فارین پالیسی نوشت: جان بولتون برای نخستین بار در زندگی کاری خود در جنگ طلب ترین سیاست خارجی واشنگتن رسما خارج از جعبه بوروکراتیک قرار دارد. جیمز متیس وزیر دفاع در 29 مارس در پنتاگون به جان بولتون مشاور امنیت ملی تبریک گفت.
به گزارش «انتخاب»؛ در ادامه این تحلیل آمده است: روز دوشنبه جان بولتون به عنوان سومین مشاور امنیت ملی ریاست جمهور دونالد ترامپ آغاز به کار کرد که از سوابق جنگ طلبانه برخوردار است. وی از تمام جنگ هایی که آمریکا در گذشته انجام داده است از ان ها حمایت و پشتیبانی کرده است. برای نمونه وی در می 2015 در اظهاراتی بیان کرد: « من هنوز فکر می کنم تصمیم سرنگونی صدام حسین درست بوده باشد». وی به شدت از ابتکار تغییر نظام ایران و کره شمالی مسلح به سلاح اتمی حمایت کرده است. او معتقد به تاثیر گسترده و تحول امیز نیروی نظامی در قالب یکجانبه گرایی است.
با این وجود زمانی که من با چند مقام دیپلماتیک و نظامی صحبت می کردم از این که آن ها نسبت به جان بولتون نگران نیستند بسیار متعجب شدم بلکه آن ها معتقد بودند که وی به طور رسمی در سلسله مراتب نظامی فرماندهی جایگاهی ندارد.
اما این نقطه نظر بوروکراتیک خیلی خوش بینانه به نظر می رسد در حالی که مشاور امنیت ملی به صورت تاریخی در قالب اشکال غیررسمی در سیاست خارجی و نظامی نفوذ گسترده ای را اعمال می کنند. بنابراین اگر چه مشاور امنیت ملی می تواند نسبت به پیشینیان خود ضعیف تر یا قوی تر باشند اما آن ها به شدت نسبت به مسئله امنیت ملی مهم و حساس که شامل رئیس جمهور و هر سطح عملیاتی باشد مداخله می کنند. بنابراین با بررسی نمونه های گذشته که چگونه مشاوران امنیت ملی از قدرت و جایگاه خود به روش های خلاقانه و غیر رسمی استفاده کرده اند می توان به این نتیجه رسید که جان بولتون با تخصص بوروکراتیک خودش میتواند این عمل را به طور مشابه پیشینیان انجام دهد.
برای نمونه در گذشته، هنری کسینجر مشاور امنیت ملی سابق به طور مرتب از فرماندهان نظامی می خواست که به صورت مستقیم روند فرمان های اجرایی رئیس جمهور نیکسون در مورد تقویت ظرفیت و حملات هوایی در کامبوج را گزارش دهند. برای نمونه تصمیم بمباران غارها و حفره های جنگل اگر چه به صورت مستقیم توسط تحلیلگران وزارت دفاع به استهزا گرفته شد اما این عملیات به دلیل نامناسب بودن وضعیت آب و هوایی تعویق افتاد که این منجر شد تا هنری کسینجر، توماس مور رئیس ستاد مشترک ارتش را مورد عتاب قرار دهد.
یا نمونه دیگر در دوران رابرت مک فارلین که وی فرستاده ویژه رئیس جمهور برای ارسال پیام اعطای مجوز استفاده از زور به کاسپر وینبرگر ( وزیر دفاع دوران ریگان) بود. در نوامبر 1983م ، این منجر به ترکیب وحشتناکی شد زمانی که ریگان مشارکت آمریکا در حمله مشترک آمریکا – فرانسه علیه سربازخانه های مرتبط با حزب الله را در لبنان تایید کرد. اگر چه تصمیم ریگان هیچ وقت نوشته نشده بود زیرا که مک فارلین آن را به صورت شفاهی به وینبرگر منتقل داده بود ( کسی که از ارسال فرمان اجرایی رئیس جمهور به فرماندهان نظامی ناوگان ششم برای اجازه به جنگنده های برای ترک عرشه پرواز خودداری کرد.) ریگان در واکنش این اقدام را وحشتناک دانست. ما باید آن ها را در روز روشن بمباران می کردیم . من که نمی فهمم» ( در تلافی این اقدام که آن ها در دقیقه آخر دست کشیدند، سه سال بعد فرانسه از اعطای اجازه به جنگنده های امریکا برای پرواز در فضای هوایی برای بمباران لیبی خودداری کرد). اما به دلیل این که وینبرگر دارای روابط نزدیک با ریگان بود هیچ وقت مجازات نشد.
