arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۲۷۹۹۴
تاریخ انتشار: ۱۱ : ۲۰ - ۱۱ اسفند ۱۳۹۵

نامادری جوانم دست از سرم برنمی داشت و پدرم بی خبر بود تا اینکه از خانه فرار کردم و ...

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
به خاطر ندارم تاکنون چند بار دستگیر شده ام و چه مدت از عمرم را پشت میله های بازداشتگاه ها و یا کانون اصلاح و تربیت گذرانده ام. فقط می دانم تا قبل از رسیدن به سن 15 سالگی، به یک کیف قاپ حرفه ای تبدیل شدم به طوری که دوستان خلافکارم به من حسادت می کردند تا این که آخرین بار...
جوان 18ساله ای که 11 بار سابقه فرار از خانه دارد و بارها به دلیل ارتکاب جرایم گوناگون دستگیر شده است در حالی که عنوان می کرد وضعیت آشفته خانوادگی و جدایی پدر و مادرم از یکدیگر موجب شد تا من به فردی مجرم و خلافکار تبدیل شوم به کارشناس اجتماعی کلانتری شهید هاشمی نژاد مشهد گفت: از همان دوران ابتدایی شاهد درگیری ها و فحاشی های پدر و مادرم نسبت به یکدیگر بودم اگرچه پدرم از وضعیت مالی مناسبی برخوردار بود اما به دلیل همین کشمکش های خانوادگی به فردی عصبانی و پرخاشگر تبدیل شده بود تا جایی که دیگر مرا هم کتک می زد. وارد کلاس اول راهنمایی شده بودم که روزی پدر و مادرم به دادگاه رفتند و از یکدیگر جدا شدند.
چند ماه بعد وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم زن جوانی را کنار پدرم دیدم و از آن روز به بعد زندگی در کنار نامادری را آغاز کردم اما از همان روز اول، هیچ گاه از دیدن او خوشحال نشدم و او نیز هیچ وقت به من به عنوان فرزندش نگاه نکرد. همین رفتارها و کینه ها حس تنفر را در هر دوی ما ایجاد کرد به طوری که نامادری ام اشتباهات کوچک و کودکانه مرا بزرگ جلوه می داد و طوری با آب و تاب برای پدرم تعریف می کرد که او با کمربندش به جانم می افتاد.
این وضعیت به حدی رسید که برای اولین بار از خانه فرار کردم و در خیابان ها پرسه می زدم اما بر اثر خستگی و فشار گرسنگی پشیمان شدم و به خانه بازگشتم و در نزدیکی خانه با چهره عصبانی پدرم رو به رو شدم و او بدون غذا و پس از فحاشی و کتک کاری مرا در اتاق زندانی کرد.
این تجربه باعث شد این بار با جمع کردن چند هزار تومان پول از خانه فرار کنم ولی باز هم چند روز بعد ماموران انتظامی مرا دستگیر کردند و تحویل پدرم دادند. دوباره کتک مفصلی خوردم ولی نامادری ام دست بردار نبود و همچنان پدرم را تحریک می کرد.
سرانجام با 3 جوان کیف قاپ در پارک آشنا شدم به طوری که بر اثر دوستی و رفاقت با آن ها به یک کیف قاپ حرفه ای تبدیل شدم. آن زمان هنوز به سن 15 سالگی نرسیده بودم که برای اولین بار دستگیر و راهی بازداشتگاه شدم ولی هر بار پس از آزادی دوباره به خلافکاری هایم ادامه می دادم به گونه ای که دیگر در یک چشم بر هم زدن کیف قاپی می کردم. آشنایی من با افراد خلافکار، سرانجام مرا به دام اعتیاد انداخت.
حالا برای تامین هزینه های موادمخدر باید کیف بیشتری سرقت می کردم. نمی دانم تاکنون که 18 سال دارم چند بار دستگیر شده ام اما می توانم بگویم اگر پدر و مادرم از یکدیگر طلاق نمی گرفتند و من در آغاز سن نوجوانی، آغوش پرمحبت مادرم را از دست نمی دادم شاید سرنوشت من به گونه دیگری رقم می خورد. امروز هم کیف یک زن را از داخل خودرویی که شیشه آن پایین بود سرقت کردم اما بلافاصله در محاصره گشت انتظامی قرار گرفتم و دستگیر شدم. نمی دانم اگر این بار آزاد شوم...
نظرات بینندگان