تا به حال این سوال را از خودتان پرسیدهاید که چرا برخی از فیلمها تبدیل به یک بلاکباستر پولساز میشوند و بعضی دیگر با وجود اینکه فیلم خوبی هستند، حتی در بازگرداندن بودجه خود هم دچار مشکل میشوند؟ برای این سوال دلایل و پاسخهای متعددی وجود دارد. از کمپینهای تبلیغاتی بزرگ و تریلرهای مهیج و جذاب گرفته تا نام فیلم و بازیگرانی که در آن حضور دارند، همگی از جمله عوامل تاثیرگذار در کشاندن مخاطب به سالنهای سینما هستند. گاهی اوقات هم فقط بدشانسی و همزمانی در اکران با فیلمهای بزرگ است که باعث میشود یک اثر خوب آنطور که باید دیده نشود.
شما میتوانید فیلمی داشته باشید که از نظر منتقدین شاهکار باشد، اما مورد پسند مردم واقع نشود و در عوض آثار زیادی هم میتوان در سینماها یافت که به هیچ وجه مورد توجه منتقدین قرار نمیگیرد، اما مردم حاضرند برای تماشای آن در صفهای طولانی جلوی سینماها منتظر بمانند. در واقع این مردم هستند که تصمیم میگیرند فیلم شما سودآور باشد یا زیانآور و برای علاقه مردم نیز هیچ قانون مشخصی وجود ندارد.
در تاریخ فیلمهایی بودهاند که در هنگام اکران در سینماها چندان موردتوجه قرار نگرفتند، اما به مرور زمان محبوبیت بالایی کسب کردند و در حال حاضر جزو شاهکارهای سینما محسوب میشوند. آثاری مثل The Wizard of Oz و Blade Runner اگرچه اکنون فیلمهای شناخته شده و ارزشمندی هستند، اما در زمان اکران به سختی توانستند بودجه خودشان را بازگردانند. اخیرا هم فیلم mother! به کارگردانی دارن آرنوفسکی در کمال تعجب نتوانست در حد و اندازههای نام این کارگردان در گیشه بفروشد و به همین بهانه در این مطلب سروکار ما با فیلمهایی است که با وجود گذر زمان هنوز هم نزد مردم ناشناختهاند و به محبوبیتی که شایستگیاش را دارند، نرسیدهاند.
۱۶. The Guest
وقتی سراغ فیلمهای مدرنی میرویم که یادآور آثار دهه ۸۰ میلادی هستند، فیلم «مهمان» یکی از آثار خوب سال ۲۰۱۴ با بازی دن استیونز (بازیگر سریال Legion) است که با بیمهری عجیب سینماروها مواجه شد. داستان فیلم در مورد مردی به نام دیوید است که برای ادای احترام به همرزم کشتهشدهاش در افغانستان، به دیدار خانواده او میرود. وقتی که دیوید مدتی را در خانه دوستش ماندگار میشود، از طرفی به افراد خانواده بسیار نزدیک میشود و از طرفی دیگر به جرم و جنایتهای زیادی دامن میزند.
فیلم The Guest با ترکیب المانهای آثاری چون ترمیناتور و هالووین و اضافه کردن یک حس طنز تلخ، به یک آشوب بزرگ تبدیل میشود و پایانبندی خونینی دارد. با این حال، ساخته آدام وینگارد که همین اواخر فیلم ناموفق Death Note به کارگردانی او اکران شد، حتی نتوانست بودجه ۵ میلیون دلاری خودش را هم جبران کند. این در حالی است که منتقدان استقبال بسیار خوبی از این فیلم کردند.
۱۵. Reign of Fire
در آیندهای آخرالزمانی که اژدها فرمانروایی کشور را در دست گرفتهاند، شخصی به نام کویین که خود را مسئول این بلوا میداند، تمام تلاشش را میکند تا بریتانیا را از سلطه این موجودات عظیمالجثه آزاد کند، اما قدرت کافی برای انجام این کار را ندارد، تا اینکه مردی به نام ون زان همراه با گروهی از افرادش وارد بریتانیا شده و برای خاتمه دادن به سلطنت اژدها با کویین همراه میشود.
