پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : جماران: آیت الله سروش محلاتی در مراسم عزاداری شب عاشورای حسینی در مدرسه رشد چیذر که به همت مؤسسه دینی احیای فضیلت و همکاری بنیاد رشد برگزار شد، در سخنرانی تحت عنوان «پیوند زیبای امام با اصحاب»، اظهار کرد: امشب که شب عاشورا است در خیمه امام حسین چند اتفاق افتاده است. یکی از اتفاقات این است که امام حسین(ع) اصحاب و یاران خود را جمع کردند و با آنها مطلبی را در میان گذاشتند و اعلام کردند با اینکه جنگ و درگیری قطعی شده است ولی درعینحال خطری متوجه شما نیست. این امکان برای شما وجود دارد که در این صحنه جنگ را ترک کنید و نگران عهد و پیمانتان هم نباشید چرا که از طرف من همعهد و پیمانی برای شما نیست، شما کاملاً آزاد هستید و فرمودند: هر کس میخواهد برگردد، برگردد. این جمله از دو جهت قابل است؛ یکی اینکه در شب جنگ و عملیات اینگونه آزادی دادن به نیروها یک امر استثنایی است و نکته دوم این است که چرا حسینابنعلی (ع) چنین مطلبی را با اصحاب خود در میان میگذارد.
وی یادآور شد: در گذشته اشارهای به این مطلب داشتهام اما امشب آن را تکرار نمیکنم و از زاویه پیوند زیبای امام حسین (ع) با اصحاب و یاران خود به این موضوع نگاه میکنم. رهبران بهطورکلی از نگاه مردم متفاوتاند. رهبران الهی یک نوع نگاه به مردمدارند و رهبران سیاسی نوع نگاه دیگری، اشاره به این دو نگاه میتواند ما را به نوع نگاهی که امام حسین(ع) به اصحاب خود دارد نزدیکتر کند.
محلاتی اشاره به اینکه نوع نگاه الهی این است که رهبران آن خود را در مواجه با انسان میبینند و اساساً رهبری را وسیله و زمینهای برای رشد و کمالی انسان تلقی میکنند که در خدمت انسان قرار میگیرد، گفت: لذا این دسته نوعی نگاه مثبت به انسانها و احساس قرابت و نزدیکی توأم با احترام به انسان دارند. حتی دیده میشود انبیاء الهی نسبت به دشمنان و کفار نیز رفتار مشخص دارند. وقتی در قرآن کریم ما روش و سیره انبیاء الهی را با مردم، چه مؤمن و کافر میبینیم، میتوانیم عینیتش را در رفتار امام حسین (ع) نیز مشاهده کنیم.
او اضافه کرد: نسبت به حضرت عیسی ابن مریم(ع) خداوند در قرآن نقل میکند که عیسی به خداوند گفت: خدایا میخواهی بندگان (جبهه مقابل) را عذاب کنی؟ او میگوید خدایا اینها بندههای تو هستند و... یا حضرت ابراهیم (ع)میفرماید: گروه زیادی از مردم هستند که عدهای از تبعیت کردند و جای نگرانی نسبت به آنها نیست اما نسبت به کسانی که با من مخالفت کردهاند چطور؟ در آیه 36 سوره ابراهیم آمده است: نسبت به کسانی که معصیت او (ابراهیم) را کردهاند جلب غفران و رحمت میکند و غفور و رحیم بودن خداوند را مطرح میکند. آیه دیگری در این رابطه وجود دارد که فهم و درکش برای ما آسان نیست و آن این است که روزی ابراهیم خلیل در خانه خودش نشسته بود و دید که بعضی از ملائک ظهور و بروز پیدا کردند. ابراهیم سؤال کرد اینجا چه خبر شده است، معلوم بود که مسئلهای در کار است؛ ملائک گفتند که ما مأموریت داریم که عذاب را بر قوم لوط نازل کنیم. ابراهیم جواب داد خود و خانواده لوط چطور؟ گفتند به خود لوط آسیبی نمیرسد مگر به همسر او. در قرآن است که ابراهیم شروع کرد به چانهزنی کردن که این عذاب اتفاق نیفتد. خداوند میفرماید که ابراهیم خلیل با ما در این رابطه نه پیشنهاد و یا درخواست بلکه «مجادله» میکرد.
وی در توضیح این آیه گفت: علامه طباطبایی و کسان دیگر هم این تفسیر را دارند که انبیاء الهی برای هدایت بشر آمدهاند و برای آنها غیرقابلتحمل است که حتی یک انسان از هدایت محروم بماند و نابود و ضایع شود، آنها دلسوز و غمخوار انسان هستند. پافشاری ابراهیم هم به این خاطر بود. آنقدر پافشاری کرد تا خداوند فرمود: خواهش میکنم این موضوع را ادامه ندهید این حکم قطعی ما است.
