*شما چه زمانی فهمیدید که آقای روحانی، انتخابات را می برد؟
یکسال قبل از انتخابات.
*یعنی قبل از اینکه اصلا آرایش سیاسی به این شکل، شکل بگیرد؟
بله
*چه مولفه هایی برای این تحلیل تان داشتید؟
رقابتهای سیاسی در ایران متاسفانه حزبی نیست و احزاب با هم رقابت نمی کنند. اگرچه احزاب به مفهوم اسمی در دستگاه حقوقی وزارت کشور ثبت شده و رقابتهایی هم کم و بیش صورت می گیرد لکن این حجم از رقابتهای سیاسی که احزاب تامین کننده یا ادامه دهنده آن هستند، چندان قابل تسری به کل فضای سیاسی کشور بخصوص در حوزه طبقات متوسط شهری نیست. تجربه سیاسی ما بعد از 39 سال که از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، رهیافتهایی را به مانشان داده که از این رهگذر، به ما هوشیاری سیاسی تجربی می دهد . خوشبختانه برخی از نهادهای سنجش آرای عمومی در حد قابل اعتمادی می توانند برآورد شرایط کنند اما انها تلاش شان نوعا مقید به یکی، دو ماه قبل از برگزاری انتخابات است. اگر بخواهیم واقع بینانه اظهارنظر کنیم باید به پیشینه ها رجوع کنیم و برآوردها از بستر عمومی تحولات سیاسی باشد .
آقای روحانی شخصیت اصولگرای محبوبی بود که برانگیخته شد. وی به دلیل رفتار افراطی برخی تندروها در جریان اصولگرا، مرزبندی خود را با انها بروز داد. جریان اصلاح طلب و اصولگرا در عرصه رقابتهای سیاسی ایران از موقعیت برابر برخوردار نیستند. اصولگرایان با اعتماد کافی از اینکه نهادهای قدرت آنها را همراهی می کند، فعالیتهای سیاسی خود را دنبال می کنند اما جریان اصلاح طلب " خائفا یترّقب "برای تثبیت سیاست ورزی خویش در جنگ و گریز است. جریانی که رهبران ، چهره های شاخص و نیروهای کلیدی اش، دچار تضییق جّدی است. اصلاح طلبان در روند سیاست ورزی خود بیش از آنکه روی عنوان اصلاح طلبی اصرار کنند به مسّمای اصلاح طلبی توجه می کنند . مشخصه های عنصر اصلاح طلب و رفتار اصلاح طلبانه چیست؟. رویکرد اصلاح طلبی عبارت است از اینکه به اقتضای زمان، بنا به ضرورت و نیاز جامعه رویکردها را با روشهایی که تامین کننده منافع مردم باشد تطبیق می دهند. روش هاباید مبتنی بر روند آرام باشد. روندهای ارام باید حتما از قانون تبعیت کند . حرکتها به سمت تامین منافع ملی باید تدریجی باشد. باید به سمت مصالحه کلی پیش رفت . باید با دنیای پیرامونی به یک توافق در حوزه عمل و نظر رسید . باید نگاه حداکثری داشت . باید نگاه فراگیر باشد. مواضع در حکومت ایدئولوژیک نباید بمفهوم دنیای جنگ سرد باشد. جامعه مشحون از انواع و اقسام اقوام است که در هویت ایرانی اشتراک ودوام دارد و این اشتراک هویتی است که باید مبنای عمل سیاستمداران باشد. اصلاح طلبان با این مبنا حرکت وسیره سیاسی خود را تعریف کرده اند. از جمله نتایج فوری این نگاه اینکه هر کس چنین سیرتی داشت ، مورد اقبال قرار خواهد گرفت.
شما در مجلس می بینید شخصیتی مثل آقای مطهری با جنس اصولگرایی مورد توجه اصلاح طلبان است وبراحتی در لیست. اصلاح طلبان قرار می گیرد حتی خط قرمز انها می شود . چون منطق حاکم بر رفتار سیاسی او همین سنخ است . این شخصیت، سال هاست مورد توجه و ارزیابی اصلاحات است. اجمالا اینکه اصلاح طلبان نبض جامعه را در حد بضاعت خود می شناسند. برآورد انها از اقای روحانی اینکه وی در عملکرد خود نسبتا موفق بوده است. وقتی سخن از نسبّیت می شود. چون سیاست ورزی امری نسبی است. در امر سیاست نمی توان مطلق طلب بود. مطلق گرایی ما را اسیر رفتارهای افراطی می کند. انسانها را به عناصر رادیکال چپ یا راست تبدیل می کند. نشان داده شد علیرغم محدودیت هایی که وجود داشته آقای روحانی با همان مبنا ، لکن با منطق اصلاح طلبی و اعتدال حرکت رو به رشد داشته است. وقتی این موقعیت را با جامعه مخاطب بخصوص طبقه متوسط شهری که خاستگاه اندیشه اصلاح طلبان است می سنجید ،در می یابید که آقای روحانی، پیروز دوره دوم هم هست. ما در پیش بینی پیروزی آقای روحانی دو جنبه را در نظر داشتیم؛ یکی جنبه ذاتی عملکرد ایشان به این معنا که در عمل دولت دستاوردهای مهمی داشته است. در دیپلماسی خارجی دستاورد برجام را دارد و همه می دانند؛ دوست و دشمن،ایرانی و غیرایرانی، چپ و راست توافق دارند که دستاورد بزرگی است. کسانی که واقع بین نیستند و بیشتر تحت تاثیر عواطف ایدئولوژیک یا حسادت های درونی خودهستند، به سادگی از کنار این دستاوردها می گذرند و متاسفانه برخی نهادها نیز از باب تحقیر، سخنانی می گویند که در شأن آنها نیست. در حوزه مباحث داخلی هم جامعه به یک نوع امنیت پایدار دست یافته و احساس آرامش می کند . بخصوص بعد از تلاطمات و آشفته بازاری که در دوره آقای احمدی نژاد بود این هم برای مردم دستاورد مهمی محسوب می شود. اینکه دولت موفق شده قدرت خرید مردم را در حد بضاعت ثابت نگه دارد ، به این معنا که هر روز دچار دست انداز روحی و نگرانی نباشند که توان خریدشان 10 تا 20 درصد کاهش پیدا کند. یا اگر در جایی افزایش قیمتی بوده، پا به پای آن بخصوص نزد طبقات حقوق بگیر که اسیر این گرفتاری می شوند، به همان نسبت درآمدشان افزایش پیدا کرده کمااینکه طبقه متوسط کارمندی نیز در طول این 4 سال 101 درصد افزایش حقوق داشته است. طبقه کارگری بالای 120 درصد افزایش حقوق داشته. بیش از آن نسبتی که تورم زندگی آنها را تحت تاثیر قرار داده باشد، سرفصل درآمدشان هم تقویت شده است. احساسی که جامعه از این دولت دارد احساس همدلانه و همگرائی است . بخصوص اینکه آقای روحانی رقیب واجد اخلاق و دارای پرنسیب رقابتی منّزه در برابر خود نداشت.