فیلم Reign of Fire ترکیبی از زیرژانرهای آخرالزمانی، فانتزی و فاجعهمحور است که به کارگردانی راب بومن ساخته شد و همبازی شدن کریستین بیل و متیو مککانهی نوید یک فیلم خوب و موفق را میداد، اما «سلطنت آتش» تنها توانست ۲۰ میلیون دلار بیشتر از بودجهاش بفروشد که با احتساب هزینههای مربوط به تبلیغات، یک شکست تجاری بزرگ به شمار میرود.
فیلم با اینکه از نظر منتقدین هم بسیار ضعیف ارزیابی شد، اما از نظر بصری و جلوههای ویژه اثر بسیار درخشانی است که شایان توجه بیشتری است و اگر انتظاراتتان را پایین بیاورید، میتواند اثر سرگرم کنندهای باشد.
۱۴. The Incredible Burt Wonderstone
امتیاز ۳۶ درصد در سایت راتن تومیتوز و درآمد ۲۴.۷ میلیون دلاری در برابر بودجه ۳۴ میلیون دلاری، احتمالا باعث میشود تا فکر کنید فیلم «برت واندراستون باورنکردنی» اثری ضعیف و ملالآور در ژانر کمدی است، اما این فیلم بسیار بهتر از نقدها و میزان فروشش است.
داستان فیلم در مورد کمپانی شعبده بازی واندراستون است که از گذشته تاکنون شعبدهبازان ماهری را در اختیار داشته و همواره جزو بهترینها در این امر بوده است تا اینکه سروکله شعبدهباز جدیدی به نام استیو گری، با بازی جیم کری، پیدا میشود که با تردستیهایش همه را شگفتزده میکند.
با وجود بازیگرانی چون آلن آرکین، استیو کارل، اولیویا وایلد و جیمز گاندولفینی، فیلم The Incredible Burt Wonderstone کاملا ارزش این را دارد که بخشی از ساعات فیلم دیدنتان را قرض بگیرد.
۱۳. Sunshine
دنی بویل، کارگردان فیلمهایی چون «۲۸ روز بعد» و «میلیونر زاغه نشین»، در سال ۲۰۰۷ با همکاری الکس گارلند شروع به نوشتن فیلمنامه Sunshine و ساخت آن کرد که اثری علمی-تخیلی در مورد گروهی از فضانوردان است که بین جهنم سوزان خورشید و کره زمین سرد و یخ زده گرفتار شدهاند و باید هر طوری شده است انرژی خورشید را دوباره فعال کنند تا حیات دوباره به زمین بازگردد. با صدمهای که به فضاپیما وارد میشود، به پایان رساندن عملیات رفته رفته سختتر شده و غیرممکن به نظر میرسد.
با اینکه به نظر میرسد همین داستان برای یک فیلم علمی-تخیلی کافی باشد، اما اضافه شدن یک موجود فرازمینی به خط داستانی فیلم، باعث میشود تا Sunshine دیگر یک اثر کلاسیک در این ژانر نباشد و احتمالا به همین دلیل است که فیلم با فروش کم ۳۲ میلیون دلاری نتوانست حتی بودجه خودش را هم تامین کند. با این حال، فیلم از نظر منتقدین نسبتا خوب ارزیابی شد و میتوان گفت Sunshine یکی از خاصترین آثار علمی-تخیلی است که ضربآهنگ و ساختار منحصربفردی دارد.
۱۲. Slither
پیش از اینکه جیمز گان را با آثاری مثل Guardians of the Galaxy بشناسیم، او فیلمی علمی-تخیلی، ترسناک، کمدی و در عین حال کمخرجی به نام Slither را کارگردانی کرده بود.