این پژوهشگر حوزه دینی در ادامه خاطرنشان کرد: همه شما شنیدهاید که عصر روز عاشورا حسین (ع) درحالیکه در گودال قتلگاه بود و لحظات آخر عمر را میگذراند استغاثه کرد و دیگران را به یاری طلبید و فرمود: آیا کسی هست که مرا یاری کند؟ این جمله حضرت مورد تأمل بزرگان قرار گرفته است که مگر امام حسین(ع) نمیدانست که کسی نیست؟ اصحاب و نزدیکان امام که به شهادت رسیدهاند و دیگران هم که در صف مقابل قرارگرفتهاند. امام حسین(ع) از دشمن کمک میخواهد؟ کمک خواستن از دشمن که با عزت همراه نیست. آیتالله شیخ عباس قمی میگوید: امام حسین(ع) در آن لحظات در فکر نجات خودش نبود، بلکه به دنبال این بود که به این بهانه یکی از دشمنان را نجات دهد. شما در نظر بگیرید که افرادی در دریا افتادهاند و در حال غرق شدن هستند، آنکسی که میخواهد این افتادگان را یاری دهد حسین (ع) است. حسین میگوید اگر دست مرا بگیرید نجات پیدا میکنید نه اینکه خود از دشمن طلب کمک کند. او در آخرین لحظات در غم این مردم بود که کسی را نجات دهد. به خاطر همین است که حدود یکسوم یک این سپاه کوچک را کسانی تشکیل میدهند که امام حسین(ع) از سپاه دشمن جذب کرده است. این جذب در شرایط عادی نیست چون آمدن از سپاه عمر سعد به اینطرف یعنی استقبال کردن از مرگ؛ چه جاذبهای در امام حسین(ع) نهفته است که در اوج درگیری میتواند از سپاه دشمن انسان ها را جذب کند و این چه دافعهای در ما است که در بهترین شرایط هم میتوانیم بهترین نیروهای خودمان را دفع کنیم، ببینید چه قدر تفاوت وجود دارد.
وی افزود: بحث در مورد جاذبه امام حسین (ع) مجالی دیگر را میطلبد اما اولین و مهمترین عامل این جذب اخلاق حضرت است و تردیدی در این جهت وجود ندارد. اساساً انبیاء الهی دارای چنین ظرفیتی هستند. خدا به پیغمبر خاتم هشدار داد و آن هشدار این بود کهای پیامبر ظرفیت، بردباری، تحمل و سه صدر داشته باش و جریانی را که برای یونس اتفاق افتاد که او را در شکم ماهی زندانی کردیم برای تو پیش نیاید. این تهدیدی است از طرف خدا که اگر در برخورد با مردم و دشمنان ظرفیت نداشته باشید، مجازات میشوید. چراکه حضرت یونس نیز به این خاطر مورد عذاب خداوند قرار گرفت که درراه رسالت خود از کوره دررفت و وقتیکه از دعوت خود توفیقی به دست نیاورد، فریاد کشید و از خداوند طلب عذاب کرد.
وی تأکید کرد: عجیب است! معیارهایی که نزد خدا وجود دارد، یک معیارهایی است و معیارهایی که نزد ما وجود دارد معیارهای دیگری است. فکر میکنیم هر چه قدر عصبانیتر، ناراحتتر، هتاک و فحاش تر باشیم اینجا مقربتر هستیم، اما آنجا و در دیدگاه خداوند عکس این موضوع است. انگار که ما در دو نظام ارزشی متفاوت تنفس میکنیم. جناب مولانا میفرماید:
گوسفندی از کلیمالله گریخت/ پای موسی آبله شد نعل ریخت
در پی او تا به شب در جستوجو / وان رمه غایب شده از چشم او
گوسفند از ماندگی شد سست و ماند/ پس کلیمالله گرد از وی فشاند
کف همیمالید بر پشت و سرش / مینواخت از مهر همچون مادرش
نیمذره تیرگی و خشم نی / غیر مهر و رحم و آب چشم نی
گفت گیرم بر منت رحمی نبود / طبع تو بر خود چرا استم نمود
با ملائک گفت یزدان آن زمان / که نبوت را نمیزیبد فلان
شما از این مثال بالاتر بیایید و به انسان، شخصیت، ظرفیت رشد و شکوفایی انسان و ارزشی که خداوند برای انسان قائل است و انبیاء الهی با انسان مواجه هستند نگاه کنید.