جریان اصولگرای رقیب آقای روحانی از یک پراکندگی جدی رنج می برد. قدرت تجمیع آرا و افکار خود را نداشت. آنها دیرهنگام با اتحاد ناپایدار ، پدیده ای به نام «جمنا» را شکل دادند، آن هم با روند کاملا ناپخته ، شئوناتی را در کنار هم چیدند و یک بازی دموکراسی تصنعی را تدارک دیدند . اما از پیش مشخص بود نمی توانند نیروهای تحت امر را نسبت به این دموکراسی آمرانه قانع کنند. اگرچه دوهزار و 500 نفر را از سراسر کشور گرد آوردند اما چون هدایت از بیرون بود ضعیف ظاهر شدند. اینها همه دلالت بر این داشت که آقای روحانی با یک رقیب گردن کلفت و مستّدلی روبه رو نیست. نتیجه این رقابت در ساحتی خود را نشان داد که چشم های بصیرو بینای مردم بخصوص طبقات هوشیاری ناظر بودند . عرصه ایکه نخبگان سیاسی و دولتمردی از درون آن زاده می شوند، جامعه داوری می کند بازیها را می فهمد و واژه ها را می داند و طرف مقابل را هم می شناسد. بدون اینکه در مقام تمثیل باشم ذهن معطوف به این فرمایش حضرت امیر در رقابت حق و باطل در عصر رسول خدا می شود . زمی فرماید: در رکاب پیامبرخدا(ص) با رقیب، با دشمن می جنگیدیم و زمانی دشمن از ما کشته می گرفت و زمانی هم ما دشمن را شکست می دادیم . اما وقتی خداوند صداقت و صحت عمل ما را دید پیروزی را بر ما نازل کرد.
« فمرّهَََ لنا من عدوّنا و مرّة لعدوّنا منا ، فلمّا رأى اللَّه صدقنا أنزل علينا النصر و لعدوّنا الكبت ... يكون العمل والجهاد كله في سبيل اللَّه، فالنصرهُ لا بد أن تكون للَّه»
بدون اینکه در مقام مقایسه باشیم امابرخی رقابتهای سیاسی مهم در این عرصه از این سنخ است. اما حماسه 96 حادثه عجیب و غریبی بودکه در هاضمه و حافظه سیاسی مردم ما پیامد تجارب پیشین ، مقرون به تحقق بود . ملت می دانست طرفین چه کرده اند این مردم در مقام داوری وصدور حکم، صداقت و صفا و رفتار صمیمانه اصلاحات را علیرغم همه محدودیتها احساس کردند و رای خود را تقدیم آقای روحانی کردند. بنده به عنوان کسی که یک نوع اشراف مختصر در فضای سیاسی دارد، به این جمع بندی رسید که پیروز سال 96 آقای روحانی است . مکرر در مصاحبه هایم نیز اشاره می کردم که وی فراتر از رای دوره قبل خود ظاهرخواهد شد . هم از نظر درصد و هم از نظر کمیت . یک مقدار که جلوتر آمدیم و ترکیب مشخص شد، مشخص شد ارزیابی بنده با واقعیت منطبق بود . نه از زمانی که آقای رئیسی آمد بلکه قبل از اینکه ایشان مطرح شود، زمانی که چهره های متعدد 10 نفره مطرح بودند ، عرضم این بود که نامزد نهایی جریان اصولگرا آقای قالیباف است و کسی دیگر نخواهد بود. شش ماه قبل از برگزاری انتخابات قبل از اینکه آقای رئیسی را به صورت VIP از درِ تشریفات وارد جمنا کنند - نه به لحاظ فیزیکی- و به آقای قالیباف بگویند روی صندلی عقب بنشیند و ایشان را روی صندلی آقای قالیباف بنشانند، پیام این بود که آقای قالیباف از صحنه رقابتها بیرون می رود . با حضور آقای رئیسی، پیش بینی من این بود اگرچه حتی ممکن است در نظرسنجی ها آقای قالیباف بالاتری از آقای رئیسی باشد اما حتما ایشان را متذکر خواهند شد که به نفع آقای رئیسی از صحنه بیرون برود و این اتفاق هم رخ داد. این نشحیص در" کلیات" از یکسال قبل از برگزاری انتخابات و در" جزئیات "شش ماه بعد ازآن بود . نکته ای هم نبود که حالا خیلی دلالت بر هوش سیاسی من داشته باشد. هر کسی اگر یک مقدار به معادلات دقت می کرد، می توانست به این جمع بندی برسد.
*شما هیچ جایی از این رقابت منهای هفته آخر که اوضاع به نفع آقای روحانی شد، اصلا نگران نشدید؟
به هیچ عنوان.
*اما برخی نظرسنجی باتوجه به سیل حملات به اقای روحانی، حکایت از مقداری ریزش آرای ایشان داشت.
نظرسنجی روی هنجارهای سیاسی احتماعی امر مهم و تخصصی است. به صرف اینکه گروهی یکبار نظرسنجی کند، کفایت نمی کند. نظرسنجی پایدار ، جریانی راهگشا است. نظرسنجی ای می تواند به صلاح، رهنمون کند که مستمر باشد و نه منقطع. کافی است به نوع نگرش در حوزه نظرسنجی که دوستمان آقای عباس عبدی به اتفاق اقای محسن گودرزی دارد توجه کنید . آنها تخصّصا و حرفه ای کارشان این است . هیچگاه ندیدیم تعابیر نگران کننده ای از ناحیه آقای عبدی استخراج و منتقل شود. با هم تقریبا هم نظر بودیم . با یک تفاوت که من غیر علمی و عمدتا شهودی به این جمع بندی رسیدم ولی ایشان آدم متخصص و حرفه ای با نگاه جامعه شناختی است . فعالیت روزانه اش این است و با برداشتهای اجتماعی و ارتباطاتی که دارد به چنین جمع بندی عالمانه ای رسیده بود . بدون اینکه هیچگاه در این زمینه با هم دیالوگ داشته باشیم.
