دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹ | Monday, 18 January 2021
  • ارتباط با انتخاب
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیک
  • |
  • نظرسنجی
دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹ | Monday, 18 January 2021
  • صفحه نخست
  • اخبار انتخابات ۱۴۰۰
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • آی تی و فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
جستجو
ویدئو جدیدترین اخبار پربیننده ترین
لایو خبر عکس خواندنی ها اخبار ویژه
  • صفحه نخست
  • اخبار انتخابات ۱۴۰۰
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • آی تی و فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • ارتباط با انتخاب
  • پیوندها
  • آب و هوا
  • اوقات شرعی
  • مجله الکترونیک
  • نظرسنجی
  • آرشیو
ویدیو / رقیب چینی «تسلا» چیست؟ + زیرنویس فارسی

ویدیو / رقیب چینی «تسلا» چیست؟ + زیرنویس فارسی

ویدیو / در درون دنیای فناوری‌های جاسوسی + زیرنویس فارسی

ویدیو / در درون دنیای فناوری‌های جاسوسی + زیرنویس فارسی

ویدیو / لحظه بازگشت الکسی ناوالنی به مسکو

ویدیو / لحظه بازگشت الکسی ناوالنی به مسکو

ویدیو / کاسبی ۱۷۰میلیونی سه برادر در دو ماه از تصادف‌های ساختگی!

ویدیو / کاسبی ۱۷۰میلیونی سه برادر در دو ماه از تصادف‌های ساختگی!

ویدیو / حریرچی: سفرهای اخیر فاجعه آمیز است /  فقط ۵ درصد مردم پروتکل‌ها را رعایت می‌کنند

ویدیو / حریرچی: سفرهای اخیر فاجعه آمیز است / فقط ۵ درصد مردم پروتکل‌ها را رعایت می‌کنند

ویدیو / آيا احتمال بازگشت آلاینده‌ها به تهران وجود دارد؟ / کارشناس هواشناسی پاسخ می دهد

ویدیو / آيا احتمال بازگشت آلاینده‌ها به تهران وجود دارد؟ / کارشناس هواشناسی پاسخ می دهد

کد خبر: ۳۶۰۸۳۱
تاریخ انتشار: ۵۱ : ۱۳ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
سیاست >> سیاست داخلی
پ

نوه مصدق به فرزند کاشانی: تاریخ جواب ادعای شما را داده است

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
وقتی پی نامش در موتورهای جستجو بگردی بیش از آنکه او را نوه دکتر مصدق مرحوم بیابی، او را پزشکی چیره دست و فوق تخصص زنان و ناباروری خواهی یافت. پزشکی که آوازه‎اش مرزهای پایتخت و حتی کشور را درنوردیده و همچنان از فعالین این حوزه در سطح بین المللی است. «محمود» تنها نوه مصدق است که در ایران زندگی می‎کند و راضی کردنش برای مصاحبه، کار ساده‎ای نیست. «حرف‎های من به چه درد شما می‎خورد؟»، «قبلا چند مصاحبه کرده‎ام، حرف جدیدی ندارم». اینها را آنقدر با احترام می‎گوید که شرم کنی از سماجت دوباره تلفنی.

به گزارش انتخاب، «خبرآنلاین» در ادامه نوشت: اما هستند چیزهایی که محمود مصدق تا کنون درباره‎اش چیزی نگفته، هرچند درباره بسیاری از آنها ابا دارد که حرفی بزند «من یک چهره سیاسی نیستم، در دوران کودتا هم در ایران نبودم که روایتی از آن روزها داشته باشم، آنچه از آن ایام می‎دانم همان چیزهایی است که تا کنون چاپ شده و لابد شما هم خوانده‌اید». اما اسناد تازه منتشر شده از سوی CIA، چطور؟ این را هنوز نخوانده، شنیده که چنین چیزی منتشر شده اما تا کنون آن را نه دیده و نه خوانده! به این بهانه به مطبش رفتم.

مطبی که روی تابلو آن دکتر مصدق، متخصص زنان معرفی شده است، همان دفتری است که همکاران خبرنگار قبلی توصیفش کرده بودند. واحدی ساده با کف پوش‎های بسیار قدیمی و نیمکت‎های چوبی که در دو اتاقش حدود ۳۰ نفری نشسته یا ایستاده بودند.

- دکتر روزی ۲۰ نفر رو بیشتر نمی‎بینه. امروز نوبتت نمی‎شه.

این را زن جوان روبروی در گفت. کمی به چهره تک تک آنها نگاه کردم و به اتاق دیگر هم سرک کشیدم. زنانی عموما جوان که برخی با همسرانشان به این مطب آمده بودند. لابد از سر احساس معذب بودن حضور نزد پزشک مذکری که تخصصش بیماری زنان است! حدسم دور از واقعیت هم نبود البته.

- برای هر مریض نیم ساعت، ۲۰ دیقه وقت میذاره دکتر، گفته بیشتر از ۲۰ نفرم نمی‎بینم. امروزم یکم دیر اومده، وقتتو تلف نکن.
- برای معاینه نیومدم، خبرنگارم.

یکی دو نفرشان لبخند می‎زنند. مادر یکی‎شان گفت «ننه والا، دروغ نگو، خبرنگاری؟!». همکارم را نشان دادم و گفتم «دروغم چیه مادرجان، ایشون هم همکار عکاسم هستن». با اینکه دوربین توی کیف بود، اما از ما رو گرفت. یکی دو نفر با حرکت سریعی رفتند پشت در اتاق دکتر ایستادند و گفتند «نوبت ماست، میدونی از کی اینجاییم! بیخود وقت دکتر رو نگیر». برای اینکه خیال همه را راحت کنم، گفتم «نیومدم بین مریض وقت دکتر رو بگیرم، میمونم، نفر آخر میرم تو». برای باور پذیر شدن بیشتر حرفم بین دو نفر از آنها نشستم اما دو نفری که از ترس من جلوی در اتاق دکتر ایستاده بودند، تکان نخوردند.

دو زنی که کنارم بودند، یکی از نازی آباد و دومی از پاکدشت ورامین آمده بود. یکی از ۲ و نیم بامداد و دومی از ۴ صبح! آنها نفر ششم و هشتم در صف نوبت بودند. می گفتند نفر اول ساعت ۱۱ شب آمده و دم در خوابیده!

دکتر محمود مصدق هر روز عصر وقتی مطب را ترک می‎کند، کاغذی به در کوچه می‎چسباند و بالایش می‎نویسد، «دکتر مصدق». آنها که می‎شناسندش زیر آن، به ترتیب شماره می‎زنند و اسمشان را می‎نویسند. دکتر ساعت ۱۰ صبح فردا هنگام ورود، برگه را از روی در بیرونی ساختمان می‎کند و در مطب بدون منشی‎اش در طبقه پنجم را گشوده و به اتاقش می‎رود. نفر اول که وارد شد، موقع خروج، دکتر نام نفر دوم را به او می‎گوید تا برود داخل. ویزیت بدون معاینه ۳۰ هزار و با معاینه ۴۰ هزار تومان است. البته کسی نیست که این را به بیماران بگوید. دکتر هم حرفی نمی‏‎زند. ویزیت نداده هم از دفترش بیرون بیایی، چیزی نمی‎گوید. اما همه بیماران در صف انتظار این را می‎دانند. از یکدیگر شنیده‎اند یا از معرف‎هایشان. ویزیت را با دفترچه بیمه یکجا به دکتر می‎دهند. معرف‎ها هم عموما دوستان و اقوامند. به جز یک نفر. زنی که با لبخند به من گفت با جستجوی اینترنتی با دکتر مصدق آشنا شده و گزارش و گفت‌وگوها با او را خوانده است. از من تشکر کرد و گفت «ممنون بابت مطلب خوبی که نوشته بودین، وقتی خوندم که چه مریضایی رو دکتر درمون کرده، با ذوق اومدم اینجا، البته دوست داشتم از نزدیک چنین مردی رو ببینم. اصلا نمی دونستم که نوه دکتر مصدق زنده است و تو تهرونه». برایش توضیح دادم که آن مطالب اینترنتی را من ننوشتم و همکاران دیگرم در رسانه‎های دیگر زحمتش را کشیده بودند. برایش فرقی نمی‎کرد، همین که توسط نوشته یک خبرنگار از چنین جایی اطلاع پیدا کرده بود، خوشحال بود.

انتظار شیرینی بود، هر یک از بیماران منتظر گوشه‎ای از توانمندی‎های دکتر را برایم تعریف می‎کردند. «خبر نداری؟ دکتر با معاینه‎هاش می‎فهمه که تخمدان چقدر کارکرده یا تنبله!»، «نگاه نکن بعضی‎ها با سونوگرافی و جواب آزمایش اومدن، دکتر بدون اینا هم میتونه تشخیص بده. من جلسه چهارممه که دارم میام. این آزمایشا رو انجام میدیم که مطمئن شیم خوب شدیم». «جاریم دو تا بچه سقط کرده بود اما از وقتی اومده اینجا ۴ تا بچه دیگه به دنیا آورده، انقدرم راحت زاییده که نگو. یکیشو که وقتی سر زمین بود به دنیا آورد! ما تو دامغان کشاورزیم آخه».

نفر ششم که اومد بیرون گفت «خانوم وزیری کیه، نوبت اونه بره تو». هنوز هاج و واج تعریفای اسطوره‎ای از دکتر مصدق بودم که دیدم کسی از جاش بلند نشد. خانم مذکور تکرار کرد «وزیری کیه؟ نوبتشه!» بلند که شدم، صدای اعتراض یکی دو نفر بلند شد.

