پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : مقدمه
نمود و کارآمدی اجتماعی فقه یکی از مباحث حساسی است که مدتها در میان
اندیشمندان صورت میگیرد. نقش و کارایی فقه جهت سرپرستی و اداره جامعه در
عصر ارتباطات امروزه از سئوالات مهمی بوده که در برابر حوزه دینورزان قرار
گرفته است. براستی تعریف و محدوده و انتظار ما از فقه چه مقدار است؟ فقه
در سرپرستی و اداره اجتماع تا چه مقدار قدرت هدایت و کنترل را میپذیرد؟
مراد حضرت امام)ره( از این که »حکومت فلسفه عملی فقه است« چیست؟
آیا براستی فقه حکومتی بخشی از فقه نیست، بلکه وصفی برای تمام مباحث فقهی
است؟ در این مقال برآنیم بحث اصلی را تحت عنوان »فقه و جهان مدرن« طرح کرده
و سؤالات و شبهاتی را هم که اطراف آن وجود دارد مورد بررسی و نقد قرار
دهیم. ابتدا در تحلیل جهان مدرن موجود باید توجه نمائیم که کلیه خصوصیات
عینی این جهان، قابل انکار نیست و این خصوصیات برخاسته از دین هم نیست.
یعنی نیازهای امروزی و پاسخ به آنها )جریان ارضاء( بوسیله تکنولوژی توسعه
یافته است. یعنی تنوع کمی آنها در وجوه مختلف نسبت به مراحل سابق تاریخ در
همه قسمتها چه در قسمت بهرهوری مادی و چه در قسمت روابط اجتماعی افزایش
پیدا کرده است. این مطلب باید توضیح کامل داده بشود تا کسی که با ما مباحثه
میکند متوجه این امر بشود همچنین خود ما هم باید بتوانیم این مطلب را
کاملاً تشریح و اثبات کنیم که ما بر آنچه که هست اشراف داریم و اینگونه
نیست که ناآگاهانه حرف میزنیم.
1 - توسعه بهرهوری از طبیعت در جهان امروز
برای توضیح این مطلب یک دستهبندیهایی را انجام میدهیم. اگر ما کلاً منابع
طبیعی عالم را در کلیترین شکل آن دستهبندی کنیم یا در حال تشکل، یا در
حال تموج و یا در حال تشعشع هستند؛ البته هر سه به هم مرتبط و قابل تبدیل
بهم هستند. اسم این را جهان ماده بگذاریم. در سابق بهرهای که از این تشکل،
تموج و تشعشع گرفته میشد بسیار بهره سادهای بوده است، به این معنا که
تعداد انواع بهرههایی را که میگرفتند محدود و ساده بودند. به عبارت دیگر
اشیاء مصنوعی که از آن سه سطح منابع طبیعی ساخته میشد، تعداد آنها محدود و
معدود بوده و هرچه هم از تشعشع پائینتر میآمده بهرهوری بیشتر میشده
است. مثلاً از تشعشع چیزی که مصنوع بشر بود درست کردن آئینه بود و هیچگونه
تفسیری هم از آن نداشتند. ولی امروزه از این حرفها خارج است زیرا درباره
نور تفسیر و تعریف وجود دارد و آنهم نه تعریف نظری بلکه تعریف کاربردی،
یعنی قدرت تجزیه نور وجود دارد و کارآمدیهای هر یک از انواع موجهای نوری را
میتوان شناخت از ترکیبکردن، تجزیهکردن و وسیله قراردادن آن برای انتقال
کارهای مختلفی از جمله رساندن پیام بهرهوری میشود. الان از صنایع سلیس
)شیشه( میتوان در امر کامپیوترسازی و قدرت محاسبه وقدرت ارتباط، شبکهها و
ماهوارههایی که وجود دارند، برای انتقال تصویر، صوت، اطلاعات مکتوب و
امثال آنها بگونههای مختلف بهره برد. معنای این همه این است که تکنولوژیِ
امروز اصلاً قابل قیاس با مسئله آئینه نیست، آنها آئینه آهنی میخواستند تا
چهرهشان را نشان بدهند و تفسیرش هم این باشد که این تجلی آدم در آن هست و
الان اصلاً چنین حرفهایی نیست. امروزه تأثیر نور و آنهم در مرحله تشعشع و
حتی و پائینتر که موجهای الکتریکی باشند و از الکترون هم پائینتر - یک
کارآمدیهای بسیار زیادی در زندگی امروز بشر دارد که اگر بخواهیم تکتک
اینها را توضیح بدهیم بحث به درازا کشیده میشود. با الکتریسته میتوان
صوت، نور، حرارت و حرکت مکانیکی را به یکدیگر تبدیل کرد. یک بخش دیگر هم،
بخش تشکل یا تبلور شیء است که کلیه صنایع مکانیکی هستند که از مکانیزم و
ساختارهای برون مولکولی استفاده میکنند. پس یک مرحله برون مولکولی است که
خود دستگاه برون مولکولی شامل مکانیزمهای استاتیک تا مکانیزمهای هیدرولیک و
مکانیزمهای متحرک و مکانیک و ساختارهای مختلف میباشد.
بنابراین بهرهها و نیازهای دیگری برای بشر در جهان امروز طرح شده است.
شنوایی، بینایی و بویایی را میتوان نوعی تحریک کرد که در سابق اصلاً چنین
تحریکی نبوده است.
