پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲
۱۸ ذی القعده ۱۴۴۴
- Thursday 08 June 2023
  • ارتباط با انتخاب
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیک
  • |
  • نظرسنجی
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
جستجو
ویدئو جدیدترین اخبار پربیننده ترین
لایو خبر عکس خواندنی ها اخبار ویژه
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • ارتباط با انتخاب
  • پیوندها
  • آب و هوا
  • اوقات شرعی
  • مجله الکترونیک
  • نظرسنجی
  • آرشیو
ویدیو/ فرو رفتن روستاهای حاشیه سد گتوند خوزستان به زیر آب

ویدیو/ فرو رفتن روستاهای حاشیه سد گتوند خوزستان به زیر آب

ویدیو / رادان: پلیس کم‌کاری سایر دستگاه‌های اجرایی در اجرای قانون حجاب را به عنوان تخلف اداری گزارش می‌کند

ویدیو / رادان: پلیس کم‌کاری سایر دستگاه‌های اجرایی در اجرای قانون حجاب را به عنوان تخلف اداری گزارش می‌کند

ویدیو / لحظه‌ی ورود کریم بنزما به عربستان با استقبال مدیران و هواداران الاتحاد

ویدیو / لحظه‌ی ورود کریم بنزما به عربستان با استقبال مدیران و هواداران الاتحاد

ویدیو / لحظه وقوع طوفان شن عظیم در کانال سوئز در مصر

ویدیو / لحظه وقوع طوفان شن عظیم در کانال سوئز در مصر

ویدیو / وضعیت ماهیان پس از منفجر شدن سد کوخافکا

ویدیو / وضعیت ماهیان پس از منفجر شدن سد کوخافکا

ویدیو / سلفی گرفتن دوستانه یک شهروند با رئیس‌جمهوری فرانسه و صدراعظم آلمان

ویدیو / سلفی گرفتن دوستانه یک شهروند با رئیس‌جمهوری فرانسه و صدراعظم آلمان

کد خبر: ۳۹۶۷۳
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۱۸ - ۰۶ مهر ۱۳۹۰
صفحه نخست >> سیاست
پ

جانبازان قطع نخاعی به رهبری چه گفتند؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 قرعه به نام من درمی‌آید و قرار می‌شود حاشیه‌های دیدار رهبر با جانباز‌ها را پوشش بدهم. و این برای من یعنی برآورده شدن آرزویی 29 ساله و دیدن آقا از نزدیک و شنیدن صدایش و بدون دردسر رفتن و نشستن آن جلو جلوهای حسینیه امام خمینی. خودم را تصور می‌کنم که دارم شانه به شانه آقا راه می‌روم. در واقع شاید هیچکس نفهمد برای امثال مایی که چندین سال فقط توانسته‌ایم روی وبلاگ‌هایمان قربان، صدقه آقا برویم؛ مهیا شدن شرایطی برای دیدن ایشان از نزدیک، آنهم در یک دیدار صمیمانه چه معنایی دارد...؟! و این حرف‌ها و فکر‌ها همینطور توی ذهنم چرخ می‌خورد تا اینکه می‌رسم جلوی درب ورودی بیت.

*آن صندلی ساده
خودم را می‌بینم که برای انتقام از آن همه چپ چپ نگاه کردن‌‌ها و تحکم‌هایی که نمی‌گذاشتند برویم جلو بنشینیم؛ با یک کارت آویزان شده به گردنم و در حالی که لبخندی ملیح روی صورتم نقش بسته به صورت اسلوموشن از جلوی محافظ‌ها عبور می‌کنم و آنها هم خشمگین مرا نگاه می‌کنند اما نمی‌توانند جلویم را بگیرند.
خدای من، حسینیه خلوت است و صندلی ساده آقا هم از دور دیده می‌شود. نزدیکتر که می‌شویم به یکی از بچه‌های روابط عمومی بیت به شوخی می‌گویم: "جای ما همینجاست دیگر...؟!" و کنار صندلی آقا را نشان می‌دهم. و او هم می‌خندد و می‌گوید خیر، جای شما آنجاست و سمت صندلی‌های به ردیف چیده شده در کنار دیوار را نشانم می‌دهد.
ساعت حوالی 8:45 صبح چهارشنبه است و تک و توک جانبازهایی که با ویلچر و تخت وارد حسینیه شده‌اند، دارند دور یک حلقه نسبتا بزرگ و به صورتی منظم جای می‌گیرند. بعضی‌هایشان از گردن قطع نخاع هستند و بعضی روی ویلچر نشسته‌اند.