- کجا خانوم، ما تو نوبتیما! از کی تا حالا بیرون در نشستیم.

- خودتون که شاهدین، دکتر صدام کرد. قرار بود یه امانتی رو به ایشون برسونم. مصاحبه رو میذارم بعد از اتمام نوبتای امروز و زود میام بیرون.

از چهره‌هایشان می‏‎خوانم که باور نکردند! با نگاه سنگینشان بدرقه‎ام می‎کنند. خدا را شکر وارد اتاق دکتر که شدم، فضا زمین تا آسمان عوض شد! دکتر از بالای عینک نگاهم کرد و گفت «خوش اومدی». بی‎معطلی پرینت دو فصل کامل از اسناد منتشرشده از سوی CIA را به او نشان دادم. باورش نمی‎شد که اینقدر حجیم باشد. دو مجلد ۱۰۰۷ صفحه‌ای که با مجموعه پیوست‎ها از مرز ۴۰۰۰ صفحه گذشته بود.

- چه جالب، از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۴ نمی‎دانستم اسناد اینقدر زیاد است. از کجا آورده‌اید؟

- از سایت وزارت امور خارجه آمریکا پرینتش را گرفتم. البته ترجمه کامل و موسعی ازش نشده است.

- ترجمه لازم نیست، زبان انگلیسی من از فارسی بهتر است.

محو تورق می‎شود و من محو میز کارش. میزی که فقط به اندازه حرکت دو دست دکتر به قاعده ۱۰-۲۰ سانتیمتر خالی بود و پر شده بود با تلی از پوشه و بروشور و کاغذهای نامرتبی که احتمالا فقط خود دکتر سر از آنها در می‎آورد. کتابخانه‎ای سمت راست میز بود که بخشی از اتاق در پشت آن بود و احتمالا محل معاینه آنجا بود. کتابخانه برعکس میز، مرتب بود با چندین تصویر از دکتر محمد مصدق و فرزندش دکتر غلامحسین مصدق و همسرش. دو مجلد را روی هم گذاشت. سومین مجلد را به دستش دادم. مجموعه ای از واکنش‎های درون و برون مرزی به اسناد منتشر شده. گفت «فکر نکنم اینها را وقت کنم بخوانم. در اندک اوقات فراغتی که دارم دوست دارم همین اسناد را بخوانم». گزیده‎ای از مصاحبه‎های تاریخی خبرآنلاین با فرزندان آیات بهشتی، طالقانی و مطهری و البته پسر طیب را هم نشانش دادم. با دقت عکس «بیژن» پسر طیب حاج رضایی را روی مصاحبه نگاه کرد.

- نمی‎دانستم ایشان هم در ایران است، چه می‎کند؟

- مثل شما پزشک است.

اجازه خواستم در پایان وقت ویزیت‎های این روزش، مصاحبه‎ای داشته باشیم اما گفت «همین الان سوالاتت را بپرس. الان خسته‌ام و نمی‌توانم مریض بعدی را ببینم؛ مخصوصا صدایت کردم که فاصله‌ای میان ویزیت بیماران بیفتد. آخر کار هم انقدر خسته‎ام که دیگه نمی‌توانم جواب سوالاتت را بدهم».

شجره‌نامه‎ای که از خانواده مرحوم مصدق بر اساس مقالات و کتاب‎هایی که درباره این خانواده خوانده بودم را نشانش دادم. چندین جایش را پر کرد و اطلاعات را تصحیح کرد و گفت که پسرش غلامعلی، شجره‌نامه کاملی از اعضای خانواده دارد. تنها فرزند او که همراه پدر در تهران زندگی می‎کند و وکیل دادگستری است. نتیجه همکاری مشترک با غلامعلی مصدق، تدوین طرح شجره نامه این خاندان از چهار نسل تا چهار نسل بعد مرحوم مصدق شد.

- ایشان همان فرزندی هستند که به اتفاق هم با نویسنده کتاب «همه مردان شاه» گفت‌وگو کرده بودید؟

- بله. آن کتاب را خوانده‌اید؟

-بله. توضیح آقازاده درباره اینکه چرا خانواده دکتر مصدق دیگر هیچ‎وقت وارد عرصه سیاست نمی‌شوند را آنجا خواندم. نگرانی از اینکه مبادا خطایی از کسی از این خانواده سر بزند و نام دکتر مصدق، خدشه‌دار شود، مانع از این حضور شده بود.

- بله درسته. اسم نویسنده‌اش را به یاد دارید؟

- استیون کینزر بود.

- بله، بعدها دیدم که درباره این کتاب با کسینجر هم حرف زده است.

- کسینجر هم گاهی مواضع منعطفی نسبت به ایران دارد.

- می‌شناسمش. من با هنری و برژنسکی و یک نفر دیگر که او هم مثل برژنسکی فوت کرده در دانشگاه هاروارد هم اتاقی بودیم.

- جدی؟ هنوز هم با آقای کسینجر ارتباطی دارید؟

- نه اصلا. چند وقت پیش در تلویزیون دیدم که خیلی پیر شده و زیر بغلش را می‌گیرند و با عصا راه می‎رود.

موضوع بحث دوباره به خانواده برمی‎گردد. یادآوری اینکه برادرش حمید مصدق قبل از انقلاب در یک سانحه تصادف در ماهان کرمان درگذشته بود. او فرزندی به نام محمد مصدق داشت که ساکن انگلیس است و از همسر بریتانیایی تبارش سه دختر دارد. خواهر محمود مصدق، «معصومه» را هم سال ۷۷ در خانه‎اش به قتل رساندند. خواهری که بیشتر عمرش را در سوییس زندگی کرده بود و پس از مرگ مادر به ایران آمده بود تا به اسباب خانه سروسامان داده، آن را بفروشد و به سوییس برگردد. قتل با خفگی و ضربات کارد، شبیه سلسله قتل‎های زنجیره‎ای در آن سال بود اما معصومه مصدق هیچ فعالیت سیاسی‎ای نداشت و با دیگر قربانیان آن حوادث نیز ارتباطی نداشت. برای همین گفته شد که احتمالا سارق خانه‎اش او را به قتل رسانده. اما محمود مصدق این نظریه را هم رد کرد و گفت خواهرم چیز با ارزشی نداشت که بخواهند برای سرقت به خانه‎اش بروند.

او از اینکه این پرونده با گذشت ۲۰ سال هنوز مفتوح است و نتیجه ای به خانواده گفته نشده، دلخور بود.

- در این سال‌ها پیگیر نشدید که چرا نتیجه پرونده مشخص نشد؟

- چرا بارها. علائمی از حضور قاتل در خانه خواهرم بود اما پلیس کاری نکرد. خون و مدفوع قاتل در خانه بود. پلیس آن سال گفت که ما امکان آزمایش DNA نداریم، شما اگر می‎خواهید با هزینه خودتان این موارد را به خارج بفرستیم تا بررسی کنند. ما هم موافقت کردیم اما دیگر خبری از آنها نشد. هیچ‎وقت نتیجه بررسی‌هایشان را به ما اعلام نکردند.

صحبت که به اینجا رسید، مصدق گفت:

- خانم بگذارید موضوعی را برای اولین بار به شما بگویم. زمانی که خواهرم به دنیا آمد، من در اروپا بودم. او ۱۶ سال از من کوچک‌تر بود. در زمان نخست‌وزیری پدربزرگم، او یک بار به مادر من زنگ زد و مادرم را فراخواند. او به مادرم نامه‎ای آغشته به خون با امضای فدائیان اسلام نشان داد که در آن چیزهایی از پدربزرگم خواسته بودند و نوشته بودند اگر محقق نشود، نوه‎ات را می‎کشیم. مادرم فردای آن روز با خواهر سه ساله‌ام به سوییس رفت و خواهرم به جز حدود شش ماه، دیگر به ایران بازنگشت. او اصلا چهره سیاسی‎ای نبود، حتی فارسی را هم خوب بلد نبود و کم پیش می‎آمد فارسی حرف بزند.

او تاراج اسباب خانه خواهرش که مستندی برای سرقت و علت قتلش باشد را هم رد می‎کند و می‎گوید «اموال ما را بعد از ۲۸ مرداد تاراج کردند. دیگر چیزی نمانده بود برای دزدی!»

- از پدرم شنیدم که قصد خرید باغ یا زمینی در شمیران را داشته و برای همین پس‌اندازش را از بانک به خانه آورده بوده اما در ماجرای تاراج خانه دکتر مصدق پس از کودتا، همان را هم بردند! فردای آن روز که دیگر خانه‌ای در کار نبود، پدرم مانده بود با یک دست لباس تنش و یک اتومبیل! او که هم شغل من بود، دوباره از صفر شروع کرد. مردم به مطبش می‎آمدند و با گریه روی میزش ویزیت می‎گذاشتند. او با کار در مطب و بیمارستان نجمیه دوباره توانست زندگی‌اش را بسازد و در پایان عمرش در رفاه باشد.

