arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۱۷۲۰
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۱۴ - ۲۵ تير ۱۳۹۰

فقه و جهان مدرن

* دکتر محمد مهدی بهداروند
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
مقدمه
نمود و کارآمدی اجتماعی فقه یکی از مباحث حساسی است که مدتها در میان اندیشمندان صورت می‏گیرد. نقش و کارایی فقه جهت سرپرستی و اداره جامعه در عصر ارتباطات امروزه از سئوالات مهمی بوده که در برابر حوزه دین‏ورزان قرار گرفته است. براستی تعریف و محدوده و انتظار ما از فقه چه مقدار است؟ فقه در سرپرستی و اداره اجتماع تا چه مقدار قدرت هدایت و کنترل را می‏پذیرد؟ مراد حضرت امام)ره( از این که »حکومت فلسفه عملی فقه است« چیست؟
آیا براستی فقه حکومتی بخشی از فقه نیست، بلکه وصفی برای تمام مباحث فقهی است؟ در این مقال برآنیم بحث اصلی را تحت عنوان »فقه و جهان مدرن« طرح کرده و سؤالات و شبهاتی را هم که اطراف آن وجود دارد مورد بررسی و نقد قرار دهیم. ابتدا در تحلیل جهان مدرن موجود باید توجه نمائیم که کلیه خصوصیات عینی این جهان، قابل انکار نیست و این خصوصیات برخاسته از دین هم نیست. یعنی نیازهای امروزی و پاسخ به آنها )جریان ارضاء( بوسیله تکنولوژی توسعه یافته است. یعنی تنوع کمی آنها در وجوه مختلف نسبت به مراحل سابق تاریخ در همه قسمتها چه در قسمت بهره‏وری مادی و چه در قسمت روابط اجتماعی افزایش پیدا کرده است. این مطلب باید توضیح کامل داده بشود تا کسی که با ما مباحثه می‏کند متوجه این امر بشود همچنین خود ما هم باید بتوانیم این مطلب را کاملاً تشریح و اثبات کنیم که ما بر آنچه که هست اشراف داریم و اینگونه نیست که ناآگاهانه حرف می‏زنیم.
1 - توسعه بهره‏وری از طبیعت در جهان امروز
برای توضیح این مطلب یک دسته‏بندیهایی را انجام می‏دهیم. اگر ما کلاً منابع طبیعی عالم را در کلی‏ترین شکل آن دسته‏بندی کنیم یا در حال تشکل، یا در حال تموج و یا در حال تشعشع هستند؛ البته هر سه به هم مرتبط و قابل تبدیل بهم هستند. اسم این را جهان ماده بگذاریم. در سابق بهره‏ای که از این تشکل، تموج و تشعشع گرفته می‏شد بسیار بهره ساده‏ای بوده است، به این معنا که تعداد انواع بهره‏هایی را که می‏گرفتند محدود و ساده بودند. به عبارت دیگر اشیاء مصنوعی که از آن سه سطح منابع طبیعی ساخته می‏شد، تعداد آنها محدود و معدود بوده و هرچه هم از تشعشع پائین‏تر می‏آمده بهره‏وری بیشتر می‏شده است. مثلاً از تشعشع چیزی که مصنوع بشر بود درست کردن آئینه بود و هیچگونه تفسیری هم از آن نداشتند. ولی امروزه از این حرفها خارج است زیرا درباره نور تفسیر و تعریف وجود دارد و آنهم نه تعریف نظری بلکه تعریف کاربردی، یعنی قدرت تجزیه نور وجود دارد و کارآمدیهای هر یک از انواع موجهای نوری را می‏توان شناخت از ترکیب‏کردن، تجزیه‏کردن و وسیله قراردادن آن برای انتقال کارهای مختلفی از جمله رساندن پیام بهره‏وری می‏شود. الان از صنایع سلیس )شیشه( می‏توان در امر کامپیوترسازی و قدرت محاسبه وقدرت ارتباط، شبکه‏ها و ماهواره‏هایی که وجود دارند، برای انتقال تصویر، صوت، اطلاعات مکتوب و امثال آنها بگونه‏های مختلف بهره برد. معنای این همه این است که تکنولوژیِ امروز اصلاً قابل قیاس با مسئله آئینه نیست، آنها آئینه آهنی می‏خواستند تا چهره‏شان را نشان بدهند و تفسیرش هم این باشد که این تجلی آدم در آن هست و الان اصلاً چنین حرفهایی نیست. امروزه تأثیر نور و آنهم در مرحله تشعشع و حتی و پائین‏تر که موجهای الکتریکی باشند و از الکترون هم پائین‏تر - یک کارآمدیهای بسیار زیادی در زندگی امروز بشر دارد که اگر بخواهیم تک‏تک اینها را توضیح بدهیم بحث به درازا کشیده می‏شود. با الکتریسته می‏توان صوت، نور، حرارت و حرکت مکانیکی را به یکدیگر تبدیل کرد. یک بخش دیگر هم، بخش تشکل یا تبلور شی‏ء است که کلیه صنایع مکانیکی هستند که از مکانیزم و ساختارهای برون مولکولی استفاده می‏کنند. پس یک مرحله برون مولکولی است که خود دستگاه برون مولکولی شامل مکانیزم‏های استاتیک تا مکانیزمهای هیدرولیک و مکانیزمهای متحرک و مکانیک و ساختارهای مختلف می‏باشد.