*بدون هیچ توقعی!
دو سه تا گروه از آدم‌های سالم! دارند با واکمن و دوربین فیلمبرداری با جانبازها‌ حرف می‌زنند. یکی از جانبازها که روی تخت خوابیده در پاسخ به سوال یکی از آن آقاهای سالم که از او می‌پرسد الان چه توقعی دارد، می‌گوید "هیچ"... و شرح می‌دهد که چطور توی جبهه، نخاعش از گردن قطع شده است.
یکی دیگر از جانبازها هم می‌گوید تا سال 79 دستهایم حس داشت اما حالا ترکش‌های توی بدنم حالت توموری پیدا کرده‌اند و بدنم دیگر حس ندارد.
من دیگر آن آدم سرخوش نیم ساعت پیش نیستم. نگاه کردن به هرکدام از جانباز‌ها و جذابیت‌های آدم‌هایی که سالهاست فقط روی تخت خوابیده‌اند آنقدر برایم با محتوا و جالب هست که دیگر نخواهم به انتقام گرفتن از محافظ‌ها و شیطنت کردن در حسینیه امام خمینی که حالا خلوت است فکر کنم.
دختربچه یکی از جانبازهای ویلچری، مدام دارد از سر و کول پدر بالا می‌رود و بازی می‌کند. عکاس‌ها هم اینطرف و آنطرف دارند عکس می‌گیرند و صدای چیک چیک دوربینهایشان گاهی نمی‌گذارد صدای آرام جانبازها را بشنوم.
سردار شیرازی و آقاعزیز هم مدتی بعد توی محوطه حسینیه به چشم می‌خورند. و لحظاتی بعد رئیس دفتر نظامی مقام معظم رهبری و فرمانده کل سپاه پاسداران می‌روند برای احوالپرسی با جانبازها.
دلاوری صرفاً جهت اطلاع! هم به چشمم می‌آید. بچه‌های بیت با هم پچ پچ می‌کنند که دلاوری دارد چکار می‌کند و یکیشان با خنده می‌گوید: می‌خواهد از جانبازها درباره اختلاس مصاحبه بگیرد. و همه می‌زنند زیر خنده.
کنار یکی از جانبازها نشسته‌ام که یک نفر می‌آید به سمت من و می‌گوید: "نمی‌خواستید ارتفاع همه تخت‌ها (منظورش تخت‌های حامل جانبازهای قطع نخاع از گردن است) را یکسان کنید. و من تیز، دوزاری‌ام می‌افتد که طرف مرا به دلیل شباهت لباسم، با محافظ‌های بیت اشتباه گرفته و خیلی شقّ و رقّ و با شیطنت جواب می‌دهم:"هماهنگ نشده". آخیش...! چه کیفی می‌دهد آدم توی بیت کاره‌ای باشد برای خودش.

*نامه بدون پاکت
نامه بدون پاکت یکی از جانبازها که آن را خطاب به رهبر نوشته‌اند، روی تختش توی چشم می‌زند. ابتدای نامه نوشته است: "اینجانب جانباز 70 درصد، تقاضا دارم..." و من نمی‌فهمم چرا این شهدای زنده باید نامه‌های خودشان را به جای بنیاد شهید بیاورند و به آقا بدهند؟
توی حسینیه ناگهان فضا عوض می‌شود. محافظ‌ها محترمانه همه را هدایت می‌کنند به سمت جایگاه‌های مشخص شده و سر و صداها می‌خوابد. و لحظاتی بعد رهبر از در سمت راست جایگاهی که همیشه می‌نشینند به همراه چندتن از مقامات وارد می‌شوند. زریبافان بنیاد شهید، سردار نقدی و چندتای دیگر. چه جالب! رهبر احتمالاً از همه پُر سن‌تر هستند اما از همه بلندتر و تنومندتر و جوان‌تر دیده می‌شوند.
و رهبر می‌روند سراغ جانبازها...
خدایا شکرت، حالا من با مردی که تمام دوران زندگی‌ام دوست داشتم از نزدیک ببینمش، در حال راه رفتنیم اما هیبت رهبر مرا با خود برده است و این جانبازها هستند که توجه آقا را بیش از همه به خودشان جلب کرده‌اند.


*آن دست مجروح
آقا به هرکدامشان که می‌رسند اول از روی کارتی که روی سینه تمامشان هست مشخصاتشان را می‌خوانند و بعد به اسم، باهاشان حال و احوال می‌کنند. رهبر دست مجروحش را می‌گذارد روزی شانه یا گردن جانبازها و آنها را می‌بوسد. و جانبازها هم بلااستثنا مثل یک دومینو با بوسیدن و بوییدن آقا می‌زنند زیر گریه.
رهبر بعد از ابراز احساسات هرکدام از جانبازها، اندکی کنارشان تأمل می‌کنند و حرفهایشان را می‌شنوند و حرف‌های جانباز که تمام می‌شود آقا می‌روند کنار تخت یا ویلچر نفر بعدی.
یکی از جانبازها چفیه رهبر را طلب می‌کند و آقا هم قبول می‌کنند اما با رندی خاصی چفیه جانباز را از روی دوشش بر‌می‌دارند و می‌‌اندازند روی شانه خودشان.
جانباز دیگری هم تعدادی عکس را از دوران جنگ آورده و دارد به آقا نشانشان می‌دهد و وقتی آقا از او می‌پرسند: "این عکس‌ها را برای ما آورده‌اید؟" جواب منفی می‌دهد. آقا دو قطعه از عکس‌ها را برمی‌دارند و می‌دهند به دست یکی از بچه‌های بیت و می‌گویند:"اینها را اسکن کنید بعد برگردانید به ایشان".
رهبر به یکی از جانبازها که می‌رسند، می‌گویند:"شما پسر آقای ... هستید؟" و بعد از خوش و بش می‌پرسند:"کجا هستید الآن؟"

*عرق تو را با دست خودم پاک می‌کنم
یکی از جانبازها وقتی آقا می‌خواهد رویش را ببوسد با دست عرق پیشانی آقا را پاک می‌کند. جانباز بعدی ورزشکار است گویا. به آقا می‌گوید سال گذشته بودجه نبود و نتوانستیم عازم مسابقات شویم. و بعد یک چیزی دیگری هم می‌گوید که آقا تأیید می‌کنند.
رئیس بنیاد شهید چنان چسبیده به عبای رهبر که هرکس نداند فکر می‌کند محافظ آقاست. یکی از جانبازان ویلچری که با رهبر حرف می‌زند، ایشان رو می‌کنند به زریبافان و می‌گویند:" بروید توی دل مجموعه. گاهی شما واقعاً می‌خواهید، اما آن پایین به هر دلیلی کار انجام نمی‌شود. گاهی یک ریگ علت است که وقتی آن را برمی‌دارید آب جاری می‌شود."
رهبر و همراهانشان حالا رسیده‌اند به ویلچر همان جانبازی که دختر کوچکش مدام از سر و کولش بالا می‌رفت. مثل اینکه اسم دخترک زینب است. رهبر کلی دخترک را نوازش و با او خوش و بش می‌کنند اما دخترک آنقدر کوچک است که متوجه نیست ناخدای کشتی انقلاب اسلامی و نایب امام عصر(عج) دارد ناز و نوازشش می‌کند. ته دلم به دخترک حسودی می‌کنم.
آقا به یکی از جانبازها وقتی دارند از او دور می‌شوند، می‌گویند:"سلام مرا به ایشان! برسانید." و جانباز هم چشم می‌گوید.