محمود مصدق پنجمین متولی بیمارستان نجمیه است. بیمارستانی که مادر پدربزگش ملک تاج - ملقب به نجم‌السلطنه - آن را ساخته و وقف کرده بود. بر اساس وصیت وی، ابتدا دکتر محمد مصدق، سپس برادر ناتنی‎اش «ابوالحسن دیبا»، سپس فرزند دکتر مصدق «احمد» و پس از او دیگر پسرش «غلامحسین» متولی این بیمارستان بودند. دوسه سالی از عمر متولی‎گری او گذشته بود که دارفانی را وداع گفت و زمام امور به دست «محمود مصدق» افتاد. وصیت دیگر «نجم السلطنه» این بود که ماهانه ۲۰ نفر روی ۲۰ تخت این بیمارستان رایگان معالجه شوند.

- گویا این بیمارستان تا سال ۱۳۷۵ در اجاره سپاه بوده است، هنوز هم در همین وضع است؟

- اجاره‌نامه را من امضا کردم‌ ولی چه اجاره‌ای؟!

با علامت سر نشان می‎دهد که دیگر نمی‎خواهد در این زمینه حرفی بزند.

- معالجه رایگان چطور؟ مطابق وصیت مرحومه نجمه السلطنه و بر اساس قواعد مندرج در موقوفه ایشان، همچنان ۲۰ نفر ماهانه مجانی معالجه می‌شوند؟

- سکوت! فقط سکوت!

این را با خنده گفت و نشان داد که دیگر نمی‌توان در این باب به گفت‌وگو ادامه داد. به قلعه احمدآباد مقر دو تبعیدگاه پدربزرگش پرداختیم. همانجا که بین ورثه تقسیم شد و ۴۰ هکتاری که محمود مصدق از آن به عنوان «باغچه» یاد می‎کند، فقط باقی مانده است. او هم سهمش را وقف خاص برای نگهداری از این ملک کرده و ماهانه یا دو ماه یک‌بار جلسه‎ای با هیات ۷ نفره متولیان آن دارد برای اداره و تامین هزینه‎هایش؛ هزینه‎هایی که به گفته او هنوز به شکل مردمی از طریق یک حساب جاری در بانک ملی شعبه نادری خیابان جمهوری تامین می‎شود و مردم از ۱۰ هزار تا یک میلیون تومان به آن واریز می‎کنند. تاکید دارد که هیچ کمک‌هزینه دولتی‎ای دریافت نمی‎کنند.

- ماجرای برگزاری مراسم‎ سالانه در احمدآباد به کجا رسید؟

- تا دولت دوم آقای احمدی‌نژاد هر سال در روز تولد و رحلت پدربزرگم در آنجا مراسم می‎گرفتیم و سخنرانی داشتیم. البته با نظارت مقامات مربوطه! اما از آن زمان تا امروز، برگزاری هر مراسمی در آنجا ممنوع شده است.

- در این دولت چطور؟ پیگیری کردید؟

- بله چندباری خطاب به خود آقای روحانی نامه نوشتم اما جوابی داده نشد.

- به وزارت اطلاعات چطور؟

- نه فقط برای رییس‌جمهور نامه نوشتم که بی‌جواب ماند. البته خوشبختانه سازمان میراث فرهنگی، عمارت احمدآباد را به عنوان یکی از عمارت‎های تاریخی به ثبت ملی رساند.

- با کدام یک از اعضای جبهه ملی و دوستان پدربزرگ مرحومتان، همچنان ارتباط دارید؟

- با هیچکدام!

- مگر می‎شود؟

- من که گفتم فعالیت سیاسی ندارم! یکی دو باری هم که درباره احمدآباد از من توضیح خواستند، همین را گفتم. خیلی از اعضای جبهه ملی را اصلا نمی‌شناسم.

- یعنی در هیات متولیان احمدآباد هم هیچ کدام از این آقایان نیستند؟

- چرا. مرحوم سحابی زمانی عضو بود، بعد پسرش عزت‎الله عضو شد که او هم مرحوم شد و الان اخوی آقای سحابی عضو هستند. مرحوم فروهر هم عضو بود. آقای شاه‌حسینی الان عضو هستند که البته خیلی هم مریض‌احوالند و جلسات رو مدتی است که نمی‎آیند. گاهی برخی از این آقایان درباره روند برگزاری مراسم و سخنران‎ها تشریک مساعی می‌کردند که آن هم دیگه تمام شد.

- با آقای یزدی چطور؟ با ایشان ارتباطی دارید؟ به نوعی با ایشان که داروسازی خوانده‎اند همکار هستید.

- نه. با اخوی ایشان که جراح فک و دندان و استاد دانشگاه هستند، آشنا هستم.

- پس از احوالشان بی‌خبر نیستید؟

- چطور؟

- گویا حالشان خوب نیست. اخیرا در ازمیر ترکیه ساکن بودند ولی به دلیل وخامت حالشان، قرار بود به ایران بازگردند.

- جدی؟ خبر نداشتم. ان‌شاءالله که حالشان بهتر می‎شود.

هربار که موضوع صحبتمان به روز ۲۸ مرداد می‎رسد یادآور می‎شود که در آن زمان ۱۸ سالی بوده که خارج از کشور زندگی می‎کرده و پس از کودتا به ایران آمده و در ایام تبعید، با پدربزرگش مدتی زندگی کرده و در ایام درگذشتش در ایران بوده است. با این حال ماجرایی را به نقل از پدرش برایمان تعریف می‎کند.

- پدربزرگم در دوران نخست‌وزیری‎اش معمولا پدرم را برای برخی امور اجرایی خود، مامور می‎کرد. زمانی که آیت‎الله کاشانی در بیمارستان طرفه بستری بودند، پدرم به درخواست پدربزرگم به عیادت ایشان می‎رود. آقای کاشانی در این دیدار از پدربزرگم طلب پول می‎کند. پدرم موضوع را به دکتر مصدق منتقل می‌کند و ایشان چکی را به نام آیت‎الله کاشانی می‎فرستند. این عیادت یک بار دیگر هم تکرار می‌شود و درخواست مذکور هم بار دیگر از سوی ایشان مطرح می‌شود. پدرم نیز همچون گذشته موضوع را به اطلاع پدرشان می‎‎رساند. این بار پاسخ فرق می‎کند. مرحوم مصدق به پسرش غلامحسین می‎گوید برو به آقای کاشانی بگو همان چک قبلی را هم از حساب شخصی‎ام برایتان فرستادم و برداشتی از صندوق دولت نداشتم. الان هم دیگر پول ندارم!

وقتی برخی اظهارات پیاپی فرزندان آیت‎الله کاشانی به‌ویژه دکتر محمود کاشانی در این‌باره را برایش بازخوانی می‎کنم، می‎گوید «اصلا او را نمی‌شناسم».

- ایشان معتقدند که عنوان «کودتا» برای روز ۲۸ مرداد یک دروغ تاریخی است و اصلا کودتایی در کار نبوده و هرچه بوده تبانی دکتر مصدق با انگلیس‌ بوده است. نظر شما چیست؟

- تاریخ جواب ایشان را داده است (به پرینت اسناد منتشرشده اخیر CIA اشاره می‎کند). این اسناد نیز نشان می‎دهد که ماجرای آن روز چه بوده، این یک امر بدیهی است و جزئی از تاریخ شده است. شکی هم در آن نیست که کودتا از سوی MI۶ انگلیس آغاز و با دخالت CIA آمریکا پایان یافت. «استیون کینزر» هم در کتاب همه مردان شاه، به نقل از «فرانکلین روزولت» این را نوشته است. خیلی کنجکاوم که فرصت کنم و نقش آیت‌الله کاشانی در اتفاقات آن روز را در این اسناد بخوانم.

- آقای دکتر محمود کاشانی چندین بار این سوال را از کسانی که کودتا بودن ماجرای ۲۸ مرداد را تایید می‏‎کنند، پرسیده است که «اگر کودتا نمی‎شد، مصوق می‎خواست چه بکند؟» شما چه پاسخی برای این سوال دارید؟

- من که جای ایشان نبودم که بدانم چه می‎کرد، پیش‌بینی و قضاوت هم نمی‎شود کرد. اما بالاخره ایشان نخست‌وزیر کشور بودند و حتما اگر کودتا نمی‎شد، باز هم کشور را اداره می‏‎کردند. پدربزرگم با رفتن شاه از کشور مخالف بودند و می‎خواستند حکومت «مشروطه» باشد.

- فرزند مرحوم طیب حاج رضایی هم گفتند که آیت‌الله کاشانی مخالف سرنگونی شاه بودند.

- بله، حتی وقتی شاه به کشور بازگشت، آیت‎الله کاشانی در فرودگاه به استقبال او رفت.

- پس آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق در مورد ابقای شاه، اشتراک نظر داشتند. پس چرا کارشان به اختلاف خورد؟

- نمی‎دانم چرا به اختلاف رسیدند. همانطور که گفتم من آن زمان ایران نبودم و نمی‎توانم به این‌گونه سوالات پاسخ دهم.

- در طول این سال‌ها‎ موضوعی درباه پدربزرگتان مطرح شده که شما را رنجانده باشد؟

- بله، خیلی چیزها مرا آزار داده است. در تاریخ ۲۸ مرداد هر سال مطالبی منتشر می‌شود که خیلی از آنها صحیح و قرین به واقعیت نیست. من شناخت دقیقی از شخصیت پدربزرگم دارم. در تبعید اول ایشان به احمدآباد، ۵ ساله بودم و ایام زیادی را با پدربزرگم گذراندم. او علاقه زیادی به من داشت و به قول معروف نوه سوگلی‎اش بودم. خیلی اصرار داشت که من طبیب شوم و اداره بیمارستان نجمیه را در دست بگیرم. بر اساس شناختی که از پدربزرگم دارم، می‌دانم که خیلی نسبت‌های ناروا، در این سال‌ها به او داده شده است. دکتر مصدق انسانی واقعی و بسیار درستکار بود. در حد افراطی درستکار بود. هنوز چند نفر قدیمی از اهالی احمدآباد مقیم آنجا هستند و داستان‌های زیادی از درستکاری پدربزرگم دارند.