داستان فیلم در مورد شهر کوچکی به نام ویزلی است که مورد هجوم انگلهایی خطرناک قرار میگیرد و یکی از افراد شهر به واسطه حمله همین انگلها به هیولای عجیب و حال بههمزنی تبدیل میشود و خیلی زود شروع به حمله به دام ها و حیوانات شهر میکند و کم کم تمامی اهالی شهر را به این بیماری عجیب انگلی مبتلا میسازد. بعد از اینکه بحران شهر رفته رفته جدیتر میشود، این رئیسپلیس بیل پاردی است که باید در مقابل این موجودات عجیب مقاومت کرده و مانع از نابودی شهر شود.
فیلم Slither را میتوان یک ادای دین دوستداشتنی و موفق به فیلمهای دهه پنجاهی هیولا محور دانست که با افکتها و المانهای مدرن آمیخته شده است. فیلمی که در آن بین ترس و طنز تعادل بسیار خوبی برقرار است و با اینکه این موضوع برای تماشاگران فیلم در سال ۲۰۰۶ چندان خوشایند نبود اما همگی میدانیم که در حال حاضر جیمز گان یکی از کارگردانان برجسته هالیوود به شمار میرود و به نظر میرسد وقتش رسیده است که دوباره سری به این اثر ترسناکش بزند.
۱۱. Miracle Mile
فیلم Miracle Mile یکی از آثار آخرالزمانی دهه هشتادی است که فروش فاجعهباری را پشت سر گذاشت و تنها با ۱.۱۴۵ میلیون دلار درآمد نتوانست حتی بودجه ۳.۷ میلیون دلاری خودش را هم جبران کند، اما اجازه ندهید که این فروش باعث دلسردی شما از فیلم شود.
Miracle Mile را میتوان یکی از آثار خلاقانهای برشمرد که برای اولین بار و قبل از سریال 24 از گذر زمان به عنوان یک عنصر مهم در داستان که هیجان فوقالعادهای به آن تزریق میکند، استفاده کرد.
فیلم در مورد مردی به نام هری با بازی آنتونی ادواردز است که تازه با دختری به نام جولی آشنا شده است و درست شبی که با او قرار دارد، خواب میماند و وقتی از خواب برمیخیزد، متوجه میشود که اتفاقات عجیبی در حال رخ دادن است و فقط ۷۰ دقیقه تا شروع یک حمله اتمی فاصله دارد.
فیلم به خوبی جنگ هری و جولی را با زمان نشان میدهد که تمام تلاش خود را برای فرار از شهر انجام میدهند. فیلم Miracle Mile داستانی غم انگیز و اعصاب خردکن را دنبال میکند که به خوبی شما را در شرایطی که کاراکترهای فیلم در آن گرفتار شدهاند، گیر میاندازد.
The House of the Devil
۱۰. The House of the Devil
معمولا وقتی صحبت از رتروهای دهه ۸۰ در ژانر وحشت میشود، همه ما به یاد آثاری چون It Follows و Stranger Things میافتیم. اما در حقیقت این تی وست بود که در سال ۲۰۰۹ با ساخت فیلم The House of The Devil راه را برای این سبک از فیلمسازی هموار کرد.
در واقع منبع الهام فیلم، وحشتی از شیطان بود که در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ در میان مردم شایع شده بود و بسیاری از خانوادهها اعتقاد داشتند که شیاطین در صدد قربانی کردن فرزندانشان هستند. داستان فیلم در مورد دختری به نام سامانتا، با بازی جوسلین هانو است که برای پرداخت شهریه دانشگاهش تصمیم میگیرد تا به نگهداری از یک کودک بپردازد اما این کار او را درون یک جهنم واقعی قرار میدهد که باعث میشود سامانتا تمام تلاشش را برای رهایی از شیطانی که با وقوع خسوف پدیدار شده است، به کار ببندد.