*برای عاقبت بخیری باید سعی کرد
نفر بعدی جمله‌ای عمیق می‌گوید اما از رهبر پاسخی عمیقتر می‌شنود. جانباز می‌گوید:"دعا کنید عاقبت به خیر شویم" و آقا هم جواب می‌دهند:"باید سعی کرد."
و میان این همه گریه‌های جانانه جانبازها و محبت‌های بی‌پیرایه رهبر هم یکی از جانبازها مطایبه‌ای می‌کند که ما میان هیاهوی این طرف ویلچرها اصلاً نمی‌شنویم چه گفت...؟! اما لابد آنقدر بهجت‌آور بوده است که رهبر می‌خندند طوریکه ما هم صدای خنده‌شان را می‌شنویم.
و همه شاد می‌شوند.

*روایت ناله‌ها
رهبر با یک جانباز مشغول خوش و بش است که از جلوی ما که چند تا ویلچر اینطرفتر ایستاده‌ایم صدای ناله یک جانباز همه را به سکوت می‌کشاند. جانباز روی تخت خوابیده و دهانش نیمه باز است. و دوباره در عمق همان سکوت صدایی شبیه ناله از گلویش خارج می‌شود و با پیچ و تاب می‌چرخد به سمت آقا. رهبر که صدای ناله توجه ایشان را هم جلب کرده است می‌گویند: "سلام" و جانباز دیگر ناله نمی‌کند و آقا به احوالپرسی‌ها ادامه می‌دهند.
و حالا رهبر رسیده‌اند کنار تخت همان جانباز. گویا نمی‌تواند حرف بزند. همه ساکت‌اند. با دست‌های بی‌رمقش دست‌ مجروح آقا را گرفته است و می‌کشد روی صورتش. جانباز به صورتی ممتد ناله می‌زند. ناله‌هایی که کم کم صدای هق هق همه را بلند می‌کند. خانم‌ها هم که تخت این جانباز جلوی جایگاه آنهاست، دارند بلند بلند گریه می‌کنند. جانباز هنوز دارد ناله می‌کند. آقا این یکی را چندین بار می‌بوسند. و او گویا دارد با ناله‌‌‌هایش با آقا حرف‌هایی می‌زند که فقط دو جانباز یعنی خودش و آقا می‌فهمند. سردارهای کنار آقا هم شانه‌هایشان دارد، می‌لرزد. حتی ما خبرنگار‌ها و عکاس‌ها و محافظ‌ها. و فقط آقاست که مهربانانه دارد به چشم‌های جانباز خیره خیره نگاه می‌کند.
تخت این جانباز بیشترین موقف تأمل آقاست و رهبر بعد از او هم جانبازهای مانده در انتهای حلقه را مورد تفقد قرار می‌دهند.
و احوالپرسی صمیمانه رهبر با جانبازها درست رأس ساعت 11 تمام می‌شود و آقا می‌روند سمت جایگاه.
قرآن توسط یک جانباز ویلچری تلاوت می‌شود و بعد هم یک جانباز، سرلشکر جعفری و رئیس بنیاد شهید صحبت می‌کنند و دو نفر آخر از اقدامات انجام شده برای جانبازهای درصد بالا و خانواده‌هایشان خبرهایی را ارائه می‌کنند.
سخنرانی رهبر هم کوتاه است. آقا در ابتدای سخنانشان چند بار تأکید می‌کنند که کار مسئولان در مهیا کردن این دیدار خیلی فکر خوبی بود و تأکید می‌کنند که :"ان شاء‌الله این کار هر سال انجام بگیرد."

*تا که با عشق تو پیوندم زنند


رهبر در خلال صحبت‌هایشان برای جانبازها شعر قشنگی هم می‌خوانند که من کم حافظه‌ هم حتی یادم می‌ماند و یادداشتش می‌کنم:


هر بلایی کز تو آید رحمتیست / هر که را رنجی دهی خود رحمتیست
زان به تاریکی گذاری بنده را / تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند/ تا که با عشق تو پیوندم زنند


و همان جانبازی که دل همه را چند دقیقه قبل با خودش برده بود باز هم شروع می‌کند به ناله کردن. بچه‌های بیت می‌روند دورش و او با دست شروع می‌کند چیزهایی روی هوا نوشتن.


همان حوالی نشسته‌ام. از بین محافظ‌های دور تخت جانباز راه باز می‌کنم و روان نویسم را می‌دهم دستش و کاغذی را هم می‌گیرم جلویش.


همه سرهایمان را خم کرده‌ایم روی کاغذ که ببینیم جانباز روی آن چه چیزی می‌نویسد. و او کلمه "شال گردن" را روی کاغذ نقش می‌زند.


می‌فهمیم که چفیه آقا را می‌خواهد.


و دقایقی بعد که سخنرانی آقا با توصیه به خانواده‌های جانبازان مبنی بر اینکه این جانبازان نعمت‌اند و شما هم قدر این نعمت‌ها را بدانید به پایان می‌رسد؛ یکی از محافظ‌ها چفیه آقا را می‌گیرد و می‌آورند به جانباز می‌دهند.


جانباز هنگامیکه می‌خواهد برود روی کاغذ می‌نویسد: "ببخشید".