- در مورد درستکاری افراطی ایشان، می‌توانید مثالی بزنید؟

- پدربزرگم در احمدآباد زراعت می‌کرد، چغندر می‎کاشت، حتی یک بار جایزه چغندرکار نمونه را برده بود. یادم هست که چغندرها را با کامیون به کارخانه قندی در کرج می‌بردند. گهگاه این کامیون نیاز به تعمیر داشت و آن را به تعمیرگاهی در دروازه قزوین حوالی میدان دخانیات می‌بردند. یک بار آقای تک‌روستا که این روزها متولی اداره عمارت احمدآباد است، این کامیون را برای تعمیر به دروازه قزوین می‌آورد. او شاگرد شوفر بوده و شب هنگام به تهران می‎رسند که تعمیرگاه بسته بوده. برای همین کامیون را کنار خیابان پارک می‎کنند. صبح که بازمی‎گردند، پلیس ۱۰ تومان ماشین را جریمه کرده بود. با یک حساب سرانگشتی به پلیس حق حسابی می‎دهند تا برگ جریمه را پاره کند. او این ماجرا را برای پدربزرگم تعریف می‌کند و مرحوم مصدق با عصا به صورتش می‌زند و می‌گوید «تو با این کارت مأمور دولت را فاسد کردی، برو او را پیدا کن و قبض جریمه را بگیر و پرداخت کن». آقای تک‎روستا به تهران برمی‌گردد، دو سه روزی طول می‎کشد تا پلیس را پیدا کند و دستور دکتر مصدق را اجرا کند. وقتی نزد پدربزرگم بر می‌گردد او می‌گوید که «تو را ۱۰ تومان جریمه می‎کنم تا دیگر مامور دولت را به فساد تشویق نکنی!». آن زمان حقوق این آقا ماهی ۳۰ تومان بود و جریمه پدربزرگم جریمه سنگینی به شمار می‏رفت. البته یکی دو ماه بعد این مبلغ را به او پرداخت کرد. پدربزرگم مرد خاصی بود. خیلی‌ها گشتند تا نقطه ضعفی از زندگی‌اش پیدا کنند اما نتوانستند. مرد بزرگی بود.

همچنان مشغول وصف پدربزرگ مرحومش است که بیماران دیگر طاقتشان طاق شده و محکم به در می‎کوبند. صدایی که هر دو ما را از حال و هوای احمدآباد بیرون می‎آورد. با لبخند می‎گوید «دیگر باید بروی وگرنه هم تو کتک می‎خوری هم من!»

عکسی به یادگار با او می‎گیریم و بیرون می‎آییم. کمتر مریضی است که با نگاه شماتت‌بارش نگاهمان نکند. با صدای بلند از همه عذرخواهی و برایشان آرزوی سلامت می‎کنم.
لینک کوتاه
ارسال به تلگرام
بازید از صفحه اول ارسال به دوستان نسخه چاپی
گزارش خطا
0
وب گردی
 تصاویر حیرت‌انگیز ناسا از «مریخ»

تصاویر حیرت‌انگیز ناسا از «مریخ»

برندگان جوایز میلیاردی همراه اول معرفی شدند!

برندگان جوایز میلیاردی همراه اول معرفی شدند!

 نکات جالبی که درباره مغز نمی‌دانید

نکات جالبی که درباره مغز نمی‌دانید

 گریم جالب طناز طباطبایی در فیلمی که هشت سال توقیف بود

گریم جالب طناز طباطبایی در فیلمی که هشت سال توقیف بود

 قدیمی‌ترین عکس هوایی تهران!

قدیمی‌ترین عکس هوایی تهران!

 ۸ عادت سمی که شما را از شادی محروم می کنند

۸ عادت سمی که شما را از شادی محروم می کنند

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر:
تصاویر
۱/۴
۱/۴
تصاویر: ازدحام جمعیت در سواحل بندرعباس در دوران کرونا

تصاویر: ازدحام جمعیت در سواحل بندرعباس در دوران کرونا

۲/۴
تصاویر: حریق جنگل های آذربایجان هم مرز آستارا

تصاویر: حریق جنگل های آذربایجان هم مرز آستارا

۳/۴
تصاویر: نمایش مذهبی «انسیة الحورا» در ارومیه

تصاویر: نمایش مذهبی «انسیة الحورا» در ارومیه

۴/۴
تصاویر: انجام نخستین عمل پیوند قلب جنوب غرب کشور در اهواز

تصاویر: انجام نخستین عمل پیوند قلب جنوب غرب کشور در اهواز

ببینید!

ویدیو / ماسک‌ها نجات دهنده جان انسان؛ بلای جان حیات وحش

ویدیو / اوضاع پایتخت آمریکا در آستانه مراسم تحلیف بایدن

ویدیو / تمرین هدف قرار دادن ناو دشمن فرضی در رزمایش موشکی سپاه

تماشا کنید: چرا دلار ریزش کرد؟ / علت کاهش قیمت ارز و انتظار بازار برای ادامه این روند چیست؟

ویدیو / بزرگترین بحران‌های بایدن در خاک آمریکا + زیرنویس فارسی

ویدیو / آخرین دیدار حاج ‌قاسم با سید حسن نصرالله دو روز پیش از شهادت

ویدیو / پرتاب دست حیرت انگیز نادر محمدی، بازيكن پيكان

آرشیو
پربازدیدها
روز هفته ماه سال

قیمت دلار، امروز ۲۸ دی ۹۹ / عقبگرد نرخ ادامه دارد؛ قیمت در صرافی بانک‌ها در کانال ۲۲ هزار تومانی

قیمت گوشی های سامسونگ امروز ۲۸ دی ماه

ماجرای حراج تهران و رکورد شکنی تابلوی آیدین آغداشلو / آیا این رکوردشکنی با جنجال اخیر پیرامون آغداشلو ارتباط دارد؟

وضعیت آب و هوا، امروز ۲۸ دی ۹۹ / ورود سامانه بارشی جدید به کشور / کاهش ۸ تا ۲۰ درجه‌ای دمای هوا در برخی مناطق

چرا بورس به این حال و روز افتاده است؟

بیزینس اینسایدر: ترامپ «کیف هسته ای» را در مراسم تحلیف تحویل بایدن نخواهد داد

می گفت کمتر رئیس کشوری به تیزهوشی هاشمی دیده‌ام / گنشر بر این باور بود که مشکل کندی توسعه ایران، به خاطر سطح درگیری بین تهران و واشنگتن است

اقدام عجیب امارات علیه سردار آزمون / سرمربی زنیت: آزمون به دلیل مشکلات ایران و امارات و سختی صدور ویزا نتوانست با ما به دبی سفر کند

زنی که همراه قاضی منصوری بوده، کیست؟

مدیرعامل فرودگاه آبادان بازداشت شد

قیمت دلار، امروز ۲۷ دی ۹۹ / قیمت خرید دلار به کانال ۲۲ هزار تومان بازگشت

قیمت دلار، امروز ۲۸ دی ۹۹ / عقبگرد نرخ ادامه دارد؛ قیمت در صرافی بانک‌ها در کانال ۲۲ هزار تومانی

۳ برنامه احتمالی بایدن درمورد ایران

قیمت گوشی های سامسونگ امروز 22 دی

قیمت گوشی های سامسونگ امروز 27 دی

دو سناریو درمورد ایران، در روزهای پایانی ترامپ

ویدیو/ کتک زدن یک زن افغانستانی توسط مامور نیروی انتظامی

خداحافظی تلفن‌های هوشمند قدیمی با واتس اپ از ۱۲ دی ماه

سحنگوی قوه قضاییه: شیرین نجفی دستگیر شده است

۶ پیام فرستاده نخست وزیر عراق برای ایران

چرا ترامپ همچنان ممکن است در آخرین لحظات ریاست جمهوری اش، جنگی با ایران به راه اندازد؟

ویدیو / خودکشی دختر نوجوان از‌ بالای پل زیرگذر گچساران (کهگیلویه و بویراحمد)

وزیر خارجه کره جنوبی: توقیف نفتکش ما به خاطر توقیف دارایی‌های ایران در کره جنوبی؟ اولویت اول ما بررسی واقعیت‌ها و اطمینان از امنیت خدمه کشتی است

زنی که همراه قاضی منصوری بوده، کیست؟

بازار خودرو سکته کرد / پژو ۲۰۶ تا ۵۲ میلیون، سمند ۱۴ میلیون، پژو ۴۰۵ تا ۱۵ میلیون و تیبا ۲۶ میلیون ارزان شد / پراید ۹۰ میلیونی هم خریدار ندارد

جو بایدن پیروز انتخابات معرفی شد / فاکس نیوز، آسوشیتدپرس، سی ان ان و ان بی سی این خبر را اعلام کرده اند / بیانیه ترامپ: نتیجه انتخابات هنوز قطعی نشده / پیشنهاد داماد ترامپ به او برای پذیرش شکست

استفتاء مهم ایت الله سیستانی در باره مراسم عزاداری امام حسین (ع)

ترامپ: ایران اگر کرم بریزد بلایی سرش می آوریم که تا حالا سابقه نداشته!