بنابراین بهره‏ها و نیازهای دیگری برای بشر در جهان امروز طرح شده است. شنوایی، بینایی و بویایی را می‏توان نوعی تحریک کرد که در سابق اصلاً چنین تحریکی نبوده است.
1/1 - تغییر ساختارهای اجتماعی متناسب با توسعه مادی
نوع روابط اجتماعی کلاسه‏اش متناسب با این سطح از ارتباط با جهان ماده و تسخیر جهان ماده شکل گرفته که قبلاً اصلاً معنا نداشته است. مثلاً امروزه در ساختارهای تجاری که بوجود آمده تاجر در یک جایی نشسته و می‏تواند وارد بانکهای اطلاعاتی بشود که شاید پانصد هزار بانک اطلاعاتی در موضوع تجارت بر حسب آماری که مرکز پژوهشهای بازرگانی داده است موجود می‏باشد ولی در قدیم یک نفر دلال وارد تیمچه می‏شد و براحتی برای فروش بار قافله مظنه می‏گرفت و بین دو نفر وساطت می‏کرد تا معامله انجام بگیرد و یک حق کمیسیون هم می‏گرفت. ولی امروزه از این حرفها نیست. دلالی که دانش تجارت بین‏المللی را دارد وارد این بانکهای اطلاعاتی می‏شود مثلاً در بانک فروش که یکی از محصولات دستی ایران است، وقتی فرد به بانک مراجعه می‏کند می‏بیند که کجاهای دنیا دارند فرش تولید می‏کنند با چه نوع مواد و چه نقشه‏ای و چه بافتی و چه گرهی و هر نوع سئوالی داشته باشند می‏توانند تحقیق کنند، خصوصیاتش در رنگ، در کارآمدی، کارکرد، بازارها، چه در فروش چه در خرید، که اگر دانش فنی لازم آنرا داشته باشد هم می‏تواند تجارت کند و به کشور خارجی جنس بفروشد و هم می‏تواند در خدمات پژوهشی حضور داشته باشد. یعنی همانگونه که می‏تواند در خدمات توزیع‏گری اقتصادی بعنوان دلال حضور داشته باشد و اعتبار اقتصادی یعنی پول به حساب شما واریز بشود و کار بکند، در کار پژوهشی هم می‏تواند وارد بشود، طرح بگیرد، کار کند و در سابقه‏اش ثبت بشود و درجه بگیرد، پس می‏تواند منصف اجتماعی هم پیدا کند.
1/2 - شکل‏گیری ادبیات متناسب با توسعه ساختارهای اجتماعی
در این ساختارها یک انضباطهایی و یک ادبیات خاصی لازم است، همانطوریکه الان یک کلماتی است که در سابق آن کلمات اصلاً نبوده است. نمودارهای عملیاتی که در برنامه رسم می‏شود، نمودارهای اداری که در منزلتها یا مناصب کشیده می‏شود و به اصطلاح چارت اداری، برنامه عملکرد دستگاه یک سیستم که مثلاً CPM باشد یا ترتیب و ترتب امور نسبت به هم و قدرت کنترل آن و ساده‏سازی آن فرضاً فلوچارت کشیده باشدکه این ادبیاتی را که می‏بینیم و این خطوطی را که می‏کشند یک مجموعه مطلب را نشان می‏دهند و یک گزارش و یک نسبتهایی را مشخص می‏کنند. شاید به نظر برسد که از اشکال هندسی سابق استفاده نشده است ولی آن اشکال هندسی برای آن مفاهیم هندسی سابق نیست و اگر یک چارت اداری را که مثلاً با مربع یا مستطیل، منزلتها را در آن مشخص می‏کنند و با یک خطوطی با یکدیگر ارتباط داده شده‏اند اگر این چارت اداری را در ذهنیت هزارسال قبل بگذاریم اصلاً چیزی از آن نمی‏فهمند جز اینکه خیال می‏کنند قطعات یک زمینی است که آن خطوط جاده هستند و روی هندسه مسطح است و خیال می‏کنند که کف زمین است و.... این معنایش این است که یک خط جدید - نه آن خطی که الفبا نوشته می‏شود - شکل گرفته است. علایمی است که تازه در شرح آنها اصطلاحات به کار می‏رود. قبلاً نام فنی اصطلاح بوده، اصطلاح فلسفی، اصطلاح ریاضی و اصطلاح شیمی یا اصطلاح علم اصول ولی اصطلاحات امروزی علایمی هستند که یک مجموعه عملیات یا نسبتهای جاری را نشان می‏دهند. بنابراین یک زبان جدیدی هم برای این بهره‏وری که از منابع طبیعی می‏شود بوجود آمده و خلاصه ارتباطات جدید اجتماعی شکل گرفته است.
1/3 - توسعه مدیریت در جهان امروز
البته غیر از اینکه زبان جدید وجود دارد - که طبیعتاً نحوه درک جدید هست - حالات و هنر جدید هم در تمام کلاسه‏های آن هم هست. الان دیگر کلاسه کار یک خان با آن نحوه برخورد سابقش برای مدیریت یک اداره موفق نیست. مفهوم اداره این است که بتواند مطلب را بهینه کند. چه چیز را بهینه بکند؟ نسبت تأثیر مجموعه‏اش را در جامعه با حفظ استقلالی را که به صورت نسبی برای متغیرهای جامعه می‏شناسد. مدیر باید بتواند متغیرهای سازمان خودش را آنگونه هماهنگ کند که منزلت سازمانی او در جامعه برتر بشود. به عبارت دیگر شناخت نسبت بین امور به صورت کمی در سابق نبود و به صورت کیفی در مجموعه نبود. اینها یک اخلاق خاص می‏آورد، یعنی ضرورت دارد یک نحوه حساسیتها و دقتهای جدیدی مثل طعمهای جدید و مثل ترکیبهایی که از رنگهای جدید وجود دارد و مثل تنوعی که در بهره‏وری هست از تشعشع و تموج و تشکل هست. یک ساختار جدید، یک نظام جدید و یک بهره‏وری بیشتر که با ارتباطات بیشتری است که بالا رفتن و افزایش ارتباط است. که به این کیفیت و تکامل می‏گوئیم؟ تکامل را به بساطت تعریف نمی‏کنیم.