1/1 - تغییر ساختارهای اجتماعی متناسب با توسعه مادی
نوع روابط اجتماعی کلاسهاش متناسب با این سطح از ارتباط با جهان ماده و
تسخیر جهان ماده شکل گرفته که قبلاً اصلاً معنا نداشته است. مثلاً امروزه
در ساختارهای تجاری که بوجود آمده تاجر در یک جایی نشسته و میتواند وارد
بانکهای اطلاعاتی بشود که شاید پانصد هزار بانک اطلاعاتی در موضوع تجارت بر
حسب آماری که مرکز پژوهشهای بازرگانی داده است موجود میباشد ولی در قدیم
یک نفر دلال وارد تیمچه میشد و براحتی برای فروش بار قافله مظنه میگرفت و
بین دو نفر وساطت میکرد تا معامله انجام بگیرد و یک حق کمیسیون هم
میگرفت. ولی امروزه از این حرفها نیست. دلالی که دانش تجارت بینالمللی را
دارد وارد این بانکهای اطلاعاتی میشود مثلاً در بانک فروش که یکی از
محصولات دستی ایران است، وقتی فرد به بانک مراجعه میکند میبیند که کجاهای
دنیا دارند فرش تولید میکنند با چه نوع مواد و چه نقشهای و چه بافتی و
چه گرهی و هر نوع سئوالی داشته باشند میتوانند تحقیق کنند، خصوصیاتش در
رنگ، در کارآمدی، کارکرد، بازارها، چه در فروش چه در خرید، که اگر دانش فنی
لازم آنرا داشته باشد هم میتواند تجارت کند و به کشور خارجی جنس بفروشد و
هم میتواند در خدمات پژوهشی حضور داشته باشد. یعنی همانگونه که میتواند
در خدمات توزیعگری اقتصادی بعنوان دلال حضور داشته باشد و اعتبار اقتصادی
یعنی پول به حساب شما واریز بشود و کار بکند، در کار پژوهشی هم میتواند
وارد بشود، طرح بگیرد، کار کند و در سابقهاش ثبت بشود و درجه بگیرد، پس
میتواند منصف اجتماعی هم پیدا کند.
1/2 - شکلگیری ادبیات متناسب با توسعه ساختارهای اجتماعی
در این ساختارها یک انضباطهایی و یک ادبیات خاصی لازم است، همانطوریکه الان
یک کلماتی است که در سابق آن کلمات اصلاً نبوده است. نمودارهای عملیاتی که
در برنامه رسم میشود، نمودارهای اداری که در منزلتها یا مناصب کشیده
میشود و به اصطلاح چارت اداری، برنامه عملکرد دستگاه یک سیستم که مثلاً
CPM باشد یا ترتیب و ترتب امور نسبت به هم و قدرت کنترل آن و سادهسازی آن
فرضاً فلوچارت کشیده باشدکه این ادبیاتی را که میبینیم و این خطوطی را که
میکشند یک مجموعه مطلب را نشان میدهند و یک گزارش و یک نسبتهایی را مشخص
میکنند. شاید به نظر برسد که از اشکال هندسی سابق استفاده نشده است ولی آن
اشکال هندسی برای آن مفاهیم هندسی سابق نیست و اگر یک چارت اداری را که
مثلاً با مربع یا مستطیل، منزلتها را در آن مشخص میکنند و با یک خطوطی با
یکدیگر ارتباط داده شدهاند اگر این چارت اداری را در ذهنیت هزارسال قبل
بگذاریم اصلاً چیزی از آن نمیفهمند جز اینکه خیال میکنند قطعات یک زمینی
است که آن خطوط جاده هستند و روی هندسه مسطح است و خیال میکنند که کف زمین
است و.... این معنایش این است که یک خط جدید - نه آن خطی که الفبا نوشته
میشود - شکل گرفته است. علایمی است که تازه در شرح آنها اصطلاحات به کار
میرود. قبلاً نام فنی اصطلاح بوده، اصطلاح فلسفی، اصطلاح ریاضی و اصطلاح
شیمی یا اصطلاح علم اصول ولی اصطلاحات امروزی علایمی هستند که یک مجموعه
عملیات یا نسبتهای جاری را نشان میدهند. بنابراین یک زبان جدیدی هم برای
این بهرهوری که از منابع طبیعی میشود بوجود آمده و خلاصه ارتباطات جدید
اجتماعی شکل گرفته است.
1/3 - توسعه مدیریت در جهان امروز
البته غیر از اینکه زبان جدید وجود دارد - که طبیعتاً نحوه درک جدید هست -
حالات و هنر جدید هم در تمام کلاسههای آن هم هست. الان دیگر کلاسه کار یک
خان با آن نحوه برخورد سابقش برای مدیریت یک اداره موفق نیست. مفهوم اداره
این است که بتواند مطلب را بهینه کند. چه چیز را بهینه بکند؟ نسبت تأثیر
مجموعهاش را در جامعه با حفظ استقلالی را که به صورت نسبی برای متغیرهای
جامعه میشناسد. مدیر باید بتواند متغیرهای سازمان خودش را آنگونه هماهنگ
کند که منزلت سازمانی او در جامعه برتر بشود. به عبارت دیگر شناخت نسبت بین
امور به صورت کمی در سابق نبود و به صورت کیفی در مجموعه نبود. اینها یک
اخلاق خاص میآورد، یعنی ضرورت دارد یک نحوه حساسیتها و دقتهای جدیدی مثل
طعمهای جدید و مثل ترکیبهایی که از رنگهای جدید وجود دارد و مثل تنوعی که
در بهرهوری هست از تشعشع و تموج و تشکل هست. یک ساختار جدید، یک نظام جدید
و یک بهرهوری بیشتر که با ارتباطات بیشتری است که بالا رفتن و افزایش
ارتباط است. که به این کیفیت و تکامل میگوئیم؟ تکامل را به بساطت تعریف
نمیکنیم.