*الان بحثی وجود دارد که می گویند اگر هر دو نامزد اصولگرا می ماندند یعنی هم آقای قالیباف و هم آقای رئیسی احتمال داشت که انتخابات به مرحله دوم برود.
به هیچ وجه. استدلالی که این نظریه را رد می کند این که عرصه رقابت در سال 96 کاملا خط کشی شده بود . فضای مبهم، آشفته و نامشخصی نبود و دو جبهه کاملا از هم فارق و جدا بودند و رای اصلاح طلبی و اصولگرایی از هم جدا شده بود. اگر چنانچه رای اصولگرایی دوپاره می شد جناب آقای رئیسی و جناب آقای قالیباف . رای این دو نامزد انتخاباتی از درون ظرفی برداشت میشد که منحصر به اصولگرایی بود و هیچگاه از رای اصلاح طلب چیزی به طرف انها منتقل نمی شد. اگر این ها دوپاره می ماندند، حتی ممکن بود جمع آرای آقای رئیسی و آقای قالیباف به 15 میلیون هم نرسد. چراکه نه تنها از رای اصلاح طلبی چیزی به آنها منتقل نمی شد بلکه رای خودشان هم ریزش می کرد. به این احتمال که جامعه اصولگرایان، احساسشان این میشد که دچار تفرقه هستند و دوپاره اند و چون دو پاره اند احتمال پیروزی شان ضعیف است. به دلیل همین احساس، خلع انگیزه می شدند. قبلا پیشنهاد کردم دوستان اصولگرا اگر عقل مدبّر داشته باشند و با مدیریت سیاسی درست عمل کنند حتما مصلحت شان این است که روی یک فرد توافق کنند تا تجمیع آرا را برایشان رقم زند . نفس این تجمیع، یک هم افزایی ایجاد می کند و این هم افزایی می تواند رای شان را افزایش دهد. این اتفاق در آخرین لحظات برایشان رخ داد . آقای جهانگیری که خیلی خوب در رقابتها ظاهر شد یا آقای هاشمی طبا که نسبتا خوب صحبت کرد و برای خودش منطق داشت یا حتی آقای میرسلیم که دائم سوال می کرد و متعلق به آن جناح بود، چون از پیش، جامعه رای دهنده می دانست که آقای جهانگیری به نفع آقای روحانی کنار خواهد رفت . دوم اینکه مشخص بود آقای هاشمی طبا خودش از موضع دفاع از آقای روحانی ظاهر شده و تا روزهای آخر هم می گفت که خودم به آقای روحانی رای می دهم. سوم اینکه می دانستند آقای میرسلیم به عنوان یک زاپاس در گوشه میدان نشسته که اگر یک وقت توپ از میدان خارج می شد به نفع آقای رئیسی و قالیباف به میدان برمیگرداند . چون مردم باور داشتند اینها شخصیتهای مستقل در میدان نیستند، اگر چه در مناظرات هم خوب صحبت کردند و کم نداشتند اما می بینیم جامعه مستحضر و مطلع بود و برایش مشهود بود که قرارش نیست اصولگرایی به میرسلیم رای دهد یا رای اصلاح طلبی درسبد آقای جهانگیری یا آقای هاشمی طبا قرار گیرد. این مرزبندی کاملا تفکیک شده بود. پس رای آقای روحانی همین رای بود و رای اصولگراها همان بود .اگر رئیسی و قالیباف با هم در انتخابات می ماندند ، آقای رئیسی 6 میلیون و آقای قالیباف 4 میلیون رای میآورد و درواقع 5 میلیون این رای مازاد اثر هم افزایی و رزنانسی است که به دلیل وحدت و امید طرفداران برای نیل به مرحله دوم بود که ایجاد شد.
*آیا این 5 میلیون به خاطر دادن وعده های فریبنده نبود؟
ببینید! وعده های فریبنده در همان 6 میلیون و 4 میلیون ها لحاظ شده است. این افزایش ناشی از هم افزایی وبضرب تشویق رهبران شان برای کسب نصاب بالاتر و امید به اینده بهتر بود .
*اصلا این 16 میلیون رای چیست؟ آیا ما می توانیم بگوییم اصولگرایان 16 میلیون رای دارند؟ آنها همیشه بیشتر از 8 میلیون رای نداشتند.
نه اصلاح طلبان 24 میلیون رای تشکیلانی دارند و نه اصولگرایان 16 میلیون رای، طرفین باید باورشان باشد که این رای، رای سازمانی و حزبی انها نیست. بارها اعلام کردیم ظرفیت رای اصولگرایی در کشورحداکثر 15 الی 20 درصد است. رای اصلاح طلبی هم 25 الی 30 درصد است. اگر 40 میلیون رای دهنده باشد که بگوییم انتخابات خیلی پرشور است و نحله های سیاسی با حداکثر ظرفیت چسبندگی حزبی- سازمانی ایفای نقش کنند، رای اصلاح طلبی 16 میلیون و رای اصولگرایی حدود 10 میلیون خواهد بود. آنچه که مازاد این اتفاق رخ داده 14 میلیون رای صحیح خاکستری است که 5 میلیون ان تحت تاثیرهمین عوامفریبی وامید افرینی های حضرات اصولگرا هدایت شد والباقی در سبد اصلاحات قرار گرفت . بارها این تجربه راداشتیم اگر آرای ملی از مرز50 درصد بالا زد،این مازاد آرای خاکستری است ونوعا به سمت اندیشه اصلاحات هدایت می شود. منطق رقابتهای ما در این دوره نیز باید چنین می شد که آقای روحانی 29 میلیون رای میآورد و آقای رئیسی 10 میلیون. یعنی یک به 3. چیزی که در آخرین براورد های آقای عبدی هم هست .(نسبت 1 به 3). بسیار مهم است اسیب شناسی کنیم چرا 5 میلیون از 14 میلیون ارای خاکستری که قهرا متعلق به آقای روحانی بوده کم شده و به رای اصولگرایی اضافه شده است؟ علتش ناشی از آثارناخواسته وتحقق یافته عوامفریبی رقبای آقای روحانی و برخی از وعده های خلاف انهاست . وعده های جذاب3 تا 5 برابر شدن یارانه ها که تاثیراتش را در اقشار فرودست جستجو می کردند . یک بخشی هم تاثیر ناکامی های آقای روحانی بود که وی به همه منویات و خواسته های خود دست پیدا نکرد و انتقادهایی در حق ایشان وجود داشت. بخصوص که آثار زیانبار دوره گذشته بلافاصله بعد از پایان کار آقای احمدی نژاد نشان داده نشد و بعدها بروز کرد . فی الواقع بعضی از شعارهای جذاب غیر واقع بینانه ومنحرف کننده از ناحیه رقیب و برخی از نقدهای واقع بینانه در حق آقای روحانی، باعث شد که جهت5 میلیون رای عوض شود و به سمت دیگری برود.