دانش‌آموز ممتاز تهرانی بعد از کنکور خودکشی کرد

جدول غیررسمی افزایش حقوق بازنشستگان کشوری و لشکری / افزایش ۳۰ تا ۷۰ درصدی حقوق ها

مدیرعامل سایپا: خیال همه را از پراید راحت کردیم

ویدیو/ کتک زدن یک زن افغانستانی توسط مامور نیروی انتظامی

خواندنی ها
عینک واقعیت افزوده لنوو با چشم اندازی از آینده+تصاویر

عینک واقعیت افزوده لنوو با چشم اندازی از آینده+تصاویر

رژیم غذایی ویژه برای سلامت مردان (قسمت سوم)

رژیم غذایی ویژه برای سلامت مردان (قسمت سوم)

ماوس بی سیم «HP ۶۳۵» با قابلیت اتصال چندگانه +تصاویر

ماوس بی سیم «HP ۶۳۵» با قابلیت اتصال چندگانه +تصاویر

بهترین روش‌های کاهش وزن برای افراد بالای ۴۰ سال (قسمت آخر)

بهترین روش‌های کاهش وزن برای افراد بالای ۴۰ سال (قسمت آخر)

آخرین اخبار مهمترین عناوین روز

رئیس قوه قضاییه: خود را در دستگاه قضایی موظف به دفاع از حقوق زنان می‌دانیم؛ لایحه تامین امنیت و ارتقای کرامت بانوان با همین رویکرد تهیه شد / نه نگاه افراطی که زن را گوشه نشین در خانه می‌داند، قبول داریم و نه نگاه تفریطی غربی که زن را در حد یک کالا می‌شناسد

علوم پزشکی مازندران: چند مورد مشکوک به کرونای جهش یافته در استان مشاهده شده / هفته آینده نتیجه آزمایش‌ها مشخص می‌شود

استانداری تهران: گاز ویلا‌های پرمصرف مناطق خوش آب و هوا قطع می‌شود

آکسیوس: ترامپ فردا ۱۰۰ دستور عفو و تخفیف مجازات صادر می‌کند / این دستورها شامل افراد مرتبط با او نیز خواهد شد

ادعای وزیر خارجه انگلیس: تلاش‌ها برای آزادی نازنین زاغری تشدید شده

معاون دادستان کل: عرضه سوخت فاقد استاندارد جرم مشهود است / کارگروه حمایت از محیط زیست خروجی قابل توجهی ندارد

قیمت طلا و سکه، امروز ۲۹ دی ۹۹

پتکی بهترین بازیگر جشنواره انگلستان شد

قیمت دلار، امروز ۲۹ دی ۹۹

آکسیوس: ترامپ فردا ۱۰۰ دستور عفو و تخفیف مجازات صادر می‌کند / این دستورها شامل افراد مرتبط با او نیز خواهد شد

ادعای وزیر خارجه انگلیس: تلاش‌ها برای آزادی نازنین زاغری تشدید شده

قیمت طلا و سکه، امروز ۲۹ دی ۹۹

قیمت دلار، امروز ۲۹ دی ۹۹

قیمت سکه پارسیان، امروز ۲۹ دی ۹۹

رویترز: ترامپ قصد ندارد خودش را عفو کند

آیا دولت پیش شرطی برای مذاکره احتمالی با آمریکا در قالب برجام تعیین کرده؟ / واعظی:‌ باید شرایط را به قبل از دولت ترامپ برگردانند

محمد صدر، عضو مجمع تشخیص: هیچ صحبتی درباره انتخابات با ظریف انجام نشده / جلسات با وزارت خارجه درباره موضوعات روز سیاست خارجی است

وضعیت آب و هوا، امروز ۲۹ دی ۹۹ / بارش برف و باران در ۸ استان تا جمعه / هوا ۱۵ دجه سرد می‌شود

مخالفت وزیر راه با لغو محدودیت ۶۰ درصدی پروازها / اسلامی: هیچکدام از ایرلاین‌های داخلی زیان‌ده نیستند

احتمال افزایش وام ازدواج تا سقف ۲۰۰ میلیون تومان

عباس عبدی: مهم‌ترین نکته اظهارات حداد عادل این است که نظام سلطه در حال مدیریت سیاست و امور در اینجا هستند!

پلیس: چند خانم خواننده را بعد از اجرای یک کلیپ در کرمانشاه دستگیر کردیم

سناتور گراهام: استیضاح ترامپ حزب جمهوری‌خواه را از بین می‌برد / جو بایدن باید با یک تماس تلفنی، به این کار پایان دهد

توضیحات سخنگوی وزارت خارجه درمورد خبر احتمال تعلیق حق رای ایران در سازمان ملل: پیشنهاد دادیم از منابعمان در کره جنوبی استفاده کنند

عضو انصارالله یمن: عربستان تامین مالی معرفی جنبش ما به عنوان گروه تروریستی را تقبل کرده / این پول از بدهی معوقه ای که بن سلمان به ترامپ داده پرداخت شده

رویترز: کامالا هریس فردا دوشنبه از کرسی سنا استعفا می دهد

وزارت خارجه آلمان: اینستکس تا حد زیادی بی‌اثر بوده و ایران مسئول این عمکرد ناموفق است

محیط زیست خوزستان: وجود فاضلاب در آب شرب اهواز تایید شد

ایران در انتظار دریافت ۱۶ میلیون و ۸۰۰ دوز واکسن کرونا از خارج / تامین ۲.۶ میلیون دوز از روسیه و چین

اتحادیه نمایشگاه‌داران خودرو: با کاهش نرخ ارز، قیمت خودرو ۱۰ درصد دیگر ریزش پیدا کرد / خریدار نیست 

مرکز آمار: ۱.۷ میلیون نفر از ۱۸ تا ۳۵ ساله ها بیکارند

وضعیت آب و هوا، امروز ۲۸ دی ۹۹ / ورود سامانه بارشی جدید به کشور / کاهش ۸ تا ۲۰ درجه‌ای دمای هوا در برخی مناطق

دستگیری مردی با چند سلاح کمری و ۵۰۰ گلوله نزدیک ساختمان کنگره آمریکا

ورود بیش از ۴۰ هزار مسافر به قشم؛ هیچ تستی از مسافران گرفته نشد / دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان: احتمال ورود کرونای جهش یافته به استان وجود دارد

نایب‌رئیس مجلس: بودجه ۱۴۰۰ کاملاً سیاسی است؛ انتظارات جامعه بالا می برد / سخنگوی دولت با رئیس جمهور هماهنگ نیست / لیستی از متخلفان بورس به قوه قضائیه ارسال شد

محسن هاشمی: قصد نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری را ندارم

یک نماینده: ۲ ماه است که تحقیق و تفحص از بورس در کمیسیون اقتصادی تصویب شده، اما به صحن ارجاع داده نشده

آرشیو
وبگردی

خانم های آواز خوان کلیپ هنجارشکن کرمانشاه دستگیر شدند

علیرضا بیرانوند و همسرش در زمین فوتبال بلژیک

کشف یک جسد در جنگل کردکوی/ آیا جسد متعلق به «معین شریفی» است؟

نوه علی پروین رسما پرسپولیسی شد /عکس

جسد زنانه در پشت بام چه رازی داشت؟ / در کرج برملا شد

عکس خاص از سحر قریشی در کوه

تجاوز به زن تهرانی در جاده لواسان / ملیحه فقط التماس می کرد ! + عکس

مرد بی غیرت برای تجاوز جنسی به زنش 8 مرد اجیر کرد

مرد تهرانی برای ازدواج پنهانی با یک دختر جوان زنش را کشت + عکس

ضامن یک زندانی در آبادان کشته شد / دایی به زندان باز نمی گشت + عکس

عکس زیرخاکی بازیگر «بانوی عمارت»

انتقاد خانم بازیگر از لاکچری‌بازی در سریال‌ها

  • صفحه نخست
  • اخبار انتخابات ۱۴۰۰
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • آی تی و فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"
کد خبر: ۳۶۰۸۳۱
تاریخ انتشار: ۵۱ : ۱۳ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
سیاست >> سیاست داخلی
پ

نوه مصدق به فرزند کاشانی: تاریخ جواب ادعای شما را داده است

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
وقتی پی نامش در موتورهای جستجو بگردی بیش از آنکه او را نوه دکتر مصدق مرحوم بیابی، او را پزشکی چیره دست و فوق تخصص زنان و ناباروری خواهی یافت. پزشکی که آوازه‎اش مرزهای پایتخت و حتی کشور را درنوردیده و همچنان از فعالین این حوزه در سطح بین المللی است. «محمود» تنها نوه مصدق است که در ایران زندگی می‎کند و راضی کردنش برای مصاحبه، کار ساده‎ای نیست. «حرف‎های من به چه درد شما می‎خورد؟»، «قبلا چند مصاحبه کرده‎ام، حرف جدیدی ندارم». اینها را آنقدر با احترام می‎گوید که شرم کنی از سماجت دوباره تلفنی.