* فارس


لینک کوتاه
ارسال به تلگرام
بازید از صفحه اول ارسال به دوستان نسخه چاپی
گزارش خطا
0
وب گردی
سرنوشت مادر بابک خرمدین چه شد؟

سرنوشت مادر بابک خرمدین چه شد؟

بریده شدن گلوی نوجوان ۱۶ ساله عمدی بود یا بر اثر تصادف؟

بریده شدن گلوی نوجوان ۱۶ ساله عمدی بود یا بر اثر تصادف؟

سرقت‌های سریالی باند «دو انگشتی» در ایستگاه آخر

سرقت‌های سریالی باند «دو انگشتی» در ایستگاه آخر

تتلو عاشق اجرا زنده در برج میلاد بود/ اگر جای او بودید، درباره بخش‌های دردناک زندگی‌تان صراحت به خرج می‌دادید یا پنهان کاری می‌کردید؟

تتلو عاشق اجرا زنده در برج میلاد بود/ اگر جای او بودید، درباره بخش‌های دردناک زندگی‌تان صراحت به خرج می‌دادید یا پنهان کاری می‌کردید؟

خانم مجری از آگهی بازرگانی تلویزیون سر درآورد!

خانم مجری از آگهی بازرگانی تلویزیون سر درآورد!

نظرات بینندگان
تصاویر
۱/۴
۱/۴
تصاویر: تنگه‌دز؛ در انتظار پل

تصاویر: تنگه‌دز؛ در انتظار پل

۲/۴
تصاویر: تلاقی کویر و دریا

تصاویر: تلاقی کویر و دریا

۳/۴
تصاویر: رونمایی از موشک هایپرسونیک «فتاح»

تصاویر: رونمایی از موشک هایپرسونیک «فتاح»

۴/۴
تصاویر: «گورهای ایرانی» پارک ملی کویر

تصاویر: «گورهای ایرانی» پارک ملی کویر

ببینید!

ویدیو / بازگشایی نمایندگی‌های ایران در جده

ویدیو / کریدور مهمی که ایران را دور زد

ویدیو / عربی صحبت کردن بنزما پس از پیوستن به الاتحاد

ویدیو / برافراشته شدن پرچم ایران در سفارت تهران در ریاض

ویدیو / لحظه‌ی افتتاح سفارت ایران در عربستان با حضور مقامات دو کشور

ویدیو / واکنش شرکت کنندگان در مراسم WWDC۲۳ به اعلام قیمت هدست واقعیت افزوده اپل ویژن پرو

ویدیو / کپی تیتراژ برنامه میثاقی از سریال خارجی محبوب

آرشیو
پربازدیدها
روز هفته ماه سال

ویدیو / کریدور مهمی که ایران را دور زد

قیمت طلا و سکه، امروز ۱۷ خرداد ۱۴۰۲

واکنش روحانی به بازتاب سخنان ظریف در کلاب هاوس

سازمان اداری و استخدامی: ساعت کاری کارمندان دولت ۶ صبح تا ۱۴:۴۵ شد

ویدیو / وضعیت ماهیان پس از منفجر شدن سد کوخافکا

شقایق دهقان به خاطر بی‌حجابی به حبس محکوم شد

همتی: آقای رییس جمهور! به داد مستاجرین برسید / از وضع اجاره‌ها خبر دارید؟ / رسانه‌های دولتی که مدعی کاهش ۲۰ درصدی قیمت مسکن هستند؛ حداقل بگویند که چقدر بالا رفته؟

وکیل مهران سماک: دادگاه بدوی برای متهم به قتل موکلم حکم قتل عمد صادر کرد

ویدیو / کودکی رهبران جهان با هوش مصنوعی

تصاویر / روحانی، احمدی‌نژاد، لاریجانی در مراسم سالگرد امام

مهدی طائب: برخی می‌گویند چرا می‌خواهید حجاب را اجباری کنید؟ پاسخ من این است که ما در دنیا حجاب اجباری نداریم بلکه بی‌حجابی اجباری داریم / در ایران بی‌حجابی هرگز نبوده، حتی زمان ساسانیان

یک خبرگزاری دولتی: بزودی ۲۴ میلیارد دلار ارز وارد ایران می‌شود؛ ۷ میلیارد دلار از کره جنوبی، ۱۰ میلیارد دلار از عراق و ۶.۷ میلیارد دلار حق برداشت ویژه از صندوق بین‌المللی پول

پرویز پرستویی: آقای جبلی! قطع ارتباط هنرمندان با صداوسیما، بدین خاطر است که نمی‌خواهند قیافه‌ی شما را ببینند

پهپاد نظامی آمریکا که با هوش مصنوعی کنترل می‌شود، در آزمایش مجازی، اپراتور خود را کشت

ویدیو / کریدور مهمی که ایران را دور زد

لیست ملی‌پوشان فوتبال برای مسابقات کافا تکذیب شد

روایتی از چگونگی شهادت ۵ مرزبان در سراوان/ نماینده مجلس: تروریست‌ها برجک را تخریب کردند / یک ساعت درگیر بودند / تروریست‌ها از مرزبانان خواسته بودند که تسلیم شوند، اما مرزبانان شهادت را بر تسلیم شدن ترجیح دادند / مشخص است که سرویس‌های بیگانه آن سوی مرز با گروهک تروریستی ارتباط تنگاتنگ داشتند

اطلاعیه مرزبانی سیستان و بلوچستان: مرزبانان‌هنگ مرزی زابل با افراد مسلح ناشناس که قصد ورود به خاک ایران را داشتند، در نقطه صفر مرزی درگیر شدند / مرزبانان با برتری آتش سنگین و تحمیل تلفات، خسارات جدی را به آنان وارد کردند

ویدیو / رونمایی از نخستین قطار هوایی با خط مغناطیسی معلق در چین

سخنان یک مقام ارشد نظامی امریکا درمورد ایران که اسرائیل را حیرت زده کرد / توانایی تهران برای تولید کلاهک اتمی و نصب آن بر روی موشک ظرف چند ماه / «یا ژنرال میلی اشتباه می‌کند یا ما در این مدت خواب بودیم»