*بیشتر روستایی بودند یا شهری؟
ارای روستایی وطبقات محروم وفرودست در شهر های دورافتاده ای که تحت تاثیر شعارهای فریبنده بودند . بخشی به خاطر همین شعارهای جذاب انحرافی و بخشی که به سبد آقای روحانی نرفت ناشی از انتقادهایی بود به ناکامی دولت . ضمن اینکه طبقات محروم پیامد تخریب های افراطیون انتظار داشتند باتحقق برجام اتفاقات شگرفی درزندگی شان رخ دهد و نداد . به بیان دیگر تقسیم 14 میلیون رای ( 5،میلیون به نفع جریان راست و مابقی به نفع جریان آقای روحانی ) ناشی از فضای دوقطبی بود که بارها رهبری به ایجادش هشدار می دادند .
*آیت الله موحدی کرمانی گفته بودند که آقای رئیسی 16 میلیون رای حلال دارد و رای آقای روحانی مبتنی بر تخلف است. سوال این است که اصلا مبنای اینکه 16 میلیون رای حلال باشد اینکه رای آقای روحانی مبتنی بر رای خلاف است یا صندوقها را بستند و نگذاشتند طرف مقابل رای بدهد، دیر شروع کردند درحالی که از کجا معلوم آنها که پشت در مانده بودند به آقای رئیسی رای می دادند!
اولا توصیه ای که به صفت ارادتمندی کوچک به حضرات دارم این است که چرا حیثیت و هویت روحانی واعتقادی خود را به خاطر سیاست و قدرت اینطور مخدوش می کنند ؟ سخن از رای حلال و حرام چیست ؟ این ایا یک نوع بازی با الفاظ و مقدسات مردم نیست ؟ اگر اینچنین باشد می خواهید چه پیامی برسانید؟ ایا پیام این است که دیگرانی که به آقای روحانی رای دادند، ضدانقلاب بودند ؟! کلیپی از برخی چهره های درجه سه آنها مطرح شده که برخلاف تاکیدات رهبری است و می گوید معنی ندارد اجازه دهیم اکثریت قاطع در انتخابات حصور یابند !! اگر اکثریت بیایند، ما رای نمی آوریم و باید مدیریت کنیم ،چون با حضور حداقلی است که پیروز می شویم !! پیام این است که هرکس به رقیب ما رای دهد، ضدانقلاب است و این برخلاف دکترین نظام سیاسی است که امام تحت عنوان مردمسالاری و رای مردم در این کشور نهادینه کرده اند . به اتکای کدام قدرت برخی اجازه دارند خلاف نظر امام حرف بزنند؟ ما امروز به کُنه حقیقت فرمایشات آقای هاشمی رفسنجانی می رسیم که در رد صلاحیت سیدحسن اقای خمینی گفت شما مگر مشروعیت تان از چه کسی گرفته اید که به خودتان اجازه می دهید برخلاف دیدگاه امام حرف بزنید وفرزند فرهیخته وعالم فاضل پاکدامن وهوشمند او را رد کنید؟! این اقایان دارند دین شان را به تاراج می دهند و تحت الشعاع مطامع قدرت کسانی قرار می دهند که نفعی هم برایشان ندارد. نمونه اش برخی صحبتهای خلاف واقع آقای قالیباف . آیا می خواهید دین تان را به خاطر این نوع خلاف گویی ها مخدوش کنید؟! دوم اینکه اگر قرار بر این باشد به نتیجه ارا قلبا تمکین نکنید وشبهه ناک صحبت کنید ناخواسته برخلاف نظر خود موضعگیری اقای مهندس موسوی را تایید می کنید . مگر آقای مهندس موسوی که به انتخابات ایراد گرفت شما نگفتید چرا حرف خلاف قانون می زنی؟ همه بایدتمکین میکردیم که قانون از هر کسی مهمتر است و پذیرفتیم که به هر حال انتخابات صورت گرفته و نهادهای مسئول هم ان را تائید کردند پس دیگر حرفی نمی ماند . این سیاست دوگانه است و از نظر ما بازی است. موضوع آقای موحدی شاید تاحدی قابل فهم باشد چون ایشان به عنوان مسئول جامعه روحانیت مبارزکسی است که این داستان حول محوریت ایشان مدیریت شده و می خواهد از برگزیده خود دفاع کند ولی اصلا نمی فهمیم چرا دیگران این صحبتها را می کنند؟ جناب اقای جنتی این شخصیت محترم ومعّمرکه خود مسئول شورای نگهبان اند . اگر تخلفی شده و انرا به این پررنگی وغلظت مطرح می کنند پس چرا انتخابات را تائید می کنند؟ نظارت، وظیفه شماست و قانون به شما اقتدار داده که تصمیم بگیرید. اگر حرف شما درست است پس فرمایشات مقام معظم رهبری چیست که اعلام کردند انتخابات خوب، آرام و با حضور حداکثری بود و تائید حضور مردم را مطرح فرمودند . حرفهای بی حساب و کتابی که از ناحیه برخی حضرات مطرح می شود حداقل با مبانی خودشان سازگار نیست . اینها همه بازی و ناشی از یک نوع غفلت یا تعمدی است که نمی فهمند چه چیزی را دارند تخریب می کنند. چه بنیانهایی را تخریب می کنند. مگر اینها مجبورند اینطور صحبت کنند تا سندی برای ادعای دیگری شود؟ اینطور که ما احساس می کنیم انشاءالله بناست حضرت آقای جنتی تا سال ها به عنوان مسئول برگزاری انتخابات حضور داشته باشند، حال فردا که انتخابات دیگری رخ دهد، ایا همین فرمایشات سندی علیه خودتان نخواهد بود؟! به حساب اینکه برای آینده هوشیار شویم باید به گونه ای صحبت کرد که مبانی تضعیف نشود.