به گزارش انتخاب، «خبرآنلاین» در ادامه نوشت: اما هستند چیزهایی که محمود مصدق تا کنون درباره‎اش چیزی نگفته، هرچند درباره بسیاری از آنها ابا دارد که حرفی بزند «من یک چهره سیاسی نیستم، در دوران کودتا هم در ایران نبودم که روایتی از آن روزها داشته باشم، آنچه از آن ایام می‎دانم همان چیزهایی است که تا کنون چاپ شده و لابد شما هم خوانده‌اید». اما اسناد تازه منتشر شده از سوی CIA، چطور؟ این را هنوز نخوانده، شنیده که چنین چیزی منتشر شده اما تا کنون آن را نه دیده و نه خوانده! به این بهانه به مطبش رفتم.

مطبی که روی تابلو آن دکتر مصدق، متخصص زنان معرفی شده است، همان دفتری است که همکاران خبرنگار قبلی توصیفش کرده بودند. واحدی ساده با کف پوش‎های بسیار قدیمی و نیمکت‎های چوبی که در دو اتاقش حدود ۳۰ نفری نشسته یا ایستاده بودند.

- دکتر روزی ۲۰ نفر رو بیشتر نمی‎بینه. امروز نوبتت نمی‎شه.

این را زن جوان روبروی در گفت. کمی به چهره تک تک آنها نگاه کردم و به اتاق دیگر هم سرک کشیدم. زنانی عموما جوان که برخی با همسرانشان به این مطب آمده بودند. لابد از سر احساس معذب بودن حضور نزد پزشک مذکری که تخصصش بیماری زنان است! حدسم دور از واقعیت هم نبود البته.

- برای هر مریض نیم ساعت، ۲۰ دیقه وقت میذاره دکتر، گفته بیشتر از ۲۰ نفرم نمی‎بینم. امروزم یکم دیر اومده، وقتتو تلف نکن.
- برای معاینه نیومدم، خبرنگارم.

یکی دو نفرشان لبخند می‎زنند. مادر یکی‎شان گفت «ننه والا، دروغ نگو، خبرنگاری؟!». همکارم را نشان دادم و گفتم «دروغم چیه مادرجان، ایشون هم همکار عکاسم هستن». با اینکه دوربین توی کیف بود، اما از ما رو گرفت. یکی دو نفر با حرکت سریعی رفتند پشت در اتاق دکتر ایستادند و گفتند «نوبت ماست، میدونی از کی اینجاییم! بیخود وقت دکتر رو نگیر». برای اینکه خیال همه را راحت کنم، گفتم «نیومدم بین مریض وقت دکتر رو بگیرم، میمونم، نفر آخر میرم تو». برای باور پذیر شدن بیشتر حرفم بین دو نفر از آنها نشستم اما دو نفری که از ترس من جلوی در اتاق دکتر ایستاده بودند، تکان نخوردند.

دو زنی که کنارم بودند، یکی از نازی آباد و دومی از پاکدشت ورامین آمده بود. یکی از ۲ و نیم بامداد و دومی از ۴ صبح! آنها نفر ششم و هشتم در صف نوبت بودند. می گفتند نفر اول ساعت ۱۱ شب آمده و دم در خوابیده!

دکتر محمود مصدق هر روز عصر وقتی مطب را ترک می‎کند، کاغذی به در کوچه می‎چسباند و بالایش می‎نویسد، «دکتر مصدق». آنها که می‎شناسندش زیر آن، به ترتیب شماره می‎زنند و اسمشان را می‎نویسند. دکتر ساعت ۱۰ صبح فردا هنگام ورود، برگه را از روی در بیرونی ساختمان می‎کند و در مطب بدون منشی‎اش در طبقه پنجم را گشوده و به اتاقش می‎رود. نفر اول که وارد شد، موقع خروج، دکتر نام نفر دوم را به او می‎گوید تا برود داخل. ویزیت بدون معاینه ۳۰ هزار و با معاینه ۴۰ هزار تومان است. البته کسی نیست که این را به بیماران بگوید. دکتر هم حرفی نمی‏‎زند. ویزیت نداده هم از دفترش بیرون بیایی، چیزی نمی‎گوید. اما همه بیماران در صف انتظار این را می‎دانند. از یکدیگر شنیده‎اند یا از معرف‎هایشان. ویزیت را با دفترچه بیمه یکجا به دکتر می‎دهند. معرف‎ها هم عموما دوستان و اقوامند. به جز یک نفر. زنی که با لبخند به من گفت با جستجوی اینترنتی با دکتر مصدق آشنا شده و گزارش و گفت‌وگوها با او را خوانده است. از من تشکر کرد و گفت «ممنون بابت مطلب خوبی که نوشته بودین، وقتی خوندم که چه مریضایی رو دکتر درمون کرده، با ذوق اومدم اینجا، البته دوست داشتم از نزدیک چنین مردی رو ببینم. اصلا نمی دونستم که نوه دکتر مصدق زنده است و تو تهرونه». برایش توضیح دادم که آن مطالب اینترنتی را من ننوشتم و همکاران دیگرم در رسانه‎های دیگر زحمتش را کشیده بودند. برایش فرقی نمی‎کرد، همین که توسط نوشته یک خبرنگار از چنین جایی اطلاع پیدا کرده بود، خوشحال بود.

انتظار شیرینی بود، هر یک از بیماران منتظر گوشه‎ای از توانمندی‎های دکتر را برایم تعریف می‎کردند. «خبر نداری؟ دکتر با معاینه‎هاش می‎فهمه که تخمدان چقدر کارکرده یا تنبله!»، «نگاه نکن بعضی‎ها با سونوگرافی و جواب آزمایش اومدن، دکتر بدون اینا هم میتونه تشخیص بده. من جلسه چهارممه که دارم میام. این آزمایشا رو انجام میدیم که مطمئن شیم خوب شدیم». «جاریم دو تا بچه سقط کرده بود اما از وقتی اومده اینجا ۴ تا بچه دیگه به دنیا آورده، انقدرم راحت زاییده که نگو. یکیشو که وقتی سر زمین بود به دنیا آورد! ما تو دامغان کشاورزیم آخه».

نفر ششم که اومد بیرون گفت «خانوم وزیری کیه، نوبت اونه بره تو». هنوز هاج و واج تعریفای اسطوره‎ای از دکتر مصدق بودم که دیدم کسی از جاش بلند نشد. خانم مذکور تکرار کرد «وزیری کیه؟ نوبتشه!» بلند که شدم، صدای اعتراض یکی دو نفر بلند شد.

- کجا خانوم، ما تو نوبتیما! از کی تا حالا بیرون در نشستیم.

- خودتون که شاهدین، دکتر صدام کرد. قرار بود یه امانتی رو به ایشون برسونم. مصاحبه رو میذارم بعد از اتمام نوبتای امروز و زود میام بیرون.

از چهره‌هایشان می‏‎خوانم که باور نکردند! با نگاه سنگینشان بدرقه‎ام می‎کنند. خدا را شکر وارد اتاق دکتر که شدم، فضا زمین تا آسمان عوض شد! دکتر از بالای عینک نگاهم کرد و گفت «خوش اومدی». بی‎معطلی پرینت دو فصل کامل از اسناد منتشرشده از سوی CIA را به او نشان دادم. باورش نمی‎شد که اینقدر حجیم باشد. دو مجلد ۱۰۰۷ صفحه‌ای که با مجموعه پیوست‎ها از مرز ۴۰۰۰ صفحه گذشته بود.

- چه جالب، از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۴ نمی‎دانستم اسناد اینقدر زیاد است. از کجا آورده‌اید؟

- از سایت وزارت امور خارجه آمریکا پرینتش را گرفتم. البته ترجمه کامل و موسعی ازش نشده است.

- ترجمه لازم نیست، زبان انگلیسی من از فارسی بهتر است.

محو تورق می‎شود و من محو میز کارش. میزی که فقط به اندازه حرکت دو دست دکتر به قاعده ۱۰-۲۰ سانتیمتر خالی بود و پر شده بود با تلی از پوشه و بروشور و کاغذهای نامرتبی که احتمالا فقط خود دکتر سر از آنها در می‎آورد. کتابخانه‎ای سمت راست میز بود که بخشی از اتاق در پشت آن بود و احتمالا محل معاینه آنجا بود. کتابخانه برعکس میز، مرتب بود با چندین تصویر از دکتر محمد مصدق و فرزندش دکتر غلامحسین مصدق و همسرش. دو مجلد را روی هم گذاشت. سومین مجلد را به دستش دادم. مجموعه ای از واکنش‎های درون و برون مرزی به اسناد منتشر شده. گفت «فکر نکنم اینها را وقت کنم بخوانم. در اندک اوقات فراغتی که دارم دوست دارم همین اسناد را بخوانم». گزیده‎ای از مصاحبه‎های تاریخی خبرآنلاین با فرزندان آیات بهشتی، طالقانی و مطهری و البته پسر طیب را هم نشانش دادم. با دقت عکس «بیژن» پسر طیب حاج رضایی را روی مصاحبه نگاه کرد.

- نمی‎دانستم ایشان هم در ایران است، چه می‎کند؟

- مثل شما پزشک است.

اجازه خواستم در پایان وقت ویزیت‎های این روزش، مصاحبه‎ای داشته باشیم اما گفت «همین الان سوالاتت را بپرس. الان خسته‌ام و نمی‌توانم مریض بعدی را ببینم؛ مخصوصا صدایت کردم که فاصله‌ای میان ویزیت بیماران بیفتد. آخر کار هم انقدر خسته‎ام که دیگه نمی‌توانم جواب سوالاتت را بدهم».