1/4 - شکلگیری اخلاق، افکار و رفتار خاص در جهان مدرن
وحدت و کثرت جدیدی هست و حتماً نظام ارتباط با این وحدت و کثرت هم دارای
وحدت و کثرت جدیدی میشود و یک اخلاق خاص و، یک افکار خاص و یک رفتار خاص
پیدا میکند و جهان به اصطلاح مدرن یا جدید فعلی را تحویل میدهد. کلمه
مدرن را کلمهای بالاتر از مکانیزه میدانیم. مدرن جهان توسعه یافته و
تکامل فعلی است.
2 - تفاوت توسعه مادی و الهی
2/1 - حرص به دنیا، متغیر اصلی در توسعه مادی
این تکامل فعلی جهان برخاسته از نیاز و ارضای الهی نیست و در دستگاه الهی
هم چنین رشدی را داریم. اگر دو خط برای تکامل رسیم کنیم یک خط تکامل،
تکاملی است که متغیر اصلی بهرهوری و حرص نسبت به دنیاست و به همین صنعت و
تشکیلات میرسد.
2/2 - توسعه اخلاق الهی متغیر اصلی در توسعه الهی
یک خط دیگر هم باز متغیر و اصلی آن که نیازهای اصلی را دیکته میکند توسعه و
تکامل اخلاق و پرستش است که براساس آن لازم میشود و روابط انسانی بیشتری
پیدا میکند. یعنی تکامل روابط انسانی و براساس آن تکامل، تکامل نیازها
میشود و باز هم صنعت در سه سطح یعنی تشعشع، تموج، تبلور یا تشکل، توسعه و
تکامل پیدا میکند. ولی براساس پاسخ دادن به یک نیازهایی خاص است. یعنی
آنجا هم وحدت و کثرت است و آنجا هم صنعت و جهان جدید دارد، ولی جهان جدیدی
که تابع روابط انسانی جدید و تابع اخلاق جدید است. اخلاق در آنجا متغیر
اصلی است و به نظر میرسد ترتیب انبیا با هر دینی که بعد از دین دیگر
میآوردند تکامل را در اخلاق بشر بوجود میآوردند و حضرت ختمی مرتبت دین
خاتم را آورده و حضرت خاتمالاوصیا ولیعصر)عج( آخرین مرحله تکامل اخلاق را
خواهند آورد که همین دین را تشریح نهایی خواهند کرد و علاوه بر تشریح نهایی
اقامه تام هم خواهند کرد.
3 - وظیفه فقه در توسعه الهی
اینک ما در جریان این تشریح هستیم که فقه میخواهد چه چیزی را عنوان نماید؟
فقه در صدد بیان این نکته است که جهانی که بر پایه تکامل اخلاق و توسعه و
تکامل است چگونه باید باشد؟ اولاً خود فقه متکامل است و نه اینکه تکامل
نداشته باشد، ما در باب دین قایلیم که هم احکام اصول اعتقادات و هم فروع
اعتقادات و هم اجرا هر سه وقتی که در دست بشر معمولی هستند - نه در دست
معصومین)ع( - حتماً باید مرتباً تکامل پیدا کنند و متغیر تکامل هم فاصله
بین ما و کفار است. آنها متغیر تکامل را ارضاء هوای نفس و توسعه لذت
میگیرند )یعنی توسعه حرص مادی( امّا ما متغیر را توسعه اخلاق الهی
میگیریم که در آن لذت و ابتهاج هم هست ولی لذت تقرب هست. این امر معنوی در
مرتبه لذت، اخلاق حمیده، لذت ایثار را نتیجه میدهد. فقه در مرتبه دوّم
بیان مینماید روابط اجتماعی متناسب با کمال اخلاق چگونه باشد؟ یعنی فقه
حکومتی آن چگونه باشد؟ وقتی اخلاق حکومتی، فقه حکومتی و کلام حکومتی داشتیم
آنگاه میگوئیم نیاز این جامعه چه چیزهایی است. ارضاء آن نیاز هم حتماً
تکنیک میخواهد و حتماً باید این سطحی را که عنوان شد مسخر کرد و هر روز هم
باید تسخیر بیشتر واقع شود. البته جهت آن یک جهت دیگری است.
ولو امروزه ما دانش و تمدن الهی را نداریم، ولی به این معنا نیست که برویم
در کوه زندگی کنیم. ابداً، ما ابتدا باید نحوه بهرهوری از تکنولوژی را
تغییر بدهیم.