«خانه شیطان» فیلمی کمخرج، با آهنگها و ویژگیهای بصریای است که بی شباهت با آثار جان کارپنتر نیستند و همچنین برخی سکانسهای جالبش، شایسته توجه بیشتری بود و با اینکه اکثرا نقدهای مثبتی دریافت کرد اما حتی نتوانست بودجه کمتر از یک میلیون دلاری خودش را هم تامین کند. این فیلم فقط ۱۰۱ هزار دلار از گیشههای سینما به جیب زد.
۹. Sorcerer
فیلم «جادوگر» که شاید اسمش رابطه زیادی با داستان آن نداشته باشد به کارگردانی ویلیام فردکین که ما بیشتر او را به خاطر خلق اثر قابل تحسین The Exorcist میشناسیم، در سال ۱۹۷۷ ساخته شد و به دلیل همزمانی با اکران فیلم Star Wars: A New Hope نتوانست آنطور که باید درخشان باشد و تنها ۹ میلیون دلار فروخت. در حالی که بودجه ساخت فیلم ۲۲ میلیون دلار بود.
این موضوع برای کمپانی منتشر کننده فیلم واقعا شرمآور است چرا که ما داریم در مورد یکی از هیجانانگیزترین آثار تاریخ سینما صحبت میکنیم که در واقع یک بازسازی از روی فیلم The Wages of Fear است. داستان فیلم در مورد چند مرد از آمریکای جنوبی است که مأموریتی غیرممکن را در ازای دریافت مقدار زیادی پول قبول میکنند. آنها بایستی یک محموله بزرگ نیتروگلیسیرین را از مسیری بسیار خطرناک که نفس همه را در سینه حبس میکند، عبور دهند.
کل زمان فیلم مربوط به سفر این افراد جسور با محموله است و این اثر را میتوان نشانگر اوج قدرت فردکین در زمینه کارگردانی دانست.
۸. A Simple Plan
بیل پکستون را بیشتر به خاطر فیلمهایی چون Aliens و Weird Science میشناسیم اما او بازیهای بهیادماندنی زیادی داشته است که مورد توجه قرار نگرفتهاند. فیلمهای Frailty و One False Move از جمله آنها هستند اما مهمترین گزینه، فیلم A Simple Plan است که به عنوان دستکم گرفتهشدهترین فیلم سم ریمی شناخته میشود.
پکستون در این فیلم نقش مردی به نام بیل میچل را بر عهده دارد که در یک شهر کوچک زندگی میکند. وقتی که بیل، برادرش جیکوب و دوستان آنها لو، یک هواپیمای سقوط کرده با خلبانی مرده را پیدا میکنند، یک کیف پر از پول در هواپیما توجه آنها را به خودش جلب میکند و این سه نفر در دو راهی میمانند که آیا پول را بردارند بروند یا اینکه پلیس را خبر کنند. طمع آنها اجازه نمیدهد که از خیر پولها بگذرند و همین تصمیم در ادامه شرایط مرگبار و نفسگیری را به وجود میآورد.
فیلم «یک نقشه ساده» نئونوآری پرپیچ و خم با پایانی فوقالعاده است که مورد ستایش اکثر منتقدین قرار گرفت اما با این حال توانست فقط ۱۶.۲ میلیون دلار فروش داشته باشد که ۷۰۰ هزار دلار کمتر از بودجه ساخته فیلم بود.
۷. Grindhouse
فیلم Grindhouse در واقع یک اثر دابل فیچر به شمار میرود. بدین معنا که متشکل از دو فیلم است که یکی پس از دیگری به نمایش درمیآید و مزیتش برای بیننده این است که هزینه یک بلیط را پرداخت میکند. دو فیلم Death Proof به کارگردانی کوانتین تارانتینو و Planet Terror به کارگردانی رابرت رودریگز هسته اصلی Grindhouse هستند. با اینکه هر دو فیلم یادآور آثار پرفروش دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی بودند و نقدهای خوبی هم دریافت کردند اما استقبال مردم چندان خوشایند نبود.