شجره‌نامه‎ای که از خانواده مرحوم مصدق بر اساس مقالات و کتاب‎هایی که درباره این خانواده خوانده بودم را نشانش دادم. چندین جایش را پر کرد و اطلاعات را تصحیح کرد و گفت که پسرش غلامعلی، شجره‌نامه کاملی از اعضای خانواده دارد. تنها فرزند او که همراه پدر در تهران زندگی می‎کند و وکیل دادگستری است. نتیجه همکاری مشترک با غلامعلی مصدق، تدوین طرح شجره نامه این خاندان از چهار نسل تا چهار نسل بعد مرحوم مصدق شد.

- ایشان همان فرزندی هستند که به اتفاق هم با نویسنده کتاب «همه مردان شاه» گفت‌وگو کرده بودید؟

- بله. آن کتاب را خوانده‌اید؟

-بله. توضیح آقازاده درباره اینکه چرا خانواده دکتر مصدق دیگر هیچ‎وقت وارد عرصه سیاست نمی‌شوند را آنجا خواندم. نگرانی از اینکه مبادا خطایی از کسی از این خانواده سر بزند و نام دکتر مصدق، خدشه‌دار شود، مانع از این حضور شده بود.

- بله درسته. اسم نویسنده‌اش را به یاد دارید؟

- استیون کینزر بود.

- بله، بعدها دیدم که درباره این کتاب با کسینجر هم حرف زده است.

- کسینجر هم گاهی مواضع منعطفی نسبت به ایران دارد.

- می‌شناسمش. من با هنری و برژنسکی و یک نفر دیگر که او هم مثل برژنسکی فوت کرده در دانشگاه هاروارد هم اتاقی بودیم.

- جدی؟ هنوز هم با آقای کسینجر ارتباطی دارید؟

- نه اصلا. چند وقت پیش در تلویزیون دیدم که خیلی پیر شده و زیر بغلش را می‌گیرند و با عصا راه می‎رود.

موضوع بحث دوباره به خانواده برمی‎گردد. یادآوری اینکه برادرش حمید مصدق قبل از انقلاب در یک سانحه تصادف در ماهان کرمان درگذشته بود. او فرزندی به نام محمد مصدق داشت که ساکن انگلیس است و از همسر بریتانیایی تبارش سه دختر دارد. خواهر محمود مصدق، «معصومه» را هم سال ۷۷ در خانه‎اش به قتل رساندند. خواهری که بیشتر عمرش را در سوییس زندگی کرده بود و پس از مرگ مادر به ایران آمده بود تا به اسباب خانه سروسامان داده، آن را بفروشد و به سوییس برگردد. قتل با خفگی و ضربات کارد، شبیه سلسله قتل‎های زنجیره‎ای در آن سال بود اما معصومه مصدق هیچ فعالیت سیاسی‎ای نداشت و با دیگر قربانیان آن حوادث نیز ارتباطی نداشت. برای همین گفته شد که احتمالا سارق خانه‎اش او را به قتل رسانده. اما محمود مصدق این نظریه را هم رد کرد و گفت خواهرم چیز با ارزشی نداشت که بخواهند برای سرقت به خانه‎اش بروند.

او از اینکه این پرونده با گذشت ۲۰ سال هنوز مفتوح است و نتیجه ای به خانواده گفته نشده، دلخور بود.

- در این سال‌ها پیگیر نشدید که چرا نتیجه پرونده مشخص نشد؟

- چرا بارها. علائمی از حضور قاتل در خانه خواهرم بود اما پلیس کاری نکرد. خون و مدفوع قاتل در خانه بود. پلیس آن سال گفت که ما امکان آزمایش DNA نداریم، شما اگر می‎خواهید با هزینه خودتان این موارد را به خارج بفرستیم تا بررسی کنند. ما هم موافقت کردیم اما دیگر خبری از آنها نشد. هیچ‎وقت نتیجه بررسی‌هایشان را به ما اعلام نکردند.

صحبت که به اینجا رسید، مصدق گفت:

- خانم بگذارید موضوعی را برای اولین بار به شما بگویم. زمانی که خواهرم به دنیا آمد، من در اروپا بودم. او ۱۶ سال از من کوچک‌تر بود. در زمان نخست‌وزیری پدربزرگم، او یک بار به مادر من زنگ زد و مادرم را فراخواند. او به مادرم نامه‎ای آغشته به خون با امضای فدائیان اسلام نشان داد که در آن چیزهایی از پدربزرگم خواسته بودند و نوشته بودند اگر محقق نشود، نوه‎ات را می‎کشیم. مادرم فردای آن روز با خواهر سه ساله‌ام به سوییس رفت و خواهرم به جز حدود شش ماه، دیگر به ایران بازنگشت. او اصلا چهره سیاسی‎ای نبود، حتی فارسی را هم خوب بلد نبود و کم پیش می‎آمد فارسی حرف بزند.

او تاراج اسباب خانه خواهرش که مستندی برای سرقت و علت قتلش باشد را هم رد می‎کند و می‎گوید «اموال ما را بعد از ۲۸ مرداد تاراج کردند. دیگر چیزی نمانده بود برای دزدی!»

- از پدرم شنیدم که قصد خرید باغ یا زمینی در شمیران را داشته و برای همین پس‌اندازش را از بانک به خانه آورده بوده اما در ماجرای تاراج خانه دکتر مصدق پس از کودتا، همان را هم بردند! فردای آن روز که دیگر خانه‌ای در کار نبود، پدرم مانده بود با یک دست لباس تنش و یک اتومبیل! او که هم شغل من بود، دوباره از صفر شروع کرد. مردم به مطبش می‎آمدند و با گریه روی میزش ویزیت می‎گذاشتند. او با کار در مطب و بیمارستان نجمیه دوباره توانست زندگی‌اش را بسازد و در پایان عمرش در رفاه باشد.

محمود مصدق پنجمین متولی بیمارستان نجمیه است. بیمارستانی که مادر پدربزگش ملک تاج - ملقب به نجم‌السلطنه - آن را ساخته و وقف کرده بود. بر اساس وصیت وی، ابتدا دکتر محمد مصدق، سپس برادر ناتنی‎اش «ابوالحسن دیبا»، سپس فرزند دکتر مصدق «احمد» و پس از او دیگر پسرش «غلامحسین» متولی این بیمارستان بودند. دوسه سالی از عمر متولی‎گری او گذشته بود که دارفانی را وداع گفت و زمام امور به دست «محمود مصدق» افتاد. وصیت دیگر «نجم السلطنه» این بود که ماهانه ۲۰ نفر روی ۲۰ تخت این بیمارستان رایگان معالجه شوند.

- گویا این بیمارستان تا سال ۱۳۷۵ در اجاره سپاه بوده است، هنوز هم در همین وضع است؟

- اجاره‌نامه را من امضا کردم‌ ولی چه اجاره‌ای؟!

با علامت سر نشان می‎دهد که دیگر نمی‎خواهد در این زمینه حرفی بزند.

- معالجه رایگان چطور؟ مطابق وصیت مرحومه نجمه السلطنه و بر اساس قواعد مندرج در موقوفه ایشان، همچنان ۲۰ نفر ماهانه مجانی معالجه می‌شوند؟

- سکوت! فقط سکوت!

این را با خنده گفت و نشان داد که دیگر نمی‌توان در این باب به گفت‌وگو ادامه داد. به قلعه احمدآباد مقر دو تبعیدگاه پدربزرگش پرداختیم. همانجا که بین ورثه تقسیم شد و ۴۰ هکتاری که محمود مصدق از آن به عنوان «باغچه» یاد می‎کند، فقط باقی مانده است. او هم سهمش را وقف خاص برای نگهداری از این ملک کرده و ماهانه یا دو ماه یک‌بار جلسه‎ای با هیات ۷ نفره متولیان آن دارد برای اداره و تامین هزینه‎هایش؛ هزینه‎هایی که به گفته او هنوز به شکل مردمی از طریق یک حساب جاری در بانک ملی شعبه نادری خیابان جمهوری تامین می‎شود و مردم از ۱۰ هزار تا یک میلیون تومان به آن واریز می‎کنند. تاکید دارد که هیچ کمک‌هزینه دولتی‎ای دریافت نمی‎کنند.

- ماجرای برگزاری مراسم‎ سالانه در احمدآباد به کجا رسید؟

- تا دولت دوم آقای احمدی‌نژاد هر سال در روز تولد و رحلت پدربزرگم در آنجا مراسم می‎گرفتیم و سخنرانی داشتیم. البته با نظارت مقامات مربوطه! اما از آن زمان تا امروز، برگزاری هر مراسمی در آنجا ممنوع شده است.

- در این دولت چطور؟ پیگیری کردید؟

- بله چندباری خطاب به خود آقای روحانی نامه نوشتم اما جوابی داده نشد.

- به وزارت اطلاعات چطور؟

- نه فقط برای رییس‌جمهور نامه نوشتم که بی‌جواب ماند. البته خوشبختانه سازمان میراث فرهنگی، عمارت احمدآباد را به عنوان یکی از عمارت‎های تاریخی به ثبت ملی رساند.

- با کدام یک از اعضای جبهه ملی و دوستان پدربزرگ مرحومتان، همچنان ارتباط دارید؟

- با هیچکدام!

- مگر می‎شود؟

- من که گفتم فعالیت سیاسی ندارم! یکی دو باری هم که درباره احمدآباد از من توضیح خواستند، همین را گفتم. خیلی از اعضای جبهه ملی را اصلا نمی‌شناسم.