1/4 - شکل‏گیری اخلاق، افکار و رفتار خاص در جهان مدرن
وحدت و کثرت جدیدی هست و حتماً نظام ارتباط با این وحدت و کثرت هم دارای وحدت و کثرت جدیدی می‏شود و یک اخلاق خاص و، یک افکار خاص و یک رفتار خاص پیدا می‏کند و جهان به اصطلاح مدرن یا جدید فعلی را تحویل می‏دهد. کلمه مدرن را کلمه‏ای بالاتر از مکانیزه می‏دانیم. مدرن جهان توسعه یافته و تکامل فعلی است.
2 - تفاوت توسعه مادی و الهی
2/1 - حرص به دنیا، متغیر اصلی در توسعه مادی
این تکامل فعلی جهان برخاسته از نیاز و ارضای الهی نیست و در دستگاه الهی هم چنین رشدی را داریم. اگر دو خط برای تکامل رسیم کنیم یک خط تکامل، تکاملی است که متغیر اصلی بهره‏وری و حرص نسبت به دنیاست و به همین صنعت و تشکیلات می‏رسد.
2/2 - توسعه اخلاق الهی متغیر اصلی در توسعه الهی
یک خط دیگر هم باز متغیر و اصلی آن که نیازهای اصلی را دیکته می‏کند توسعه و تکامل اخلاق و پرستش است که براساس آن لازم می‏شود و روابط انسانی بیشتری پیدا می‏کند. یعنی تکامل روابط انسانی و براساس آن تکامل، تکامل نیازها می‏شود و باز هم صنعت در سه سطح یعنی تشعشع، تموج، تبلور یا تشکل، توسعه و تکامل پیدا می‏کند. ولی براساس پاسخ دادن به یک نیازهایی خاص است. یعنی آنجا هم وحدت و کثرت است و آنجا هم صنعت و جهان جدید دارد، ولی جهان جدیدی که تابع روابط انسانی جدید و تابع اخلاق جدید است. اخلاق در آنجا متغیر اصلی است و به نظر می‏رسد ترتیب انبیا با هر دینی که بعد از دین دیگر می‏آوردند تکامل را در اخلاق بشر بوجود می‏آوردند و حضرت ختمی مرتبت دین خاتم را آورده و حضرت خاتم‏الاوصیا ولیعصر)عج( آخرین مرحله تکامل اخلاق را خواهند آورد که همین دین را تشریح نهایی خواهند کرد و علاوه بر تشریح نهایی اقامه تام هم خواهند کرد.
3 - وظیفه فقه در توسعه الهی
اینک ما در جریان این تشریح هستیم که فقه می‏خواهد چه چیزی را عنوان نماید؟ فقه در صدد بیان این نکته است که جهانی که بر پایه تکامل اخلاق و توسعه و تکامل است چگونه باید باشد؟ اولاً خود فقه متکامل است و نه اینکه تکامل نداشته باشد، ما در باب دین قایلیم که هم احکام اصول اعتقادات و هم فروع اعتقادات و هم اجرا هر سه وقتی که در دست بشر معمولی هستند - نه در دست معصومین)ع( - حتماً باید مرتباً تکامل پیدا کنند و متغیر تکامل هم فاصله بین ما و کفار است. آنها متغیر تکامل را ارضاء هوای نفس و توسعه لذت می‏گیرند )یعنی توسعه حرص مادی( امّا ما متغیر را توسعه اخلاق الهی می‏گیریم که در آن لذت و ابتهاج هم هست ولی لذت تقرب هست. این امر معنوی در مرتبه لذت، اخلاق حمیده، لذت ایثار را نتیجه می‏دهد. فقه در مرتبه دوّم بیان می‏نماید روابط اجتماعی متناسب با کمال اخلاق چگونه باشد؟ یعنی فقه حکومتی آن چگونه باشد؟ وقتی اخلاق حکومتی، فقه حکومتی و کلام حکومتی داشتیم آنگاه می‏گوئیم نیاز این جامعه چه چیزهایی است. ارضاء آن نیاز هم حتماً تکنیک می‏خواهد و حتماً باید این سطحی را که عنوان شد مسخر کرد و هر روز هم باید تسخیر بیشتر واقع شود. البته جهت آن یک جهت دیگری است.
ولو امروزه ما دانش و تمدن الهی را نداریم، ولی به این معنا نیست که برویم در کوه زندگی کنیم. ابداً، ما ابتدا باید نحوه بهره‏وری از تکنولوژی را تغییر بدهیم.