مجموع فروش فیلم به ۲۵.۴ میلیون دلار رسید که حتی نصف بودجه ساخت هم نبود. این که چرا آمار بینندگان فیلم اینقدر پایین بود هنوز هم مبهم است اما به جرات میتوان گفت که این فیلم شایستگی بیشتری داشت. اثر Planet Terror از رابرت رودریگز در سطح آثار افرادی چون جرج رومرو و جان کارپنتر قرار میگرفت و همچنین «ضد مرگ» تارانتینو هم با بازی کرت راسل ما را به یاد آثار فوقالعاده تعقیب و گریز در دهه ۷۰ میلادی میانداخت.
با اینکه بهترین راه برای لذت بردن از Grindhouse تماشای آن در سینما است اما دیدنش در نمایشگرهای خانگی هم خالی از لطف نیست.
۶. King of the Comedy
فیلم سلطان کمدی که بازیگران بزرگی نظیر رابرت دنیرو و جری لوییس در آن ایفای نقش کردهاند به عنوان یکی از قدر ندیدهترین فیلمهای مارتین اسکورسیزی به شمار میرود که نه تنها توسط مخاطبان عادی، بلکه ازسوی منتقدان نیز مورد سرزنش واقع شد. فیلمی که فقط ۲.۵ میلیون دلار در گیشه به دست آورد و حالا پس از گذشت زمانی طولانی به عنوان یکی از آثار برتر مارتی شناخته میشود.
فیلم سلطان کمدی در مورد فردی به نام روبرت پاپکین با بازی رابرت دنیرو است که خود را مستعد و شایسته تبدیل شدن به یک ستاره بزرگ کمدی میپندارد. روپرت تنها راه برای مطرح شدن را حضور در نمایش جری لنگفورد میداند. شخصی که یکی بزرگترین استندآپ کمدینهای جهان بوده و اسطوره روپرت است.
وقتی که لنگفورد دست رد به سینه وی میزند، روپرت تصمیم میگیرد تا با گروگان گرفتن جری، خودش در نمایش تلویزیونی او حضور پیدا کند و سرانجام به آرزویش میرسد اما اینکه آیا نمایش او مورد پسند مردم قرار میگیرد یا خیر نیازمند این است که شما به تماشای این فیلم فوقالعاده بنشینید.
«سلطان کمدی» در زمان اکرانش شاید برای مردم کمی عجیب و نامأنوس به نظر میرسید اما در دنیای امروزی که همه برای مشهور شدن سر و کله میشکنند، فیلم اسکورسیزی به عنوان اثری کاملا منطبق با جامعه شناخته میشود.
Twin Peaks: Fire Walk With Me
۵. Twin Peaks: Fire Walk With Me
دیوید لینچ و مارک فراست در سال ۱۹۹۰ یکی از بهترین سریالهای جنایی تاریخ تلویزیون را به نمایش درآوردند و با حساسیت خاصی که روی عناصر بصری فیلم نشان دادند، آثار جنایی و معمایی را یک سطح بالاتر برده و ساختار کلیشهای آنها را درهم شکستند. در حالی که فصل اول سریال Twin Peaks با نقدهای بسیار مثبتی همراه بود اما از اواخر فصل دوم شاهد افت شدید سریال بودیم که در نهایت در سال ۱۹۹۱ منجر به متوقف شدن روند ساخت سریال شد. اما همین چند ماه پیش بود که فصل سوم این سریال به پایان رسید و شاهد یکی از بهترین کارهای دیوید لینچ در تلویزیون بودیم که شاید دیگر هیچگاه تکرار نشود.
وقتی که پس از پایان فصل دوم سریال دیوید لینچ تصمیم گرفت تا یک فیلم بر اساس آن بسازد، بسیاری از طرفداران سر از پا نمیشناختند اما وقتی که فیلم اکران شد با نقدهای بسیار منفی مخاطبان عادی و منتقدین روبرو شد و توانست تنها ۴.۲ میلیون دلار بفروشد، در حالی که فیلم با بودجهای ۱۰ میلیون دلاری ساخته شده بود.