- یعنی در هیات متولیان احمدآباد هم هیچ کدام از این آقایان نیستند؟

- چرا. مرحوم سحابی زمانی عضو بود، بعد پسرش عزت‎الله عضو شد که او هم مرحوم شد و الان اخوی آقای سحابی عضو هستند. مرحوم فروهر هم عضو بود. آقای شاه‌حسینی الان عضو هستند که البته خیلی هم مریض‌احوالند و جلسات رو مدتی است که نمی‎آیند. گاهی برخی از این آقایان درباره روند برگزاری مراسم و سخنران‎ها تشریک مساعی می‌کردند که آن هم دیگه تمام شد.

- با آقای یزدی چطور؟ با ایشان ارتباطی دارید؟ به نوعی با ایشان که داروسازی خوانده‎اند همکار هستید.

- نه. با اخوی ایشان که جراح فک و دندان و استاد دانشگاه هستند، آشنا هستم.

- پس از احوالشان بی‌خبر نیستید؟

- چطور؟

- گویا حالشان خوب نیست. اخیرا در ازمیر ترکیه ساکن بودند ولی به دلیل وخامت حالشان، قرار بود به ایران بازگردند.

- جدی؟ خبر نداشتم. ان‌شاءالله که حالشان بهتر می‎شود.

هربار که موضوع صحبتمان به روز ۲۸ مرداد می‎رسد یادآور می‎شود که در آن زمان ۱۸ سالی بوده که خارج از کشور زندگی می‎کرده و پس از کودتا به ایران آمده و در ایام تبعید، با پدربزرگش مدتی زندگی کرده و در ایام درگذشتش در ایران بوده است. با این حال ماجرایی را به نقل از پدرش برایمان تعریف می‎کند.

- پدربزرگم در دوران نخست‌وزیری‎اش معمولا پدرم را برای برخی امور اجرایی خود، مامور می‎کرد. زمانی که آیت‎الله کاشانی در بیمارستان طرفه بستری بودند، پدرم به درخواست پدربزرگم به عیادت ایشان می‎رود. آقای کاشانی در این دیدار از پدربزرگم طلب پول می‎کند. پدرم موضوع را به دکتر مصدق منتقل می‌کند و ایشان چکی را به نام آیت‎الله کاشانی می‎فرستند. این عیادت یک بار دیگر هم تکرار می‌شود و درخواست مذکور هم بار دیگر از سوی ایشان مطرح می‌شود. پدرم نیز همچون گذشته موضوع را به اطلاع پدرشان می‎‎رساند. این بار پاسخ فرق می‎کند. مرحوم مصدق به پسرش غلامحسین می‎گوید برو به آقای کاشانی بگو همان چک قبلی را هم از حساب شخصی‎ام برایتان فرستادم و برداشتی از صندوق دولت نداشتم. الان هم دیگر پول ندارم!

وقتی برخی اظهارات پیاپی فرزندان آیت‎الله کاشانی به‌ویژه دکتر محمود کاشانی در این‌باره را برایش بازخوانی می‎کنم، می‎گوید «اصلا او را نمی‌شناسم».

- ایشان معتقدند که عنوان «کودتا» برای روز ۲۸ مرداد یک دروغ تاریخی است و اصلا کودتایی در کار نبوده و هرچه بوده تبانی دکتر مصدق با انگلیس‌ بوده است. نظر شما چیست؟

- تاریخ جواب ایشان را داده است (به پرینت اسناد منتشرشده اخیر CIA اشاره می‎کند). این اسناد نیز نشان می‎دهد که ماجرای آن روز چه بوده، این یک امر بدیهی است و جزئی از تاریخ شده است. شکی هم در آن نیست که کودتا از سوی MI۶ انگلیس آغاز و با دخالت CIA آمریکا پایان یافت. «استیون کینزر» هم در کتاب همه مردان شاه، به نقل از «فرانکلین روزولت» این را نوشته است. خیلی کنجکاوم که فرصت کنم و نقش آیت‌الله کاشانی در اتفاقات آن روز را در این اسناد بخوانم.

- آقای دکتر محمود کاشانی چندین بار این سوال را از کسانی که کودتا بودن ماجرای ۲۸ مرداد را تایید می‏‎کنند، پرسیده است که «اگر کودتا نمی‎شد، مصوق می‎خواست چه بکند؟» شما چه پاسخی برای این سوال دارید؟

- من که جای ایشان نبودم که بدانم چه می‎کرد، پیش‌بینی و قضاوت هم نمی‎شود کرد. اما بالاخره ایشان نخست‌وزیر کشور بودند و حتما اگر کودتا نمی‎شد، باز هم کشور را اداره می‏‎کردند. پدربزرگم با رفتن شاه از کشور مخالف بودند و می‎خواستند حکومت «مشروطه» باشد.

- فرزند مرحوم طیب حاج رضایی هم گفتند که آیت‌الله کاشانی مخالف سرنگونی شاه بودند.

- بله، حتی وقتی شاه به کشور بازگشت، آیت‎الله کاشانی در فرودگاه به استقبال او رفت.

- پس آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق در مورد ابقای شاه، اشتراک نظر داشتند. پس چرا کارشان به اختلاف خورد؟

- نمی‎دانم چرا به اختلاف رسیدند. همانطور که گفتم من آن زمان ایران نبودم و نمی‎توانم به این‌گونه سوالات پاسخ دهم.

- در طول این سال‌ها‎ موضوعی درباه پدربزرگتان مطرح شده که شما را رنجانده باشد؟

- بله، خیلی چیزها مرا آزار داده است. در تاریخ ۲۸ مرداد هر سال مطالبی منتشر می‌شود که خیلی از آنها صحیح و قرین به واقعیت نیست. من شناخت دقیقی از شخصیت پدربزرگم دارم. در تبعید اول ایشان به احمدآباد، ۵ ساله بودم و ایام زیادی را با پدربزرگم گذراندم. او علاقه زیادی به من داشت و به قول معروف نوه سوگلی‎اش بودم. خیلی اصرار داشت که من طبیب شوم و اداره بیمارستان نجمیه را در دست بگیرم. بر اساس شناختی که از پدربزرگم دارم، می‌دانم که خیلی نسبت‌های ناروا، در این سال‌ها به او داده شده است. دکتر مصدق انسانی واقعی و بسیار درستکار بود. در حد افراطی درستکار بود. هنوز چند نفر قدیمی از اهالی احمدآباد مقیم آنجا هستند و داستان‌های زیادی از درستکاری پدربزرگم دارند.

- در مورد درستکاری افراطی ایشان، می‌توانید مثالی بزنید؟

- پدربزرگم در احمدآباد زراعت می‌کرد، چغندر می‎کاشت، حتی یک بار جایزه چغندرکار نمونه را برده بود. یادم هست که چغندرها را با کامیون به کارخانه قندی در کرج می‌بردند. گهگاه این کامیون نیاز به تعمیر داشت و آن را به تعمیرگاهی در دروازه قزوین حوالی میدان دخانیات می‌بردند. یک بار آقای تک‌روستا که این روزها متولی اداره عمارت احمدآباد است، این کامیون را برای تعمیر به دروازه قزوین می‌آورد. او شاگرد شوفر بوده و شب هنگام به تهران می‎رسند که تعمیرگاه بسته بوده. برای همین کامیون را کنار خیابان پارک می‎کنند. صبح که بازمی‎گردند، پلیس ۱۰ تومان ماشین را جریمه کرده بود. با یک حساب سرانگشتی به پلیس حق حسابی می‎دهند تا برگ جریمه را پاره کند. او این ماجرا را برای پدربزرگم تعریف می‌کند و مرحوم مصدق با عصا به صورتش می‌زند و می‌گوید «تو با این کارت مأمور دولت را فاسد کردی، برو او را پیدا کن و قبض جریمه را بگیر و پرداخت کن». آقای تک‎روستا به تهران برمی‌گردد، دو سه روزی طول می‎کشد تا پلیس را پیدا کند و دستور دکتر مصدق را اجرا کند. وقتی نزد پدربزرگم بر می‌گردد او می‌گوید که «تو را ۱۰ تومان جریمه می‎کنم تا دیگر مامور دولت را به فساد تشویق نکنی!». آن زمان حقوق این آقا ماهی ۳۰ تومان بود و جریمه پدربزرگم جریمه سنگینی به شمار می‏رفت. البته یکی دو ماه بعد این مبلغ را به او پرداخت کرد. پدربزرگم مرد خاصی بود. خیلی‌ها گشتند تا نقطه ضعفی از زندگی‌اش پیدا کنند اما نتوانستند. مرد بزرگی بود.

همچنان مشغول وصف پدربزرگ مرحومش است که بیماران دیگر طاقتشان طاق شده و محکم به در می‎کوبند. صدایی که هر دو ما را از حال و هوای احمدآباد بیرون می‎آورد. با لبخند می‎گوید «دیگر باید بروی وگرنه هم تو کتک می‎خوری هم من!»

عکسی به یادگار با او می‎گیریم و بیرون می‎آییم. کمتر مریضی است که با نگاه شماتت‌بارش نگاهمان نکند. با صدای بلند از همه عذرخواهی و برایشان آرزوی سلامت می‎کنم.
رومیس د
رازیانه د
ارسال به تلگرام
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
رومیس د
رازیانه د
  • صفحه نخست
  • اخبار انتخابات ۱۴۰۰
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • آی تی و فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"