3/1 - اولین قدم: تغییر الگوی تخصیص
اولین بهرهای را که باید تغییر داد و با زندگی اسلامی متناسب کرد مسئله
تخصیص است. تخصیص همیشه مهندسی طرح را عوض میکند. پس اول مهندسی برنامه
عوض میشود که همان مهندسی بهرهوری است. و سپس مهندسی برنامه، یا مدل
برنامه عوض میشود و در نهایت مهندسی اجتماعی هم در مسئله مدیریت عوض
میشود و نتیجه این است که نوع بهرهوری و نوع تخصیص عوض میشود این قدم
اول است. به عبارت دیگر الگوی برنامه سازمان برنامه و بودجه که تریکپس
است، بجای آن یک الگوی دیگری ارائه میدهیم. عوض کردن این الگو معنایش این
است که الگوی گزینش در همه موارد به صورت خیلی کلی عوض میشود. این یک قدم
است و اثر خودش را بر جامعه میگذارد. وقتی اثر گذاشت آنگاه اولین مرحله
نیاز جدید پیدا میشود و همینکه نیاز جدید پیدا شد باید مهندسی طرح را در
بهرهوری از صنایع عوض کرد. خودمعادلهها در اینجا عوض نمیشود. معادلات
بهرهوری در مرتبه بالاتر از اصل تخقیق، یعنی ظرفیت کارخانه چگونه باشد،
عوض میشود.
3/2 - دومین قدم: تبدیل الگوی تولید در جهت حفظ کرامت انسانی
گام دوم: تبدیل مدل تولید است. وقتی مدل تولید، الگوی تولید، تغییر پیدا
میکند معنایش این است که مفهوم صرفهجویی در مقیاس تولید در جامعه عوض
میشود. صرفه اعم از صرفهریالی - که صرفه کالا هست - و صرفه انرژی و نیروی
انسانی است. معنای صرفه در نیروی انسانی چیست؟ معنای صرفه در نیروی انسانی
این نیست که کارگر کمتر به کار گرفته بشود بلکه معنایش این است که کرامت
انسان چگونه افزایش پیدا میکند. یعنی مرغوبیت انسان متغیر اصلی میشود و
مرغوبیت کالا متغیر فرعی میشود. مرغوبیت کرامت انسان نبایدنتیجهاش افت
مرغوبیت کالا بشود، بلکه باید منشأ توسعه مرغوبیت کالا متناسب با نیاز
جامعه بشود. ما پس از اینکه این مرحله را طی کردیم، باید سفارشات جدید به
پژوهش داده شود که حال ما چه مقدار مقاومت مصالح برای چه نحوه حرکت مکانیکی
و الکتریکی یا الکترونیکی لازم داریم؟ یا چه ظرفیت انرژی با چه نحوه چرخشی
لازم داریم؟ در قدم سوم سفارشات به تحقیقات میرسد.
پس رابطه فقه در شکل مطلوب ایجاد جهان مدرن اسلامی است که تغییر جهتگیری به
طرف جهان مدرن اسلامی است. بنابراین تصور این که فقه باید جهان مدرنِ با
اخلاق فعلی را به صورت انفعالی اسلامیزه کند، غلط است زیرا با تحجر منفعل و
منزوی میشود و کنار میرود زیرا خود فقه حتماً تکامل دارد. بنابراین
اولاً فقه حکومتی بر ایجاد حوادث در ساختارهای اجتماعی و مدرنیزه کردن عالم
در تغییر جهتگیریش به طرف جهان مدرن اسلامی به مدرن الحادی حاکم است. زیرا
یکگونه مدرن مطرح نیست بلکه در وضعیت مطلوب دو گونه مدرن وجود دارد و
مدرن اسلامی هم قدرت تأثیر عینی آن بالاتر از مدرن الحادی است. ثانیاً برای
سیر از نقطه شروع فعلی هم فقه حکومتی، کلام حکومتی و اخلاق حکومتی جهت
بهرهوری از منابع طبیع و تکنولوژی را مرتباً عوض میکند؛ ابتدا در جهتگیری
تخصیص و سپس در جهتگیری تخصص یعنی عوض کردن الگوهای اصل تولید صنعت و در
مرتبه بالاتر و تغییر هویتش یعنی تغییر معادلاتش که فعلاً بدنبال آن بحث
نیستیم.
4 - توسعه حجیّت در علم اصول لازمه کمال فقه
کمال فقه چیست؟ کمال فقه در این است که حجیت در آن به تکامل برسد، )حجیتی
که الان در علم اصول موجود است( به عبارت دیگر معرفت دینی از نوع ادراک
شهود عرفا، محاسبه عقل فلاسفه و عقلا و قدرت تمیز حسی اهل تجربه نیست. نوع
ادراک وحی از سنخ انواع ادراک بشری نیست، بلکه نوع خاصی است که از طرف
خداوند به افرادی خاص که اضافه و کم شدنی هم در آن نیست افاضه میشود.
هیچکس نمیتواند با رضایت کشیدن پیغمبر شود. در برنامهریزی تکامل عالم و
در مشیت بالغه حضرت حق، پیامبر باید هزاران سال قبل از تولدش به دنیا بیاید
و پیغمبر شود. ادراک این نبی از قسم ادراکات بشری نیست، بلکه او واسطه دین
و خداست و با معجزه هم شناخته میشود. امّا بین ما و آنچه که پیغمبر
میفرماید مسئله حجیت هست، حجیت کار عقل است و قرائت عقلی و برداشت عقلی
نیست تلاش عقلی است تلاش عقلی برای تسلیم شدن و برداشت عقلی متناسب با آراء
و تاویل ذهنی نیست. این حجیّت باید تکامل پیدا کند و تکامل آن به تکامل
منطق آن یعنی علم اصول است. اگر این علم ساده باشد دستور را خیلی عامیانه
میفهمد و نظام دستورات و لوازمش را نمیبیند و دقت در آن نمیتواند بکند.
