پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : همیشه مهرداد گل سر سبد فامیل بود. من خوشبختترین زن روی زمین بودم اما این تلگرام کاری با ما کرد که از هووی مجازیام شکایت دارم.
به گزارش انتخاب به نقل از ایلنا، هر کاری میکنم نمیتوانم دوباره به شوهرم اعتماد کنم. عاشق او هستم، اما با مردی که این طور جواب محبتهای زنش را میدهد چطور باید رفتار کرد. من نمیتوانم از او دل بکنم اما باورم نمیشود او به این آسانی خیانت کرده باشد.
مینا هنوز هم باورش نمیشود شوهرش که تا دیروز نجابتش زبانزد فامیل بود، یک دفعه خائن از آب درآید، آن هم بعد از پنج سال زندگی مشترک. در تمام مدتی که قلب مینا به عشق شوهرش میتپید و بیتابانه منتظر بازگشت او به خانه بود، سر مهرداد جای دیگری گرم بود. داستان از جایی شروع شد که مهرداد تصمیم گرفت گوشی گرانقیمتی بخرد تا شبکههای اجتماعی روی آن نصب کند. روزی که با ذوق و شوق گوشی را خرید، از راه نرسیده برنامهها را سریع روی آن نصب کرد. از همان روز به قول مینا آرامش از زندگیشان پرکشید و رفت.
زن جوان میگوید: دو ماه بعد از این که مهرداد تلگرامش را نصب کرد، رفتارهایش مشکوک شد. یک بار که خوابیده بود، گوشیاش را برداشتم تا آدرسی را در اینترنت پیدا کنم، اما بیاختیار صفحه چت تلگرامش را دیدم. قصدم این نبود که سر از محتویات گوشیاش دربیاورم. چیزهایی را که میدیدم باور نمیکردم. در اینستاگرام و تلگرام صفحات غیراخلاقی را جستوجو کرده بود. عمق فاجعه را زمانی درک کردم که فهمیدم با دختر جوانی ارتباط برقرار و حتی برایش فیلم و تصاویر غیراخلاقی ارسال کرده است. حالم خیلی بد شد. واکنش بسیار وحشتناکی از خودم نشان دادم و بدجور با هم مشاجره کردیم. تا حدی که همان شب وسایلم را جمع کردم تا به خانه پدرم بروم. حتی او را تهدید به طلاق هم کردم. مهرداد مرا خوب میشناسد و میداند اگر تصمیمی بگیرم، آن را عملی میکنم. مهرداد از دیدن رفتارهایم خیلی ترسیده بود و به خودش میلرزید. گریه کرد، التماس کرد تا مانع رفتنم شود. جلوی در ایستاده بود و نمیگذاشت بروم. کیفم را روی زمین کوبیدم. روی زمین نشستم و گریه کردم. خیانتش را نمیتوانستم تحمل کنم. برای یک زن بسیار سخت است خیانت شوهرش را فراموش کند. اگر هم ببخشد، فراموش نمیکند.
مینا قسم میخورد که شوهرش دوستش دارد، اما نمیداند چرا مهرداد سراغ زن دیگری رفته است. او ادامه میدهد:بعد ازآن اتفاق شوهرم بشدت پشیمان است و میگوید نمیخواهد مرا از دست بدهد و دوستم دارد. یک شب که دوباره از این حرفها میزد، به او گفتم در پنج سالی که با هم زندگی میکنیم، با تمام نداریها و سختیهایت ساخته و شکایتی نکردهام. از چشمانم بیشتر به تو اعتماد داشتم، تمام دنیا و امیدم را از بین بردی. حق من این بود؟ به او گفتم پس آن روزها چیزی در گوشیات داشتی که اجازه نمیدادی حتی به آن دست بزنم. قسم خورد که چیزی نداشتم. دست روی قرآن هم گذاشت که آن روزها با هیچ کس چت نمیکرده است. خدا هیچ زنی را در شرایط من قرار ندهد. خیلی سخت است به شوهر وزندگیات اعتماد داشته باشی، بعد جواب اعتمادت را این طور بدهد.
او ادامه میدهد: با این که هنوز نتوانستهام با خیانت شوهرم کنار بیایم، اما وقتی یاد آن شب میافتم که نزدیک بود از ترس سکته کند، وحشت زده میشوم و خدا را شکر میکنم اتفاقی برایش نیفتاد، اما وقتی یاد روزهایی میافتم که وقتی به گوشیاش دست میزدم، سرم داد میکشید، از مهرداد متنفر میشوم. شبی که تازه متوجه خیانت شوهرم شده بودم، چیزی نمانده بود سکته کنم و هر وقت یادم میآید، به پهنای صورتم اشک میریزم. بعد از آن اتفاق دردناک سعی میکنم بیشتر به او توجه کنم، پیش از این خیلی به او اهمیت نمیدادم. حالا کمتر به جانش غر میزنم و در مورد خانوادهاش هم بدگویی نمیکنم و کاری به کارشان ندارم. با این که غم بدی روی قلبم سنگینی میکند، اما هنوز هم مثل روز اول دوستش دارم. طوری شده که حس میکنم تازه با هم نامزد کردهایم و بیشتر سعی میکنم کنارش باشم. زمانی که فکر و خیال سراغم میآید، بدجور افسرده میشوم. اگر در خانه نباشد گریه میکنم. بعد از آن جریان خیلی دلم میخواهد بیشتر درخانه بماند. همیشه نگرانم که مبادا دوباره شیطان Evil زیرجلدش برود و وسوسه شود یا دخترانی زیرپایش بنشینند و وسوسهاش کنند. اگر از کارش شرمنده باشد و از من بترسد، دیگر سمت خیانت نمیرود.
مینا ادامه میدهد: تا جایی که بتوانم میخواهم زجری را که میکشم از شوهرم پنهان کنم، اما چطور با غم خیانت او کنار بیایم؟ از وقتی شوهرم خیانت کرده، مرتب او را کنترل میکنم. چون اعتماد ندارم. زمانی که به محل کارش میرود، هزار جور فکر و خیال میکنم. بارها آیه و قسم خورده که یک بار خطا کردم، دیگر هرگز خطایم را تکرار نمیکنم. خیلی دلم میخواهد باور کنم، اما نمیتوانم. تا قبل از این قضیه هیچ مشکلی با هم نداشتیم. شوهرم نه مشکل اخلاقی داشت نه خدایی نکرده چشمچران بود. مثل دو تا عاشق و معشوق بودیم، اما این فضای مجازی آرامش زندگیمان را به هم زد.