3/1 - اولین قدم: تغییر الگوی تخصیص
اولین بهره‏ای را که باید تغییر داد و با زندگی اسلامی متناسب کرد مسئله تخصیص است. تخصیص همیشه مهندسی طرح را عوض می‏کند. پس اول مهندسی برنامه عوض می‏شود که همان مهندسی بهره‏وری است. و سپس مهندسی برنامه، یا مدل برنامه عوض می‏شود و در نهایت مهندسی اجتماعی هم در مسئله مدیریت عوض می‏شود و نتیجه این است که نوع بهره‏وری و نوع تخصیص عوض می‏شود این قدم اول است. به عبارت دیگر الگوی برنامه سازمان برنامه و بودجه که تری‏کپس است، بجای آن یک الگوی دیگری ارائه می‏دهیم. عوض کردن این الگو معنایش این است که الگوی گزینش در همه موارد به صورت خیلی کلی عوض می‏شود. این یک قدم است و اثر خودش را بر جامعه می‏گذارد. وقتی اثر گذاشت آنگاه اولین مرحله نیاز جدید پیدا می‏شود و همین‏که نیاز جدید پیدا شد باید مهندسی طرح را در بهره‏وری از صنایع عوض کرد. خودمعادله‏ها در اینجا عوض نمی‏شود. معادلات بهره‏وری در مرتبه بالاتر از اصل تخقیق، یعنی ظرفیت کارخانه چگونه باشد، عوض می‏شود.
3/2 - دومین قدم: تبدیل الگوی تولید در جهت حفظ کرامت انسانی
گام دوم: تبدیل مدل تولید است. وقتی مدل تولید، الگوی تولید، تغییر پیدا می‏کند معنایش این است که مفهوم صرفه‏جویی در مقیاس تولید در جامعه عوض می‏شود. صرفه اعم از صرفه‏ریالی - که صرفه کالا هست - و صرفه انرژی و نیروی انسانی است. معنای صرفه در نیروی انسانی چیست؟ معنای صرفه در نیروی انسانی این نیست که کارگر کمتر به کار گرفته بشود بلکه معنایش این است که کرامت انسان چگونه افزایش پیدا می‏کند. یعنی مرغوبیت انسان متغیر اصلی می‏شود و مرغوبیت کالا متغیر فرعی می‏شود. مرغوبیت کرامت انسان نبایدنتیجه‏اش افت مرغوبیت کالا بشود، بلکه باید منشأ توسعه مرغوبیت کالا متناسب با نیاز جامعه بشود. ما پس از اینکه این مرحله را طی کردیم، باید سفارشات جدید به پژوهش داده شود که حال ما چه مقدار مقاومت مصالح برای چه نحوه حرکت مکانیکی و الکتریکی یا الکترونیکی لازم داریم؟ یا چه ظرفیت انرژی با چه نحوه چرخشی لازم داریم؟ در قدم سوم سفارشات به تحقیقات می‏رسد.
پس رابطه فقه در شکل مطلوب ایجاد جهان مدرن اسلامی است که تغییر جهتگیری به طرف جهان مدرن اسلامی است. بنابراین تصور این که فقه باید جهان مدرنِ با اخلاق فعلی را به صورت انفعالی اسلامیزه کند، غلط است زیرا با تحجر منفعل و منزوی می‏شود و کنار می‏رود زیرا خود فقه حتماً تکامل دارد. بنابراین اولاً فقه حکومتی بر ایجاد حوادث در ساختارهای اجتماعی و مدرنیزه کردن عالم در تغییر جهتگیریش به طرف جهان مدرن اسلامی به مدرن الحادی حاکم است. زیرا یک‏گونه مدرن مطرح نیست بلکه در وضعیت مطلوب دو گونه مدرن وجود دارد و مدرن اسلامی هم قدرت تأثیر عینی آن بالاتر از مدرن الحادی است. ثانیاً برای سیر از نقطه شروع فعلی هم فقه حکومتی، کلام حکومتی و اخلاق حکومتی جهت بهره‏وری از منابع طبیع و تکنولوژی را مرتباً عوض می‏کند؛ ابتدا در جهتگیری تخصیص و سپس در جهتگیری تخصص یعنی عوض کردن الگوهای اصل تولید صنعت و در مرتبه بالاتر و تغییر هویتش یعنی تغییر معادلاتش که فعلاً بدنبال آن بحث نیستیم.