*پروژه تخلف سازی از همان روز انتخابات شروع شد. این با چه هدفی بوده است؟
اگر بخواهیم در مقام احصاء و استخراج تخلف باشیم و نه تقلب، عمده تخلف از ناحیه طرفداران رقیب صورت گرفت.برخی نهادهای روحانی در این کشور، تریبون های نمازجمعه ، حوزه های دینی، اعضای محترم جامعه مدرسین قم، اعضای جامعه روحانیت تهران که شیخوخیت و شخصیت فراگروهی باید داشته باشند، آقای یزدی که عضو شورای نگهبان اند ، صداوسیما و....کم لطفی کردند. ما در طول سالهایی که شاهد برگزاری نماز جمعه بودیم ،در استانه انتخابات می دیدیم امام جمعه محترم می گوید ان شاءالله انتخاباتی برگزارشود که مرضی رضایت حضرت صاحب الامر امام زمان(عج) باشد. اولین دوره است که می بینیم حضرت آقای کاظم صدیقی می آید و می گوید ان شاءالله انتخاباتی برگزاری شود که مرضی رضایت امام زمان(عج) و امام رضا(ع) باشد! ایا در انتخابات پیشین رضایت امام رضا شرط نبود ؟! خب، همه می فهمند که هدف شما از این نوع صحبت کردن چیست. اگر قرار بر این باشد پرونده تخلفی را باز کنیم، دولتی که دست غیر اصولگراها بوده و همیشه تحت شرایط جنگ و گریز می خواسته زنده بماند و از ریسمان سیاه و سفید هم می ترسیده. همیشه دقت می کند مبادا به خاطر یک تخلف جزئی یا قصور مچ شان را بگیرند. طرف مسئول بوده و زود استعفاء داده و از امکانات استفاده نکرده که مبادا چیزی به او بچسبد. این حرفها شوخی و بازی با افکار عمومی است که بدون استدلال وبا هوچیگری دولت را مورد هجوم قرار می دهند .
*آقای قالیباف از اول که آمد تا آخر که رفت خیلی انتحاری به خط زد. آقای قالیباف را چطور تحلیل می کنید؟ برخی معتقدند که اصلا آمدنش خطای سیاسی بود و برخی دیگر می گویند که اصلا وظیفه اش همین بود و در واقع تخریبچی بوده است.
برادرمان آقای قالیباف واقعا یک شخصیت سیاسی نیست. یک سیاستمرد و سیاستمدار نیست. چرا نیست؟ به دلیل همین عملکرد توهم امیز وپر از خطا ، آدم به این واقعیت تلخ می رسد که این بنده خدا در قضیه انتخابات بازی خورده . بالاخره وقتی کسی دوبار در یک رقابت و آزمون سیاسی شکست می خورد، پیامش این است که ظرفیت رای او همین قدر و حداکثر 5 میلیون است. به چه دلیل خود را دوباره به افکار عمومی ارائه می کنی که مجددا دچار آسیب شوی؟ این حداقل اولین خبط سیاسی آقای قالیباف است. من پیش تر گفته بودم آقای قالیباف علی القاعده خودش نباید بیاید و اندک عقل سیاسی حکم می کند که وی از حضور سه باره پرهیز کند. به هر حال آقای قالیباف رزمنده قابل احترامی است. ما بچه های جنگ را دوست داریم. اینها آدمهایی بودند که در دفاع از این سرزمین زحمت کشیدند. خدمت محسن آقای رضایی هم توصیه داشتیم خود را آلوده باین فضاها نکن. اجازه بده به عنوان نماد و سمبل جنگ بمانی و این محبوبیت ملی را برای خود نگه دار. دلیلی ندارد کسی بخواهد تا آخر عمر روی کله موج سیاست حضور داشته باشد . آنها موفق شدند سهم خود را در این انقلاب شیرین کنند و مردم به آنها علاقه داشته باشند. آنها سمبل بزرگواری و دفاع از این کشور هستند. اما وقتی در این دست انداز سیاسی می افتند، چهره مثبت گذشته شان را هم مخدوش می کنند. علی رغم اینکه آقای رضایی در مقاطعی به این توصیه عمل نکرد ولی این دوره معقول عمل کرد . پیش بینی ما این بود که آقای قالیباف هم نباید بیاید اما ایشان به سادگی بازی خورد.
*بازی چه کسی را خورد؟
بازی جریان اصولگرا را.
*یعنی از اول هم او را بازی دادند.
ابتدا قصدشان بازی نبود ولی بعد وی رابازی دادند. تحلیل من این است آقای قالیباف با توجه به دوبار شکستی که در گذشته خورده بود ، به هیچ عنوان زیر بار نمی رفت بیاید اما آنها یک مقدار در باغ سبز نشان دادند. وی از این فرش قرمز پهن کردن ها خوشش آمد. پیامش به حضرات اصولگرا این بود به شرطی میآیم که هیچکس جز من درصحنه نباشد. اینها هم در ابتدا با همین جهت گیری بازی دموکراسی جمنا را شروع کردند. 10 نفر را گزینش کرده و در میانشان 5 نفر و بعد 3 نفر تا بعد به قالیباف برسد. از قبل هم بنا بود قالیباف گزینه اخرباشد. در ذاکره اولیه و حافظه قبلی اینطور بود اما خودِ کسانی که به عنوان عناصر 10 گانه و پنجگانه مطرح بودند در این قضیه توجیه نشده بودند ،که حضورشان طریقیت دارد نه موضوعیت . به انها نگفته بودند که موضوع بازی، اقای قالیباف است نه انها . آنها فکر میکردند واقعا دموکراسی است. آقای ضرغامی در این قضیه وارد شد و دید که بازی است، رفت بیرون. آقای جلیلی هم همینطور، آقای فتاح مطرح بود، ولی از ابتدا گارد گرفت .آقای حاجی بابایی احساس جدیت کرد ولی بعد دید جایگاه اش بالا وپایین می شود.ا اگر انها را از ابتدا توجیه کرده بودند چه بسا به نفع شان بود اما توجیه نشده بودند . خودِ آقای احمدی نژاد هم یک پدیده بود. بالاخره نمی توان ایشان را غیراصولگرا بدانیم. ایشان هم از ابتدا مرزبندی اش مشخص بود. در دقیقه نود محمدرضا باهنر هوشمندانه از کنار این جمع کناره گیری کرد. طوریکه هیچکس هم نفهمید که نه مخالفت کند و نه حضور پیدا یابد که بگوید من پشتیبانم. بلکه هوشمندانه خودش را کنار کشید و آخرین هم خود گروه جامعه روحانیت مبارز بود. جامعه روحانیت احساس کرد آن برنامه ای که هدف گیری کرده بود این نیست. آن وحدتی که تبلیغ می کردند هم شکل نگرفت. آنها یک حرکت جدایی طلبانه ای را شروع و آقای رئیسی را وارد کردند. کسی که در برنامه اولیه انها نبود. ایشان را وارد کردند و مجبور شدند در حق آقای قالیباف کم لطفی و اجحاف کنند و علی رغم صداقت اولیه که با آقای قالیباف در میان گذاشته بودند، از ان عدول کردند . در این رابطه آقای قالیباف دچار ناراحتی شد. بخشی از عصبانیت آقای قالیباف ناشی از همین رفتار بود. آقای قالیباف اساسا آدم تندمزاجی نیست. من برایشان احترام قائلم ولی واقعا برخلاف چهره گذشته اش ظاهر شد.