اما مشکل از کجا بود؟ اگر بخواهیم منصفانه صحبت کنیم باید بگوییم که مشکل نه از فیلم، بلکه از انتظارات بینندههای آن بود. در واقع کسانی که به سینما میرفتند انتظار داشتند تا پاسخ سوالات فصل دوم را در فیلم بیابند، در حالی که Twin Peaks: Fire Walk With Me پیش درآمدی بر سریال بود و روزهای منتهی به قتل لورا پالمر را به تصویر میکشید.
شاید هیچ کدام از فیلمهای این فهرست به اندازه فیلم Fire Walk With Me از گذر زمان سود نبرده باشند. در واقع بعد از نمایش فصل سوم سریال بود که ما تازه متوجه شدیم فیلم قبلی لینچ چقدر شایسته تحسین بوده است.
۴. Seconds
راک هادسون یکی از بازیگران دهه شصتی کمدیهای رمانتیک هالیوود است که در سال ۱۹۶۶ تصمیم گرفت تا در یک فیلم علمی-تخیلی، ترسناک و تاریک ایفای نقش کند؛ تصمیمی که چندان به مذاق منتقدین و بینندگان خوش نیامد. داستان فیلم در مورد مرد میانسالی به نام آرتور همیلتون است که هیچ انگیزه و امیدی در زندگیاش دیده نمیشود تا اینکه روزی دوستش او را با سازمانی مخفی آشنا میکند که با انجام پیوندهای متعدد روی اشخاص، زندگی و هویت جدیدی را به آنها اعطا میکند. پس از پایان جراحی، همیلتون به مردی جوان با نام تونی ویلسون (با بازی راک هادسون) تبدیل شده و وارد جامعه میشود، اما نه جامعهای که پیش از این در آن حضور داشت.
ساخته جان فرانکنهایمر فضایی رعبآور و داستانی تراژیک را فراهم آورد و به خاطر نوع فیلمبرداری خاصش، موردتوجه داوران اسکار قرار گرفت و در این رشته نامزد دریافت جایزه شد. همچنین فیلم توانست به جشنواره کن هم راه پیدا کند، اما با وجود همه اینها به فروش تنها ۱.۷۵ میلیون دلار در سینماها بسنده کرد که رقم بالایی نیست.
۳. Batman: Mask of the Phantasm
فیلم Batman: Mask of the Phantasm را شاید بتوان بهترین فیلم ساخته شده از این ابرقهرمان تا به امروز دانست. میدانم که در حال حاضر سه گانه نولان به عنوان یکی از برترین آثار جهان شناخته میشود و اثر تیم برتون در مورد بتمن نیز فیلمی بهیادماندنی است، اما فیلم Batman: Mask of the Fantasm یک ویژگی منحصربفرد دارد و آن اینکه، شخصیت اصلی و محوری فیلم بروس وین/بتمن است و به هیچ وجه زیرسایه جوکر یا دیگر ضدقهرمانها قرار نمیگیرد.
بتمن یک کارآگاه فوقالعاده کاربلد است و همه ما از این موضوع باخبریم، اما در فیلمهای کمی شاهد بروز و درخشش این ویژگی بتمن بودهایم. البته مت ریوز وعده داده است که فیلمش بیشتر روی این موضوع تمرکز خواهد داشت، اما در سال ۱۹۹۳ ما یک نمونه خوب از چنین فیلمی را داشتهایم.
متاسفانه انیمیشن Batman: Mask of the Phantasm طوری که استحقاقش را داشت موردتوجه سینماروها قرار نگرفت و با فروشی ۵.۶ میلیون دلاری نتوانست بودجه ۶ میلیون دلاریاش را تامین کند. خبر خوبی که در مورد این فیلم وجود دارد این است که کمپانی وارنر براز تصمیم گرفته است تا نسخهای بلوری و بازسازی شده از این انیمیشن را دوباره منتشر کند و میتوان امیدوار بود که این بار شاهد فروش موفقیتآمیز فیلم خواهیم بود.
۲. mother!
