مي رسد، مرتکب آن مي شود
خودشيفته و خود رأي است و مي پندارد که همه فضايل در او جمع شده اند، حق هميشه با اوست و اين چنين فردي به مرضي دچار است که هيچ راه علاجي ندارد.
مثنوي معنوي شرح داستانها
نظرات بینندگان