4 - توسعه حجیّت در علم اصول لازمه کمال فقه
کمال فقه چیست؟ کمال فقه در این است که حجیت در آن به تکامل برسد، )حجیتی که الان در علم اصول موجود است( به عبارت دیگر معرفت دینی از نوع ادراک شهود عرفا، محاسبه عقل فلاسفه و عقلا و قدرت تمیز حسی اهل تجربه نیست. نوع ادراک وحی از سنخ انواع ادراک بشری نیست، بلکه نوع خاصی است که از طرف خداوند به افرادی خاص که اضافه و کم شدنی هم در آن نیست افاضه می‏شود. هیچ‏کس نمی‏تواند با رضایت کشیدن پیغمبر شود. در برنامه‏ریزی تکامل عالم و در مشیت بالغه حضرت حق، پیامبر باید هزاران سال قبل از تولدش به دنیا بیاید و پیغمبر شود. ادراک این نبی از قسم ادراکات بشری نیست، بلکه او واسطه دین و خداست و با معجزه هم شناخته می‏شود. امّا بین ما و آنچه که پیغمبر می‏فرماید مسئله حجیت هست، حجیت کار عقل است و قرائت عقلی و برداشت عقلی نیست تلاش عقلی است تلاش عقلی برای تسلیم شدن و برداشت عقلی متناسب با آراء و تاویل ذهنی نیست. این حجیّت باید تکامل پیدا کند و تکامل آن به تکامل منطق آن یعنی علم اصول است. اگر این علم ساده باشد دستور را خیلی عامیانه می‏فهمد و نظام دستورات و لوازمش را نمی‏بیند و دقت در آن نمی‏تواند بکند. یعنی تسلیم شدن را در همه شئون نمی‏تواند ببرد و هرچه کمال بیشتر پیدا کند حجیت بهتر می‏تواند این کار را انجام بدهد. یعنی قبلاً یک فرع و یک دستور از این متن فهمیده می‏شد و الان می‏توان دهها دستور فهمید. مفروض این است که کسی که این کلام را گفته به همه لوازمش اشراف داشته است، یعنی کلامی نیست که در نسبتهای مختلف و رابطه‏های مختلف بتوان آن را درک کرد در حالیکه فرض شود مثلاً خدای متعال متوجه به آن جهت کلامش نبوده است، بلکه کلامی را که فرموده به همه جهاتش اشراف دارد و همه جهاتش برای ما حجت است و هیچ جهتش نیست که در آن جهت یک حرف لغو باشد. انسانها ولو عاقلترین آنها جوانب سوم یا دهم کلام خود را نمی‏تواند ملاحظه کند، بلکه تا یک حدودی لوازمش را می‏بیند. اگر لازمه سومش را برای او بیاورند می‏گوید: من این لازمه را متوجه نبودم ولی در باب کلام وحی به اصطلاح آقایان با مقدمات حکمت به اینکه علم و قدرت حرف زدنش مطلق است - که این هم فقط مخصوص وحی است - همه لوازم کلام وحی حجت است. می‏توان تکامل حجیت و دانش تسلیم بودن بیشتر را عقلاً تأسیس کرد، یعنی وجوه جدیدی را به عقل می‏توان در مرتبه تسلیم بودن شناخت که این وجوه وقتی در احکام دستوری باشد فقه گفته می‏شود.

4/1 - عدم کارایی علم اصول موجود در تولید فقه حکومتی
فقه حکومتی، ملاحظه نسبت بین امور است، که این ملاحظه با اصول موجود محال است در بیاید.
4/1/1 - جریان منطق انتزاعی مانع بزرگ در اصول موجود
منطق حوزه انتزاعی است، یعنی خصلت مشترک را از سایر خصلتها جدا می‏کند. در باب مفهومی که بزرگترین مفهومهاست )یعنی مفهوم هستی( از آن خصوصیتهای مشترک جدا می‏شود مثلاً جسمیت و بعد دوباره انتزاع می‏شود تا به وجود می‏رسد که مفهوم وجود در پایان اصلاً بعنوان یک مفهوم بسیط مورد توجه قرار می‏گیرد و بعد احکامی برایش گفته می‏شود. حکم روی این مفهوم وجود را تنها منطق انتزاعی می‏تواند بدهد و بگوید مثلاً وجود متغیر و وجود مرکب نمی‏تواند ابدی باشد و نمی‏تواند فقیر نباشد یا نمی‏تواند مخلوق نباشد.
4/1/2 - عاجز بودن منطق، حوزه در تفسیر چگونگی )فلسفه شدن(
بنابراین منطق حوزه، احکام برای اصل مفهوم وجود می‏تواند بدهد ولی در مرتبه چگونگی موجود نمی‏تواند این منطق حضور داشته باشد و یک منطق دیگری باید باشد که آن منطق، منطق ملاحظه نسبت بین امور و جدا کردن وصفها از هم و قدر مشترک‏گیری است. وقتی بخواهیم یک شی‏ء را ملاحظه کنیم باید وزن، اندازه و سختی و سستی و نسبت آنها را به همدیگر دید، یعنی مجموعه مرکب را باید دید و مجموعه مرکب ملاحظه نسبتهاست و نه انتزاع نسبت اوصاف از هم. گاهی پهنا و عمق حجم را از وزنش انتزاع می‏کنند و گاهی نسبت بین حجم و وزن را می‏بینند و این مجموعه می‏شود. با منطق انتزاعی تنها می‏توان احکام فقه فردی را بدست آورد. پس منطق انتزاعی هم کلام فردی )چرائی( و هم چیستی را نتیجه می‏دهد. یعنی این عالم نسبت به عالم دیگر چیست؟ مثذً بعد از این عالم باید عالم آخرت باشد. به عبارت دیگر منطق انتزاعی می‏تواند اصول اعتقادات را در اصل چرائی و چیستی تحویل بدهد ولی در چگونگی تبدیل شدن حرفی ندارد و اصلاً در باب چگونگی نیست. چگونگی یعنی تبدیل شدن و تبدیل کردن و نسبت بین امور را دیدن و تبدیل و تغییر را سرپرستی کردن.
4/1/3 - لازم بودن منطق و فلسفه چگونگی در اصول حکومتی
امر حکومت فلسفه چگونگی رامی‏خواهد. زیرا حکومت می‏خواهد بداند که چگونه تکامل جامعه را سرپرستی کند؟ باید منطق علم اصول این قسمت با اصول موجود فرق داشته باشد. زیرا منطق انتزاعی، موضوعات یا عناوین احکام کلی را مثل موضوع نماز، موضوع روزه، موضوع حفظ نفس، را مستقل ملاحظه می‏کند مثلاً نماز یک عنوانی و یک اعمال خاصی است و حفظ نفس هم یک عنوان دیگر می‏باشد. و روزه هم علیحده می‏باشد.