یعنی تسلیم شدن را در همه شئون نمیتواند ببرد و هرچه کمال بیشتر پیدا کند
حجیت بهتر میتواند این کار را انجام بدهد. یعنی قبلاً یک فرع و یک دستور
از این متن فهمیده میشد و الان میتوان دهها دستور فهمید. مفروض این است
که کسی که این کلام را گفته به همه لوازمش اشراف داشته است، یعنی کلامی
نیست که در نسبتهای مختلف و رابطههای مختلف بتوان آن را درک کرد در حالیکه
فرض شود مثلاً خدای متعال متوجه به آن جهت کلامش نبوده است، بلکه کلامی را
که فرموده به همه جهاتش اشراف دارد و همه جهاتش برای ما حجت است و هیچ
جهتش نیست که در آن جهت یک حرف لغو باشد. انسانها ولو عاقلترین آنها جوانب
سوم یا دهم کلام خود را نمیتواند ملاحظه کند، بلکه تا یک حدودی لوازمش را
میبیند. اگر لازمه سومش را برای او بیاورند میگوید: من این لازمه را
متوجه نبودم ولی در باب کلام وحی به اصطلاح آقایان با مقدمات حکمت به اینکه
علم و قدرت حرف زدنش مطلق است - که این هم فقط مخصوص وحی است - همه لوازم
کلام وحی حجت است. میتوان تکامل حجیت و دانش تسلیم بودن بیشتر را عقلاً
تأسیس کرد، یعنی وجوه جدیدی را به عقل میتوان در مرتبه تسلیم بودن شناخت
که این وجوه وقتی در احکام دستوری باشد فقه گفته میشود.
4/1 - عدم کارایی علم اصول موجود در تولید فقه حکومتی
فقه حکومتی، ملاحظه نسبت بین امور است، که این ملاحظه با اصول موجود محال است در بیاید.
4/1/1 - جریان منطق انتزاعی مانع بزرگ در اصول موجود
منطق حوزه انتزاعی است، یعنی خصلت مشترک را از سایر خصلتها جدا میکند. در
باب مفهومی که بزرگترین مفهومهاست )یعنی مفهوم هستی( از آن خصوصیتهای مشترک
جدا میشود مثلاً جسمیت و بعد دوباره انتزاع میشود تا به وجود میرسد که
مفهوم وجود در پایان اصلاً بعنوان یک مفهوم بسیط مورد توجه قرار میگیرد و
بعد احکامی برایش گفته میشود. حکم روی این مفهوم وجود را تنها منطق
انتزاعی میتواند بدهد و بگوید مثلاً وجود متغیر و وجود مرکب نمیتواند
ابدی باشد و نمیتواند فقیر نباشد یا نمیتواند مخلوق نباشد.
4/1/2 - عاجز بودن منطق، حوزه در تفسیر چگونگی )فلسفه شدن(
بنابراین منطق حوزه، احکام برای اصل مفهوم وجود میتواند بدهد ولی در مرتبه
چگونگی موجود نمیتواند این منطق حضور داشته باشد و یک منطق دیگری باید
باشد که آن منطق، منطق ملاحظه نسبت بین امور و جدا کردن وصفها از هم و قدر
مشترکگیری است. وقتی بخواهیم یک شیء را ملاحظه کنیم باید وزن، اندازه و
سختی و سستی و نسبت آنها را به همدیگر دید، یعنی مجموعه مرکب را باید دید و
مجموعه مرکب ملاحظه نسبتهاست و نه انتزاع نسبت اوصاف از هم. گاهی پهنا و
عمق حجم را از وزنش انتزاع میکنند و گاهی نسبت بین حجم و وزن را میبینند و
این مجموعه میشود. با منطق انتزاعی تنها میتوان احکام فقه فردی را بدست
آورد. پس منطق انتزاعی هم کلام فردی )چرائی( و هم چیستی را نتیجه میدهد.
یعنی این عالم نسبت به عالم دیگر چیست؟ مثذً بعد از این عالم باید عالم
آخرت باشد. به عبارت دیگر منطق انتزاعی میتواند اصول اعتقادات را در اصل
چرائی و چیستی تحویل بدهد ولی در چگونگی تبدیل شدن حرفی ندارد و اصلاً در
باب چگونگی نیست. چگونگی یعنی تبدیل شدن و تبدیل کردن و نسبت بین امور را
دیدن و تبدیل و تغییر را سرپرستی کردن.
4/1/3 - لازم بودن منطق و فلسفه چگونگی در اصول حکومتی
امر حکومت فلسفه چگونگی رامیخواهد. زیرا حکومت میخواهد بداند که چگونه
تکامل جامعه را سرپرستی کند؟ باید منطق علم اصول این قسمت با اصول موجود
فرق داشته باشد. زیرا منطق انتزاعی، موضوعات یا عناوین احکام کلی را مثل
موضوع نماز، موضوع روزه، موضوع حفظ نفس، را مستقل ملاحظه میکند مثلاً نماز
یک عنوانی و یک اعمال خاصی است و حفظ نفس هم یک عنوان دیگر میباشد. و
روزه هم علیحده میباشد.