*یعنی بیشتر عصبانیت ش از اصولگراها بود؟
عصبانیتی که دیدید، 70 درصدش ناشی از دغدغه و ناراحتی از دست دوستان و 30 درصد هم میخواست خودی نشان دهد و با آقای روحانی رقابت کند. آقای قالیباف آدم بی ادبی نیست ولی خیلی بی ادبی کرد. آدم خلاف گویی نبوده ولی خیلی خلاف گویی کرد. آدم شانتاژگری نبود ولی خیلی شانتاژ کرد. آدمی نبود که بازی دیگران را بخورد ولی بازی دیگران را خورد. ایشان 24 بار در طول سه تا مناظره صحبت کرد و در همه این 24 بار که هرنامزدی صحبت کرد ترفند "4 درصد و 96 درصد "ساختگی خودش را مطرح کرد. کسی به او گفته بود این بازی 1 درصد و 99 درصد دوره اوباما را شعار کن، می گیرد! درحالی که نباید بازی میخورد. مگر هر چیزی در دنیای غرب شکل می گیرد- که آنهم جعلی بود- اینجا کاربرد دارد؟! مردم می فهمیدند که این 4 درصد حرف باطلی است. دهک های اقتصادی در بحث فقر و غنا مطرح است. 3 دهک آدم فقیر داریم و 6 دهک طبقات متوسط و متوسط قوی داریم و یک دهک هم ثروتمند داریم که ضریب جینی راهنما و بین اینها حاکم است. این 96 و 4 درصد یک امر جعلی بود که وقتی زیاد تکرار شد به ضد خودش تبدیل می شود. تکرار بیش از حد یک امر باطل تاثیرات منفی دارد.
*آیا نمی خواست این کار را بکند که کاندیدای اصلی اصولگرا جلوه داده شود؟
می خواست به جریان خودی پیام دهد شما که یک رقیب در درون جریان اصولگرایی برای من می تراشید، من بهتر از او برای شما هستم. اول اینکه خوب می توانم با رقیب دوئل کنم درحالی که اقای رییسی نمی تواند. دوم اینکه تاثیر ان را در جامعه ببینید که در نظرسنجی ها بالاتر از رئیسی می نشینم. سوم اینکه شما در حق من ظلم کردید که ایشان را شریک کردید. لذا در همین مرحله تصمیم بگیرید که ایشان به نفع من کناره گیری کند. تحلیلم این است که رفتار ایشان ناشی از چنین پیش در امد ذهنی و فکری بود که پشت ذهن خود داشت که شاید چیزی برایش حاصل شود. این گرفتاری را در تحلیل ها وتهاجمات آقای قالیباف براحتی می دیدیم .
*شما آقای رئیسی را از عکس انداختن با فقرا قبل از نامزدی تا آخرین روز عکس انداختن با آقای تتلو را تحلیل کنید. این اتفاق در مورد آقای قالیباف در 92 هم اتفاق افتاد. آقای قالیباف هم از جت اسکی شروع کرد و به هلالی در میدان فلسطین رسید. آقای رئیسی برعکس آمد از فقرا شروع کرد و به تتلو رسید.
حرکت تبلیغانی اول آقای رئیسی، وجه ذاتی ایشان بود و به نظر من کار خلاف عرفی هم نبود. جریان اصولگرا، پایگاه رای خودش را پایگاه سنت، مذهب و طبقات محروم می داند . همان نگاهی که آقای احمدی نژاد اِند رادیکالیزمش بود و می خواست نشان دهد که ما همه چیزمان را با فقرا تقسیم می کنیم. درواقع آن عدالت توزیعی که از آن نام می بریم و آنها نماد و سمبلش بودند یا این که بدانیم با رفتارهای سوسیالیستی که امروز درجامعه جواب نمی دهد می خواهیم اینها را نمایندگی کنیم. این جنبه، وجه ذاتی تبلیغات آقای رئیسی است . بدیهی است در این روند هم از بعضی کارهای خلاف اخلاق انتخاباتی هم استفاده کردند. همین کاری که اشاره می کنید عکس با فقرا . آیا مگر نیازی هست که با فقرا عکس بگیرید؟ همان نکته ای که آقای روحانی یا آقای جهانگیری اشاره کردند؟ مگر شما اجازه دارید که چهره هر آدم فقیری را برای رسیدن به مطالع سیاسی تان در رسانه های عمومی نشان دهید؟ این که خلاف مروت و جوانمردی است. آبروی فقیری که می خواهد صورتش را با سیلی سرخ نگه دارد و نشان ندهد را می برید. این که ازخلافکاری های تبلیغاتی است که البته چندان مهم نیست .اما موضوع تتلو را به عنوان یک امر عارضی نام می برم. به این معنا که حتما شخص آقای رئیسی تعلق خاطری به تتلو نداشته. من اصلا نمی توانم بپذیریم آدم متدینی که چهره روحانی دارد ، سید اهل مسجد و محراب این کاررا کرده باشد. حتما در این قضیه بازی خورده است. اما بازی چطوری بوده است؟ اینکه یک توهم سیاسی در ابتدا برایشان ایجاد کردند که وضعت خوب شده و آرایت در حال بالارفتن است. یک زور یاعلی دیگر بزن حتما پیروز هستی. با این تفتین و با این بازی گول زننده و فریبنده آقای رئیسی را به جایی رساندند که از ظرفیتهای غیرجبهه ای و غیر خاستگاه طبقاتی خود استفاده کند . گقتندکجا برویم؟ آنجایی که رایش متعلق به ما نیست. برویم سراغ مرجعیت های اجتماعی که بیشتر جوان های غیرمذهبی هم می توانند در این قضیه رایی برای ما تامین کنند، انها از یک چنین مکانیزمی که اصل آن عارضی است ، بهره گرفتند ولی غلط بود. بدنام ترین را اتنخاب کردند!