4/2 - تفاوت فقه فردی و فقه حکومتی در تزاحم بین موضوعات
هرگز بین موضوعات و عناوین کلی که حکم باید و نباید روی آنها آمده در فقه فردی موضوعاً تزاحم رخ نمی‏دهد. یعنی این دو حکم نمی‏توانند ضد هم باشند زیرا مزاحمت با هم ندارند. این تضاد در ملاک معنا ندارد. در عنوان کلی دستور، این یک قانون و آن هم علاحده یک قانون دیگر است. بله تنها در مصداق عینی تزاحم هست، بچه در آب افتاده باشد و وقت نماز هم هست اینجا چون حفظ نفس بالاتر است، لذا بچه را باید نجات داد و یا در مثال دیگر گاهی روزه ضرر دارد و باید افطار کند. به عبارت دیگر در مورد و مصداق می‏تواند یک حکم مزاحم حکم دیگر باشد ولی در حکم کلی مخالفتی بین آنها نیست. امّا در نظام تخصیص چند چیز به چه چیز تخصیص داده می‏شود. یعنی موضوعاً کارهای مختلف مطرح است گاه به بخشی پول بیشتر از تخصیص داده می‏شود و از کار دیگر کم گذاشته می‏شود. مثلاً بیست نوع کار و بیست هزارتومان پول است، آیا به هر کاری هزارتومان تخصیص داده شود یا ممکن است یک کاری کمتر از هزارتومان باشد و یک کاری بیشتر از هزارتومان برایش ضروری باشد و باید تناسب را رعایت کرد. تناسب یعنی ملاحظه یک نظامی که در این نظام کم و زیاد شدن هرکدام از اینها مزاحمت نسبت به بقیه است. پس باید استنباط نظام احکام بشود.
4/3 - لزوم احراز حجیت در استنباط نظام احکام
در استنباط نظام احکام هرگز نباید به قیاس، استحسان و استصلاح مبتلاء شد. اینکه گفته شود علت جعل حکم در امور اقتصادی کار است یا مالکیت است یا هر سه این شرعاً حتماً باطل است. زیرا اگر بیان علت برای حکم نشده باشد قیاس می‏شود بدین معنا که اگر به اثر یک حکم بخواهیم علت جعل حکمی را بشناسیم این قیاس عقلی می‏شود و باطل است و یک دین‏سازی می‏باشد. رسول اکرم)ص( فرمود: قسم به خدا اگر به قیاس عمل کنید، هر آینه حلال را حرام و حرام را حلال می‏کنید.(1) در قیاس یک حکم را از شرع می‏گیرند و بعد علت را اثری که برای آنها معقول و قابل ملاحظه است تسری می‏دهند. این معنا با نیاز انسان به وحی سازگار نیست. فهم نظام احکام از دین باید بگونه‏ای باشد که قیاس و استحسان در آن نباشد. بلکه حجت بین فرد و ما انزل‏اللَّه قائم باشد که این نظام احکام را )نه مفرداتش را( دین فرستاده است. لذا حتماً باید فقه تکامل پیدا کند و منطقش هم باید کامل بشود. منطق باید منطق نسبت بین امور دیدن بشود و نه جدا کردن امور از هم و این کمال علم می‏شود که بتوانند نظام احکام را ببیند. وقتی نظام را دید آیا نظام را برای یک زمان ثابت می‏بیند یا مرتباً وقتی نظام را می‏بیند تکامل در ملاحظه نظام هم مطرح می‏شود. )فهم بهتر و اینکه چگونه نظام احکام را در عینیت بهینه کنیم(؟ اگر این مطلب تمام شد معلوم می‏شود که کمال علم فقه چیست.
5 - شیوه تولید علوم و معارف جدید براساس فقه
علوم و معارف جدید، جامعه‏شناسی، روانشناسی، فلسفه تحلیلی، فلسفه سیاسی، فلسفه علوم تجربی چه تأثیری بر روند استنباط و صدور حکم فقهی دارد؟ فقه منفعل از محیط می‏گردد و به تعبیر دیگر پرستش مشترک می‏شود. پرستش موحد نباید در هیچ یک از این موضوعات در وقتی که تسلیم نسبت به شرع است حضور پیدا کند. زیرا کمال اخلاص و کمال تسلیم بودن مطرح است. این که گفته شده خالصاً لوجه اللَّه نماز خوانده شود و هیچ چیز را نباید دخیل قرار داد پس به طرق اولی حجت در فهم از دین خالصاً لوجه‏اللَّه بودن است. فقه باید فقهی باشد که ایجاد جامعه‏شناسی و ایجاد روانشناسی و فلسفه تحلیلی و فلسفه سیاسی و فلسفه علوم تجربی بکند. فقه باید اولاً در ایجاد کلیه معارف بشری حضور داشته باشد. علوم جدید، بامدل‏سازی که از نمونه متغیر عینی )از یک شی‏ء عینی که در حال تغییر است( شروع می‏شود و سپس تغییر شی را براساس نمونه‏ها کنترل و در آخر معادلات بوسیله کارآمدی درست می‏گردد. حال این علوم یک پیش‏فرضهایی دارد که باید بتوان پیش‏فرضهای توصیفی آنها را از دین گرفت، یعنی اگر احکام توصیفی، تکلیفی و ارزشی توانست حضور در پیش‏فرضها بگونه‏ای پیدا کند که قواعد کارآمدی آن در جهت‏کارآمدی اخلاق باشد و این فقه آن اخلاق را درست می‏داند و در اینصورت پی‏ریزی تمدن جدید و علوم و معارف جدید در کلیه سطوح شکل می‏گیرد. این مطالب معنایش این نیست که دین به نفسه قانون روانشناسی باشد بلکه معنایش این است که لازمه دوم )بعد از قوانین کلی توصیفی، تکلیف و ارزشی( قوانین کاربردی است که لازمه‏اش هم حتماً قابلیت کشف دارد.