رئیس‌ بانک مرکزی به آمریکا سفر کرد

ویدیو / کودکی رهبران جهان با هوش مصنوعی

تصاویر / روحانی، احمدی‌نژاد، لاریجانی در مراسم سالگرد امام

نگاهی به سوابق دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی / علی اکبر احمدیان، از دندانپزشکی تا ریاست مرکز راهبردی سپاه

دایی مهسا امینی: مهسا کاملاً سالم بود؛ بیماری قلبی مادرزادی او دروغ مطلق است

ویدیو / واکنش امیر قطر به برد ایران مقابل ولز

ویدیو / آزار و اذیت شیطانی دختر دانشجو توسط این ۵ آدم‌ربا

ساعت و تاریخ بازی ایران - آمریکا

ویدیویی که پلیس از مهسا امینی منتشر کرد

۱۲ حقیقت شگفت انگیز درباره قوم باستانی آزتک که ثابت می کند جلوتر از زمان خود بودند

بازگشت ملوانان ایرانی از جهنم یک کشور آفریقایی بعد از ۱۰ سال: غذا‎ فقط روزی یک وعده ذرت کوبیده بود و یک تُشک برای خوابیدن۶ مرد

ویدیوی کامل حادثه حمله به حرم شاهچراغ در ۴ آبان ۱۴۰۱ (۱۸+)

خواندنی ها
۱۲ حقیقت جالب و خواندنی درباره کشور اتریش که نمی دانستید

۱۲ حقیقت جالب و خواندنی درباره کشور اتریش که نمی دانستید

مدیرعامل OpenAI: به‌خاطر ساختار عجیب شرکت، برنامه‌ای برای عرضه عمومی سهام نداریم

مدیرعامل OpenAI: به‌خاطر ساختار عجیب شرکت، برنامه‌ای برای عرضه عمومی سهام نداریم

اینستاگرام احتمالاً به‌زودی به چت‌بات هوش مصنوعی مجهز می‌شود

اینستاگرام احتمالاً به‌زودی به چت‌بات هوش مصنوعی مجهز می‌شود

ثبت تصاویر خیره‌کننده از هزاران ستاره در فاصله ۱۷ میلیون سال نوری زمین توسط تلسکوپ جیمز وب

ثبت تصاویر خیره‌کننده از هزاران ستاره در فاصله ۱۷ میلیون سال نوری زمین توسط تلسکوپ جیمز وب

آخرین اخبار مهمترین عناوین روز

نسخه نهایی لایحه عفاف و حجاب منتشر شد

فوت یک کودک ۸ ساله و مصدوم شدن ۲ فرد دیگر بر اثر وقوع سیل در اهر

غیررسمی؛ ژسوس تا ۲۰۲۶ سرمربی عربستان شد

بیمارستان امام علی چابهار: علت فوت ۲ نوزاد نارسی اندام‌های حیاتی و رضایت پدر در ترخیص نوزادان بود نه قصور پزشکی

سردار رادان: امسال برنامه ویژه‌ای برای پایش ناهنجاری‌های اجتماعی در سواحل خزر داریم

 وزیر نفت: هیچ جایگاهی حق ندارد اعلام کند کارت سوخت نیست

 گولسیانی درباره قانون قرارداد ریالی برای بازیکنان خارجی: با این شرایط فکر نمی‌کنم بتوانم در ایران ادامه دهم

 اسامی ۱۰ ایرلاین گرانفروش اعلام شد/ سازمان هواپیمایی: جریمه ایرلاین‌ها عرضه بلیت را کاهش می‌دهد

حمله به سفارت عربستان در سودان

بیمارستان امام علی چابهار: علت فوت ۲ نوزاد نارسی اندام‌های حیاتی و رضایت پدر در ترخیص نوزادان بود نه قصور پزشکی

 اسامی ۱۰ ایرلاین گرانفروش اعلام شد/ سازمان هواپیمایی: جریمه ایرلاین‌ها عرضه بلیت را کاهش می‌دهد

وضعیت آب و هوا، امروز ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ / بارش باران در اغلب استان‌ها / خیزش گرد و خاک در نوار شرقی

ویدیو/ فرو رفتن روستاهای حاشیه سد گتوند خوزستان به زیر آب

ویدیو / رادان: پلیس کم‌کاری سایر دستگاه‌های اجرایی در اجرای قانون حجاب را به عنوان تخلف اداری گزارش می‌کند

«لیونل مسی» به اینترمیامی آمریکا پیوست

معاون رئیسی: لازم باشد متهمان پرونده فرش‌های سعدآباد را معرفی می‌کنیم؛ از نجابت دولت سوءاستفاده نکنید

اجرای طرح «پاک‌سازی پارک‌ها و تفرجگاه‌های ساری» / پلیس: به ۲۶۵ مورد بدحجابی و سگ‌گردانی تذکرات لازم داده شد

جزئیات جدید تسنیم از حمله ۶ سال پیش به مجلس: همراه یکی از نمایندگان مجلس همدست منافقین بود / منافقین اطلاعات مربوط به ساختمان‌ها و مسیر‌های ورود و خروج به مجلس را از طریق ارتباط با او به‌دست آورده بودند

نماینده ایران در آژانس: مداخله امارات در کشور‌های همسایه نمونه‌ای از خطر و تهدید‌ واقعی است / وضعیت ایمنی نیروگاه هسته‌ای این کشور تهدیدی جدی برای محیط زیست و ثبات منطقه است

رئیس سازمان محیط زیست: طالبان در مورد حقابه ایران از هیرمند نرمش نشان داده است

امام جمعه قزوین: برخی معلمان در دل دانش‌آموزان شبهه می‌اندازند؛ این‌ها انسان‌های حقیری هستند، نباید تحمل کنیم

اماکن دیپلماتیک ایران در عربستان به صورت رسمی بازگشایی شد

انتقاد آذری جهرمی از عدم تغییر ساعات رسمی کشور: به جای توجیه معدود افرادی که تغییر ساعت رسمی را یک «قانون وارداتی» می‌دانستند، یک ملت را سردرگم کردند؛ حالا به دنبال توجیه ملت هستند / چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