*آیا بعد از انتخابات آقای رئیسی یک شخصیت تمام شده سیاسی است یا اینکه انتخابات اخیر می تواند یک شروع باشد؟
برخلاف نظری که دوستمان آقای ابطحی یا آقای زیباکلام یا برخی دیگران اشاره کرده اند، باور نمی کنم برای آقای رئیسی یک راه جدید یا"آغازی" شکل گرفته باشد. آقای رئیسی قبل از اینکه در چنین زمینه ای ظاهر شود، شخصیتی در میان 30نفراول که در مظان مسئولیت پذیری عالی در کشور باشند، نبود و هیچگاه از ایشان نام برده نمی شد. آقای رئیسی قبل از آنی که این حضور انتخابانی را شروع کند، اگر می گفتیم جامعه سیاسی ایران 30 نفر را لیست کند 15نفر اصولگرا و 15 نفر اصلاح طلب ، اقای رییسی جزو انها به حساب نمی آمد. اما در یک اتفاق نادر، یکباره یک اتصال کوتاهی صورت گرفت و آقای رئیسی را مثل بازی مار پله به پله آخرین دروازه سیاست ، یعنی ریاست جمهوری بالا اوردند . ظاهر قضیه این است که ایشان جزو 5 نفر اول بالا امده است. کسی که جزو 30 نفر نبوده یکباره جزو 5 نفر اول آمده ولی نقش پذیری ایشان در قامت 5 نفر اول بروز و ظهور پیدا نکرد. در مناظره ها اگرچه تا حدودی اخلاق انتخاباتی و رقابتی را رعایت و با آرامش صحبت کرد اما در حاشیه این مناظرات ، سفر ها ، کلیپ هایی که از ایشان می بینیم، رویکرد ها خوب نیست و حرفهای خلاف می زند.
*اما در جلسات آخر مناظره هم ...
در آخر اینطوری شد اما 60 درصد اینطور نبود. کلی گویی ها یا خلاف گویی ها یکباره این عزت و منزلت و شاءن 5 نفره اول را درذهن همه از جمله خود اصولگرایان پایین اورد. از این جهت اگرچه 5/15 میلیون رای در سبدی به نام اقای رئیسی ریخته شد ولی متعلق به ایشان نیست. متعلق به نماینده ای است که امروز نامش رئیسی است. آقای ابطحی پیشنهاد کرد که ایشان این جایگاه را برای خود محفوظ نگه دارد ولی من این ظرفیت را در جناب آقای رئیسی با همه احترامی که برای ایشان قایلم ، نمی بینم.
*یعنی شما زندگی سیاسی ایشان را تمام شده می بینید.
آقای رئیسی بمعنای مصطلح ، زندگی سیاسی نداشته اند . ببینید ! کسی زندگی سیاسی دارد که در فراز و فرود فعالیتهای سیاسی حداقل از دوره میانسالی و قبل از ان یک نقش پررنگی داشته باشد. برادرمان آقای رئیسی در دستگاه قضا همیشه پرسشگر بوده و هیچوقت پاسخگو نبوده است. سیاستمردی و سیاست ورزی پاسخگویی است و نه پرسشگری. آقای رئیسی از ابتدای خدمت تا به امروز همیشه در جایگاهی بوده که کسی در برابرش پاسخ می داده ، حالا می خواهد در موقعیتی ظاهر شود که پاسخگو باشد. آنهم به آحاد ملت، آنهم به امام زمان، آنهم به رهبری، آنهم به مجلس، آنهم به جامعه جوان و در برابر جهان پر از هوشیاری وفتانت وپیچیدگی . حداقل امروز چنین ظرفیتی را در جناب آقای ابراهیم رئیسی سراغ نداریم.
*یعنی از این به بعد تمام شد؟
از ابتدا انتخاب مناسب و صوابی نبود.
*آقای قالیباف هم تمام شد.
آقای قالیباف دوره قبل تمام بود. باید تلاش کرد رفتارایشان اصلاح و این ظرفیت منشاء دوام خدمت باشد .