5/1 - اولین قدم تغییر قوانین تخصیص در علوم توسط فقه
ما هستیم و جهان موجود و الان در اضطرار هستیم. در اینجا چکار کنیم آیا فقه به ما می‏گوید منزوی بشوید؟ باید گفت: خیر نظیر آنجا که مطرح شد اول قوانین تخصیص را باید عوض کرد در اینجا هم در به‏کارگیری این علوم باید دخالت کرد، یک جاهائی را کم رنگ و یک جاهایی را پر رنگ کرد و نگذاشت این علوم مستقل کار کنند. اگر دست‏مان را در دست این علوم گذاشتیم ما را به قعر جهنم می‏برد. فرهنگ لاابالی‏گری غرب جدای از علوم آنها نیست و کسی خیال نکند که تکنولوژی و علوم غرب محترم است و اخلاق لاابالی‏گری آنها از آسمان آمده است.
5/2 - دومین قدم، تغییر الگوی تولید و روش تحقیق در علوم
بنابراین اولین قدم، تغییر الگوی گزینش است و گزینش یعنی نحوه تخصیص را عوض کردن است. یعنی اول نحوه تخصیص عوض شود سپس جامعه‏شناس و رواشناسی و فلسفه علوم را می‏توان تغییر داد بعد هم که نحوه تخصیص عوض شد در قدم دوم الگوی تولید و روش نظام اعتبار دادن و نظام آموزشی علوم را هم باید تغییر داده و ترکیب واحدها را عوض کرد. بعد هم باید غیر از ترکیب واحدها نظام محتوا را هم بدست گرفت، یعنی باید یک روش تحقیق جدیدی ارائه کرد که بتواند پیش‏فرضهای دینی را در شناخت کارآمدی بالاتر و برتر اساس قرار بدهد.
بنابراین حتماً باید زمان و مکان‏ساز بود و حاکم بر زمان و مکان شد، یعنی حوادث، رویدادها و تغییر ساختار علوم براساس دین انجام بگیرد. به فرموده حضرت امام)ره( اجتهاد مصطلح حوزه‏ها کافی نیست، یعنی اجتهادی که کاری به منزلت اشیاء نسبت بهم ندارد کاری به ایجاد حادثه ندارد و مسلماً این کافی نیست، ولی هرگز نباید خیال کنید که معنای اجتهادو زمان امکان این است که اجتهاد تأثیر و تأثری از عینیت بپذیرد خیر، بلکه اجتهاد باید حاکم باشد، مثل علوم پایه که در سایر علوم حضور دارد و تأثیرش از سایر علوم فقط این باشد که نارسایی خودش را متوجه بشود تا بتواند خودش را بهینه کند و نه اینکه علوم پایه از علوم مادون خط بگیرد. علوم دینی نقش علوم پایه دارد، امروز فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضی و فلسفه زیست بر طب، جامعه‏شناسی، مکانیک و فیزیک سیالات حکومت دارد زیرا معادلات آنها براساس علوم پایه شکل می‏گیرند، یعنی ریشه‏ها وحدود و مدل جامع اصلی علم‏شان را از علوم پایه می‏گیرند.
6 - ویژگی‏های فقه کارآمد
6/1 - لزوم محدث حادثه بودن فقه
ویژگیهای فقه کارآمد کدام است؟ فقه کارآمد فقهی است که محدث حادثه باشد و نه پاسخگو به مسایل مستحدثه زیرا پاسخگویی به مسایل مستحدثه بمعنای منفعل شدن از دستگاهی که ساختار اجتماعی می‏سازد است. ساختار اجتماعی یعنی نظام اجتماعی و نظام اجتماعی یعنی یک گونه رفتاری که یک نحوه رفتار سازماندهی و ارتباطات اجتماعی لازم دارد. اگر فقه محدث حادثه شود عدالت سیاسی و نظام متناسب با آن شدن را می‏آورد، یعنی فقه منزلت سیاسی را درست می‏کند. در اینجا معرفت دینی باید محدث حادثه سیاسی فرهنگی و اقتصادی باشد و ساختار تمدن بشر را بر عهده بگیرد و در عهده‏داری‏اش هم کارآمدتر از دستگاه کفر باشد. لذا به هر نسبت که سهم تأثیرش بالاتر باشد فقه کارآمدتر می‏شود. امّا فقه ناکارآمد، فقه منزوی و فقه فردی فقهی است که تنها پاسخگو به مسایل مستحدثه است. اگر با این فقه با عنوان ثانوی حکومت تشکیل داده شود آن حکومت تدریجاً در طول تاریخ شروع به منفعل شدن می‏کند و هر روز باید یک قدم به عقب بگذارد.