شاید بدبینترینها در بین ما هم تصورش را نمیکردند که ساخته جدید دارن آرنوفسکی از نظر فروش در گیشهها تا این حد عجیب و ضعیف عمل کند. دقیقا همانند تمام فیلمهای این لیست، «مادر» (mother!) هم اثری است که اگرچه با استقبال منتقدین روبرو شده، اما در عوض مردم را حسابی کفری کرده است. البته همزمانی با اکران It هم یکی از دلایلی است که باعث میشود سانسهای «مادر» چندان شلوغ نباشند.
طبق همان چیزی که اکثر سایتهای سینمایی جهان نوشتهاند، داستان فیلم در مورد زن و شوهری است که با ورود مهمانهایی عجیب و ناخوانده، رابطهشان مورد آزمایش قرار میگیرد. تا وقتی که فیلم را ندیده باشیم، قطعا نمیتوانیم در مورد داستان آن اظهارنظر کنیم، اما اگر اشارهای به نقدهای فیلم داشته باشیم، «مادر» اثری توصیف شده است که همه چیز در آن با جرقهای کوچک شروع میشود و هر لحظه میتواند مغز شما را منفجر کند. فیلمبرداری mother! و دیوانگی محضی که آرنوفسکی در آن آفریده است از نکات مثبت بزرگ فیلم قلمداد شدهاند.
فیلم مادر تا سه هفته پس از اکرانش در آمریکای شمالی تنها ۱۶.۹ میلیون دلار فروش داشته است و در مجموع به لطف فروش جهانی ۳۵.۹ میلیون دلاریاش، به سختی توانست بودجه ۳۰ میلیون دلاری را جبران کند. اما کمتر به یاد داریم که دارن آرنوفسکی با چنین شکستی در سینما مواجه شود. در حالی که Black Swan نزدیک به ۳۰۰ میلیون دلار و فیلم «نوح» بیش از ۳۵۰ میلیون دلار فروش داشتهاند، به نظر میرسد اثر جدید کارگردان آمریکایی چندان عامهپسند نیست.
۱. Manhunter
قبل از اینکه فیلم «سکوت برهها» (The Silence of the Lambs) شخصیت هانیبال لکتر را به یکی از مخوفترین کاراکترهای منفی تاریخ سینما تبدیل کند و قبل از اینکه آنتونی هاپکینز به عنوان بهترین هانیبال لکتر تاریخ شناخته شود، در فیلمی به نام Manhunter با کارگردانی مایکل مان، شاهد حضور هانیبال در دنیای سینما بودهایم. فیلمی که با اقتباس از رمان رد دراگون به قلم توماس هریس ساخته شد.
فیلم «شکارچی انسان» که شاید از نظر ویژگی های بصری شباهتهایی به فیلم Miami Vice مایکل مان هم داشته باشد، داستان ماموری به نام بیل گراهام را به تصویر میکشد که به دنبال دستگیری یک قاتل سریالی به نام فرانسیس دولرهاید است.
Manhunter یک تریلر روانشناسانه جذاب است که در آن ویل گراهام سعی میکند با قرار دادن خودش به جای قاتل، به انگیزه و تفکرات او پی ببرد و در این بین ملاقاتهایی هم با هانیبال لکتر (با بازی برایان کاکس) دارد تا بتواند سرنخهای بیشتری پیدا کند.
شاید اگر فیلم Manhunter نبود، آثاری چون «سکوت برهها»، «هفت»، «اژدهای سرخ» و «هانیبال» نیز هرگز ساخته نمیشد. با اینکه «شکارچی انسان» با فروش ۸.۴ میلیون دلاریاش که تقریبا نصف بودجه ساخت فیلم است، یک شکست تجاری کامل محسوب میشود، اما منبع الهامی بسیاری از آثار ترسناک و جنایی-معمایی است. این فیلم با نقدهای اکثرا مثبتی روبرو شد و قطعا یکی از آثاری است که باید توجه بسیاری نسبت به آن شود.
منبع: زومگ