*اصولگرایان یک جایی آقای ناطق و همفکران ایشان را از قطارشان پیاده کردند. فکر نمی کنید همانجا مبنای شکست اصولگرایی است؟ یعنی از آنجا این جریان ضربه می خورد؟ آقای ناطق شکست می خورد اما صبح همان روز به رقیب خود تبریک می گوید. اما آقای رئیسی تبریک نمی گوید. اینها نشان می دهد که یک جریان ریشه دار اصولگرایی که اصلا شیخوخیت اصلی آنجا بود، حالا دیگر نیست و صاحب ندارد. این را چقدر موثر می دانید؟
نتیجه خارجی همین است که اشاره می کنید . اما در مقام تعّین و آسیب شناسی باید صحبت کنیم. اصلاح طلب و اصولگرا دو نظریه سیاسی است که می گویند رویکرد ما در اداره کشور در برخی مسائل تفاوتهایی را با هم دارد. اما چرا اصلاح طلبان نسبتا موفق نرند و اصولگراها معمولا شکست خورده اند؟ ریشه اش در یک بیماری بزرگی است که عارض شده و به تاریخ برمی گردد. در قرآن بارها مذمت می شود که یک قوم برگزیده خدا به نام یهود، برای خودش حساب ویژه ای باز می کند. یهودیان می گفتند « نحن ابناء الله » بنی اسرائیل می خواست به بنی بشری که اطراف خودش بود، نشان دهد که حساب من از شما جداست. من یک جنس دیگری هستم. من قوم و خویش و العیاذ بالله پسرخانه خدا هستم! من برگزیده ام. برگزیده ای هستم که نمی خواهم با عملم اثبات کنم بلکه با نژادم می خواهم این را طلب کنم. این بیماری دامنگیر برخی اصولگرایان افراطی کشور ماست. اینها مدام خودشان را به این و آن آویزان کرده و می چسبانند و از این وابستگی و چسبندگی قصد دارند برای خود جاودانگی بسازند. پشتیبان درست می کنند و بر سر رقیب می زنند. این بیماری دامنگیر انها شده است. وقتی این بیماری دامنگیر شد، مغز فسیل میشود و کم می آورد . تدابیر کُند می شود . اگر چه عنصر وفاداری تقویت می شود، اما عنصر عقلانیت را کاهش می دهد. دائم بزرگان را بنقع خودمصادره می کنند . همواره می گویند همانگونه که جامعه روحانیت مبارز فرمود، همانگونه که اسلام می گوید، همانگونه که امام زمان راضی است. همانگونه که مرضی رضایت ولی عصر است. همانگونه که در خواب به ما الهام شد، همانگونه که رضایت امام رضا بر این است و در واقع حریم مقدسات ملی ومذهبی مردم را رعایت نمی کنند و این چسبندگی را برای خودشان تقویت می کنند وبه غلط به جامعه القاء می کنند رقیب اعتقادی به بزرگان ویا مقدسات ندارد . در حالیکه مخاطب از نزدیک می بیند که اینطور نیست . جامعه مخاطب مذهبی را تخریب می کنند. این بیماری است که گرفتارش شده اند. آنوقت در این رابطه هر آدمی که سرش به تنش بیارزد و نخواهد که عقل خود را تعطیل کند ، نمی تواند با اینها کار کند. شیخ حسن روحانی به همین دلیل از این قطار پیاده شد. آقای ناطق نوری به همین دلیل پیاده شد. آقای رحمت الله حافظی به همین دلیل پیاده شد. آقای علی مطهری، اقای علی لاریجانی و آقای ولایتی هم به همین دلیل. آنوقت هرچه آدمی که سرش به تنش می ارزد و می تواند برای انها منشاء اثر و مرجعیت داشته باشد را از دست می دهند و در آخر آخوندتان می شود رسایی و پیشکسوت سیاسی تان کوچک زاده می شود، یا امثال جوان نوباوه ای بنام بذرپاش شاخص های شما می شوند! چرا به محمدرضا باهنر نمی چسبید؟ اینطوری که دائم ریزش می کنید و فردا صبح بلند می شوید و می بینید که خودتان مانده اید با اندک افراد ناپخته وتند مزاج .
*برخی معتقدند اتفاقات این روزهای جربان اصولگرا به خاطر مدیریت آقای مصباح و تاثیر ایشان بر تصمیمات این جناح در این چند سال است .
حضرت آقای مصباح یک شخصیت فیلسوف قابل احترام است و گذشته از وزن علمی وفلسفی اش، از سال 1348 درِ سیاست را بسته و به حوزه پرداخته اند. خدا خیرتان دهد! حالا چه شده که یکباره سیاسی می شوید؟ بگذارید شما در حوزه بزرگ و فیلسوف بمانید. بگذارید حرمت شما رعایت شود. چرا در حوزه با شخصیت مراجع ما بازی می شود؟ چرا انها را در بازی های بیمقدار می کشانند؟ چرا به گونه ای از انها تائیدیه هایی می گیرند وحیثیت یک مرجع با 80 سال عمر را پشت سر کسانی می آورند، که مایه خسران است . من اصلا کاری به آقای پناهیان ندارم اما لباسش که مقدس است. از توبه تتلو صحبت می کنید در حالی که روز انتخابات دخترهای مردم را در حوزه انتخابیه به آغوش گرفته؟! گفته من هم بغل، من هم بغل، من هم بغل. یعنی تائب کسی است که مرتکب گناه نمی شود. آخر این بشر، آدم شد؟ شما سر هیچی برای اینکه آقای شجریان یک نقد به ظلم و ستم ها داشته، طرد می کنید! امایک آدمی که از بنیان فاقد هویت وحرمت است را بزرگ می کنید و می خواهید او را حقنه کنید؟ آنوقت همه را پایین می کشید. مردم باهوشند و می بینند که شما حیثیت یک مرجع دینی را در قم به پای چنین امور ارزانی می کنید. بسیار خوب، می خواهید رای تتلو را بگیرید. چرا با او عکس می گیرید؟ چرا دست به سر و گوش او می کشید؟ چرا قربان صدقه اش می روید؟ چرا پخش می کنید؟ این بیماری ناشی از یک آشفتگی است. می توانند در خفا به او بگویند که به نفعشان تبلیغ کند و فلان رقم را بگیرد. آقای محمد خاتمی یک شخصیت هنرمند، فرهیخته، اندیشمند، اندیش ورز، متفکر است . در سال 88 آقایان هنرمندان، روشنفکران، فیلسوفان و همه شخصیتهای هنری از این دست و سینماگران و روزنامه نگاران با احتیاط به آقای خاتمی نزدیک شدند و یکباره هم نیامدند. اما برای رئیس جمهور روحانی که آدم دیپلماتیک بوده است، جامعه هنری با شوق می اید . آنچنان کماً و کیفاً می آیند که اعجاب اور است . پیوند روحی هنرمندان اگرچه با سیدمحمد خاتمی قلبی و عاطفی است ، ولی تعلق هنرمندان و روشنفکران و فیلسوفان و سینماگران و حوزه اندیشه و ادب و هنر و جامعه امروز با حسن روحانی، عقلانی است. پیوند عقل سیاسی است. جامعه اینطوری درک میکند . شجریان که جز برای خدا برای احدی حساب باز نمی کند. آقای شجریان که احدی را درزمین و آسمان به عنوان خواننده و هنرمند به رسمیت نمی شناسد. شجریانی که این گونه است بدون هر گونه پیشینه می اید واز آقای روحانی دفاع می کند . این یک تحول بزرگی است که در جامعه ما رخ داده. این ناشی از مطالبات مردم و حقیقتا دست تقدیر خداوند است. بعد به چه چیزهایی متوسل می شوند . اگر می خواهید پیوند بزنید با دریا پیوند بزنید، چرا با منجلاب پیوند می خورید؟ می خواهید با حوزه هنر پیوند بزنید آنقدر آدم شایسته پیدا می شود. برو محمد اصفهانی را بچسب، برو به حاتمی کیا بچسب. این بندگان خدا هم که آماده اند و اصلا دنبال سیاست نیستند. مهم این است که یک سیاستمرد با اینها یک حس مثبتی نشان دهد.