6/2 - تأسیسی بودن تمامی احکام اسلامی
احکام اسلام امضایی هستند یا تأسیسی؟طبیعی است تأسیسی است. اصلاً امضاء مربوط به بحث اصول استنباط فقه فردی است و فقهی که محدث حادثه است نمی‏تواند امضایی باشد بلکه محدث حادثه است، یعنی اوست که رویداد را ایجاد می‏کند و به تبع آن رویداد، روابطی را ایجاد می‏کند. اینکه بشر قبلاً نیازی داشته و حالا امضاء شده، اینها مربوط به فقه فردی است و اصول آن هم اصول فقه فردی است بنابراین اصلاً یک حکم امضایی هم نداریم، زیرا معنای امضائی بودن این است که دین استعفاء بدهد و این معنایش این است که چیزهایی داشته باشیم که خدا برای خلقتش غایتی را قرار نداده باشد. بشر حتی یک پر مگس هم نمی‏تواند پیدا کند که مخلوق نباشد و به همین دلیل هم هیچ چیزی بدون غایت آفریده نشده است و هیچ چیز هم وجود ندارد که مؤثر در غایت باشد و نسبت به آن موضعگیری نشده باشد. البته موضعگیری فردی یک حرف است و موضعگیری حکومتی حرف دیگری است. موضعگیری حکومتی تنظیم نسبتهای کلان است و معنای »سود در عقل جزئی« که به آن گفته می‏شود منطقةالفراغ در فقه فردی است. امّا در تنظیم نسبت بین کلیات اصلاً ممکن نیست که منطقةالفراغی وجود داشته باشد. بین چهار بازاری را که کنیز درست می‏کند منطقةالفراغ نیست. باید دانست و توجه کرد که هیچ فرقی بین منطقه آزاد تجاری با منطقه آزاد فرهنگی وجود ندارد. منطقه آزاد یعنی حضور دیگران در غیر قوانین رسمی هر کشور که در امور تجاری درست شده است. ما یک منطقه‏ای را قرار می‏دهیم و می‏گوئیم هرکس وقتی در آن منطقه رفت دیگر هر کاری کرد عیبی ندارد؛ دیگر شرب خمر در آنجا اشکال ندارد. شرب خمر همه‏جا بد است مگر در آنجا و قمار بازی همه جا بد است مگر در آنجا، زنا و هم جنس‏بازی همه‏جا بد است مگر در آنجا، آدم‏کشی همه‏جا بد است مگر در آنجا. یک منطقه آزاد برای مناسک اعمال. حال سؤال اینست که هوای نفس چکار می‏کند؟ در غرب یک منطقه‏ای را درست کردند بنام لاس‏وگاس که در آنجا از نظر اخلاقی افراد آزاد هستند به اینکه عریان راه بروند، مشروب بخورند، دنبال زنا بروند و خلاصه هر منکری بکنند زیرا در آنجا قوانین اخلاقی بشر حضور ندارد. ما از صدر اسلام تاکنون هرگز لاس‏وگاس اسلامی نه در فرهنگ و نه در اقتصاد و نه در سیاست نداریم.
6/3 - لزوم حاکمیت ولایت فقیه
آیا در حکومت دینی می‏توان حاکمیت ولایت فقیه را به حاکمیت قانون تبدیل کرد؟ این مثل این است که بگوئیم علم پزشکی آیا ممکن است در جامعه باشد ولی دکتر نباشد؟! ممکن است گفته شود: مردم به دکتر نیاز ندارند. زیرا داروخانه وجود دارد براستی این حرفها یعنی چه؟! تشخیص دهنده در بیماری و نسخه دهنده برای بیماری فرد برای تغییر حالاتش و بهبودی پزشک است، هرچند پزشک با تکیه بر اطلاعات نسخه می‏نویسد و حتی گاه نسخه دارو نیست و نسخه آزمایش و برای شناسایی و ارزیابی است. آزمایش را انجام می‏دهند و بر می‏گردند به دکتر گزارش می‏دهند که خون بیمار اینگونه است و تعادل معایعات او مانند قند، چربی و... اینگونه هستند و همه خصوصیات یا نظام سئوالات نسخه ارزیابی را جواب دادند و باز دکتر براساس علمی که دارد، برای به عهده‏گیری تغییر وضعیت تا بهبودی نسخه می‏دهد، با توجه به این مثال آیا حاکمیت مطلقه ولی فقیه معنا دارد که تبدیل به حاکمیت قانون مطلقاً بشود؟ قانون هر روز دقیقتر می‏شود و قابل تبدیل است و البته تبدیل آن سلیقه‏ای نیست. اگر دین را نوعی زندگی کردن معنوی و نوعی سلوک معطوف به خداوند بدانیم فقه چه نقشی در این میان دارد؟ فقه احکامی است که حجیت آن در نسبت آن احکام به شرع )وحی( تمام شده است و وحی تنها راه ارتباط با خدا و دستور خدا را پذیرفتن است. پس وحی تنها راه ارتباط، با خدا فقه راهی است که برای فهم وحی عقلاً به حجیت رسیده است. هچنین باید توجه داشت که اصلاً سلوک معنوی از فقه جدا نیست. یعنی در دنیا یک چیز نیست که در آن زندگی و سلوک معنوی نباشد. ماشین راندن هم سلوک معنوی است و البته نه اینکه قصد و نیت فرد پاک هست یا نیست. روزی می‏رسد که قوانین راهنمایی و رانندگی الحادی از الهی مشخص می‏شود مثل مناسک عبادی. یک مناسک عبادی هم نماز خواندن دین است که از طرف رسول‏اللَّه است. بنابراین جدا کردن بین سلوک معنوی و سلوک مادی غلط است. کلیه سلوکها در حیات اجتماعی مؤثرند و همه مستقیم یا غیر مستقیم مربوط به دین هستند. مستقیم آن مثل احکام نماز خواندن فردی و غیر مستقیم آن مثل احکام حکومتی که نسبتهای کلان براساس دین تغییر داده می‏شوند.

1) سنن‏الدارمی جزء اوّل ص 65
نظرات بینندگان