پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : رضا خوشنويس: کيا بعد از مدتها درخشش در اروپا در بازگشت به ايران روزهاي چندان خوشي را نداشت هرچند که نگاه کردن به روزهاي خوش گذشته و مرور آنها با او هنوز هم شيرين است
*فوتبال ايران نسبت به وقتي که آن را ترک کردي، چقدر عوض شده؟
وقتي که من رفتم، فوتبال ايران هنوز آماتور بود، اما حالا 10 دوره از ليگ حرفه اي گذشته و شرايط دگرگون شده. هر چند که هنوز معتقدم بيشتر اسمش حرفه اي است.
*برگرديم به عقب تر، زماني که به آلمان رفتي فکر مي کردي آنجا پاگير بشي؟
پيش بيني اش سخت بود، چون يک جوان 21 ساله بودم و شناختي از فوتبال خارج از ايران نداشتم. اما به نظر انتخاب هاي درستي داشتم، بخصوص هامبورگ. روزي که مي خواستم از ايران بروم، خود همين آقاي عابديني يک پيشنهاد اغوا کننده جلوي من گذاشت، اما من خيلي سفت و محکم تصميم گرفتم قيد پول را بزنم و با رقمي بسيار پايين تر به اروپا بروم. آنجا هم پله پله بالا آمدم.
*پرتاب شدن از يک محيط آماتور به حرفه اي حتما سخت است؟
بله، من از يک فوتبال کاملا آماتور به جايي رفته بودم که سرآمد نظم در دنياست. حتي زبان هم بلد نبودم. ما خانواده پرجمعيت و عاطفي هم هستيم و بويژه براي همسرم فوق العاده سخت بود تا به شرايط جديد عادت کند. اما بعد از مدتي ما از زندگي در هامبورگ که شهر زيبايي است، لذت برديم.
*کريم باقري به دليل ندانستن زبان با مشکلاتي در آلمان مواجه شد و حتي سر يکي از تمرينات نرسيد، از اين اتفاق ها براي تو هم افتاد؟
اوايل مترجم داشتم و همه چيز را چند بار مي پرسيدم. چون آنها روي دقيقه و ثانيه حساس هستند و براي آن جريمه در نظر مي گيرند. من زبان را در محيط ياد گرفتم، البته هنوز هم به خوبي زبان مادري آن را صحبت نمي کنم.
*قصد داري براي زندگي دوباره به هامبورگ برگردي؟
قطعا، آلمان کشوري است که شرايط زندگي در آن بسيار راحت است.
*در مدت اين چند سال رفتاري نژادپرستانه از آنها ديدي؟
من چيزي حس نکردم. حتي بعضي مواقع احساس مي کردم من را بيشتر از بازيکن کشور خودشان دوست دارند.
*در مورد رقم قراردادت در آن دوره خيلي حرف و حديث بود. اينکه به حساب شخصي علي پروين ريخته شده و شايعاتي از آن دست.
در هر حال پرسپوليس از آن انتقال بودجه يکي، دو سال خود را درآورد و حالا اينکه سر پول چه بلايي آوردند، خيلي به من ارتباطي ندارد.
*روز خداحافظي مهدوي کيا از هامبورگ حتما روز خاطره انگيزي براي خود اوست؟
آه... بله، روز قشنگي بود. وقتي دور آخر را در آن ورزشگاه زدم، همه گريه مي کردند و من هم همين طور . کمتر پيش مي آيد آلماني ها براي يک بازيکن خارجي اين قدر سنگ تمام بگذارند.
*تو هم با اين تيم کم افتخار کسب نکردي.
بله، ما قهرمان جام يوفا شديم، سوم بوندس ليگا شديم، دو بار چهارم شديم، دو بار در جام باشگاه ها حاضر شديم. چند سال هم براي بقا جنگيديم. من با اين تيم بالا و پايين زيادي تجربه کردم.
*يک سال هم خيلي براي ماندن در تيم با سرمربي جنگيدي.
توماس دال خيلي اذيتم کرد، من هم خيلي با او جنگيدم.
*او اعتقادي به تو نداشت، اما خودت را به او ثابت کردي.
خيلي سخت است که يک مربي در چشم تو نگاه کند و مستقيما بگويد که بايد بروي، چون تو را نمي خواهم. هيچ کس فکرش را نمي کرد که من بتوانم در اين تيم ماندگار شوم، اما طوري تمرين کردم که او چاره اي جز استفاده از من نداشت. حتي وقتي 10 دقيقه به من بازي مي داد، يا گل مي زدم يا پاس گل مي دادم. آنجا رسمي هست که آخر فصل باشگاه ها يک ميهماني مي گيرند، يادم هست که آنجا من را بغل کرد و جمله اي گفت که معادل فارسي اش تقريبا اين مي شود: «تو من رو از رو بردي.» همين «سومديک» که الان به پرسپوليس آمده و کمک مربي بوخوم بود، مي تواند شهادت بدهد که چه روزهاي سختي به من گذشت.