محلاتی نگاه رهبران دسته دوم به انسان را اینگونه تشریح کرد و گفت: این رهبران نیز با انسان مواجه هستند، اما انسان را بهعنوان ابزار و وسیله برای قدرت بیشتر خود تلقی میکنند. در نگاه اول انبیاء الهی به شخصیت انسان فکر میکنند؛ نمیگویم به انسان شخصیت میدهند بلکه به رشد و شکوفایی این شخصیت فکر میکنند. در نگاه دوم این گروه به نابود کردن شخصیت انسان فکر میکنند چون میخواهند انسانی تابع، تسلیم، مطیع درست کنند. هر چه این شخصیت ضعیفتر شود، شخص تابعتر و تسلیمتر میشود و آگاهی و علمش کمتر میشود و مانند گوسفند به هر سمتوسوی که بخواهند ببرندش میرود. این نگاه دوم است که میخواهد انسان را نابود کنند تا او را استخدام کنند.
آیهای که وضع رهبری فرعون بازگو میکند همین وضعیت را نشان میدهد. شهید مطهری در تفسیر آیه مربوطه میگوید: فرعون با سبک کردن و گرفتن شخصیت افراد از آنها تبعیت میگرفت؛ به عبارتی این نوعی تربیت است. معمولاً در رژیمهای دیکتاتوری بهخصوص در نیروهای نظامی این عملیات انجام میگیرد که شخص را در درجه اول از درون خودش خالی میکنند و یک نوع بردگی و خدمت به آنکسی که بر او حکومت دارد را در درون او میریزند تا مطیع و فدایی او باشد و او را بپرستد و خودش را از دست بدهد، به خودش اجازه فکر کردن ندهد و اراده ای در خودش در مقابل آن مقام بالا نبیند. این چنین فردی به درد این رهبران دسته دوم میخورد. این روش دوم در عالم سیاست خیلی متعارف است. تخلیه وجودی انسانها از جوهره خودشان برای اینکه ابزاری در اختیار حاکمان باشند.
این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه سخنرانیاش اظهار کرد: گاهی سؤال میشود که چرا معاویه در شام یک رهبر مقتدر بود اما علی (ع) در کوفه اینگونه نبود. به شهادت خود حضرت، وقتی وضع کوفه و شام را باهم مقایسه میکند، می گود شما از پیشوای بهحق خود حمایت نمیکنید اما شامیان از حاکم باطل خود اطاعت میکنند. چرا اینگونه شده است؟ دلیلش این است که معاویه خودش را مجاز میداند از همان روش فرعون استفاده کند تا مردم را بلهقربانگو بار بیاورد. وقتی این مردم از جوهر خالی شدند دیگر هر چیز را بدون فکر و تفکر میپذیرند و نماز جمعه را در روز چهارشنبه میخوانند، چون دستور دادهشده است و در همه موارد بهواسطه این بردگی همهچیز را چشمبسته میپذیرفتند. این نکته مثبت نیست؛ این اقتدار از کجا آمده است. امیر مؤمنان از این شیوه و روش استفاده نکرد، ذهن و فکر مردم را باز گذاشت و اجازه داد مردم بپرسند؛ با اینکه این روش عوارضی هم داشت اما ایشان عوارض این روش را پذیرفت و روش خودش را تغیر نداد و فرمود: انسان باید انسان باقی بماند، ولو اینکه متمرد شود، ولو اینکه عدهای پیدا شوند مانند خوارج. امام علی اگر از اینچنین اقتداری استفاده میکرد خوارج نمیتوانستند نفس بکشند. شورش طلحه و زبیر به خاطر این آزادیها بود. امام میتوانست از همان روش معاویه استفاده کند و مردم بدون اینکه چیزی بفهمند چیزی هم نخواهند.
روش امام حسین (ع) چگونه بود؟
سروش محلاتی بعدازاین تقسیمبندی رهبران وضعیت امام حسین را در این میان تشریح کرد و بیان داشت: شخصیت انسان دوپایه اساسی دارد که عبارتاند از آگاهی و علم و دوم اختیار و آزادی. یکی به عقل عملی و دیگری به عقل نظری مربوط میشود. امام حسین (ع) این انسان را با همین شخصیت و ویژگی پذیرفت. لذا اولاً اصحاب خودش را برای درک و فهم مسائل کاملاً آزاد گذاشت و فرمود: مگر بنا نیست که شما من را همراهی کنید، پس باید بدانید که چه خبر است، من کجا میروم و عاقبت این کار چیست. هیچچیزی بر اصحاب حسین مخفی نبود. امام از گذشته بهصورت کلی اعلام کرده بود که کسی که آمادگی فداکاری دارد بیاید و کسی با چشمبسته به سمت کربلا نیاید و آگاهانه انتخاب کند. لذا وقتی خبر شهادت مسلم ابن عقیل و بعد از آن خبر شهادت پیک حضرت رسید و وقتی معلوم شد وضع کوفه عوضشده است. در این هنگام کسی که آمده بود از وضع کوفه گزارش دهد، به حضرت گفت بنده خبرهایی از کوفه دارم، این مطالب را خصوصی خدمتتان بگویم یا در جمع عرض کنم؟ حضرت فرمود: ما چیزی از اصحابمان مخفی نداریم هر چه اتفاق افتاده در جمع بگو... بنابراین امام حسین این اطلاعات را مستقیم در اختیار یاران خودش قرار میدهد، اینجا جایی نیست که کسی بگوید من نمیدانستم. اساساً ارزش پیروان حسین این بود که آنها همهچیز را میدانستند و آگاه بودند که به چه مسیری گام میگذارند. این جنبه آگاهی و علم شخصیت انسان است که توسط امام حسین پاس داشته میشود.