4/2 - تفاوت فقه فردی و فقه حکومتی در تزاحم بین موضوعات
هرگز بین موضوعات و عناوین کلی که حکم باید و نباید روی آنها آمده در فقه
فردی موضوعاً تزاحم رخ نمیدهد. یعنی این دو حکم نمیتوانند ضد هم باشند
زیرا مزاحمت با هم ندارند. این تضاد در ملاک معنا ندارد. در عنوان کلی
دستور، این یک قانون و آن هم علاحده یک قانون دیگر است. بله تنها در مصداق
عینی تزاحم هست، بچه در آب افتاده باشد و وقت نماز هم هست اینجا چون حفظ
نفس بالاتر است، لذا بچه را باید نجات داد و یا در مثال دیگر گاهی روزه ضرر
دارد و باید افطار کند. به عبارت دیگر در مورد و مصداق میتواند یک حکم
مزاحم حکم دیگر باشد ولی در حکم کلی مخالفتی بین آنها نیست. امّا در نظام
تخصیص چند چیز به چه چیز تخصیص داده میشود. یعنی موضوعاً کارهای مختلف
مطرح است گاه به بخشی پول بیشتر از تخصیص داده میشود و از کار دیگر کم
گذاشته میشود. مثلاً بیست نوع کار و بیست هزارتومان پول است، آیا به هر
کاری هزارتومان تخصیص داده شود یا ممکن است یک کاری کمتر از هزارتومان باشد
و یک کاری بیشتر از هزارتومان برایش ضروری باشد و باید تناسب را رعایت
کرد. تناسب یعنی ملاحظه یک نظامی که در این نظام کم و زیاد شدن هرکدام از
اینها مزاحمت نسبت به بقیه است. پس باید استنباط نظام احکام بشود.
4/3 - لزوم احراز حجیت در استنباط نظام احکام
در استنباط نظام احکام هرگز نباید به قیاس، استحسان و استصلاح مبتلاء شد.
اینکه گفته شود علت جعل حکم در امور اقتصادی کار است یا مالکیت است یا هر
سه این شرعاً حتماً باطل است. زیرا اگر بیان علت برای حکم نشده باشد قیاس
میشود بدین معنا که اگر به اثر یک حکم بخواهیم علت جعل حکمی را بشناسیم
این قیاس عقلی میشود و باطل است و یک دینسازی میباشد. رسول اکرم)ص(
فرمود: قسم به خدا اگر به قیاس عمل کنید، هر آینه حلال را حرام و حرام را
حلال میکنید.(1) در قیاس یک حکم را از شرع میگیرند و بعد علت را اثری که
برای آنها معقول و قابل ملاحظه است تسری میدهند. این معنا با نیاز انسان
به وحی سازگار نیست. فهم نظام احکام از دین باید بگونهای باشد که قیاس و
استحسان در آن نباشد. بلکه حجت بین فرد و ما انزلاللَّه قائم باشد که این
نظام احکام را )نه مفرداتش را( دین فرستاده است. لذا حتماً باید فقه تکامل
پیدا کند و منطقش هم باید کامل بشود. منطق باید منطق نسبت بین امور دیدن
بشود و نه جدا کردن امور از هم و این کمال علم میشود که بتوانند نظام
احکام را ببیند. وقتی نظام را دید آیا نظام را برای یک زمان ثابت میبیند
یا مرتباً وقتی نظام را میبیند تکامل در ملاحظه نظام هم مطرح میشود. )فهم
بهتر و اینکه چگونه نظام احکام را در عینیت بهینه کنیم(؟ اگر این مطلب
تمام شد معلوم میشود که کمال علم فقه چیست.
5 - شیوه تولید علوم و معارف جدید براساس فقه
علوم و معارف جدید، جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه تحلیلی، فلسفه سیاسی،
فلسفه علوم تجربی چه تأثیری بر روند استنباط و صدور حکم فقهی دارد؟ فقه
منفعل از محیط میگردد و به تعبیر دیگر پرستش مشترک میشود. پرستش موحد
نباید در هیچ یک از این موضوعات در وقتی که تسلیم نسبت به شرع است حضور
پیدا کند. زیرا کمال اخلاص و کمال تسلیم بودن مطرح است. این که گفته شده
خالصاً لوجه اللَّه نماز خوانده شود و هیچ چیز را نباید دخیل قرار داد پس
به طرق اولی حجت در فهم از دین خالصاً لوجهاللَّه بودن است. فقه باید فقهی
باشد که ایجاد جامعهشناسی و ایجاد روانشناسی و فلسفه تحلیلی و فلسفه
سیاسی و فلسفه علوم تجربی بکند. فقه باید اولاً در ایجاد کلیه معارف بشری
حضور داشته باشد. علوم جدید، بامدلسازی که از نمونه متغیر عینی )از یک
شیء عینی که در حال تغییر است( شروع میشود و سپس تغییر شی را براساس
نمونهها کنترل و در آخر معادلات بوسیله کارآمدی درست میگردد. حال این
علوم یک پیشفرضهایی دارد که باید بتوان پیشفرضهای توصیفی آنها را از دین
گرفت، یعنی اگر احکام توصیفی، تکلیفی و ارزشی توانست حضور در پیشفرضها
بگونهای پیدا کند که قواعد کارآمدی آن در جهتکارآمدی اخلاق باشد و این
فقه آن اخلاق را درست میداند و در اینصورت پیریزی تمدن جدید و علوم و
معارف جدید در کلیه سطوح شکل میگیرد. این مطالب معنایش این نیست که دین به
نفسه قانون روانشناسی باشد بلکه معنایش این است که لازمه دوم )بعد از
قوانین کلی توصیفی، تکلیف و ارزشی( قوانین کاربردی است که لازمهاش هم
حتماً قابلیت کشف دارد.