*فقط با تمرين اين جنگ را بردي؟
من به دليل نوع حرف زدن او انگيزه مضاعفي گرفتم. مثلا روي تردميل آخرين سرعتي که فوتباليست ها مي دوند 18 است، اما من به مربي بدنسازمان گفتم مي خواهم با سرعت 20 بدوم. با اين سرعت دو دقيقه دوام آوردم، بعد از روي تردميل پرت شدم پايين. مربي بدنسازمان همان موقع به سرمربي گفت اين بازيکن جنگ را با تو شروع کرده و به راحتي کنار نمي رود.
*تماشاگران هامبورگ هم تو را به صورت عجيبي تشويق مي کردند و اسم کوچيکت را مي کشيدند.
اين رسم از زمان رودي فولر در آلمان به وجود آمده است، هر وقت او پا به توپ مي شد، فرياد مي زدند رووووددي ي ي. بعدا عين همين کار را در مورد من مي کردند و هر جاي زمين بودم، وقتي توپ زير پايم مي آمد، مي گفتند ميدي ي ي ي و توقع داشتند که استارت بزنم.
*مثل اينکه آنقدر که آلماني ها مهدوي کيا را تحويل گرفتند، ايراني ها قدرش را ندانستند؟
من اين همه سال در فوتبال آلمان بازي کردم، اما متاسفانه تلويزيون ايران هيچ وقت توجهي به من نکرد. هيچ خبرنگاري سراغ من را نگرفت. يک برنامه هم که در مورد لژيونرها ساختند، اصلا پخش نشد. جالب است که يک خاطره براي شما تعريف کنم، يک روز رفتم سر تمرين ديدم يک لشکر خبرنگار خارجي آمده سر تمرين. قضيه اين بود که يک بازيکن ژاپني به نام تاکاهارا آمده بود فقط تست بدهد. حداقل 10 تا شبکه خبري ژاپن خبرنگار و دوربين فرستاده بودند. آن وقت من آنجا 6 سال فيکس بازي کردم، هيچ کس سراغم را نگرفت. البته اگر دروغ نگويم، يک بار يک دوربين فرستادند که آن هم ماجراي جالبي دارد.
*چه ماجرايي؟ تعريف کن.
فکر کنم با بايرن بازي داشتيم که گفتند خبرنگار تلويزيون ايران از برلين با يک دوربين آمده براي مصاحبه. اتفاقا چون روز قبل از بازي بود، باشگاه اجازه مصاحبه نمي داد. خلاصه به زور خواهش و تمنا اجازه گرفتم که با دوربين او مصاحبه کنم. فکر مي کنيد آقاي خبرنگار چي پرسيد؟ پرسيد «برنامه شما چيه؟! » همان جا گفتم دوربين را نگه دار، اين چه سواليه شما مي پرسيد؟ شما سه ساعت از برلين پرواز کرديد آمديد هامبورگ از من بپرسيد برنامه ام چيه؟ حداقل 4 تا سؤال درست و حسابي آماده مي کرديد. خلاصه اين هم تنها مصاحبه من با ايراني ها بود.
*چرا عمر حضور آنها که تا بايرن مونيخ پيش رفتند در اين تيم کم بود؛ تو چرا بايرن نرفتي؟
بايرن مونيخ مثل پرسپوليس است. اگر فيکس بازي کنيد، اوج مي گيريد. اما اگر بازي نکنيد به مشکل برمي خوريد. علي دايي به نظرم در اين تيم خوب عمل کرد و اينکه چطور رفت هرتابرلين را نمي دانم. من هم يک پيشنهاد فوق العاده از شالکه داشتم، اما وقتي شما شرايط خوبي در يک تيم داريد، دليلي ندارد که الکي جابه جا شويد. تغيير شرايط زندگي سخت است، حتي از هامبورگ به فرانکفورت، چه برسد به يک کشور ديگر.
*اما سرانجام تو در سن پايين تر اين سختي را به خودت دادي و به آلمان رفتي، پس مي توانستي آنجا هم ريسک کني. مثلا اگر از بارسلونا پيشنهاد داشتي، نمي رفتي؟
بارسلونا که خيال پردازي است، من هم آرزوي بارسلونا را نداشتم؛ اما يک دوره در جام باشگاه هاي اروپا زمزمه هايي از منچستر بود، اما شرايط قراردادم آنقدر پيچيده بود که مجبور شدم در هامبورگ بمانم.