وی در توضیح اصل آزادی و اختیار تصریح کرد: اما اصل اراده و انتخاب هم بعد از این اتفاق محقق شد. وقتی این گزارشها به امام حسین(ع) و یارانش رسید، حضرت در جمع یارانش سخنرانی کرد و فرمود: میدانید که یاران ما در کوفه ما را رها کردهاند و تنها گذاشتهاند و برخلاف پیمانشان عمل کردهاند؛ هرکسی میخواهد برگردد، برگردد. ما عهد و پیمان خودمان را برداشتهایم و کسی نسبت به پیمانی که با ما بسته است هیچ تعهدی ندارد. این مرحله اول بود و در مرحله اول خیلیها برگشتند، حال شما این را با وضعی که در خود کوفه برقرار است مقایسه کنید. آنها در مقابل از روشهای فرعون و معاویه استفاده کردند. چهارنفری که از سپاه یزید به سپاه حسین (ع) ملحق شدهاند وضع کوفه را اینچنین تعریف میکنند که: به روسا و اشراف رشوه دادهاند، کیسههای اینها را پرکردهاند و افراد ذینفوذ جامعه را با پول خریدهاند. بقیه هم مردم عادی هستند و شمارا دوست دارند اما در جنگ علیه شما شرکت خواهند کرد. حضرت فرمودند: پس این نامهها چه بود؟ جواب دادند آن امضاها و نامهها در جهت این بود که شما بیایید و برای اینها یک بازاری ایجاد شود؛ یعنی نگاهشان نگاه منفعت طلبانه بود. بقیه مردم هم که با تهدید و تطمیع به میدان آمدهاند.
وی بابیان اینکه یک نفر در زمینهٔ رهبری اینگونه عمل میکند و کس دیگری مانند امام حسین (ع) آنگونه گفت: تا شبی مانند امشبی مجدداً امام اصحاب خودشان را جمع کردند و فرمودند: من به همه شما اجازه دادهام که بروید. ضمن اینکه این صحبت شب عاشورای حسین با سخنان چند روز پیش تفاوتی هم دارد. آن شب حضرت فرمودند «هر کس میخواهد برود» اما در شب عاشورا نگفتند هرکسی دوست دارد برود، فرمودند از تاریکی شب استفاده کنید و بروید. گلایهای هم از آنها نکردند و حتی برای آنها دعا هم کردند. نکته عجیب این است که قبل از این صحبت فرمودند اصحاب ویارانی بهتر از شما سراغ ندارم اما امشب کسی امام حسین (ع) را ترک نکرد.
وی افزود: خدا رحمت کند مرحوم شیخ جعفر شوشتری را ایشان در مورد امام حسین(ع) کتابهایی دارد و فقیه و مجتهد بود. بااینحال منبر هم میرفتند اما در آن عصر و زمان منبر کار شخصیتهای علمی بود و روضه امام حسین به این ابتذال کشیده نشده بود. ایشان در بعضی از آثارش عنوان میکند که با جملهای که حضرت در شب عاشورا به اصحابشان میگویند، معلوم میشود که تکلیف مقاومت در عاشورا اختصاص به امام حسین داشته است و برای دیگران در این زمینه تکلیفی وجود نداشته است. این جهاد، جهاد خاصی بوده است. من این را میخواهم بگویم که امام حسین (ع) یک سپاه و جمع نمونهای دارد گروهی که اعضایش دربرترین و بالاترین شرایط هستند و این سپاه اگر بخواهد فردا موفق باشد باید امشب تکلیف خودش را روشن کند. امام حسین میخواهد در روز عاشورا حرکتی انجام دهد که هیچ نقطهضعفی وجود نداشته باشد و اینچنین است که رهبری او از جنس رهبری انبیاء است.
این استاد حوزه و دانشگاه در پایان گفت: بنابراین یک عده برای رهبری، شخصیت و جوهر انسان ها را نابود میکنند اما در مکتب انبیاء الهی و مکتب امام حسین انسانها شخصیت پیدا میکنند تا با علم، آگاهی، آزادی و اراده دست به انتخاب بزنند، روشهای اول در طول تاریخ هیچ کجا اثر ماندگاری نداشته است، آنی که برای بشریت میماند، سرمایه زندگی انسانی است و در تاریخ تأثیرگذار است شیوه دوم است.