پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : آن قدر غرق در هوسرانی های خیابانی شده بودم که دیگر حتی به همسر و فرزندم نیز فکر نمی کردم.
رکنا: آن قدر غرق در هوسرانی های خیابانی شده بودم که دیگر حتی به همسر و فرزندم نیز فکر نمی کردم.
وسوسه های شیطانی زندگی مرا به بیراهه ای سوق داده بود که پایانی جز تباهی و آبروریزی نداشت اما با حادثه ای که امروز رخ داد به این نتیجه رسیدم که باید در رفتارهای هوس آلود خودم تأمل کنم چرا که…
این اعترافات مردی است که در یک ارتباط خیابانی زن جوانی اموال او را به سرقت برد.
جوان شیک پوش در حالی که خودروی گران قیمت خود را در حاشیه خیابان پارک کرده بود وارد اتاق مشاور کلانتری شد. او که گویی از افشای اعمال گذشته اش شرم داشت به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: تحصیلات تکمیلی را که به پایان رساندم با دختری نجیب و مهربان ازدواج کردم. طولی نکشید که با کمک پدر همسرم شغل مناسبی به دست آوردم و از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار شدم.
وی ادامه داد: این در حالی بود که وضعیت اقتصادی ام نیز روز به روز بهتر می شد و من توانسته بودم همه نوع امکانات رفاهی را برای خود و خانواده ام فراهم کنم، در این شرایط بود که دوستان جدیدی پیدا کردم و بیشتر اوقاتم را با آن ها می گذراندم. آن ها نیز از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودند و با این تفکر که باید از دنیا لذت ببری همواره به عیش و نوش و هوسرانی می پرداختند تا این که من هم به تقلید و تشویق آن ها وارد شبکه های اجتماعی تلفن همراه شدم تا از این طریق، طعمه هایی را برای هوسرانی پیدا کنم.
این مرد افزود: دوستانم می گفتند هرکس باید یک دوست اجتماعی از جنس مخالف داشته باشد تا حداقل اوقات بیکاری خود را در کنار او سپری کند من هم که تحت تأثیر حرف های آن ها قرار گرفته بودم درگیر دوستی های خیابانی شدم و بدین ترتیب مسیر زندگی ام به بیراهه ای رفت که از همسر و فرزندم غافل شدم. دیگر شرکت در پارتی های شبانه و روابط نامشروع برایم به یک عادت تبدیل شده بود تا این که روز گذشته وقتی در یکی از خیابان های شهر تردد می کردم زن جوانی توجهم را به خود جلب کرد.
آن زن شیک پوش با آرایش غلیظ و پوششی نامناسب کنار خیابان ایستاده بود فرمان خودروی گران قیمتم را به سوی او چرخاندم و مقابلش توقف کردم. وقتی شیشه خودرو را پایین کشیدم تا از او مقصدش را سوال کنم او بلافاصله در جلوی خودرو را باز کرد و کنارم نشست. بوی عطر و ادکلن او تمام فضای خودرو را پر کرده بود. عینک دودی اش را بالای پیشانی اش کشید و گفت: هر کجا می خواهی برو! من هم که تحت تأثیر زیبایی چهره او قرار گرفته بودم از هر فرصتی برای جلب اعتماد او استفاده می کردم تا این که حدود یک ساعت بعد از آن که بی هدف در خیابان ها می چرخیدیم عنوان کرد که خیلی تشنه است من هم که منتظر چنین فرصتی بودم مقابل یک آبمیوه فروشی توقف کردم تا برایش آبمیوه بخرم، اما چند دقیقه بعد وقتی با 2 لیوان آبمیوه بازگشتم آن زن داخل خودرو نبود تازه متوجه شدم که او همه پول ها، گوشی تلفن، مدارک، لپ تاپ، فلش و... را سرقت کرده است فقط خدا را شکر کردم که سوئیچ خودرو را با خودم برده بودم در واقع این ماجرا تلنگری بود تا از خیانت هایی که نسبت به خانواده ام روا داشته ام دست بکشم و...