تالاب گاوخونی صد در صد خشک شد

بیانیه اتحادیه اروپا: پاسخ‌های تهران درباره آزمایش انفجاری در آباده از لحاظ فنی معتبر نیست / عمیقا نگرانیم که ممکن است تجهیزات آلوده به مواد هسته ای در ایران وجود داشته باشد که آژانس از آن اطلاع نداشته باشد

اطلاعیه استاندری فارس درباره حواشی حافظیه شیراز/ فیلم منتشر شده منطبق با فرهنگ ما نبود

وزیر نیرو: تابستان امسال ۲ درجه گرم‌تر می‌شود/ قطع برق خانگی خط قرمز وزارت نیرو است

اینفوگرافیک / امروز ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ قیمت ها چقدر است؟

سازمان اداری و استخدامی: ساعت کاری کارمندان دولت ۶ صبح تا ۱۴:۴۵ شد

اعلام وضعیت اضطراری در خرسون در پی شکستن سد کاخوفکا

رایزنی بن سلمان و بلینکن در مورد روند عادی سازی روابط با اسرائیل

وزیر ارتباطات: در حال پیگیری برای رفع فیلتر گوگل پلی هستیم

سلاجقه: تغییر اقلیم برای ایران بحث مرگ و حیات است / ضمانت‌های اجرایی لازم در لایحه تغییر اقلیم پیش‌بینی می‌شود

وزیر ورزش: تصمیم فدراسیون فوتبال برای تعیین سقف بودجه برای باشگاه درست است

رئیس سازمان محیط زیست: پروژه‌هایی که ارزیابی زیست محیطی نداشته‌اند، به مردم اعلام می‌شود / وضعیت حقابه ایران از هیرمند؟ بازدید از سد هنوز انجام نشده

وزیر ارتباطات: سند توسعه هوش‌ مصنوعی در حال تدوین است

رئیسی: همه ارکان حاکمیت به جامعه امید دهند/ اقناع افکار عمومی درباره ثمرات تغییر ساعت کار، امری موثر در همراهی مردم با اجرای آن است

 دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی:‌ کار علمی در حوزه حجاب انجام شود

رئیسی به ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا می‌رود

آرشیو
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"
کد خبر: ۳۹۶۷۳
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۱۸ - ۰۶ مهر ۱۳۹۰
صفحه نخست >> سیاست
پ

جانبازان قطع نخاعی به رهبری چه گفتند؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 قرعه به نام من درمی‌آید و قرار می‌شود حاشیه‌های دیدار رهبر با جانباز‌ها را پوشش بدهم. و این برای من یعنی برآورده شدن آرزویی 29 ساله و دیدن آقا از نزدیک و شنیدن صدایش و بدون دردسر رفتن و نشستن آن جلو جلوهای حسینیه امام خمینی. خودم را تصور می‌کنم که دارم شانه به شانه آقا راه می‌روم. در واقع شاید هیچکس نفهمد برای امثال مایی که چندین سال فقط توانسته‌ایم روی وبلاگ‌هایمان قربان، صدقه آقا برویم؛ مهیا شدن شرایطی برای دیدن ایشان از نزدیک، آنهم در یک دیدار صمیمانه چه معنایی دارد...؟! و این حرف‌ها و فکر‌ها همینطور توی ذهنم چرخ می‌خورد تا اینکه می‌رسم جلوی درب ورودی بیت.

*آن صندلی ساده
خودم را می‌بینم که برای انتقام از آن همه چپ چپ نگاه کردن‌‌ها و تحکم‌هایی که نمی‌گذاشتند برویم جلو بنشینیم؛ با یک کارت آویزان شده به گردنم و در حالی که لبخندی ملیح روی صورتم نقش بسته به صورت اسلوموشن از جلوی محافظ‌ها عبور می‌کنم و آنها هم خشمگین مرا نگاه می‌کنند اما نمی‌توانند جلویم را بگیرند.
خدای من، حسینیه خلوت است و صندلی ساده آقا هم از دور دیده می‌شود. نزدیکتر که می‌شویم به یکی از بچه‌های روابط عمومی بیت به شوخی می‌گویم: "جای ما همینجاست دیگر...؟!" و کنار صندلی آقا را نشان می‌دهم. و او هم می‌خندد و می‌گوید خیر، جای شما آنجاست و سمت صندلی‌های به ردیف چیده شده در کنار دیوار را نشانم می‌دهد.
ساعت حوالی 8:45 صبح چهارشنبه است و تک و توک جانبازهایی که با ویلچر و تخت وارد حسینیه شده‌اند، دارند دور یک حلقه نسبتا بزرگ و به صورتی منظم جای می‌گیرند. بعضی‌هایشان از گردن قطع نخاع هستند و بعضی روی ویلچر نشسته‌اند.