اما این مورد که چگونه نقش مشاور امنیت ملی می تواند در داخل زنجیره فرماندهای نظامی حتی زمانی که دستور العمل رئیس جمهور نادیده گرفته می شود مهم است. علاوه بر این مک فارلین و جان پویندیکستر جانشینش، هر دو به صورت مستقیم در بی پرواترین ( جسورانه ترین) برنامه های مخفیانه غیرقانونی آمریکا در امور ایران – کنترل فعالیت داشتند. این اقدام شامل جمع آوری غیرقانونی پول از طریق اهدای کمک های مالی خارجی مستقیم ( 32 میلیارد دلار توسط عربستان سعودی و 2 میلیون دلار از تایوان) برای نقض اصلاحات بولاند بوده است اصلاحاتی که وی حمایت مالی از شورشیان کنترل را که با دولت ساندینیستا در نیکاراگوئه مبارزه می کردند را ممنوع کرده بود.
سندی برگر مشاور امنیت ملی رئیس جمهور بیل کلینتون بدون مشورت با کلینتون دستور استقرار گسترده موشک های کروز و حملات هوایی علیه عراق را گسترده تر از طرح حمله ژنرال هیوشلتون رئیس فرماندهی مشترک را صادر کرد. در دسامبر 1988 برگر همچنین تلاش کرد تا وزارت دفاع و رئیس فرماندهی مشترک را متقاعد کند تا ژنرال وسلی حمله زمینی احتمالی به صربستان در سال 1999م. را به مدت دو هفته به تاخیر بیندازد. در واقع سندی برگر همراه با دونالد کریک معاون وی آخرین شخص بودند که کلینتون برای دریافت آخرین اطلاعات با آن ها صحبت می کرد.( آخرین مرجع دریافت اطلاعات توسط کلینتون شورای امنیت ملی بود نه مدیر سیاه یا وزارت دفاع).در دوران ژنرال هربرت مک مستمر سلف جان بولتون؛ زمانی که وی از فرماندهان نظامی در سرتاسر جهان خواستار اطلاعات شد باعث بیزاری متحدان وی در ارتش آمریکا شد. جیمز متیس وزیر دفاع که با وال استریت ژورنال صحبت می کرد معتقد بود که این تماس های مک مستر بیشتر شامل فراماندهان در فرماندهی مرکزی و پاسیفیک آمریکا بوده است نه از طریق رئیس فرماندهی مشترک یا وزارت دفاع.
یک مقام سابق در کاخ سفید در دولت ترامپ همچنین اظهار داشت که در دوران مایک فلین مشاور امنیت ملی سابق هم تلاش های برای شکل دهی به سیاست نظامی در خارج از سلسله مراتب فرماندهی انجام شد. مشاور امنیت ملی به عنوان کارگزار صادق زمانی می تواند مفید عمل کند که از نقطه نظرات مختلف در سطح کابینه استفاده کند و از تمام اجزای بوروکراسی امنیت ملی برای اجرای تصمیمات ریاست جمهوری بهره ببرد. اما جان بولتون نشان داده است که از ایفای یک نقش کارگزار صادق ناتوان است. سوابق و کارنامه عمومی وی نشان دهنده این است که وی نزدیکی فکری زیادی به دیدگاه های افراطی دارد.
در حال حاضر آن چه که به وضوح نمایان است این می باشد که چگونه جان بولتون صادقانه رهنمودها و دستور العمل های ترامپ را تحقق ببخشد. این یک مسئولیت به خصوص معناداری است. آن چه که قبلا دونالد ترامپ دستورالعمل های خود را به سلسله مراتب فرماندهی داده است به این نتیجه می رسیم که وی هیچ فرایند رسمی برای سیاستگذاری خارجی ندارد. سوابق نمایانگر این است که موقعیت مشاور امنیت ملی نقاط زیادی برای نفوذ در تصمیمات رئیس جمهوری دارد و می تواند شخصا تاثیر گسترده ای در چنین موقعیت هایی داشته باشد. اکنون جان بولتون در این منصب قرار دارد و همه ما باید نسبت به آن نگران باشیم.
جان بولتون در سال 2003 به عنوان معاون وزیرخارجه جرج بوش در حوزه کنترل تسلیحات زمینه خروج آمریکا را از چارچوب توافق شده برای خلع سلاح کره شمالی را فراهم کرد. بولتون بعدا در اظهاراتی بیان کرد که به اطلاعاتی دست یافته است کره شمالی برنامه سانترفیوژ خود را پنهان کرده است. وی بوش را به جای پیگیری دیپلماسی به عقب نشینی از توافق متقاعد کرد. وی نوشت: «این پتکی بود که من دنبالش بودم.»