5/1 - اولین قدم تغییر قوانین تخصیص در علوم توسط فقه
ما هستیم و جهان موجود و الان در اضطرار هستیم. در اینجا چکار کنیم آیا فقه
به ما میگوید منزوی بشوید؟ باید گفت: خیر نظیر آنجا که مطرح شد اول
قوانین تخصیص را باید عوض کرد در اینجا هم در بهکارگیری این علوم باید
دخالت کرد، یک جاهائی را کم رنگ و یک جاهایی را پر رنگ کرد و نگذاشت این
علوم مستقل کار کنند. اگر دستمان را در دست این علوم گذاشتیم ما را به قعر
جهنم میبرد. فرهنگ لاابالیگری غرب جدای از علوم آنها نیست و کسی خیال
نکند که تکنولوژی و علوم غرب محترم است و اخلاق لاابالیگری آنها از آسمان
آمده است.
5/2 - دومین قدم، تغییر الگوی تولید و روش تحقیق در علوم
بنابراین اولین قدم، تغییر الگوی گزینش است و گزینش یعنی نحوه تخصیص را عوض
کردن است. یعنی اول نحوه تخصیص عوض شود سپس جامعهشناس و رواشناسی و فلسفه
علوم را میتوان تغییر داد بعد هم که نحوه تخصیص عوض شد در قدم دوم الگوی
تولید و روش نظام اعتبار دادن و نظام آموزشی علوم را هم باید تغییر داده و
ترکیب واحدها را عوض کرد. بعد هم باید غیر از ترکیب واحدها نظام محتوا را
هم بدست گرفت، یعنی باید یک روش تحقیق جدیدی ارائه کرد که بتواند
پیشفرضهای دینی را در شناخت کارآمدی بالاتر و برتر اساس قرار بدهد.
بنابراین حتماً باید زمان و مکانساز بود و حاکم بر زمان و مکان شد، یعنی
حوادث، رویدادها و تغییر ساختار علوم براساس دین انجام بگیرد. به فرموده
حضرت امام)ره( اجتهاد مصطلح حوزهها کافی نیست، یعنی اجتهادی که کاری به
منزلت اشیاء نسبت بهم ندارد کاری به ایجاد حادثه ندارد و مسلماً این کافی
نیست، ولی هرگز نباید خیال کنید که معنای اجتهادو زمان امکان این است که
اجتهاد تأثیر و تأثری از عینیت بپذیرد خیر، بلکه اجتهاد باید حاکم باشد،
مثل علوم پایه که در سایر علوم حضور دارد و تأثیرش از سایر علوم فقط این
باشد که نارسایی خودش را متوجه بشود تا بتواند خودش را بهینه کند و نه
اینکه علوم پایه از علوم مادون خط بگیرد. علوم دینی نقش علوم پایه دارد،
امروز فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضی و فلسفه زیست بر طب، جامعهشناسی، مکانیک و
فیزیک سیالات حکومت دارد زیرا معادلات آنها براساس علوم پایه شکل
میگیرند، یعنی ریشهها وحدود و مدل جامع اصلی علمشان را از علوم پایه
میگیرند.
6 - ویژگیهای فقه کارآمد
6/1 - لزوم محدث حادثه بودن فقه
ویژگیهای فقه کارآمد کدام است؟ فقه کارآمد فقهی است که محدث حادثه باشد و
نه پاسخگو به مسایل مستحدثه زیرا پاسخگویی به مسایل مستحدثه بمعنای منفعل
شدن از دستگاهی که ساختار اجتماعی میسازد است. ساختار اجتماعی یعنی نظام
اجتماعی و نظام اجتماعی یعنی یک گونه رفتاری که یک نحوه رفتار سازماندهی و
ارتباطات اجتماعی لازم دارد. اگر فقه محدث حادثه شود عدالت سیاسی و نظام
متناسب با آن شدن را میآورد، یعنی فقه منزلت سیاسی را درست میکند. در
اینجا معرفت دینی باید محدث حادثه سیاسی فرهنگی و اقتصادی باشد و ساختار
تمدن بشر را بر عهده بگیرد و در عهدهداریاش هم کارآمدتر از دستگاه کفر
باشد. لذا به هر نسبت که سهم تأثیرش بالاتر باشد فقه کارآمدتر میشود. امّا
فقه ناکارآمد، فقه منزوی و فقه فردی فقهی است که تنها پاسخگو به مسایل
مستحدثه است. اگر با این فقه با عنوان ثانوی حکومت تشکیل داده شود آن حکومت
تدریجاً در طول تاریخ شروع به منفعل شدن میکند و هر روز باید یک قدم به
عقب بگذارد.