*بدون هیچ توقعی!
دو سه تا گروه از آدم‌های سالم! دارند با واکمن و دوربین فیلمبرداری با جانبازها‌ حرف می‌زنند. یکی از جانبازها که روی تخت خوابیده در پاسخ به سوال یکی از آن آقاهای سالم که از او می‌پرسد الان چه توقعی دارد، می‌گوید "هیچ"... و شرح می‌دهد که چطور توی جبهه، نخاعش از گردن قطع شده است.
یکی دیگر از جانبازها هم می‌گوید تا سال 79 دستهایم حس داشت اما حالا ترکش‌های توی بدنم حالت توموری پیدا کرده‌اند و بدنم دیگر حس ندارد.
من دیگر آن آدم سرخوش نیم ساعت پیش نیستم. نگاه کردن به هرکدام از جانباز‌ها و جذابیت‌های آدم‌هایی که سالهاست فقط روی تخت خوابیده‌اند آنقدر برایم با محتوا و جالب هست که دیگر نخواهم به انتقام گرفتن از محافظ‌ها و شیطنت کردن در حسینیه امام خمینی که حالا خلوت است فکر کنم.
دختربچه یکی از جانبازهای ویلچری، مدام دارد از سر و کول پدر بالا می‌رود و بازی می‌کند. عکاس‌ها هم اینطرف و آنطرف دارند عکس می‌گیرند و صدای چیک چیک دوربینهایشان گاهی نمی‌گذارد صدای آرام جانبازها را بشنوم.
سردار شیرازی و آقاعزیز هم مدتی بعد توی محوطه حسینیه به چشم می‌خورند. و لحظاتی بعد رئیس دفتر نظامی مقام معظم رهبری و فرمانده کل سپاه پاسداران می‌روند برای احوالپرسی با جانبازها.
دلاوری صرفاً جهت اطلاع! هم به چشمم می‌آید. بچه‌های بیت با هم پچ پچ می‌کنند که دلاوری دارد چکار می‌کند و یکیشان با خنده می‌گوید: می‌خواهد از جانبازها درباره اختلاس مصاحبه بگیرد. و همه می‌زنند زیر خنده.
کنار یکی از جانبازها نشسته‌ام که یک نفر می‌آید به سمت من و می‌گوید: "نمی‌خواستید ارتفاع همه تخت‌ها (منظورش تخت‌های حامل جانبازهای قطع نخاع از گردن است) را یکسان کنید. و من تیز، دوزاری‌ام می‌افتد که طرف مرا به دلیل شباهت لباسم، با محافظ‌های بیت اشتباه گرفته و خیلی شقّ و رقّ و با شیطنت جواب می‌دهم:"هماهنگ نشده". آخیش...! چه کیفی می‌دهد آدم توی بیت کاره‌ای باشد برای خودش.

*نامه بدون پاکت
نامه بدون پاکت یکی از جانبازها که آن را خطاب به رهبر نوشته‌اند، روی تختش توی چشم می‌زند. ابتدای نامه نوشته است: "اینجانب جانباز 70 درصد، تقاضا دارم..." و من نمی‌فهمم چرا این شهدای زنده باید نامه‌های خودشان را به جای بنیاد شهید بیاورند و به آقا بدهند؟
توی حسینیه ناگهان فضا عوض می‌شود. محافظ‌ها محترمانه همه را هدایت می‌کنند به سمت جایگاه‌های مشخص شده و سر و صداها می‌خوابد. و لحظاتی بعد رهبر از در سمت راست جایگاهی که همیشه می‌نشینند به همراه چندتن از مقامات وارد می‌شوند. زریبافان بنیاد شهید، سردار نقدی و چندتای دیگر. چه جالب! رهبر احتمالاً از همه پُر سن‌تر هستند اما از همه بلندتر و تنومندتر و جوان‌تر دیده می‌شوند.
و رهبر می‌روند سراغ جانبازها...
خدایا شکرت، حالا من با مردی که تمام دوران زندگی‌ام دوست داشتم از نزدیک ببینمش، در حال راه رفتنیم اما هیبت رهبر مرا با خود برده است و این جانبازها هستند که توجه آقا را بیش از همه به خودشان جلب کرده‌اند.


*آن دست مجروح
آقا به هرکدامشان که می‌رسند اول از روی کارتی که روی سینه تمامشان هست مشخصاتشان را می‌خوانند و بعد به اسم، باهاشان حال و احوال می‌کنند. رهبر دست مجروحش را می‌گذارد روزی شانه یا گردن جانبازها و آنها را می‌بوسد. و جانبازها هم بلااستثنا مثل یک دومینو با بوسیدن و بوییدن آقا می‌زنند زیر گریه.
رهبر بعد از ابراز احساسات هرکدام از جانبازها، اندکی کنارشان تأمل می‌کنند و حرفهایشان را می‌شنوند و حرف‌های جانباز که تمام می‌شود آقا می‌روند کنار تخت یا ویلچر نفر بعدی.
یکی از جانبازها چفیه رهبر را طلب می‌کند و آقا هم قبول می‌کنند اما با رندی خاصی چفیه جانباز را از روی دوشش بر‌می‌دارند و می‌‌اندازند روی شانه خودشان.
جانباز دیگری هم تعدادی عکس را از دوران جنگ آورده و دارد به آقا نشانشان می‌دهد و وقتی آقا از او می‌پرسند: "این عکس‌ها را برای ما آورده‌اید؟" جواب منفی می‌دهد. آقا دو قطعه از عکس‌ها را برمی‌دارند و می‌دهند به دست یکی از بچه‌های بیت و می‌گویند:"اینها را اسکن کنید بعد برگردانید به ایشان".
رهبر به یکی از جانبازها که می‌رسند، می‌گویند:"شما پسر آقای ... هستید؟" و بعد از خوش و بش می‌پرسند:"کجا هستید الآن؟"

*عرق تو را با دست خودم پاک می‌کنم
یکی از جانبازها وقتی آقا می‌خواهد رویش را ببوسد با دست عرق پیشانی آقا را پاک می‌کند. جانباز بعدی ورزشکار است گویا. به آقا می‌گوید سال گذشته بودجه نبود و نتوانستیم عازم مسابقات شویم. و بعد یک چیزی دیگری هم می‌گوید که آقا تأیید می‌کنند.
رئیس بنیاد شهید چنان چسبیده به عبای رهبر که هرکس نداند فکر می‌کند محافظ آقاست. یکی از جانبازان ویلچری که با رهبر حرف می‌زند، ایشان رو می‌کنند به زریبافان و می‌گویند:" بروید توی دل مجموعه. گاهی شما واقعاً می‌خواهید، اما آن پایین به هر دلیلی کار انجام نمی‌شود. گاهی یک ریگ علت است که وقتی آن را برمی‌دارید آب جاری می‌شود."
رهبر و همراهانشان حالا رسیده‌اند به ویلچر همان جانبازی که دختر کوچکش مدام از سر و کولش بالا می‌رفت. مثل اینکه اسم دخترک زینب است. رهبر کلی دخترک را نوازش و با او خوش و بش می‌کنند اما دخترک آنقدر کوچک است که متوجه نیست ناخدای کشتی انقلاب اسلامی و نایب امام عصر(عج) دارد ناز و نوازشش می‌کند. ته دلم به دخترک حسودی می‌کنم.
آقا به یکی از جانبازها وقتی دارند از او دور می‌شوند، می‌گویند:"سلام مرا به ایشان! برسانید." و جانباز هم چشم می‌گوید.