*همان جام باشگاه هايي که مقابل يوونتوس درخشيدي؟
آن مسابقه شايد جزو بهترين بازي هاي باشگاه هامبورگ در تاريخش باشد. در موزه هامبورگ شما مي توانيد گوشي بگذاريد و آن مسابقه را با صداي گزارشگر تماشا کنيد. اين فيلم هميشه در آن موزه هست. ما بازي 3 بر يک باخته را 4 بر 3 برديم. يوونتوس همه ستاره هايش را داشت؛ زيدان، دل پيه رو، داويدز و... ما حتي در تورين هم بازي را برديم.
*آرزوي برآورده نشده در فوتبال داري؟
قهرماني با هامبورگ در بوندس ليگا. 2 سال خيلي به آن نزديک شديم، اما نشد.
*برگرديم به فوتبال ايران. چرا نسل مهدوي کياهاي ايران در فوتبال اروپا منقرض شده است؟
چون يک قفل 2 کيلويي زدند به سر در باشگاه بانک ملي.
*يعني تعطيلي باشگاه هايي که کار پايه مي کنند؟
بله، آنها من را به مراسم خودشان دعوت کردند، فکر مي کردند تقدير و تشکر مي کنم، اما همان جا روي سن رفتم و انتقاد کردم که چرا بانک ملي ديگر به فوتبال پايه توجه نمي کند؟
*جام جهاني نرفتن چقدر در اين اتفاق مؤثر بود؟
جام جهاني يک ويترين است، اما شرايط و کيفيت بازيکنان فرق کرد. تيم سال 98 نسل طلايي فوتبال ايران بود که سخت است تکرار شود. من در پرسپوليس سه سال فيکس بودم، وقتي در تيم ملي بازي مي کردم مي گفتند جوان است، اما حالا يک جوان وقتي يک بازي براي پرسپوليس مي کند، مي گويند پديده است و بايد به تيم ملي دعوت شود.
*از آن نسل بازيکني بود که به حقش نرسيده باشد؟
مهدي پاشازاده که در لورکوزن رباط پاره کرد او مي توانست بالا بيايد. يا رضا شاهرودي که در تيم ملي عالي بود، اما در جام جهاني روز قبل از بازي يوگسلاوي مچ پايش آسيب ديد. او اگر مصدوم نمي شد، حتما لژيونر مي شد.
*در يک دوره اي متهم شدي به کم کاري براي تيم ملي.
اين مربوط به تيمي است که در آن راحت نبودم، يعني سال 2000 که تيم ما در لبنان اوت شد. دليلش هم اين بود که من در تيم باشگاهي ام جا افتاده بودم، اما در تيم ملي ترکيب مدام تغيير مي کرد.
*چند بازي ملي داري؟
دقيق نمي دانم، 107 يا 108 تا. البته من از 50 ، 60 بازي ملي صرفنظر کردم، چون بازي هاي کم اهميتي بودند و بازيکنان جوان در آنها فرصت حضور پيدا کردند.
*چرا شماره دو؟
اين شماره اصلا با من سنخيتي نداشت، چون فوروارد بودم و هر فصل بيشتر از 30 تا گل مي زدم. اما وقتي آمدم تيم ملي، سعداوي رفت و من هم شماره 2 او را پوشيدم.
*اولين ماشيني که با آن سر تمرين پرسپوليس رفتي چي بود؟
من آن موقع ماشين نداشتم، چون گواهينامه نداشتم؛ برادرم من را مي رساند. بعد هم که گواهينامه گرفتم، يک بي ام و 320 خريدم.
*پس از اول هم عشق آلمان بودي؟
(خنده) من دوست دارم ماشين خوب سوار شوم، حالا هم پورشه دارم.
*پس از آن دست بازيکنان نبودي که از فقر به همه جا مي رسند؟
پدرم از اولين فروشنده ها و واردکننده هاي لوازم اتومبيل بود. اين شغل در خانواده ما موروثي است.
*پس تو هم بيزينست لوازم يدکي ماشين است؟
نه، من بيزينسي غير از فوتبال ندارم.
*مهدي مهدوي کيا روزي سرمربي يک تيم بزرگ مي شود، اين طور نيست؟
قطعا دوست دارم در فوتبال بمانم، اما بايد با برنامه و پله به پله جلو بروم.
*ممکن است در مربيگري هم لژيونر شوي؟
خيلي علاقه مند هستم که با باشگاه هامبورگ کار کنم، ارتباطش را هم دارم. شايد کار را از رده هاي پايه هامبورگ شروع کنم.
* اگر به تو هم ناگهان سرمربيگري تيم ملي يا پرسپوليس پيشنهاد شود چه؟
قبول نمي کنم. من گفتم زماني که در تيم ملي مثمر ثمر نباشم، خداحافظي مي کنم؛ در 32 سالگي اين کار را کردم. حالا هم مي گويم وقتي نتوانم با بازيکنان زير 20 سال رقابت کنم، از فوتبال خداحافظي مي کنم که اين کار را هم خواهم کرد.
http://sport-dienst.fussball.de/champions-league/2001/vorrunde/gruppee/hamburg-juventusturin/