6/2 - تأسیسی بودن تمامی احکام اسلامی
احکام اسلام امضایی هستند یا تأسیسی؟طبیعی است تأسیسی است. اصلاً امضاء
مربوط به بحث اصول استنباط فقه فردی است و فقهی که محدث حادثه است
نمیتواند امضایی باشد بلکه محدث حادثه است، یعنی اوست که رویداد را ایجاد
میکند و به تبع آن رویداد، روابطی را ایجاد میکند. اینکه بشر قبلاً نیازی
داشته و حالا امضاء شده، اینها مربوط به فقه فردی است و اصول آن هم اصول
فقه فردی است بنابراین اصلاً یک حکم امضایی هم نداریم، زیرا معنای امضائی
بودن این است که دین استعفاء بدهد و این معنایش این است که چیزهایی داشته
باشیم که خدا برای خلقتش غایتی را قرار نداده باشد. بشر حتی یک پر مگس هم
نمیتواند پیدا کند که مخلوق نباشد و به همین دلیل هم هیچ چیزی بدون غایت
آفریده نشده است و هیچ چیز هم وجود ندارد که مؤثر در غایت باشد و نسبت به
آن موضعگیری نشده باشد. البته موضعگیری فردی یک حرف است و موضعگیری حکومتی
حرف دیگری است. موضعگیری حکومتی تنظیم نسبتهای کلان است و معنای »سود در
عقل جزئی« که به آن گفته میشود منطقةالفراغ در فقه فردی است. امّا در
تنظیم نسبت بین کلیات اصلاً ممکن نیست که منطقةالفراغی وجود داشته باشد.
بین چهار بازاری را که کنیز درست میکند منطقةالفراغ نیست. باید دانست و
توجه کرد که هیچ فرقی بین منطقه آزاد تجاری با منطقه آزاد فرهنگی وجود
ندارد. منطقه آزاد یعنی حضور دیگران در غیر قوانین رسمی هر کشور که در امور
تجاری درست شده است. ما یک منطقهای را قرار میدهیم و میگوئیم هرکس وقتی
در آن منطقه رفت دیگر هر کاری کرد عیبی ندارد؛ دیگر شرب خمر در آنجا اشکال
ندارد. شرب خمر همهجا بد است مگر در آنجا و قمار بازی همه جا بد است مگر
در آنجا، زنا و هم جنسبازی همهجا بد است مگر در آنجا، آدمکشی همهجا بد
است مگر در آنجا. یک منطقه آزاد برای مناسک اعمال. حال سؤال اینست که هوای
نفس چکار میکند؟ در غرب یک منطقهای را درست کردند بنام لاسوگاس که در
آنجا از نظر اخلاقی افراد آزاد هستند به اینکه عریان راه بروند، مشروب
بخورند، دنبال زنا بروند و خلاصه هر منکری بکنند زیرا در آنجا قوانین
اخلاقی بشر حضور ندارد. ما از صدر اسلام تاکنون هرگز لاسوگاس اسلامی نه در
فرهنگ و نه در اقتصاد و نه در سیاست نداریم.
6/3 - لزوم حاکمیت ولایت فقیه
آیا در حکومت دینی میتوان حاکمیت ولایت فقیه را به حاکمیت قانون تبدیل
کرد؟ این مثل این است که بگوئیم علم پزشکی آیا ممکن است در جامعه باشد ولی
دکتر نباشد؟! ممکن است گفته شود: مردم به دکتر نیاز ندارند. زیرا داروخانه
وجود دارد براستی این حرفها یعنی چه؟! تشخیص دهنده در بیماری و نسخه دهنده
برای بیماری فرد برای تغییر حالاتش و بهبودی پزشک است، هرچند پزشک با تکیه
بر اطلاعات نسخه مینویسد و حتی گاه نسخه دارو نیست و نسخه آزمایش و برای
شناسایی و ارزیابی است. آزمایش را انجام میدهند و بر میگردند به دکتر
گزارش میدهند که خون بیمار اینگونه است و تعادل معایعات او مانند قند،
چربی و... اینگونه هستند و همه خصوصیات یا نظام سئوالات نسخه ارزیابی را
جواب دادند و باز دکتر براساس علمی که دارد، برای به عهدهگیری تغییر وضعیت
تا بهبودی نسخه میدهد، با توجه به این مثال آیا حاکمیت مطلقه ولی فقیه
معنا دارد که تبدیل به حاکمیت قانون مطلقاً بشود؟ قانون هر روز دقیقتر
میشود و قابل تبدیل است و البته تبدیل آن سلیقهای نیست. اگر دین را نوعی
زندگی کردن معنوی و نوعی سلوک معطوف به خداوند بدانیم فقه چه نقشی در این
میان دارد؟ فقه احکامی است که حجیت آن در نسبت آن احکام به شرع )وحی( تمام
شده است و وحی تنها راه ارتباط با خدا و دستور خدا را پذیرفتن است. پس وحی
تنها راه ارتباط، با خدا فقه راهی است که برای فهم وحی عقلاً به حجیت رسیده
است. هچنین باید توجه داشت که اصلاً سلوک معنوی از فقه جدا نیست. یعنی در
دنیا یک چیز نیست که در آن زندگی و سلوک معنوی نباشد. ماشین راندن هم سلوک
معنوی است و البته نه اینکه قصد و نیت فرد پاک هست یا نیست. روزی میرسد که
قوانین راهنمایی و رانندگی الحادی از الهی مشخص میشود مثل مناسک عبادی.
یک مناسک عبادی هم نماز خواندن دین است که از طرف رسولاللَّه است.
بنابراین جدا کردن بین سلوک معنوی و سلوک مادی غلط است. کلیه سلوکها در
حیات اجتماعی مؤثرند و همه مستقیم یا غیر مستقیم مربوط به دین هستند.
مستقیم آن مثل احکام نماز خواندن فردی و غیر مستقیم آن مثل احکام حکومتی که
نسبتهای کلان براساس دین تغییر داده میشوند.
1) سننالدارمی جزء اوّل ص 65