*برای عاقبت بخیری باید سعی کرد
نفر بعدی جمله‌ای عمیق می‌گوید اما از رهبر پاسخی عمیقتر می‌شنود. جانباز می‌گوید:"دعا کنید عاقبت به خیر شویم" و آقا هم جواب می‌دهند:"باید سعی کرد."
و میان این همه گریه‌های جانانه جانبازها و محبت‌های بی‌پیرایه رهبر هم یکی از جانبازها مطایبه‌ای می‌کند که ما میان هیاهوی این طرف ویلچرها اصلاً نمی‌شنویم چه گفت...؟! اما لابد آنقدر بهجت‌آور بوده است که رهبر می‌خندند طوریکه ما هم صدای خنده‌شان را می‌شنویم.
و همه شاد می‌شوند.

*روایت ناله‌ها
رهبر با یک جانباز مشغول خوش و بش است که از جلوی ما که چند تا ویلچر اینطرفتر ایستاده‌ایم صدای ناله یک جانباز همه را به سکوت می‌کشاند. جانباز روی تخت خوابیده و دهانش نیمه باز است. و دوباره در عمق همان سکوت صدایی شبیه ناله از گلویش خارج می‌شود و با پیچ و تاب می‌چرخد به سمت آقا. رهبر که صدای ناله توجه ایشان را هم جلب کرده است می‌گویند: "سلام" و جانباز دیگر ناله نمی‌کند و آقا به احوالپرسی‌ها ادامه می‌دهند.
و حالا رهبر رسیده‌اند کنار تخت همان جانباز. گویا نمی‌تواند حرف بزند. همه ساکت‌اند. با دست‌های بی‌رمقش دست‌ مجروح آقا را گرفته است و می‌کشد روی صورتش. جانباز به صورتی ممتد ناله می‌زند. ناله‌هایی که کم کم صدای هق هق همه را بلند می‌کند. خانم‌ها هم که تخت این جانباز جلوی جایگاه آنهاست، دارند بلند بلند گریه می‌کنند. جانباز هنوز دارد ناله می‌کند. آقا این یکی را چندین بار می‌بوسند. و او گویا دارد با ناله‌‌‌هایش با آقا حرف‌هایی می‌زند که فقط دو جانباز یعنی خودش و آقا می‌فهمند. سردارهای کنار آقا هم شانه‌هایشان دارد، می‌لرزد. حتی ما خبرنگار‌ها و عکاس‌ها و محافظ‌ها. و فقط آقاست که مهربانانه دارد به چشم‌های جانباز خیره خیره نگاه می‌کند.
تخت این جانباز بیشترین موقف تأمل آقاست و رهبر بعد از او هم جانبازهای مانده در انتهای حلقه را مورد تفقد قرار می‌دهند.
و احوالپرسی صمیمانه رهبر با جانبازها درست رأس ساعت 11 تمام می‌شود و آقا می‌روند سمت جایگاه.
قرآن توسط یک جانباز ویلچری تلاوت می‌شود و بعد هم یک جانباز، سرلشکر جعفری و رئیس بنیاد شهید صحبت می‌کنند و دو نفر آخر از اقدامات انجام شده برای جانبازهای درصد بالا و خانواده‌هایشان خبرهایی را ارائه می‌کنند.
سخنرانی رهبر هم کوتاه است. آقا در ابتدای سخنانشان چند بار تأکید می‌کنند که کار مسئولان در مهیا کردن این دیدار خیلی فکر خوبی بود و تأکید می‌کنند که :"ان شاء‌الله این کار هر سال انجام بگیرد."

*تا که با عشق تو پیوندم زنند


رهبر در خلال صحبت‌هایشان برای جانبازها شعر قشنگی هم می‌خوانند که من کم حافظه‌ هم حتی یادم می‌ماند و یادداشتش می‌کنم:


هر بلایی کز تو آید رحمتیست / هر که را رنجی دهی خود رحمتیست
زان به تاریکی گذاری بنده را / تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند/ تا که با عشق تو پیوندم زنند


و همان جانبازی که دل همه را چند دقیقه قبل با خودش برده بود باز هم شروع می‌کند به ناله کردن. بچه‌های بیت می‌روند دورش و او با دست شروع می‌کند چیزهایی روی هوا نوشتن.


همان حوالی نشسته‌ام. از بین محافظ‌های دور تخت جانباز راه باز می‌کنم و روان نویسم را می‌دهم دستش و کاغذی را هم می‌گیرم جلویش.


همه سرهایمان را خم کرده‌ایم روی کاغذ که ببینیم جانباز روی آن چه چیزی می‌نویسد. و او کلمه "شال گردن" را روی کاغذ نقش می‌زند.


می‌فهمیم که چفیه آقا را می‌خواهد.


و دقایقی بعد که سخنرانی آقا با توصیه به خانواده‌های جانبازان مبنی بر اینکه این جانبازان نعمت‌اند و شما هم قدر این نعمت‌ها را بدانید به پایان می‌رسد؛ یکی از محافظ‌ها چفیه آقا را می‌گیرد و می‌آورند به جانباز می‌دهند.


جانباز هنگامیکه می‌خواهد برود روی کاغذ می‌نویسد: "ببخشید".

* فارس


ارسال به تلگرام
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"